شنبه 2 فروردین 1404

یادنامه حسینعلی عظیمی - 8 | پمپاژ آب، به گستردگی یک دشت

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
یادنامه حسینعلی عظیمی - 8 | پمپاژ آب، به گستردگی یک دشت

مرحوم مهندس حسینعلی عظیمی، در گفت‌وگوی تفصیلی، درباره «کمیته تخصصی آب» جهاد سازندگی، که مسئولیت طراحی و اجرای عملیات‌های آبی در دفاع مقدس را برعهده داشت، نکات مهمی ارائه کرده است.

- اخبار اقتصادی -

به گزارش خبرگزاری تسنیم؛ طی روزهای گذشته، هفت بخش از یادنامه سردار نامدار جهادگر، مهندس حسینعلی عظیمی، از پیشکسوتان برجسته فرماندهی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهادسازندگی منتشر شد. این یادنامه با همکاری خبرگزاری تسنیم و کانون سنگرسازان بی‌سنگر (ایثارگران پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد)، منتشر می‌شود.

در همین یادنامه بیشتر بخوانید

+ معرفی اجمالی سردار جهادگر + «کارستان» به روایت پروفسور خلیجی + سردار آب! + همسرانه‌های مهندس + در جمع همسنگران + جدال با تکنوکراسی + از چمران تا «کان عرشُه علی الماء»

مهندس عظیمی قریب به دو دهه پیش از این، در مصاحبه‌ای پاسخگوی سؤالات خبرنگار روزنامه جوان در موضوعات مختلف بوده است. بخش اول از بازخوانی این مصاحبه منتشر شد. در این بخش، قسمت دوم از این مصاحبه تقدیم خوانندگان خواهد شد.

* * * * *

همان‌گونه که اشاره کردید پس از عملیات خیبر، جهاد در زمینه آب فعال شد و در هر عملیات نقش بسزایی داشت ولی شاهکار جهاد در عملیات والفجر 8 بود که دو کار بسیار مهم داشت: یکی زدن پل خیبر و دیگری هم زدن سد روی بهمنشیر بود؛ کمی بیشتر در مورد این‌ها توضیح بدهید؟

بخشی از مطالعات ما در مورد ساعت و میزان جزر و مد در طول اروند تا آبادان انجام شد، چون ساعت جزر و مد در طول اروند با ساعت جزر و مد در دهانه بهمنشیر حتی در خود خلیج هم متفاوت بود. ما توانسته بودیم جداولی از ساعت‌های جزر و مد در هر جای اروند‌رود و در هر ساعت از طول شبانه‌روز، تهیه کنیم و مشخص کنیم که ارتفاع آب در هر ساعت چه مقدار است. این خیلی مهم بود و در عملیات والفجر 8 هم به همین طریق ما ساعت و روز حمله را مشخص کردیم.

در پلسازی و اسکله‌سازی‌ها هم همین‌طور بود، یعنی کارها تابع جریان آب بود، چون با بالا و پایین شدن سطح آب، حد ساحل هم تغییر می‌کرد. پیش‌بینی و مطالعه در این موارد بر عهده کمیته آب بود و مهم‌تر از این‌ها کارهای عملیاتی آب بود در مواقع حساس که یکی از آنها پیش‌بینی سد فاطمه زهرا (س) روی بهمنشیر بود.

