تفاوت نظر امام خمینی (ره) و مرحوم منتظری درباره ولایت فقیه / آیا میزان، رأی ملت است؟
خبرگزاری فارس گروه تاریخ رحمت رمضانی: قیام 15 خرداد 1342، یکی از بزرگترین قیامهایی بود که قدرت روحانیت را در تقابل با رژیم پهلوی روشن کرد، به عبارتی اگر چه نهاد روحانیت تا پیش از این قیام نیز نقش بسزایی در معادلات سیاسی کشور داشت اما این نقش در دوران پهلوی اول به دلایلی کمرنگ شد. این تغییر تحت تأثیر عوامل مختلفی رخ داد و نتایج خاصی بر جایگاه و نقش روحانیت گذارد. به مناسبت سی و سومین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره) در رابطه با ارتباط روحانیت و نظریه ولایت فقیه با مردمسالاری دینی با حجتالاسلام مهدی ابوطالبی عضو هیأت علمی گروه تاریخ و اندیشه معاصر مؤسسه امام خمینی (ره) به گفتوگو نشستیم که در ادامه میآید.
فهم و برداشت روحانیت از مردمسالاری و دموکراسی چیست؟ روحانیت چگونه آنرا میفهمد و نسبت آنها با آموزههای دینی را ارزیابی میکند؟
چون سالگرد ارتحال امام است، این بحث را از نگاه امام شروع میکنم. خود حضرت امام در کتاب «ولایت فقیه» تعبیری دارند و میگویند ولایت فقیه یا حکومت اسلامی، نه مثل مدل حکومت سلطنتی است، نه مثل مدل دموکراسی و یا مشروطه، بلکه یک مدل خاص است.
به همین دلیل خود امام معتقد است حکومت مبتنی بر ولایت فقیه با دموکراسی متفاوت است. مطابق این نگاه دموکراسی به عنوان مدلی در غرب که خصوصاً بعد از رنسانس شکل گرفته، ویژگیها و مبانی خاص خودش را دارد. تعبیر امام در برابر غربگرایانی که نظام مبتنی بر ولایت فقیه را دیکتاتوری و نوعی حکومت اقتدارگرا میدانستند. این بود که اگر شما به دنبال دموکراسی به این معنا هستید که مردم در حکومت نقش داشته باشند، کرامت آنها حفظ شود در حکومت مبتنی بر ولایت فقیه بهتر از نظام مبتنی بر دموکراسی این منظور به دست میآید.
میخواهم بگویم که از ادبیات امام اینگونه برمیآید که ما در اسلام، دموکراسی را که به عنوان یک مدل حکومتی در غرب که مبتنی بر مبانی اومانیستی و سکولاریستی است، نداریم. اما اگر معنای دموکراسی، مردمسالاری و حمایت از مردم و نقش مردم در حکومت و بها دادن به نظر مردم باشد، امام میگویند ما این را حتی بهتر از حکومتهای غربی هم داریم.
بنابراین ما باید این معانی را تفکیک یا حداقل منظورمان را از دموکراسی روشن کنیم. اگر بخواهیم لزوماً مدل غربی دموکراسی را بگوئیم، شاید نتوانیم بگوئیم که ما لزوماً با آن مدل همراه هستیم، اما اگر بخواهیم مؤلفههای جدی آن دموکراسی را که نقش مردم در تشکیل حکومت، نقش مردم در اداره حکومت، مشارکتی که مردم در انتخاب حاکمان و حتی نظارت مردم بر حاکمان را بگوییم، امام و بسیاری از علما با این مدل از دموکراسی کاملاً همراه هستند و اساساً در بسیاری از مؤلفههای دینی ما به این نکته اشاره شده است.
مقام معظم رهبری تعبیری دارند و میفرمایند: وقتی میگوئیم جمهوری اسلامی، اینطور نیست که ما جمهوریت به معنای مردم را از غرب گرفته باشیم و بخواهیم اسلامیت را به آن ضمیمه و ترکیبی درست کنیم. ایشان میگویند که خود جمهوریت جزئی از اسلام است؛ یعنی اسلام بر جمهوریت به معنای نقش و حضور مردم در حکومت تأکید دارد و اصلاً اسلام غیر از این مدلی ندارد. یعنی اگر شما حکومتی داشتید که در آن جمهوریت به معنای نقش و حضور مردم وجود نداشت، آن حکومت اسلامی نیست، البته حضور مردم به همان تعریفی که در ادبیات دینی هست.
وجوه ممیزه و تفاوتها و شباهتها را در وجه دینی بفرمائید.
