جشن قهرمانی استقلال در آزادی / 10 نکته در متن و حاشیه
اگر استقلال و پرسپولیس خصوصی شوند حضور وزیر ورزش در مراسم اهدای جام خوب است اما در وضعیت فعلی موجب ناخرسندی پرسپولیسیها می شد. پس، نیامدن او کار درستی بود. ضمن این که پایگاه اجتماعی کار به دستان در این آشفته بازار به قدری در جامعه ضعیف شده که هر قدر کمتر ظاهر شوند به سود خودشان است ولو آن شخص، وزیر ورزش باشد!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - شامگاه دوشنبه نهم خرداد 1401 خورشیدی و در ورزشگاه آزادی که یکسره به رنگ آبی درآمده بود، وُریا غفوری کاپیتان تیم فوتبال استقلال، جام قهرمانی بیست ویکمین دوره لیگ برتر را بالای سر برد در حالی که فرهاد مجیدی سرمربی جوان اشک میریخت.
هر چند به قاعده باید اشک شادی میبود اما آن قدر بغض او محسوس بود که این شایعه و بیم هم درگرفت که نکند دوباره فکر رفتن به سر او زده باشد و حالا که به وصال شیرین رسیده درصدد وداع است هر چند قرارداد او ادامه دارد و یک ساله نبوده است.
این یادداشت، ورزشی نیست و تنها از نگاه فرهنگی و اجتماعی به جشن 85 هزار نفری در شامگاه 9 خرداد 1410 خورشیدی در ورزشگاه آزادی می پردازد و 10 نکته را به این بهانه برمیشمرد:
اول: این که در میانه هفته ورزشگاه از جمعیتی پر میشود که شاید یک سوم آنها از شهرستانهای دور و نزدیک به تهران آمده بودند نشان میدهد نیاز به تفریح و سرگرمی و شادی دسته جمعی و سرود مشترک خواندن تا چه حد جدی است.
توجه داشته باشیم برگزاری مراسم قطعی نبود و برنامه ریزیها و تصمیم به خرید بلیت در آخرین ساعات صورت گرفت چرا این احتمال وجود داشت که با قطعی نشدن تکلیف سقوط تیمها اهدای جام قهرمانی به روز پنجشنبه موکول شود.
با این حال جمعیت آمد. چرا که انسان به همآوایی و به حضور در اجتماع نیاز دارد و خلوتگزینی کار هر کس نیست و گرنه اگر قرار بر تماشا و اطلاع از کم و کیف مراسم بود تلویزیون پوشش میداد و در کانالهای مختلف خبری هم می توانستند دنبال کنند. حاضران اما میخواستند شریک شادی باشند.
دوم: مراسم به شکل بیسابقه ای آبرومند و منظم و استاندارد برگزار شد. جام، زیبا بود و سرِ آن از بدنه جدا نشد و نشکست و خاص این آیین طراحی و ساخته شده بود نه آن که یکی از صنایع دستی را به جای جام اهدا کنند! (یادمان باشد سازمان تربیت بدنی در اوایل انقلاب رییسی به نام مصطفی داوودی داشت که با کلمه «جام» مشکل داشت و میگفت بگویید بزرگداشت و نگویید جام و دوباره عده ای به کلمه قدیمی «کاپ» بازگشتند!)
از این رو میتوان حدس زد کار را به یک شرکت خصوصی سپرده بودند که متخصص این برنامههاست. و گرنه از دولتیها و فدراسیون بیرییس و آشفته از این کارها بر نمیآید! این جملات آخر البته با اغراق نوشته شده و گاهی هم شاید برآید!
سوم: ورزشگاه آزادی در جشن قهرمانی استقلال، مردانه بود چون هنوز میگویند «زیرساختها فراهم نیست». چنان که در نوشتهای دیگر آمد، برگزاری مراسم «سلام فرمانده» با حضور خانمها در ورزشگاه آزادی نشان داد فقدان زیرساختها دروغی بیش نیست.