مهندسی حسینعلی عظیمی، در بستر بیماری ناشی از عوارض جنگ تحمیلی

نگرانی کلیه مهندسان در آن مقطع این بود که اگر ما روی بهمنشیر سد بزنیم و جلوی آب را بگیریم، این آب بالا می‌آید و امکان اینکه جزیره آبادان یا بخشی از آن که محل استقرار نیروهای ما بود، زیر آب برود. ولی ما به دلیل مطالعاتی که در منطقه داشتیم با اطمینان گفتیم که نه، هیچ اتفاقی نمی‌افتد، آب از طریق حفار وارد اروند می‌شود و چون که حفار و اروند به دریا وصل هستند، آب بالا نمی‌آید، فقط تخلیه در دهانه این دو رود کمی بیشتر می‌شود. ما این حرف‌ها را با اطمینان می‌گفتیم، اما بقیه کمی می‌ترسیدند و نگران بودند، بالاخره بچه‌های جهاد، بهمنشیر را پر کردند و همان‌طور که پیش‌بینی کرده بودیم، هیچ اتفاقی نیفتاد. در ساخت این سد ما پیش‌بینی کرده بودیم که بچه‌ها ایستگاه 7 و ایستگاه 11 را باید ببندند و البته باید یک راه فرعی هم درست می‌کردند تا کامیون‌ها بتوانند تا نزدیکی هور بیایند، تقریباً از زمان ایجاد راه فرعی و پر کردن هور فقط 48 ساعت طول کشید و این از عجایب جنگ بود، چون ساخت سد دوم و سوم نزدیک به یک ماه طول کشید و کار خیلی سختی هم بود که بچه‌ها انجام می‌دادند و خوشبختانه ما توانستیم نگرانی فرماندهان در خصوص جان رزمندگان را رفع کنیم. در هر صورت سد فاطمه زهرا کاری بود که با مطالعه زیاد توسط کمیته آب انجام شد، کمیته آب بیشترین مهندسان را بین تمام کمیته‌های فنی داشت. چون فعالیت‌ها و مطالعات این کمیته خیلی بیشتر بود و مداوم باید انجام می‌شد.

واکنش برابر مقاومتی که به وسیله مهندسی ایجاد کرده بودید، چگونه بود؟

ما در فاو قدرت ایستادگی و ماندن به نیروهای رزمنده داده بودیم، با توجه به آبروریزی که صدام کرده و گفته بود ما می‌توانیم مقاومت کنیم. ما یکی از نقاط حساس جنوبی عراق را به تصرف خودمان در آوردیم و این وحشت را ایجاد کرده بودیم، نیروهای ما با وجود خط دفاعی با این قدرت توان تصرف هر جای دیگری را در منطقه دارد، صدام و تمام فرماندهان او و همین‌طور تمام دنیا به خصوص کشورهای عربی به شدت به او کمک می‌کردند و تصمیم داشتند هر طور که شده فاو را پس بگیرند، صدام و فرماندهانش قسم خورده بودند که فاو را پس بگیرند، من سخنرانی که ماهر عبدالرشید در تلویزیون کرده بود را شنیدم که گفته بود: «اگر من نتوانم فاو را پس بگیرم مثل یک زن هستم و می‌روم مثل یک زن آرایش می‌کنم» این‌طور به اعراب قول داده بود: به همین دلیل دفاع در فاو بسیار مهم بود؛ عراق منطقه را زیر بمباران‌های شیمیایی قرار داده بود، آمار تلفات بسیار بالا بود و ما آن همه نیرو نداشتیم تا جایگزین تلفات کنیم و اگر دریاچه‌هایی که جلوی خط مقدم‌ها ایجاد می‌کردیم، نبود؛ امکان ماندن نیروها در فاو و دفاع کردن به مدت طولانی وجود نداشت. وقتی که صدام و نیروهایش با این پدیده مواجه شدند، مأیوس شدند.

