پنج‌شنبه 8 آذر 1403

بیضایی: زمانی‌که کاری را نمی‌خواهند می‌گویند پیچیده است

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع

جایگاهی که هرگز نمی‌توان آن را نادیده گرفت؛ و چقدر غم انگیز که او تنها 9 فیلم سینمایی را به سرانجام رساند. البته از بیضایی فیلم‌نامه‌ها و نمایشنامه‌هایی بسیاری منتشر شده است که فیلمنامه «روز واقعه» از مشهورترین آنهاست و در سال 1372 به کارگردانی شهرام اسدی و به تهیه‌کنندگی بنیاد سینمایی فارابی به تولید رسید.

به بهانه پنجم دی، سالروز تولد بهرام بیضایی، گفت‌وگویی را که ماهنامه سینمایی پویا در نوروز 88 به مناسبت اکران فیلم «وقتی همه خوابیم» با این کارگردان پیشکسوت انجام داده است، بخوانید.

بهرام بیضایی متولد پنجم دی 1317 است. او ابتدا در دهه 40 با تئاتر شناخته و تبدیل به یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان و پژوهش‌گران تئاتر ایران شد اما در سال 1349 با فیلم کوتاه «عموسیبیلو» و سپس «رگبار» به کاروان سینمای متفاوت ایران پیوست که به موج نو دهه پنجاه معروف شد. بیضایی با آثار ماندگاری چون «شاید وقتی دیگر»، «باشو غریبه کوچک»، «مسافران» و... جایگاهی بلند در تاریخ سینمای ایران دارد.

جایگاهی که هرگز نمی‌توان آن را نادیده گرفت؛ و چقدر غم انگیز که او تنها 9 فیلم سینمایی را به سرانجام رساند. البته از بیضایی فیلم‌نامه‌ها و نمایشنامه‌هایی بسیاری منتشر شده است که فیلمنامه «روز واقعه» از مشهورترین آنهاست و در سال 1372 به کارگردانی شهرام اسدی و به تهیه‌کنندگی بنیاد سینمایی فارابی به تولید رسید.

آخرین فیلم سینمایی بیضایی «وقتی همه خوابیم» در جشنواره فیلم فجر سال 1378 به نمایش درآمد و واکنش‌های متفاوتی را مانند سایر آثار او برانگیخت. برخی از دوستداران همیشگی‌اش لب و قلم به انتقادهایی تند، گاه غیرمنصفانه و خشمگینانه چرخاندند و در مقابل فیلم حامیان جدیدی هم پیدا کرد. «وقتی همه خوابیم» در نوبت اکران نوروز 1388 قرار گرفت.

نیمه اسفند 1378 در آخرین‌روزهای شماره نوروزی ماهنامه «سینمای پویا» با هماهنگی و همراهی فرزانه ابراهیم زاده به گفت‌وگو با بهرام بیضایی نشستیم، استادی از نسل بزرگان محترم سینما و فرهنگ ایران. مدت کوتاهی بعد از این گفت‌وگو بهرام بیضایی از ایران رفت.

در گفت‌وگو بر دو نکته تاکید داشتم، اول تمرکز دو فیلم «سگ‌کشی» و «وقتی همه خوابیم» بر فشاری که سرمایه به فرهنگ و زندگی ما می‌آورد، بیضایی این نگاه را مضمون قاطع و اصلی هر دو فیلم دانست و دوم خشمی که در درون آن‌ها می‌دیدم که البته نظرم را نمی‌پذیرفت.

این گفت‌وگو به نظر نگارنده نه تنها هنوز تازه و قابل ارجاع است، بلکه مصادیق بیشتری هم یافته. امروز متاسفانه تسلط بی‌رحمانه سرمایه بر فرهنگ و زندگی ما نسبت به ده سال بیش افزون شده و سطح سهل‌انگاری و ابتذال فرهنگی روز به روز افزایش می‌یابد. امروز برای فیلم‌های متفاوت و فرهنگی واقعی و نه مبتذلسازان بی‌مایه و پرافاده هنری‌نما به مراتب دشوارتر شده چرا که باید «وااای آمپول» و «تگزاس» و.... بی‌رقیب جولان دهند تا جماعت فکر کنند سینما فقط همین است، تا بود و نبودش فرقی نکند.

