چهارشنبه 18 مهر 1403

برای مغزهایی که پوسیدن!..

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
برای مغزهایی که پوسیدن!..

مخالفانشان را "پوسیده مغز" خطاب می کنند چون که مثل آن ها شیفته زرق و برق دنیای غرب نیستند. چون که مثل آن ها غرب را بهشت رفاه و آزادی نمی پندارند. چون که مثل آن ها عشق به سرتا پا غربی کردن ایران ندارند. چون که مثل آن ها رقصیدن و بوسیدن در ملاء عام را نشانه پیشرفت و تمدن نمی دانند. چون نمی خواهند ایران داخل مسیری بیافتد که انتهایش، امروز همین کشورهای اروپایی و آمریکایی هست. انتهایش قانونی کردن روسپی گری با عنوان کارگری جنسی است. انتهایش، قانونی شدن ازدواج همجنس بازان است. انتهایش، داشتن دو پدر یا دو مادر به جای یک پدر و مادر است. انتهایش هنجارسازی همین مزخرفات و اجباری شدن آموزش آن به کودکان است. انتهایش حتی چیزهایی مشمئزکننده تر از این است که قلم از بیان آن شرم دارد.

چه کسی مغزش پوسیده است!؟ آنهایی که به همه نظریه ها و ادعاهای غرب با سابقه چند صد سال استعمارگری و استثمارگری به دیده تردید و احتیاط می نگرند یا آنکه استعمارگران پیشین را منجی های امروز خویش پنداشته و مسحور سحر رسانه هایشان شده است!؟ آنکه فکر می کند دولت های غربی محض رضای خداست که سالیانه صدها میلیون دلار از جیب مردمشان را خرج آگاهی بخشی به ملت ایران می کنند و آن هم فقط ایران و نه هیچ ملت دیگری! آنکه نمی داند چرا برای سیاستمداران و سلبریتی های غربی، جان یک دختر ایرانی (مهسا امینی) مهمتر از جان هزاران دختر یمنی و افغانستانی و فلسطینی است که به دست متحدان یا عمال همین دولت های غربی کشته می شوند یا حتی مهمتر از جان ده ها دختر هموطن خودشان که مأموران پلیس خودشان می کشند.

یکماه است که بزرگترین خط خبری رسانه های غربی، مرگ غم انگیز دختری در ایران است! حتی حوادث هولناک ده روز اخیر در جهان همچون کشته شدن 38 کودک در تیراندازی در مهدکودکی در تایلند و مرگ 186 نفر از مردم اندونزی به علت استفاده پلیس از گاز اشک آور در ورزشگاه هم نتوانست برایشان مهمتر از فوت مهسا امینی شود! آخر چقدر این چشم آبی های مو بور ما را دوست دارند که مرگ دخترانمان حتی از اخبار جنگ در بغل گوش شان اوکراین هم برایشان مهمتر شده است!؟ چقدر ما برایشان مهم هستیم که خودکشی دخترانمان برایشان از جیره بندی سوخت و اعتصاب های فلج کننده در کشورهایشان و قطع جریان گاز روسیه و چهار برابر شدن قیمت گاز وارداتی از آمریکا مهمتر شده است!؟ مانده ام چرا کسی در آن اروپا و آمریکا به پا نمی خیزد و فریاد نمی زند که: "نه مهسا، نه نیکا، جانم فدای آمریکا"؟ یعنی باید باور کنیم اگر همین فردا صبح ایران برجام را بپذیرد و آن ها را از کابوس زمستان سرد پیش رو نجات دهد، باز هم برای مهسا امینی اشک تمساح خواهند ریخت!؟

