یادداشت | حجاریان و قیف وارونه اصلاحات
کارشناس سیاسی طی یادداشتی نوشت: «خیال حجاریان از این که سر راست حرف خود را بزند راحت نیست چرا که اصلاح طلب جماعت دیگر توصیه پذیر نیست اما شاید بتوان به صورت غیرمستقیم، پیامی را به او رساند. البته لازم هم نیست همه اصلاح طلبان را خبر کرد».
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، جعفرعلیان نژادی دانش آموخته علوم سیاسی طی یادداشتی با عنوان «حجاریان و قیف وارونه اصلاحات» نوشت:
قانونی اساسی است که سیاسی باشد این حرفی است که حجاریان در یادداشتی که اخیرا با عنوان «قانون اساسی؛ متنی حقوقی یا سیاسی؟» درصدد مطرح کردن آن است و ما در این یادداشت درصدد واکاوی ابعاد پیدا و پنهان این ایده توسط وی هستیم.
اول می خواهیم ببینیم منظور حجاریان چیست؟ طبیعتا، حجاریانی که ما می شناسیم، نمی تواند مطلبی بنویسد که حاوی پیام یا پیام هایی برای اصلاح طلبان نباشد. حقیقت این است که چند سالی، علی الخصوص در دو سه سال اخیر، قیف جریان اصلاحات برعکس و وارونه شده. زمانی ایده اصلاح طلبانه از دهانه باریک قیف وارد می شد و هر چه به پایین تر نفوذ می کرد، همه گیرتر و همه جایی تر می شد. حجاریان، تاجیک وعلوی تبار می اندیشیدند، عباس عبدی و تاج زاده و زیدآبادی حرف می زدند، لاری و کرباسچی و مرعشی پول می دادند، تا اصلاح طلبان بدنه اجتماعی وصل شوند و صدای ایده های اصلاح طلبانه را به گوش مردم برسانند.
اما اکنون دیگر نه اصلاح طلبان گوش شنوایی دارند و نه جامعه حرف آنان را می فهمد. پس بهتر است اگر حرفی هم هست، جوری گفته شود که گوش جماعت اصلاح طلبان بدهکار آن شود. خیال حجاریان از این که سر راست حرف خود را بزند راحت نیست چرا که اصلاح طلب جماعت دیگر توصیه پذیر نیست اما شاید بتوان به صورت غیرمستقیم، پیامی را به او رساند. البته لازم هم نیست همه اصلاح طلبان را خبر کرد، همین که چهار نفر بلندگودار، پیامش را بگیرند، کافی است. البته ما می خواهیم این پیام را رمزگشایی کنیم تا ضمیر مرجع خودش را پیدا کند. آگاهی حق همه اصلاح طلبان است.
حجاریان چه می خواهد بگوید؟
حجاریان میخواهد بگوید ای اصلاح طلبانی که به فکر وضع مطلوبید، راه عبور از وضع موجود به مطلوب، تغییر قانون اساسی نیست. راهش سیاسی کردن متن قانون اساسی است. راه رسیدن به قانون اساسی اصلاح طلبانه، احقاق حق تفسیر قانون اساسی است. اصلاحات باید بتواند قانون اساسی را تفسیر کند. اگر کسی از اصلاح طلبان پیدا شود و بگوید تفسیر اصلاح طلبانه که مشکلی ندارد، همین الان هم، ما تفسیر خودمان را داریم.
مثلا قبلا گفته ایم یا همین الان می گوییم: اجرای بدون تنازل قانون اساسی. اصلا خود حجاریان همین را به ما یاد داد. اما باید گفت، نه مساله چیز دیگری است. مساله این است که نیاز است، پشت هر خواست اصلاح طلبانه سمبه پرزوری باشد. یا باید وزیر و وکیل و نماینده و رئیس جمهوری در ساختار قدرت داشته باشیم، یا طرفدار و هوادار و پیرو و سرمایه اجتماعی خوبی. اگر این ها را نداریم، یا کم داریم، باید فکری دیگر کنیم. حجاریان هم می خواهد، همین را به اصلاح طلبان بگوید.
میخواهد بگوید حالا که زوری ندارید، بجای تخیل وضع مطلوب، کاری کنید. همه مساله ما همین کنار گود نشستن و لنگش کن گفتن، است. خطاب حجاریان به اصلاح طلبان منفعلی است که یا منتظرند ببینند چه می شود، یا منتظر انتخابات و صندوق رأیند یا در انتظار بحران و بحران سازی اند. حجاریان می خواهد بگوید هیچ کدام دیگر جواب نمی دهد، حتی بحران سازی یا استقبال از رخدادهای امنیتی. می گوید، زمین و زمان عوض شده، این اصلاح طلب جماعت عوض نشده.
حجاریان اصلاح طلبان را فراخوانده نه برای تغییر قانون اساسی که برای سیاسی کردن متن قانون اساسی، نه از طریق تفسیر اصلاح طلبانه پشت میز و گوشه کتابخانه، بلکه از طریق ایجاد نیروی سیاسی پشت متن قانون. می گوید نیروی ما کم شده، البته از اول هم آن قدر که فکر می کرده ایم زیاد نبوده، چون اگر همان قانون اساسی نوفل لوشاتو می آمد، ساختار قدرت و دولت، ولایت فقیه را بازتولید می کرد. حجاریان می خواهد به اصلاح طلبان بفهماند، قانون اساسی مقصد نیست، پل است. حجاریان برای رساندن پیام سیاسی کردن قانون اساسی به اصلاح طلبان، نیازمند توجیه است. چون قانون به خودی خود، امری حقوقی است. توجیه حجاریان چیست؟ به زعم وی الف. اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی، مبتنی بر تفسیر است. ب. تفسیر رسمی قانون اساسی، برعهده شواری نگهبان است ج. درکنار این تفسیر، تفاسیر دیگر توانایی رسمی شدن دارند، به شرط اینکه از قدرت سیاسی بالایی برخوردار باشد.