طبیعتاً اصطلاح و تعبیر جمهوری در عصر معصومین (ع) با این تعبیر و اصطلاح امروزی نبود. اما بحث حضور و نقش مردم هست. حضرت علی (ع) تعبیری مبنی بر مشارکت مردم را در نهجالبلاغه دارند و میگویند: اگر حضور مردم نبود و مردم نمیآمدند و دور من جمع نمیشدند و حجت را نسبت به وجود یار برای من تمام نمیکردند، من حکومت را را نمیپذیرفتم. یعنی ایشان شرط پذیرفتن حکومت و حاکم شدن در عمل را حضور مردم بیان کردهاند. همچنین همراهی و همکاری و نظردهی و نظارت مردم در حکومت را در متون دینی با تعبیر «النصیحه لائمه المسلمین» و همچنین در زمینه نظارت باب امر به معروف و نهی از منکر را داریم و بحث بیعت را داریم که حضور مردم در کنار حاکم است.
اینها تعابیری هستند که به حضور و نقش مردم اشاره دارند. اما نکته مهم این است که این حضور مردم با دموکراسی غربی متفاوت است. حالا وجه تمایز ما با دموکراسی غربی چیست؟ در دموکراسی غربی، معیار حقانیت حکومت، مردم هستند. یعنی کسی حق دارد به عنوان حاکم بر سرنوشت مردم مسلط شود و برای آنها قوانینی را وضع کند و مردم هم موظفند از او اطاعت کنند که مردم به او چنین اجازهای را داده باشند.
آنها حتی معیار ارزشها و ضدارزشها و هنجارها و ناهنجاریها را رأی مردم میدانند. مثلاً اگر امروز مردم رأی دادند که همجنسبازی یا ازدواج همجنس با همجنس آزاد باشد، این موضوع از زمره ضدارزشها و ناهنجاریها بیرون میآید و یک امر مجاز و قانونی و بهنجار میشود. اما اگر روزی مردم به موضوعی رأی ندادند، غیرمجاز و ناهنجار میشود و لذا مردم حتی تعیینکننده ارزشها و ضدارزشها هستند. اما در نگاه اسلامی اینگونه نیست و مردم حق حاکمیت را تعیین نمیکنند.
حق حاکمیت به معنای اینکه حاکم اجازه داشته باشد در امور مردم دخالت و آنها را ملزم به انجام یکسری کارها و قانون وضع کند. قوانین الزامآور بیاورد، از مردم مالیات بگیرد یا اگر کسی جرمی مرتکب شد، دست دزدی را قطع و قاتلی را اعدام کند. اینها تصرف در جان و مال مردم است. کسی حق دارد به عنوان حاکم این کارها را بکند که مجوز شرعی و به نوعی اذن الهی داشته باشد و لذا اصل این را که چه کسی حق دارد حکومت کند، خدا تعیین میکند. خدا گفته که پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) این حق را دارند و ائمه معصومین (ع) هم برای عصر غیبت، ویژگیهائی را برای حاکم تعیین کردهاند. منتهی آیا حاکمی که خدا تعیین کرده، حتی امیرالمؤمنین (ع) میتواند بدون حضور مردم و یا حتی بالاجبار، حکومتش را بر مردم تحمیل کند؟ نه. یعنی رأی مردم ملاک حق و باطل نیست.
رأی مردم ملاک ارزش و ضدارزش نیست؛ اما حاکم حقی هم که خدا تعیین کرده باید مقبولیت داشته باشد و مردم را همراه کند و اگر نبود، باید مثل امیرالمؤمنین (ع) ابتدا تلاش کند تا آن شرایط فراهم شود. به تعبیری فعلیت و شکلگیری حکومت و اعمال حاکمیت و عملی شدن حاکمیت نیازمند همراهی مردم است و خدا هم اجازه نداده که حاکم این را تحمیل کند.
این نکته در اندیشه حضرت امام هست. مقام معظم رهبری، آیتالله مصباح و آیتالله جوادی آملی و اکثر علمای ما با صراحت بیان کردهاند که حاکم حق نمیتواند حکومتش را تحمیل کند. اگر مقبولیت مردمی وجود نداشت، حاکم حق نمیتواند عملاً حکومت کند و یا حق ندارد به زور تحمیل کند. آن 25 سالی که مردم همراهی نکردند، امیرالمؤمنین (ع) حاکم نشد، ولی حق حاکمیت متعلق به امیرالمؤمنین (ع) بود و خود ایشان هم در نهجالبلاغه میگوید که حکومت من غصب شد. مردمی هم که ایشان را همراهی نکردند، طبیعتاً راه باطلی را پیمودند و باید در آن دنیا جوابگو باشند و لذا حضور مردم به این شکل در حکومت اسلامی پذیرفته شده است و لذا مقام معظم رهبری میگویند مردمسالاری دینی و امام فرمودند جمهوری اسلامی، یعنی جمهوری که با ضوابط و ملاکهای اسلامی و در چهارچوب اسلام باشد و با همین نگاه هم، در حیطه قانونگذاری هم باز رأی مردم نمیتواند برخلاف قوانین الهی حاکم بشود.