رسانه هایشان از ایران یک جهنم ساخته اند، یک ویرانه که در جهان نمونه ندارد. آنقدر ذهن مردم ما را شبانه روز با این نوع گزاره ها بمباران می کنند تا بلاخره باورش کنند. تا وجودشان از زندگی کردن در چنین جهنمی پر از یأس و خشم شود تا حتی در "حسرت یک زندگی معمولی" بسوزند. نمی دانم منظورشان از زندگی معمولی، مثلا شبیه کدام کشورهاست؛ مصر و اردن، هند و پاکستان، بنگلادش و کامبوج، نپال و میانمار، اروگوئه و پاراگوئه، پرو و کلمبیا، الجزایر و نیجریه یا کنیا و تانزانیا؟ اما می دانم الگوی زندگی آرمانی شان در اروپا و آمریکاست. مثلاً در همین آمریکا و انگلیسی که رکوردار کشتههای کرونا شدند آن هم دقیقا بعد از اینکه رسانه هایشان ایران را به دروغ منبع و معدن کرونا در جهان معرفی می کردند. دقیقا بعد از اینکه همین ها در "حسرت واکسن آمریکایی و انگلیسی" هم می سوختند! بعد از اینکه واکسن ایرانی را همانند همه چیزهای دیگر ساخت ایران مسخره می کردند، همانند ماهواره، همانند موشک، همانند پهپاد! این ها که شب و روز زندگی شان مقایسه ایران با اروپا و آمریکاست، نمی دانم چرا مدیریت کرونا در ایران را با کشورهای پیشرفته جهان مقایسه نمی کنند!؟

چرا شب و روز پلاسکو و متروپل را بر سر ملت خود می کوبند اما از آتش سوزی در برج گرنفل لندن با 72 کشته و فروریختن برج سرفساید در میامی آمریکا با 98 کشته سخن نمی گویند. برجی که از 2018 به هشدارها در خصوص احتمال ریزش آن آنقدر بی توجهی شد تا در 24 ژوئن 2021 ساکنانش را به زیر خاک کشید. چرا شب و روز از سیل و زلزله و خشکسالی در کشور خودمان می گویند اما از خشک شدن رودخانه های اروپا، افزایش بی سابقه مرگ و میرهایشان به علت گرما، آتش سوزی های عظیم جنگل ها در اروپا و آمریکا و با خاک یکسان شدن شهرها در طوفان های آمریکا حرفی نمی زنند!؟ چرا از دانش آموزان آمریکایی که هر از چندگاه به رگبار بسته میشوند نمی گویند یا صدها نفری که هر سال به دست پلیس آمریکا کشته می شوند؟

چطور است که هر حادثه و اتفاقی تلخی در ایران نشانه عمق بدبختی و بیچارگی و فلاکت ما است اما در اروپا و آمریکا نه! اصلا چطور می توان کشوری که صدها سال تحت سلطه و استثمار دیگران بوده را با استثمارگران دیروزش مقایسه کرد؟ چطور میشود کشوری را که چهار دهه هست تحریم است با تحریم کنندگانش مقایسه کرد؟ چطور میشود کشور تحت تحریم را مقصر دانست ولی تحریم کنندگانش را تقدیس کرد!؟

مغزهای پوسیده، جهان را همین گونه وارونه می بینند. حقایق را همین گونه برعکس می فهمند. آنقدر پوسیده و زنگ زده اند که هم به حرف رسانه های آمریکایی و انگلیسی باور دارند که انقلاب 57 کار آمریکا و انگلیس بوده است و هم الان گوش به فرمان رسانه ها و سیاستمداران آمریکایی و انگلیس هستند که به گمان خودشان انقلابی دیگر را رقم بزنند! همزمان هم باور دارند که دولت های غربی40 سال پیش کشورشان را در آستانه دروازه تمدن بزرگ به زیر کشیده اند و هم منتظرند همان دولت ها اکنون ناجی ایران و ایرانی شوند. همینقدر متوهم و متناقض!

مغزهای پوسیده ای که اگر هزار بار دیگر هم رسانه های آمریکا و انگلیس و عربستان و اسراییل، خبر سقوط تهران و اصفهان را منتشر کنند باز چشم به دهان این رسانه ها دارند. اگر هزار بار دیگر از فوت یا فرار مسئولان ارشد ایران خبر دهند، باز دروغ هایشان را باور می کنند. دروغ رسانه هایی را که چهل سال است هر روز خبر از سقوط جمهوری اسلامی می دهند.

انتقاد از این حکومت یا حتی مخالفت با آن عیب نیست، بلکه حق هر شهروند ایرانی است. آنچه عیب است اینهمه خود کم بینی و بیگانه پرستی است که با فطرت و روح بزرگ انسان منافات دارد. این حجم از وابستگی و مسخ شدگی است که برای آینده یک ملت بشدت خطر دارد. شرط اول انتقاد و اصلاح طلبی، استقلال فکری و نظریست، عزت نفس و بزرگیست، دوری از اینهمه خامی و ساده اندیشی است. آن موقع انتقاد و اعتراض نه تنها خطر ندارد بلکه لازم است و ضرورت دارد.