تیم فوتبال استقلال و شخص فرهاد مجیدی در میان دختران و زنان هم هوادار بسیار دارد و محروم کردن زنان و دختران ایرانی از تماشای مسابقه فوتبال و شرکت در یک جشن هیچ توجیه و مستند قانونی و شرعی ندارد و زشت است که زیر فشار فیفا درها را باز میکنند و تا زور نیست میبندند! روزی این درها باز خواهد شد.
فوتبال، تنها یک ورزش و یک بازی نیست. یک نمایش است و به همین خاطر دورادور زمین جایگاه تماشاگر در نظر گرفته میشود. منع زنان از تماشا نقض حق قانونی آنان است. صحبت از تماشاست نه ورزش مشترک با مردان. نهایت این که می توانند جایگاه زنان را جدا کنند که هر چند مرسوم نیست اما امکان آن فراهم است.
چهارم: جدای اشک های فرهاد مجیدی، فرزندان بازیکن خارجی و دختر وریا غفوری فضا را عاطفیتر کرده بود. دختر وریا انگار نماینده همه دختران ایران بود که از حضور در ورزشگاهی که با پول آنها ساخته شده و ماپتعلق به همه مردم ایران است محروم شده بود. هر چند مشخص نیست اگر این دختر 10 سال بزرگ تر بود هم آیا اجازه داشت بیاید؟
کار ارسلان مطهری هم خلاقانه بود. حداقل این که تابوی نمایشِ ساز در سیمای جمهوری اسلامی را شکست و مجری ناچار شد به دو گیتار او اشاره کند!
پنجم: تلویزیون، مراسم را پوشش میداد اما موسیقی را پخش نمیکرد. شاید بگویند به خاطر آبادان بود اما مگر در مواقع دیگر پخش میکنند؟ به جز طالبان، تلویزیون ایران تنها تلویزیون غیر خصوصی دنیاست که با موسیقی و اهل آواز مشکل دارد و با مزه این که مجری آن در عروسی ساسی مانکن در آن سوی دنیا شرکت میکند.
ششم: قرار بود وزیر ورزش جام را اهدا کند. اما گویا او را منصرف کردند. وزیر ورزش موقعیت پارادوکسیکالی دارد. از یک طرف رییس مجمع هر دو شرکت ورزشی پرسپولیس و استقلال است که رقیب هم هستند و از سوی دیگر در دولت قبل وزیر وقت به حمایت از قرمزها متهم بود و این بار هم اگر می آمد آن حرفها و البته به گونهای دیگر تازه میشد.
اگر استقلال و پرسپولیس خصوصی شوند حضور وزیر ورزش خوب است اما در وضعیت فعلی موجب ناخرسندی پرسپولیسیها می شد. پس، نیامدن او کار درستی بود. ضمن این که پایگاه اجتماعی کار به دستان در این آشفته بازار به قدری در جامعه ضعیف شده که هر قدر کمتر ظاهر شوند به سود خودشان است ولو آن شخص، وزیر ورزش باشد!
هفتم: تصور کنید استقلال جشن را در ورزشگاه اختصاصی خود برگزار می کرد. می توانست چند خواننده دعوت کند، بلیت کنسرت و پیراهن بفروشد و پول پخش مراسم را از تلویزیون بگیرد. اگر هم بحث گنجایش است ورزشگاه باید در اخیتار باشگاه قرار گیرد تا خود از الف تا یا را برنامه ریزی و کسب درآمد کند.
هشتم: قهرمانی استقلال، پرسپولیس، سپاهان، فولاد و البته تراکتورسازی و چند تیم دیگر انبوهی از هواداران را خوش حال می کند چندان که دیدیم غیبت ملوان بندر انزلی به زیان تیم های دیگر هم بود.
فوتبال یعنی هوادار و هیچ گاه نیم توان درک کنم تیم هایی چون پیکان در لیگ چه می کنند؟ تیم هایی که نه بردشان کسی را جز مدیران و بازیکنان و کادر فنی شاد می کند نه با باخت شان لیخند بر چهره ها می ماسد. تنها حُسن انها این است که سکویی برای پیشرفت بازیکنان جوان و انتقال هستند و این را به شکل دیگر شاید بتوان انجام داد. یک لحظه فکر کنید پیکان قهرمان شده بود. چند نفر در مراسم اهدای جام حاضر بودند؟!