آیتالله جوادی آملی میفرمایند ما در اسلام شورا و مشورت و رأیگیری داریم. قرآن میفرماید: «وامرهم شورا بینهم» مردم امور خودشان را با شورا اداره میکنند. امرهم یعنی امرالناس، ولی اگر در جائی امرالله بود، دیگر جای مشورت نیست. خدا گفته باید نماز بخوانید. دیگر نمیگوید باید مشورت کنید که نماز بخوانیم یا نخوانیم. یا خدا گفته قاتل را باید اعدام کرد. نگفته که بروید با مردم مشورت و رأیگیری کنید که آیا قاتل باید اعدام بشود یا نشود یا مجازات دیگری را درنظر بگیریم. اینها دیگر امرالله است و مورد مشورت نیست.
اما بسیاری از امور جامعه هست که دین برای ما تعیین تکلیف مشخص نکرده و به تعبیر شهید صدر حیطه «منطقه الفراغ» است. حالا میخواهیم برای آموزش و پروش، بهداشت و درمان، راهنمائی و رانندگی و امثالهم قانون بگذاریم. اینها چیزهائی هستند که بشر میتواند تجربه و تدبیر کند و آنها را به شور بگذارد. البته مواردی که موجب تصرف در جان و مال مرد می شود نیازمند رعایت ضوابط شرعی است. این تفاوتی است که در زمینه نقش مردم در حکومت با نگاه اسلامی و نگاه غربی وجود دارد.
*حضرت امام در مبانی سیاسی و نوع حکومتداریشان که ولایت فقیه بود، چه بازتعریفی کردند و چه نوآوریهائی داشتند و آیا اصولاً نوآوریای داشتند؟ تفاوت ایشان با جریانات دیگر روحانیت یا قبلاً چه بود که ایشان توانستند از منبع عظیم پشتوانه مردمی در انقلاب اسلامی بهره ببرند و هم انقلاب اسلامی را پیروز کنند و هم در پساانقلاب اسلامی هم توانستند نظام جمهوری اسلامی را تثبیت و مدیریت کنند؟
هم خود امام در کتاب ولایت فقیه و هم علمائی که درباره این موضوع صحبت کردهاند قبول دارند که اصل ولایت فقیه موضوع جدیدی نیست و در این زمینه یا از دلایل کلامی امامت و... استفاده میکنند و یا از دلایل نقلی و روایات بهره میبرند.
در طول تاریخ هم علمای متعددی به بحث حاکمیت فقها و حاکم شرع بودن علما اشاره کردهاند. حتی ولایت مطلقهای هم که امام تا حدی میگویند، باز موضوع جدیدی نیست و علمای بزرگی مثل مرحوم محقق کرکی یا مرحوم مقدس اردبیلی و... در گذشته مطرح کردند. آن تعبیر امام که می فرمایند ولایت فقیه همان ولایت رسول الله (ص) است و تمام اختیارات حکومتی که امام معصوم (ع) دارد، فقیه هم دارد. با تعابیری مثل «کل ما یرجع الی الامام یرجع الی لفقیه» هر چه که به امام ارجاع داده شده یا «ما للامام للفقیه» هر اختیاری که امام دارد، فقیه هم دارد، در متون فقهی قدما هست.
اما امام شاید دو نکته را گفتند که بقیه حداقل این مدلی نگفتند. یکی این تعبیر امام که میگویند، «الاسلام هو الحکومه». امام میگویند اسلام با حکومت عجین شده و به تعبیری شاید امام حکومت را صرفاً ابزاری برای اجرای احکام شرع نمیدانند و میگویند که حکومت اصلاً یکی از احکام اولیه اسلام است و لذا خود تشکیل حکومت الهی یا ولایت الهی در مقابل حاکمیت طاغوت برای امام اصالت و اولویت دارد. این تعبیر، «السلام هوالحکومه» را شاید قبل از امام کسی این مدلی نگفته بود. با این نگاه، نگاهی که امام به حاکمیت دارند مهم است. نکته دیگر، تصریح امام به نقش مردم و به جمهوریت و آزادی است، ادبیات و اصطلاحاتی که امام میگویند اصطلاحات دنیای مدرن است و کمتر با این پررنگی مطرح شده است.
