این بانوی مهربان رنگ زندگی بر در و دیوار محله میپاشد
به گزارش خبرگزاری اقتصادایران، در این چند روزی که مهمان زمین و زندگی دنیایی هستیم یادمان نرود، تا میتوانیم خوشحال و قدردان باشیم. قدردان برای تمام اتفاقات و آدمهای خوبِ زندگی مان، برای همین نفسِ آرامی که میکشیم، برای نور، برای برگ، برای آفتاب... خوشحالی برای فرصت زیستن، تکاپو و آموختنی که در اختیارمان قرار گرفته است؛ زیستن برای آرامش، تکاپو برای بهتر شدن و آموختنِ مسیرها و چیزهای تازه... قدردان برای اینکه هستیم، نفس میکشیم، خورشید را میبینیم و احساساتِ سبزِ برگ را در آغوش میگیریم.
به راستی ما خوشبختترینیم؛ وقتی که دقت و جسارتِ حضور داشته باشیم، که با حرکتِ آرامِ ابرها، به وجد بیاییم و مشتاق باشیم برای تماشای عبور شاپرکها و درخشش شبتابها، برای فرار از انهدام سایهها و نوازشِ دستانِ افسونگر آفتاب... بودن در این گذار؛ غنیمت است، حضور؛ لذتبخش... و جهان؛ با تمام جزئیات، زیباست کافی است که خوشحال و قدردان باشیم.
*اینجا هیچ مسافری در راه نمیماند
خبر خوب اول مان حکایت نیکوکاری در مسجد صاحبالزمان (عج) است که البته قصه دیروز و امروز نیست؛ اهالی محله زاهد گیلانی چند دهه است که در شبستان این مسجد خاطرهانگیز دست یاری به سوی خانوادههای کمبضاعت محله و بیماران نیازمند حاشیه شهر دراز میکنند. جوانهای دیروز محله اگرچه حالا دیگر مویی سفید کردهاند، اما جوانهای امروز محله هم از روی دست آنها مشق مهربانی نوشتهاند و شانه به شانه هم برای کمک به خانوادههای کمبضاعت آستین همت بالا میزنند.
یکی از رسوم قدیمی بچههای مسجد صاحبالزمان (عج) که چند دهه پیش توسط بزرگان مسجد پا گرفت و امروز هم نقشه راه جوانترهای مسجد شده است، رسم دستگیری از در راه ماندگان و مسافرانی است که هزینه سفر به شهر خود را ندارند. «حسن محمدی» یکی از نیکوکاران مسجد در اینباره میگوید: «مسجد ما در مسیر دسترسی به یکی از پایانههای پر مسافر شهر قرار دارد. از سالها پیش افراد نیازمند زیادی به مسجد ما مراجعه میکردند و حرفشان این بود که هزینه تهیه بلیت بازگشت به شهرشان را ندارند. از همان روزها بود که ما تصمیم گرفتیم برای بررسی صحت ادعای این افراد و سپس کمک به آنها چارهجویی کنیم.
اکنون اهالی نیکوکار محله، نذورات و مبالغی را با همین نیت در اختیار مسجد قرار میدهند تا ما پس از بررسی صحت ادعای افراد در راه مانده به آنها کمک کنیم. وقتی به درستی ادعای آنها پی میبریم برای آنها بلیت تهیه میکنیم و از بازگشت آنها به شهرشان هم مطمئن میشویم تا امانت اهالی در مسیر درست هزینه شود.»
*یک مسجد زنانه!
خبر خوب دوم مان هم اتفاقا حکایت یک مسجد است. مسجدی که در اختیار بانوان است؛ این روزها در مسجد امام رضا (ع) محله المپیک برنامههای مختلف فرهنگی و آموزشی برای بانوان برگزار میشود. «فراهانی» امام جماعت مسجد معتقد است؛ مسجد بهترین مکان برای انجام فعالیتهای فرهنگی است. فعالیتهای فرهنگی مسجد امام رضا (ع) از اذان صبح شروع میشود و تا پاسی از شب ادامه دارد، به همین دلیل بانوان بسیاری از این فعالیتها استفاده می کنند.