در اصول مبتنی بر توزیع قدرت میان اشخاص و نهادها جای مانور بسیار زیادی وجود دارد. نتیجه: اگر اصلاح طلبان بتوانند نیروی سیاسی یا قدرت سیاسی خوبی پشت این اصول بگذارند، قانون اساسی اصلاح طلبانه خواهد شد. وی در نهایت این نتیجه گیری را به سیاسی بودن ذاتی قانون اساسی پیوند می زند و این خیال را که با نگارش حقوقدانان این متن، متنی حقوقی خواهد شد، تصوری اشتباه می خواند.
حجاریان چه نمی خواهد بگوید؟
البته قانون اساسی در نظام جمهوری اسلامی، را می توان طراحی نظام سیاسی مبتنی بر آموزههای الهی دانست. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در راستای تحقق ایدهی مردمسالاری دینی، آموزههای شریعت اسلام را بهعنوان هنجار برتر نظام حقوقی معرفی نمود و برای آن ساختارسازی کرد. بنابراین این حقوق مبتنی بر آموزه های شریعت اسلامی است و نظام هنجاری و تجویزی اش، از آن تبیعت می کند و به همین منظور هم نهاد نگهبان قانون اساسی برایش قرار داده اند. یکی از وظایف شورای نگهبان دقیقا همین جلوگیری از سیاسی و جناحی شدن تفسیر قانون اساسی است. بنیان نقد حجاریان در "سیاسی بودن" متن قانون اساسی است. وی برای این ادعای خود دو دلیل اقامه کرده: یکی نظریه مرگ مولف و دیگری تجربه پدران بنیانگذار ایالات متحده.
استدلال حجاریان در نظریه مرگ مولف چنین است: الف. به محض صادر شدن متنی از قلم نویسنده باید فرض را بر مرگ مولف بگذاریم ب. نویسندگان قانون اساسی دیگر بین ما نیستند و از دنیا رفته اند ج. تنها منظور آنها از نگارش قانون اساسی، تفسیر معتبر است، بنابراین هر تفسیری از قانون اساسی هم ممکن، هم معتبر است. فارغ از صحت و درستی نظریه مرگ مولف، که بسیار جای نقد و بررسی دارد، و فارغ از اینکه همچنان از بین نویسندگان قانون اساسی، افرادی هستند که در قید حیاتند، اهمیت تفسیر درست قانون اساسی در جمهوری اسلامی از همان ابتدا به حدی بوده که نهاد پاسدار قانون اساسی برای آن تعبیه شده است. وظیفه این نهاد دقیقا همین مساله مرگ مولف است، کارویژه اش تعیین تفسیر درست و رسمی است.
درست است که بدلیل مساله مرگ مولف، امکان تفاسیر جدید، معنا می یابد، اما این امکان به معنای اعتبار هر تفسیری نیست. چه اگر اینگونه بود، هر تفسیری معتبر بود و هر فردی یا نهادی می توانست با تفسیر به رای، مدعی باشد کاری قانونی می کند. یا هر جریان سیاسی غیرقانونی، می توانست به مدد انواع سلاح ها و ابزارهای تبلیغی و غیرتبلیغی، قدرت اجتماعی را با خود همراه سازد و هر قانونی را مطابق تفسیر خود، تغییر دهد. گذشته از اینها اگر متن قانون اساسی امکان سیاسی شدن می یافت، در همان زمان مجلس ششم به زور تحصن و فشار اجتماعی، لوایح دوقلو را از فلیتر شورای نگهبان عبور می داد. یا به طرح بی سرانجام مادام العمر شدن دوره ریاست جمهوری هاشمی امکان وجودی می بخشید.
تمسک حجاریان به تجربه پدران بنیانگذار ایالات متحده نیز بر این اساس است: الف. ما از اول پنداری غلط داشته ایم که متن قانون اساسی متنی حقوقی است. ب. تجربه پدران بنیانگذار ایالات متحده این فرض را زیر سؤال میبرد چرا که هیچیک به صفت تسلط به علم حقوق مبادرت به تهیه قانون اساسی نکردند. ج. ما در ایران پساانقلاب گمان کردیم حضور تعدادی حقوقدان برای تهیه پیشنویس قانون اساسی کافی است. سپس همان متن به مجلس خبرگان قانون اساسی سپرده شد که عمده آنها نیز فقها یا حقوقدانهای شرعی بودند. ناگفته پیداست، نمی شود اسم این توجیه را استدلال منطقی گذاشت.
چون تجربه آمریکا چنین نبوده، بنابراین ما خطا کرده ایم. این جملات حجاریان نشان از وجود پیش فرض های نادرستی است که ناشی از نظام ترجیحات ارزشی وی دارد. یکی از آن ترجیحات از قرار معلوم همین است: هرچه آمریکا کرد خوب است و قابل الگو گیری. فساد این گزاره بدیهی تر از هر گونه استدلالی است.
نکته دیگر آن است که همین توجیه وی بیشتر از آنکه متن قانون اساسی ما را سیاسی بکند، جنبه های فنی حقوقیش را نمایان می سازد، هم نویسندگان قانون اساسی، حقوقدان بوده اند، هم خبرگان آگاه از قوانین فقهی. دقیقا همین عامل موجب شده، برای حفظ تفسیر درست از قانون اساسی، نهاد شورای نگهبان پیش بینی شود. این موضوع نقطه قوت و نشانه امتیاز است.