نص محور است دیگر. یعنی مطابق با مفاهیم اسلامی از قرآن و ائمه اطهار (ع) است و خارج از دین نیست.
بله، خارج از دین نیست، ولی امام در ادبیات و گفتارشان تأکید ویژهای بر نقش مردم کرده و آن را برجسته و پررنگ کردند. آنقدری که امام در ادبیاتشان از مردم صحبت کردهاند، علمای گذشته این کار را نکردهاند. میخواهم بگویم که در مبانی فکری شاید زیاد فرقی نکند، ولی تأکید امام بر نقش مردم و مهم بودن نظر مردم و اینکه ما با مردم همراه هستیم و حکومت، جمهوری است و مردم آزادی دارند، این تعابیر را امام خیلی پررنگتر و جدیتر مطرح کردند.
من معتقدم که امام در ایران، مردم را وارد تاریخ معاصر کردند. یعنی تا قبل از آن مردم به عنوان عامل تأثیرگذار سیاسی نقش چندانی نداشتند و امام بودند که مردم را وارد عرصه تاریخ کردند.
البته در نهضتهای قبل از انقلاب مثل نهضت مشروطه و نهضت تنباکو و نهضت نفت هم حضور پررنگ و مشارکت مردم را داریم.
ولی به این صورت که امام توانستند، نبود.
خود امام مدام به مردم بها دادند و نقش آنها را مطرح و پررنگ کردند. این باعث شد که مردم احساس حق و جایگاه کنند. امام فرمودند مردم ولینعمت ما هستند. این ادبیات با ادبیاتهای قبلی خیلی فرق دارد. البته اشتباه نشود که امام دارند همان حق مردم در دموکراسی غربی را میگویند. امام دارند همان نگاه دینی را میگویند، ولی امام عملاً با این ادبیات پررنگشان باعث شدند که مردم مشارکت خیلی بیشتری در فضای سیاسی پیدا کنند که با آن مشارکت اولیه 98 درصدی خیلی پررنگ بود و جلوه هم کرد.
بخشی از سؤال من این بود که نگاه طیفهای مختلف روحانیت به قدرت چه بود، چون نگاههای متفاوتی هم با نگاه امام وجود داشتند. اگر این نگاهها را هم به اجمال توضیح بدهید، نگاه امام مشخصتر و بارزتر میشود.
نگاه دو گروه پررنگتر از نگاه امام است و یک مقداری به نگاههای دیگر نزدیک میشوند. مثلاً مرحوم آقای منتظری در بحث ولایت فقیه، بحث ولایت انتخابی فقیه را مطرح میکنند و بیشتر از امام نقش مردم را پررنگتر میکنند تا جائی که در کنار نگاه الهی، مردم را دخیل در مشروعیت هم میدانند. نگاه آقای منتظری در میزانی که برای رأی مردم نقش قائل هستند، تا حد زیادی به نگاههای اهلسنت نزدیک میشود که با نگاه امام تفاوت دارد. در نگاه ایشان ولایت فقیه انتخابی میشود و مردم در مشروعیت آن هم نقش دارند.
یک نگاه شاذی است که مورد قبول عموم علمای شیعه نیست و تا قبل از ایشان هم کسی چنین نظری نداشت. یک نگاه بسیار شاذ هم نسبت به این موضوع هست که شاید هیچکس دیگری چنین نگاه شاذی نداشته باشد. آن هم نگاه مرحوم آقای دکتر مهدی حائری است که شاگرد امام و فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری، یک نگاه کاملاً دموکراتیک غربی دارد و نگاهش ناظر به ولایت فقیه نیست.
سکولار است؟
مردم را کاملاً صاحب اختیار حکومت میداند و میگوید هر چه که مردم گفتند، و لذا کاملاً با امام زاویه پیدا میکند. برخی از علمای خارج از ایران هم هستند، مثل مرحوم شیخ محمدمهدی شمسالدین و مرحوم جواد مغنیه در لبنان که اینها هم میگویند حکومت باید اسلامی باشد و احکام اسلامی هم باید اجرا شوند، ولی میگویند ضرورتاً نباید ولیفقیه باشد و اگر از عقول مسلمین هم کسی حاکم بشود و فقها فقط بحث احکام را بیان کنند، کافی است. آنها هم مدلهای شاذی هستند که استثنائاً پیدا میشوند.
ولی عموم نگاههای علمای ما در باب نقش مردم در حکومت، وقتی با نگاه مبنائی بحث میشود، همین نگاه حضرت امام است.
انتهای پیام /