چهارشنبه 7 آذر 1403

الگوی رفتاری ایران در تحولات بین‌المللی

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع

به گزارش مشرق، جعفرعلیان‌نژادی با انتشار متنی با عنوان «الگوی رفتاری ایران در تحولات بین‌المللی» در کانال خود در ایتا نوشت:

دو موضوع خارجی برجسته، این روزها تبدیل به سوژه و دستاویز رسانه‌های معارض داخلی و خارجی شده است. موضوع اظهارات مظلوم‌نمایانه زلنسکی رئیس‌جمهور اوکراین خطاب به مردم ایران و تنش محدود مرزی بین ایران و طالبان. نگارنده در این یادداشت دو قسمتی الگوی رفتاری جمهوری اسلامی در تحولات بین‌المللی را مبتنی بر نگاه رهبری تحلیل کرده است. سوژه یادداشت به‌طور ویژه متوجه وضعیت فعلی اوکراین است. اصل این یادداشت سال گذشته در خبرگزاری تسنیم منتشر شده بود، اما تکمله‌ای با هدف بروزرسانی به آن اضافه شد.

اول. بررسی دقیق و عمیق مواضع رهبر انقلاب اسلامی در موضوع اوکراین، نشان می‌دهد، رفتار جمهوری اسلامی در قبال تحولات بین‌المللی دارای یک الگوی عقلانی قوی و منطق محکم پیشرو است. می‌توان این عقلانیت معیار و نمونه را به زبانی ساده و در قالب جمله‌ای کوتاه چنین توصیف کرد؛ «جمهوری اسلامی در مسیر تاثیرگذاری روی تحولات منطقه‌ای طی طریق کرده است.»

این الگو که بدیل نسخه تاثیرپذیری از تحولات بین المللی است، همان منطقی است که مواضع نظام را در قبال مساله اوکراین معنادار می‌کند. نگارنده در این یادداشت قصد دارد، با این نگاه، معنای مواضع رهبرانقلاب در موضوع اوکراین را تبیین کند. وضعیت فعلی اوکراین و سرنوشت محتوم آن، نتیجه تاثیرپذیری بالای این کشور از تحولات بین‌المللی است. چنین وضعیتی باعث شده این کشور نسبت به تحولات پیرامونی خود بی‌اثر بوده و سررشته تغییرات منطقه‌ای در اختیار جریانات قدرتمند دیگری باشد.

دوم. سوابق تاریخی نشان می‌دهد سررشته تحولات منفی بین‌المللی در این منطقه در اختیار صهیونیست‌ها و شبکه سرمایه‌داران بین‌المللی بوده است. شبکه‌ای که با ایجاد تحولات دلخواه زمینه را برای رسیدن به اهداف مالی و سلطه سیاسی خود فراهم می‌کرده است. در واقع این شبکه با کسب قدرت سیاسی در کشورها و دولت‌های اروپایی به مهم‌ترین اهداف خود نظیر کسب درآمد مالی، جذب سرمایه‌های عظیم، راه‌اندازی کارتلها و تراست‌ها می‌رسیده است.

برای این منظور اگر شرایط اقتضاء می‌کرد، با لشگری از امکانات فرهنگی و رسانه‌ای و ژورنالیستی، اقدام به تخریب اخلاق جنسی ملتها، ترویج مصرف‌گرایی و بی‌اعتنایی به هویت‌های ملی و مبانی فرهنگی کشورهای میزبان می‌نمود. به بیانی دیگر در کنار پیمان ناتوی نظامی که آمریکاییها در اروپا برای مقابله با شوروی سابق ایجاد کردند تا هر صدای معارض در منطقه خاورمیانه و آسیا را خفه کنند، یک ناتوی فرهنگی نیز ایجاد کردند. در واقع در پی این بودند که سررشته تحولات جوامع را در دست بگیرند.

نمونه این اتفاق در گرجستان واقع شد، یعنی یک سرمایه‌دار آمریکایی و صهیونیست یهودی صراحتا اعلام کرد من ده میلیون دلار در این کشور خرج کردم و تحول سیاسی ایجاد کردم، در اوکراین هم همین کار را کردند. حتی در کشورهای آسیای شرقی نظیر مالزی، اندونزی، و تایلند همین سرمایه‌داران صهیونیسیتی و سرمایه‌داران دیگر با بازیهای بانکی و پولی توانسته بودند چند کشور را به ورشکستگی بکشانند. بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول هم بخشی از این پازل بزرگ بودند که در اختیار این شبکه قرار داشت.