فارغ از متن گفت‌وگو آنچه در سلوک بهرام بیضایی برایم تحسین برانگیز بود، اول احترام صمیمانه و بدون تکلفش بود که با تمام اعتبارش؛ به مهمان مخاطب و شنونده خود می‌گذاشت، احترامی که حتی در ساده‌ترین رفتار و آداب معاشرتش به فرد روبه رو بدون تظاهر نمایان بود. دوم نحوه مواجهه‌اش با نظر مخالف.

سال‌های بسیار تلاش شد بیضایی مغرور، خود رای، عبوس، غیرقابل نفوذ و غیرمنعطف تصویر شود، اما در چند دیدار اندکی که با ایشان داشتم، بسیار آرام و با متانت نظر مخالف را می‌شنید و عقاید خود را با استدلال که می‌توانستی بپذیری یا نپذیری شرح می‌داد. البته طبیعی هم بود فردی چون بیضایی با آن حجم از دانش به راحتی هر نظر و سلیقه‌ای را نپذیرد.

و در آخر باید به جمله کلیدی اشاره کنم که بیضایی در لابه‌لای گفت‌وگو بر زبان راند: «اگر همه ما فیلم‌های خود را ساخته بودیم، همه جایی دیگر بودیم، هم سینما، هم تماشاگر و هم سینماگر». او رشد سینما و فرهنگ را یک رشد هم‌جانبه می‌دانست. در زیر بخش‌های مختصری از سخنان بیضایی را می‌خوانید. (سئوال‌ها به جز مواردی که ناگزیر به توضیحی بوده است تا اصل سخن فهم شود، حذف شده است.)

نیمی از حرف‌هایمان را نمی‌زنیم

من درک و احساسم از آن‌چه مقابل چشمم هست را آن‌طور که می‌توانم منتقل می‌کنم. اگر مشکلی در این نگاه وجود دارد، شاید در چیزهای باشد که در مقابل چشمان‌مان هست. گرچه هستند کسانی که به غلط‌ها عادت کرده‌اند، طوری‌که به نظرشان درست اصلا همین است. آن‌ها هم حق دارند فیلم‌هایی بسازند درباره این‌که چه‌قدر غلط‌ها، درست‌اند. اولین تصاویر فیلم «وقتی همه خوابیم» مجموعه آینه‌هایی هستند که تهران جدید را در آن‌ها می‌بینید؛ جایی که در آن همه ابعاد به هم ریخته.

بیضایی در ادامه با تاکید براینکه ما تعارف داریم تمامی حرف‌هایمان را نمی‌زنیم ادامه داده است: «ما هنوز هم داریم تعارف می‌کنیم و نیمی از حرف‌های‌مان را نمی‌زنیم. اگر می‌زنیم در حدی است که طاقت شنیدنش باشد.»

سال‌ها پیش پیش از «وقتی همه خوابیم» فیلم‌نامه ای درباره سینما به نام «اعتراض» نوشتم که خیلی بی‌تعارف است. درباره مجموعه روشنفکری که در زمان خودش اعتراض آذر شیوا علیه جریان فیلم فارسی را درک نکرد و ما چه‌قدر عقب افتادیم.

... مشکل را جای دیگری پیدا کنید؛ آن‌جا که واروژ کریم مسیحی هجده سال فیلم نساخته، ناصر تقوایی ده سال است که فیلم نساخته و من با فاصله‌ای هشت ساله فیلم ساخته‌ام. آرزوی ساختن دو فیلم دیگر این سه‌گانه یعنی «اعتراض» و «لبه پرتگاه» را دارم. -«وقتی همه خوابیم» اصلا عصبی نیست، رو راست است و قضاوت نمی‌کند. اگر طاقت این بود که همه واقعیت بازگو شود، فیلم به شدت تلخ‌تر از این می‌شد. برعکس، می‌بینیم مخالفان این فیلم‌اند که عصبی‌اند؛ چنان‌که نمی‌توانند آن را آن‌طور که هست ببینند.