در مورد چگونگی تشکیل این دریاچه‌ها و طریق پمپاژ کمی بیشتر توضیح می‌دهید؟

این پمپاژها به همین سادگی‌ها هم نبود، ماه‌ها قبل در موردش فکر شده و طراحی‌های لازم انجام گرفته بود. ما پیچیدگی‌هایی مثل تل اول، تل دوم و تل سوم را داشتیم که رفته‌رفته پیشرفته‌تر می‌شدند و اینکه چطور کانال‌ها برای انتقال آب درست می‌شد، ما در ایجاد این کانال‌ها خیلی شهید دادیم. قبل از اینکه عملیات شروع شود شروع به ایجاد گردان‌های پمپاژ کرده بودیم و می‌دانستیم که باید آب را به طریق پمپاژ منتقل کنیم، چون ارتفاع منطقه از هور بیشتر بود. این گردان‌ها را ایجاد و بعد ساماندهی کردیم و همین‌طور باید آنها را با وسایل متخصصی مثل جرثقیل، پمپ آب، وسایل حمل و انواع ایستگاه‌ها و... تجهیز می‌کردیم. این گردان‌ها بیشتر از هر چیز موتور برق نیاز داشت، ما تمام جهاد ایران را بسیج کردیم که هر قدر موتور برق در جهاد هست را باید در این مکان جمع کنند و ما شاهد این بودیم که تعداد زیادی موتور برق‌هایی 0.50 یا 0.60 و خیلی موتور برق‌های دیگری که حمل آنها هم ساده نبود و ما باید آنها را به وسیله جرثقیل جابه‌جا می‌کردیم، جمع شده بود. خب، موتور برق‌ها نیاز به منبع سوخت داشت، کابل‌های فشار قوی احتیاج داشت و مهم‌تر از این‌ها تکنسین‌های برق لازم بود که ما همه آن‌ها را از قبل آموزش داده بودیم. با این‌که از طریق گردان‌ها اعلام کرده بودیم که جنگ داوطلبانی می‌خواهد که تکنسین برق باشند، ما کسانی را در گردان‌های پمپاژ داشتیم، مثل شهید مظفری که تکنسین و نصاب پمپ بودند، ولی با اعلام نیاز ما، آمده بودند و شده بودند فرمانده گردان‌های پمپاژ، یعنی ما فرماندهان متخصص داشتیم. با کمک آدم‌هایی نظیر آقای شریفی که خودشان فرمانده پمپاژ فارس بود، آقای مهندس فقیه ایمانی، قبلاً فرمانده گردان آب جهاد اصفهان بودند، کاری که در حال انجام بود کار تخصصی بود و افراد متخصصی هم در گردان‌ها حضور داشتند.

انتقال و نصب این پمپ‌ها چگونه انجام می‌شد؟

انتقال و نصب این پمپ‌ها کار بسیار سختی بود. وقتی که تجهیزات را به پشت خط مقدم می‌آوردند، برای مثال روی هر تراکتور یک پمپ خندق جا شده بود و بچه‌های ما باید این تجهیزات را پیاده می‌کردند و بعد در تاریکی آن‌ها را جلوی خط مقدم نصب می‌کردند. سنگرسازی‌هایی که برای موتور برق‌های این پمپ‌ها باید انجام می‌شد، که اصلاً با سنگرهای معمولی خیلی فرق می‌کرد. باید تأکید کنم که این همه کارهایی بود که به صورت مهندسی انجام می‌شد و برای دنیا عجیب بود که ما به یک باره به جایی برسیم که بتوانیم این‌گونه یک شبه جلوی خط مقدم دریاچه‌هایی به آن وسعت ایجاد کنیم. درست کردن دریاچه به این سادگی‌ها هم نیست، مثلاً ما ممکن بود در طول روز فقط 1000 متر مکعب در ثانیه تبخیر آب داشته باشیم، یعنی ما باید در هر ثانیه 1000 متر مکعب آب به دریاچه اضافه می‌کردیم تا بتوانیم جبران تبخیر آن را کرده باشیم. با انجام چنین کارهایی، کمیته آب تبدیل به محور عملیات‌ها شد، به طوری که در عملیات کربلا 5، 16 مورد عملیات آبی بی‌سابقه انجام شد، ولی هیچ‌کس نمی‌دانست چه اتفاقی در حال رخ دادن است. گاهی رزمنده‌ها فقط می‌دیدند که جاهایی خیس می‌شود، ولی نمی‌دانستند که منبع این آب‌ها کجاست، چطور به آنجا منتقل شده و در مواردی مجبور می‌شدیم کیلومترها منابع آب را جابه‌جا کنیم تا به پمپاژها برسیم و تمام این‌ها با مطالعات و برنامه‌ریزی‌های دقیقی که ماه‌ها قبل صورت گرفته بود، انجام می‌شد.