نهم: تیم استقلال، به عنوان بهترین خط دفاعی شناخته شد. این در حالی است که دو مدافع و بازیکن اصلی - یزدانی و مرادمند- به خاطر خدمت سربازی در میانه فصل بالاجبار جدا شدند.
اگر جدایی این دو سبب میشد استقلال به قهرمانی نرسد و این همه آدم خوشحال نشوند آیا مقامات نظام وظیفه که در این فقره کوتاه نیامدند باز خرسند بودند که مُر قانون را اجرا کردهاند؟ در کشوری که ساختمان 6 طبقه با پول و رشوه به 10 طبقه بدل میشود و چند سال بعد فرومیریزد و دهها آدم زیر آوارمیمانند و به تلی از سیمان و میلگرد بدل میشود اصرار بر جدایی دو بازیکن به نام اصرار بر قانون شگفتآور بود و آدم را یاد "آتقی" سریال "آینه عبرت" میانداخت که همسرش به دوچرخه او در حیاط گیر میداد و آتقی میگفت: "حالا همه چیز این خانه سر جای خودش است و تنها دوچرخه من در جای خودش نیست؟"
واقعا همه چیز سر جای خودش است و یگانه قانونی که اجرای آن به تأخیر افتاده بود این بود که این دو نفر به سربازی بروند و رخت سربازی بپوشند تا در یک تیم دیگر بازی کنند؟!
دهم: نکته فرافوتبالی هم این که این تصور که دیشب همه خوشحال بودند و یک جشن ملی بود خطاست. چون همانقدر که هواداران استقلال شادی می کردند پرسپولیسیها افسوس میخوردند و سپاهانیها نیز و حتی تراکتوریها که از صدر جدول دور بودند.
مشکل متفکران مخالف فوتبال با این بازی این است که قهرمانی و شادی در آن مستلزم شکست و غم در سوی دیگر است.
ذات جنگها و رقابتها چنین است. فتح و ظفر یکی به بهای ناکامی دیگری است و به همین خاطر کسانی بر این باورند که هر چه مسابقه و مقایسه کمتر باشد زندگی انسانیتر است و سرمایه داری ما را به وادی مقایسه و مسابقه انداخته است.
در رقابتهای سیاسی و انتخابات حتی فرد مغلوب به شخص پیروز تبریک می گوید و ابایی ندارد نام بیاورد کما این که ظهر دوم خرداد 1376 علی اکبر ناطق نوری به سید محمد خاتمی تبریک گفت تا هم رفتاری لوطی وار از او ثبت شود و کسانی هم به صرافت تغییر نتیجه نیفتند (مثال سیاسی آوردم تا ثابت شود یادداشت ورزشی نیست!)
قهرمانی استقلال را اما رقبا تبریک نگفتهاند و این ذات خشن فوتبال است. علی دایی هم که تبریک گفته تیم ندارد و بدون ذکر نام فرهاد مجیدی است چرا که میداند پرسپولیسی ها با مجیدی سر سازش ندارند و البته همین تبریک هم به خاطر پارهای روحیات مشترک دایی و مجیدی است و دوستی دیرین با بهزاد غلامپور و از یاد نبرده یک بار فرهاد به یک دوستدار فوتبال گفت: "سعی کن مثل علی دایی آدم خوبی باشی". یا قلعه نویی که نمیخواهد هواداران را به تمامی از دست بدهد و باز نامی از فرهاد مجیدی نیست. هم بازی های فرهاد که مربی شده اند و نیم نکاهی به نیمکت داشتند که جای خود دارند.
از این روست که جهان به احترام جشن ملی ایرانیان و پارسی زبانان - نوروز - برمیخیزد چون یگانه جشنی است که مستلزم نفی دیگری نیست. یگانه آیین که در پی اثبات حقانیت خود با نفی دیگران نیست.
کانال عصر ایران در تلگرام