دانستن، سرنوشت ما است، این‌که نتوانید شرایط را عوض کنید تلخی می‌آورد. شاید به همین دلیل باشد که در گذشته دور، عده‌ای فکر می‌کردند هرچه کم‌تر بدانیم بهتر.

حرف‌های انباشته بیان را متفاوت می‌کند

اگر دل‌تان بخواهد حتما می‌توانید بین این فیلم‌ها فیلم‌های بیضایی خط سیری پیدا کنید. آن‌چه نمی‌توانید بیابید، این است که اگر کسی مرتب فیلم می‌ساخت، الان کجا بود؟ مثلا واروژ کریم مسیحی اگر در فاصله هجده سال بین «پرده آخر» و «تردید» ده فیلم ساخته بود، «تردید» حتما چیز دیگری بود.

ما هم جای دیگری بودیم، یعنی جامعه سینما و تماشاگر؛ به معنای آن‌که همه قدمی پیش‌تر بودیم. تقوایی الان نزدیک به ده سال است فیلم نساخته، در این مدت اگر پنج فیلم ساخته بود نه تنها خودش که تماشاگرانش و سینما هم در جای دیگری بودند. چه‌طوری است که برای هر چیز پیش پا افتاده‌ای امکانات فراهم است ولی برای این‌ها امکاناتی فراهم نمی‌شود؟

وقتی حرف‌هایی انباشته می‌شود، بیان آن شکلی متفاوت از زمانی که باید گفته می‌شد، پیدا می‌کند.

سهراب‌کشی را سال‌ها قبل نوشتم. وقتی از اجرایش ناامید شدم چاپش کردم. اما من خودم را در نوشته‌هایی که می‌نویسم و تئاترهایی که گاهی اجرا می‌کنم بیرون می‌ریزم. تلخ‌تر؛ وضعیت کسانی است که فقط کارشان فیلم‌سازی فرهنگی است؛ کسانی که مثلا فقط بازیگرند یا کارگردان و به حداقلی معتقدند که نمی‌خواهند از آن کوتاه بیایند. من زمانی‌که فیلم نمی‌سازم، نمایش‌نامه می‌نویسم، یا فیلم‌نامه، پژوهش می‌کنم، گاهی تئاتر اجرا می‌کنم و از این راه‌ها خودم را بیان می‌کنم. زمانی‌که پژوهش می‌کنم، حالم خوب است چون موکول به اجرا نیست. برای آن‌هایی که کارشان فقط فیلم‌سازی یا بازیگری است کار نکردن باید فشار بیش‌تری داشته باشد.

می‌گویند «پیچیده» است تا تخته کنند

... زمانی‌که کاری را نمی‌خواهند یا جلوی کاری را می‌گیرند، می‌گویند پیچیده است و ممکن است باعث دردسر شود. اولین‌بار منتقد فرنگی مستی در سال 1356 در جشنواره فیلم تهران در نقد فیلم «کلاغ» از من پرسید چه‌طور توانستید به چنین داستان پیچیده‌ای فکر کنید؟ گفتم فکر نمی‌کنم پیچیده‌تر از داستان‌هایی باشد که سینمای جهان می‌سازد و ما همه آن‌ها را فهمیده‌ایم. چه‌طور می‌توانیم دکارت و هگل را بفهمیم، اما «کلاغ» را نه؟ برخی منتقدان پیچیده‌ترین آثار جهان را می‌بینند و نقدهای عمیقه می‌نویسند و هر وقت دل‌شان بخواهد کار ساده‌ای را به پیچیده‌گویی متهم می‌کنند چون شبیه کارهای هم‌زمان خودش نیست.