سوم. بعد از فروپاشی نظام دوقطبی، این شبکه که عمدتا در آمریکا و دولت‌های غربی مستقر بود، با اعلام "بوش پدر"، مدعی نظم تک قطبی به سروری آمریکا در جهان شد. موضوعی که البته بیشتر یک اشتباه محاسباتی بود و گذران زمان نشان داد، فقط در حد یک ادعا بوده است و در واقع دنیا در آستانه یک نظم جدید قرار گرفته بود. این نظم جدید همزمان با ضعیف‌تر شدن آمریکا در سیاست داخلی و خارجی، اقتصاد و امنیت، خود را نشان داد.

نمونه بارز ضعف آمریکا، عدول از دعاوی مدیریت تک قطبی و رهبری جهانی، به بحران‌سازی در گوشه و کنار دنیا بود. یعنی آمریکایی‌ها مجبور بودند برای پوشاندن ضعف خود به بحران‌سازی روی آورده و از بحران تغذیه و ارتزاق کند. این مساله ناشی از مافیایی بودن رژیم سیاسی آمریکا بود. یعنی مافیای سیاسی، اقتصادی و اسلحه‌سازی در آمریکا، سیاست‌های این کشور را در دست داشته، هدایت و کنترل کرده و روسای جمهور را یکی پس از دیگری بالا می‌آورد.

طبیعتا این رژیم مافیایی احتیاج داشت در اطراف دنیا بحران‌هایی وجود داشته باشد، لذا کانون‌های بحران را خلق می‌کرد. بر همین اساس در منطقه غرب آسیا بحران‌سازی‌های زیادی نظیر حمله نظامی به عراق، افغانستان و ایجاد داعش کرد. اوکراین نیز قربانی همین سیاست شد. در واقع آمریکا با ورود به مسائل داخلی این کشور، راه انداختن اجتماعات علیه دولت، حرکت مخملی بوجود آوردن، کودتای رنگی درست کردن، نفوذ دادن سناتورهای خود در تجمعات اعتراضی، برداشتن این دولت و گذاشتن آن دولت، اوکراین را به این وضعیت کشاند.

چهارم. جنگ اوکراین در چنین فضایی حادث شد، بنابراین باید با منطق نظم جدید و به نحو عمیق‌تری درک می‌شد. در واقع جنگ اوکراین صرفا حمله نظامی به یک کشور نبود، این حرکت ریشه‌های عمیقی داشت و نشان می‌داد آینده پیچیدهِ دشواری، پیش‌رو وجود دارد. منطق انفعال و تاثیرپذیری از تحولات بین‌المللی، کشور اوکراین را عرصه تاخت و تاز جریان ناتو کرده و دولت غیرمردمی و دست‌نشانده را بر عرصه نشانده بود. از طرف دیگر همسایگی این کشور با روسیه، طمع بحران‌آفرینی و بحران‌سازی را در سر دولت‌های غربی و آمریکا انداخته بود، تحولات پیش آمده حکایت از ماجراجویی و تحریک آمریکایی‌ها حول شبه‌جزیره کریمه داشت. اوکراین ناخواسته بدلیل عدم توانایی در مدیریت تحولات و اثرگذاری بین المللی، به وضعیت جنگی در آمده بود. وقوع جنگ ناگزیر بود، بررسی مواضع هیئت حاکمه آمریکایی‌ها در روزهای پیش از جنگ، نشانه آشکاری بر تحریک و تهییج دولت اوکراین در شروع جنگ بود. رخداد جنگ ناگزیر بود، مانده بود کدام طرف ابتکار عمل را در دست بگیرد. جنگ تحمیل شده بود نه از سوی روسیه از سوی ریشه بحران اوکراین یعنی سیاست‌های آمریکا و غربی‌ها. مساله اوکراین را اینگونه باید شناخت و مورد قضاوت و احیانا اقدام قرار داد.