فراهانی، امام جماعت مسجد امام رضا (ع) درباره این فعالیتها توضیحات بیشتری ارائه میدهد: «اکنون بانوان در جامعه در عرصههای مختلف مانند پزشکی، صنعت و... موفقیتهای بسیاری کسب کردهاند و این نشان دهنده استعداد و شکوفایی زنان است. اسلام، علم را همانطور که برای مردان واجب دانسته، برای بانوان هم به همان اندازه ضروری میداند. برهمین مبنا بخش فرهنگی در مسجد راهاندازی شده و در اختیار بانوان قرار گرفتهاست.»
به گفته فراهانی، اکنون در این مسجد باتوجه به نیازهای بانوان، دورهها و جلسات مختلف مانند روانشناسی، تفسیر و قرائت قرآن، طب سنتی و... برپا میشود. بانوان برای اطلاع بیشتر از برنامههای مسجد امام رضا (ع) میتوانند هرروز به بخش آموزش و فرهنگ این مسجد مراجعه و در دورهها و کلاسها ثبتنام کنند. خوش خبر باشید!
* این بانوی مهربان، رنگ زندگی بر در و دیوار محله میپاشد / رابطه این همسایگان با هم، مثالزدنی است
اما بشنوید از یک خبر خوب رنگی رنگی؛ این بانوی خوش ذوق هر جای خیابان محل زندگیاش در و دیواری بیرنگ و رو ببیند که فضای مناسبی برای خلق اثر نقاشی است از صاحبخانه یا مالکان آپارتمان اجازه میگیرد و تنهایی یا با کمک گرفتن از کسانی که دستی در این کار دارند به آن دیوار بیروح، رنگ و روح میدهد آن هم با الهام از طرحهایی که به زعم خودش بوی زندگی دارند. نامش «الهام بایگان» است؛ ساکن امیرآباد، خیابان چهاردهم که یکی از خیابانهای خوب پایتخت است و رابطه اهالی اش مثال زدنی. این خیابان پر است از شور زندگی و محبت و احترام متقابل میان همسایه ها. در این خیابان همسایه ها از حال هم باخبرند، به سالمندان سر میزنند و در دردسرهایشان هوای هم را دارند و یکدیگر را تنها نمیگذارند. یکی از این کارها هم سر و شکل دادن به چهره محله است، آن هم با استفاده از توان بانوان خوشسلیقه و خلاق محله.
بانو بایگان 39ساله 2 فرزند پسر و دختر دارد. قرارش برای رنگ پاشیدن به دیوارهای بی جان محله جمعه ها است، راس ساعت 2 بعد ازظهر. میگوید: «جمعهها ناهار را آماده میکنم، همراه دختر 5سالهام لباس کار میپوشم و با رنگ و قلممو میروم به محل قرار.» از قبل هم با شهرداری ناحیه هماهنگ است، مجوزها را هم «زهرا محمدنژاد»، دیگر بانوی فعال محله، که برای محل زندگی و ساکنانش دل میسوزاند، میگیرد.
بخش شیرین داستان هم این است که این بانوان با مشارکت هم تمام لوازم نقاشی، بوم، قلممو و هر چه را که برای نقاشی دیوارهای محله به آن نیاز است را تهیه میکنند، اما چطور؟ بایگان میگوید: «بانوان این محله در جمعآوری خشکاله با شهرداری همکاری میکنند. بعد خشکالهها را میفروشیم و در صندوقی که برای محله راهاندازی کردهایم پسانداز میکنیم برای چنین روزهایی. اگر بخواهیم جایی را نقاشی کنیم یا یکی از علاقهمندان نقاشی به دلیل هزینه زیاد وسایل، در ادامه راه از نقاشی منصرف شد، از طریق همین صندوق هزینهها را تامین میکنیم.» خدا قوت بانوجان!
*پروتزهای ایرانی مفاصل
خبر خوب آخرمان هم گلی است که بچه های دانش بنیان کاشتند؛ محققان ایرانی با اتکا به مهارت و دانش بومی توانستند پروتزهای زانو و لگن را بومیسازی کند. این پروتزها از پرکاربردترین پروتزهای مصرفی هستند. جایگزینی با بافت آسیب دیده، دارای تاییدیههای بین المللی، جلوگیری از خروج ارز و کیفیت قابل رقابت با نمونههای خارجی از جمله ویژگی تولیدات این محصول دانش بنیان ایرانی است. اقتصاد دانش بنیان یکی از پایههای اصلی اقتصاد مقاومتی است که میتواند با بومیسازی تکنولوژی، رفع نیاز داخلی و ظرفیتسازی صادراتی برای کشور ثروت به ارمغان آورد. خدا قوت دانش بنیانی های عزیز!