دانشگاه‌هایی برای تأمین مهندسان نداشتید؟

من خدا را شکر می‌کنم که با وجود آن جهادگرهای داوطلب ما هیچ وقت دستمان از مهندس، نصاب، تکنسین، نقشه‌بردار و... خالی نشد و ما شاهد حضور همه اقشار در جهاد بودیم.

جناب آقای عظیمی درباره کانون سنگرسازان بی‌سنگر و هدف‌تان از تأسیس آن توضیح دهید و اینکه اصلاً چرا بیست سال بعد از پایان جنگ این کانون را تأسیس کردید؟

ما یاد شهدای جهاد را زنده نگه می‌داریم، بچه‌هایی که عمل و دانش و تخصص خودشان را در راه خدا قرار دادند و جان گرانبهای خودشان را کف دست گرفتند. کانون در اصل برای زنده نگه داشتن یاد آنها درست شده و سعی می‌کند تا این بچه‌های جهاد را به نسل‌های بعدی معرفی کند و از آنها الگو بسازد تا جوان‌ها بدانند که جنگ فقط جان دادن نیست و ما باید از علم و دانش خودمان علیه دشمن استفاده کنیم.

درباره اهداف آن توضیح دهید.

اولین هدف کانون این بود که ما بیاییم افرادی را که در جنگ بودند و با آن شهدا در ارتباط بودند و در این چند سال فراموش شده بودند را شناسایی کنیم و آنها را به جامعه و به نسل جوان معرفی کنیم.

دومین هدف کانون این بود که ما برنامه حفظ یاد آن شهدا را داشته باشیم یعنی بیاییم ببینیم آنها که شهید شدند، چطوری بودند، چه اخلاق‌هایی داشتند، چه جور سیستم‌های مدیریتی داشتند و این را برای نسل بعد الگو کنیم، خب الگو باید اول روی کاغذ نوشته شود. باید تاریخ را زنده کنیم یعنی همین چیزی که شما انجام می‌دهید، مثلاً اگر کانون نبود، اصلاً کسی سؤال می‌کرد که کمیته آب چی بود؟! آیا کاری که بچه‌های جهاد در کمیته‌های آب انجام می‌دادند کمتر از کاری بود که نیروهای ارتش و سپاه انجام می‌دادند؟ آیا این‌ها کم از کسی هستند که مسلسل به دست می‌گرفته و می‌جنگید؟... بنابراین ما باید تاریخ را بنویسیم و آیین و رفتار آنها روی کاغذها پیاده شود و از اهداف کانون این است که تاریخ جهاد و رشادت‌هایی که انجام داده است به دست خود آنها و درست و صحیح ثبت شود.

سومین هدف کانون این بود که ما بتوانیم از زنده‌مانده‌های جنگ و خانواده‌های شهدا حمایت بکنیم و کاری کنیم که هم این‌ها پشیمان نشوند و هم مردم بدانند که فداکاری‌ها در این انقلاب هرگز فراموش نمی‌شود.

چهارمین برنامه کانون هم این بود که بیاییم نسل جوان را با این ارزش‌ها آشنا کنیم و کمک کنیم تا آنها بتوانند راه گذشتگان را بصورت امروزی‌تر ادامه بدهند. کانون با این چهار هدف، پرارزش‌ترین و گرانمایه‌ترین نهاد اجتماعی هست که توسط افراد پرارزش زنده‌مانده از جنگ جهاد است که در تاریخ بعد از انقلاب تشکیل شده است. من کانون را مؤثرتر از هر خیریه یا نهادی می‌دانم که در جهت زنده نگه داشتن یاد شهدای جهاد جنگ تشکیل شده است، چون ریشه در خود رزمنده‌ها داشته است. بعد از جنگ جهاد تبدیل به یک وزارتخانه شده بود و پشتیبانی مهندسی جنگ در آن فراموش شده یا به نوعی حذف شده بود، ما سعی کردیم که نهادی را که امام بنیانگذاری کرده بود و به فراموشی سپرده شده بود، دوباره احیا کنیم و این کار خیلی پرارزش است. به نظر من، توفیق خدمت در کانون سنگرسازان بزرگترین سعادتی است که خداوند نصیب من کرد.