اما مگر ما قول داده‌ایم که همه یک‌جور فیلم بسازیم؟ مگر دستورالعملی وجود دارد؟ منتقدان طوری، جشنواره‌ها طوری، نظارت طوری، سرمایه طوری می‌خواهد و هیچ‌کس نمی‌پرسد فیلم‌ساز خودش چه می‌خواهد. همه می‌روند خواسته‌های خودشان را ببینند نه فیلم‌ساز را. هر کارگردان حق دارد با پیشرفت‌های ذهنی و فرهنگی‌اش بنابر تجربه‌های خود، امکانات مختلف بیانی و محتوایی را آزمایش کند و پیش برود. دعوت به درجا زدن، نکته عجیبی است که در تهمت پیچیدهگویی ظاهر می‌شود. البته هرگز نمی‌گویم همه یک‌جورند.

تماشاگر عادی فیلم می‌بیند و من را درست نمی‌شناسد؛ بنابراین پاسخش به فیلم است نه به حواشی آن؛ مگر باورهای خود را در خطر ببینید. اما حالا کسانی که فیلم‌های مرا چون تصور می‌کردند اسطوره‌ای است نفی می‌کردند، می‌پرسند چرا فیلم‌های اسطوره‌ای و تاریخی نمی‌سازی. در حالی‌که حتما می‌دانند تاریخ، انحصاری برخی است. چه از لحاظ مضمون و چه از لحاظ تأمین بودجه؛ و من در برابر فیلم‌های اصطلاحا اسطوره‌ای جز بد و بیراه جوابی نگرفته‌ام.

... گذشت آن زمانی که یک فیلم تاریخی ساختم با شش شخصیت در یک اتاق یعنی «مرگ یزدگرد» با کم‌ترین قیمتی که در آن زمان امکان داشت. جوابش جز عدم نمایش آن چه بود؟ و ساده‌ترین پشتیبانی از عدم نمایش‌اش، و عمیق‌ترین تحلیل و کشف حرفه‌ای‌ها، این بود که بگویند تئاتری است. همیشه باید برچسبی باشد که فیلم دیده نشود. اگر فیلم اسطوره‌ای بسازی می‌گویند روی واقعیت چشم بسته‌ای و اگر واقعی بسازی می‌پرسند چرا اسطوره‌ای نساختی؟

در سال 1995، فیلم‌هایم را در جشنواره ویناله نشان دادند. «مرگ یزدگرد» موفقیت عجیبی داشت. یکی از منتقدان گفت بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران یک تئاتر است.

اگر فیلم فرهنگی بیشتری ساخته می‌شد

... لحن آن نقد است که نشان می‌دهد از کجا آب می‌خورد. خشم و سنگسار کردن با کلمات را به چه چیزی باید تعبیر کرد؟ این‌که گفت‌وگو بلد نیستیم و بی‌تهمت نمی‌توانیم شروع کنیم؟ یا این‌که فیلم را از پشت عینک غلطی دیده‌ایم با پیش‌داوری؟ یا در فیلم چیزی بوده که به ما برخورده؟ با این‌که قرار گذاشتیم از فیلم بدمان بیاید؟ برای همین است که می‌گویم اگر فیلم‌های فرهنگی بیش‌تر ساخته می‌شد، الان در این وضعیت نبودیم چه در فیلم‌سازی چه در نقد؛ چون دست‌کم گفت‌وگو کردن را یاد گرفته بودیم.

به نظر من این تعداد فیلمی که نساختیم، مثل حرف‌های نگفته‌ای است که انباشته شده و جایی بیرون می‌زند. شب اختتامیه جشنواره‌ای که واروژ کریم مسیحی می‌گوید من 38 سال است در سینما هستم و فقط دو فیلم ساخته‌ام! چرا باید خوشحال باشد؟

روایت راویان معاصر مسخ می‌شود

در بخشی از گفتگو بیضایی فشاری که جریان سرمایه‌سالار برفرهنگ و زندگی ما می‌آورد «مضمون قاطع و اصلی هر دو فیلم» آخرش عنوان کرده و ادامه داده است: «راویان معاصر که وارث نمونه‌های اسطوره‌ای هستند، هم خودشان و هم روایتی که ارائه می‌کنند زیر فشار سرمایه‌سالاری به روایتی دیگر مسخ می‌شوند.»