مرحوم «احمد بن محمد اردبیلی نجفی» معروف به «مقدس اردبیلی» و محقق اردبیلی از علمای بزرگ شیعه در قرن دهم بود. او در حرم مطهر امام علی (ع) به خاک سپرده شده است.
*حکایت ازدواج برای یک دانه سیب!
«احمد بن محمد اردبیلی»، معروف به مقدس اردبیلی از مادری سیده و از پدری روحانی در روستایی از توابع اردبیل دیده به جهان گشود و در دامان خانوادهی پاک و متدین پرورش یافت. نقل شده است؛ «پدرِ مقدس اردبیلی در دوران جوانی، کنار جوی آبی نشسته بود، دید سیبی بر روی آب میآید. دست برد و سیب را برداشت و خورد. بعد از خوردن سیب، به فکر افتاد که این سیبی که خوردم از کدام باغ بود؟ رفت تا به باغی که سیب از آن باغ بود، رسید.
به صاحب باغ گفت که مرا حلال کنید یا آنکه قیمتش را بپردازم. صاحب باغ گفت: این باغ فقط از من نیست، ما چهار برادریم و من سهم خودم را به شما بخشیدم. دو تا دیگر از برادرانم در ایران هستند و یکی در خارج از ایران (آذربایجان). نزد آن دو برادر رفت و حلالیت طلبید و سپس بار سفر بست و به خارج از ایران رفت و خود را به در خانه آن برادر رسانید و قصه را بیان کرد. آن برادر چهارم تعجب کرد که این فرد کیست که برای یک چهارم سیب، این همه راه را طی کرده و به اینجا آمده تا حلالیت بطلبد؟
گفت: من سهم خودم را به شما بخشیدم ولی به یک شرط: دختری دارم از چشم، کور و از زبان، لال و از گوش، کر است. اگر قبول کنی با او ازدواج کنی حلالت میکنم و الا نه. جوان قدری تأمل کرد و پذیرفت. وقتی مراسم عقد تمام شد و داخل حجله رفتند، عروس را حوریهای از حوران بهشتی دید.
از حجله بیرون آمد و به پدر دختر گفت: شما گفتید دخترتان کور و کر و لال است؟! گفت: آری، من دروغ نگفتم. گفتم: کور است چون تا به حال چشمش به نامحرم نیفتاده، و گفتم: کر است، چون گوش او صدای نامحرم و صدای ساز و آواز و غنا نشنیده، و گفتم: لال است، زیرا زبانش به دروغ و غیبت و ناسزا و تکلم با نامحرم باز نشده است.
مدتها از درگاه حضرت حق درخواست میکردم که خدایا داماد خوبی که هم کفو این دختر باشد به من مرحمت کن. خدا دعای مرا مستجاب کرد و دامادی متقی چون تو نصیبم کرد. از این ازدواج خداوند فرزندی صالح و بینظیر، شیخ احمد مقدس اردبیلی را عنایت فرمود.»
خوش خبر باشید!
و اما سخن پایانی، خبرهای خوبتان را در قالب دلخواه خود (عکس، متن، فیلم، صوت و...) تولید کنید و آن را با هشتگ #خبر_خوب در شبکههای اجتماعی منتشر کنید تا هم دیگران را در حال خوش خودتان شریک کنید و هم ما بتوانیم اخبار شما را بازنشر کنیم. اگر هم تمایل داشتید در هریک از شبکههای اجتماعی که فعال هستید، خبرتان را از طریق اکانت khabar_khoub_iran@ یا شماره تلفن 09330826312 برای ما بفرستید. در این جشنواره فرقی نمیکند در ایتا و بله و روبیکا و گپ باشید یا در تلگرام و اینستاگرام و توییتر و واتساپ؛ مهم این است که سهمی در حال خوش اطرافیانتان داشته باشید. منتظر خبرهای خوب شما هستیم. خوشخبر باشید.