آیا کانون برنامه‌ای برای ایجاد ارتباط بین پیشکسوتان جنگ و نسل جوان دارد تا بتواند این تجربه‌ها را انتقال بدهید؟

متأسفانه چون کار کانون دیر شروع شده بود و ما تا وقتی مراحلی را که برای جمع‌آوری اسناد نیاز داریم، نگذرانیم - که هنوز هم تمام نشده است و به آن استواری که نیاز است نرسیده‌ایم - به همین دلیل بحث ادامه راه نمی‌تواند به درستی انجام شود. ولی ما کار را شروع کردیم و این را هم باید بگوییم که برنامه‌ریزی برای ادامه راه باید توسط خود جوان‌ها انجام شود ولی متأسفانه ما هنوز در معرفی جهاد آن‌قدرها هم موفق نبودیم تا جوان‌ها را ترغیب کنیم که به این سمت گرایش پیدا کنند و خودشان برنامه‌ریزی کنند. البته قابل ذکر هست که کاری که ما در این سال‌ها انجام دادیم نسبت به نقطه صفری که بودیم خیلی موفقیت‌آمیز بوده و پیشرفت‌های چشمگیری هم داشتیم، ما موفق شدیم با این جوان‌هایی که در کاروان‌های راهیان نور می‌آیند یا در دانشگاه‌ها هستند ارتباط برقرار کنیم، در مورد مهندسی جنگ اطلاعاتی به آنها بدهیم. برای مثال این نمایشگاه‌های عکس که با پیگیری کانون و همکاری وزارت جهاد کشاورزی انجام شد، کار خیلی بزرگی بود برای معرفی دستاوردهای جهاد در جنگ، بتوانیم کارهایی نظیر این را انجام بدهیم یعنی با چاپ کتاب یا انتشار نشریه‌هایی، آگاهی که جوان‌ها نیاز دارند را به آنها بدهیم و از این طریق با آنها ارتباط برقرار کنیم.

درباره فرهنگ جهادی توضیح دهید؟

در مورد فرهنگ جهادی من می‌توانم بگوییم که انقلاب امام خمینی، نهضت اسلامی که امام خمینی، شهید بهشتی، شهدای محراب و... بنیانگذاری کردند، اگر هم ادعای این را داشته باشند که در هر جایی بتوانند این انقلاب را بنا کنند، بدون جهاد سازندگی امکان ندارد و در جهاد سازندگی هم تا زمانی که فرهنگ و مدیریت جهادی را خوب نشناسند، نمی‌توانند کاری انجام دهند. به نظر من فرهنگ و مدیریت جهادی را هم باید در مهندسی جنگ جهاد جست‌وجو کنیم، برای اینکه سران جهاد در جنگ شهید شدند، شهید طرح‌چی، شهید ناجیان، شهید رضوی و...

اگر صحبت دیگری هم باقی مانده بفرمایید.

باید بگوییم که من دوست دارم یاد گذشته بین خود جهادگران هم بیشتر مورد بازکاوی قرار گیرد. انتظار دارم که آنها خودشان این تاریخ را بنویسند تا آثار مکتوب آن در حافظه تاریخی بماند. من یقین دارم که روزی خواهد رسید که جوان‌های ما این جهادگران جنگ را الگوی خودشان قرار می‌دهند و آن زمان است که این نوشته‌ها از تاریخ جهاد مورد استفاده جوان‌ها قرار می‌گیرد.

حتی اگر ما این دست‌نوشته‌ها را در پستو‌ها پنهان کرده باشیم، این جوان‌ها آنها را پیدا می‌کنند و نکته‌های ارزشمند آن را سرلوحه کار خود قرار می‌دهند.

یادنامه حسینعلی عظیمی - 8 | پمپاژ آب، به گستردگی یک دشت 2