پنجم. رهبر معظم انقلاب بر این اساس در قضیه اوکراین مشکل اصلی را، قصد غربی‌ها برای توسعه ناتو در این کشور می‌داند و معتقد است، آنها تا هرجایی که بتوانند برای گسترش نفوذ خود تأمل نخواهند کرد. با این حال به بیان ایشان، جمهوری اسلامی با جنگ و تخریب زیربناها و کشتار مردم مخالف بوده و طرفدار توقف جنگ است، هرچند علاج واقعی بحران را در حل ریشه‌ای آن می‌داند.

در واقع بحران اوکراین دو درس مهم برای ما و دنیا داشت: یکی اینکه پشتیبانی قدرتهای غربی از کشورها و دولتهای دست نشانده سراب است و واقعیت ندارد. وضع امروز اوکراین و دیروز افغانستان گویای این موضوع است. دوم اینکه مردم، پشتوانه دولتها هستند. اگر مردم اوکراین وارد میدان می‌شدند وضع دولت و مردم اوکراین این نبود. مردم وارد میدان نشدند، چون دولت را قبول نداشتند.

ششم. حوادث اوکراین نشان‌دهنده حقانیت و انتخاب درست ملت ایران در مبارزه با استکبار بود. در مقابل اوکراین به عنوان یک کشور تاثیرپذیر، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد که با فهم قرار داشتن جهان در آستانه نظم نوین جهانی که توام با تضعیف آمریکا در همه ساحت‌های استکباری است، به منطق تاثیرگذاری روی تحولات بین المللی روی آورده است.

در آستانه این نظم جدید، لازم است همه کشورها و از جمله ایران به شکلی حضور سخت افزاری و نرم افزاری داشته باشند که بتوانند امنیت، منافع کشور و ملت را تامین کند. دقیقا بر خلاف اوکراین که منشا تحولات سرزمینی این کشور دخالت قدرت‌های خارجی است، جمهوری اسلامی نسخه تحول ملت ها را در درون خود جست و جو می کند.

بنابراین اگر نسخه تحول ملت‌ها با خودشان باشد می‌تواند ملتی اثرگذار در تحولات بین‌المللی باشد. یعنی تحولی که به مبارزه با فقر، تبعیض، بیماری، جهل، ناامنی، بی‌قانونی پرداخته و موجب ارتقای رفتار انضباطی شهروندان، ارتقای علمی مدیران، رشد امنیت، رشد ثروت ملی، رشد علم، رشداقتدار ملی، رشد اخلاق و رشد عزت ملی شود.

این کشور محل رجوع قدرت‌های منطقه‌ای و محور تصمیم‌سازی‌های بین المللی می‌شود: «صاحب ابتکار صلح منطقی بشرط حل ریشه‌ای بحران اوکراین»، «صاحب ایده گفتگوهای چهارجانبه ایران، روسیه، ترکیه و سوریه»، «عامل تحمیل منطق خود در قضایای ارمنستان به ترکیه» و در نهایت «فاعل اخراج کامل آمریکا از منطقه (شرق فرات)».

تکمله: در مقابل این منطق تأثیرگذاری، اوکراین مجددا تجربه تلخ وابستگی را تکرار کرد و اکنون زلسنکی ناامید از بازدارندگی ابزار نظامی ناتو، مردم ایران را خطاب قرار می‌دهد که نگذارید پهپادهایتان به دست طرف روسی بیفتد.

این ادبیات زلسنکی هم ریشه در عادت وابستگی دارد و هم پایه در تبار نژادی (صهیونیستی) او که هر گاه قافیه را می‌بازد، دست به مظلوم‌نمایی و خودزنی می‌زند. این گفتار با هدف جلب توجه بین‌المللی و حفظ حمایت ناتو از دولت او صورت می‌گیرد.

رضایت مردم ایالت‌های خواهان استقلال نسبت به جداشدن، ناشی از بحران هویت ملی در این کشور است، چیزی که زلنسکی را ناامید از مردم خود نموده و دستش را طرف دیگر ملت‌ها دراز کرده است. او فهمیده آبی از دولت‌های سلطه‌گر گرم نمی‌شود، به دنبال همراه‌سازی دیگر ملت‌ها است. این پیام، خطاب به مردم ایران نبود، خطاب به مردم کشورهای جریان سلطه بود تا دولت‌های‌شان را برای تداوم حمایت نظامی از دولت اوکراین مجاب نمایند.

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.