دوشنبه 27 مرداد 1404

جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه

انگار جواد علیزاده زمان را در خود متوقف کرده و به جهان از همان دریچه می‌نگرد که سال‌ها قبل با این حال همین که درباره یک موضوع روز کشیده یعنی همچنان هست.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر - کاریکاتور جواد علیزاده درباره مهسا امینی با مضمون «به تهران خوش / ناخوش آمدید» مرا به 43 سال قبل برده است.

البته که وقتی می‌بینی کاریکاتوریست خاطره‌ساز سال انقلاب 57 هم‌چنان در ایران است و تصویر و کارتون می‌کشد مایه خرسندی است اما این چند سطر را می‌نویسم تا بگویم حق او بسیار بیش از اینهاست.

بخشی از جدا افتادگی او البته به خاطر حجب و حیای ذاتی و خجول بودن اوست و این که روابط عمومی بالایی ندارد و با کسی زیاد نمی‌جوشد و کار فردی را ترجیح می‌دهد یا شاید به خاطر انرژی فراوانی که صرف انتشار مجله «طنز و کاریکاتور» کرد (‌نمی‌دانم هنوز درمی آید یا نه) و تحت‌الشعاع مجله گل‌آقای کیومرث صابری با امکانات و برد فراوان قرار گرفت و بعد هم که همه قافیه را به فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی باختند.

جواد علیزاده اما بی هیچ شک و گزافه یک برند در ژورنالیسم ایران است همچنان که بعد از 43 سال انقلاب 57 را با کاریکاتور مشهور او در کیهان (دِ اند) که روی عینک شاه نوشته بود به خاطر می‌آوریم منتها همین آدم را در کیهان بعد انقلاب تحمل نکردند و ناچار شد بیرون از روزنامه‌ای که تمام شور و عشق خود را در آن می‌ریخت به زندگی حرفه‌ای ادامه دهد.

علاقه وافر او به فوتبال و کمی هم با چاشنی کسب درآمد به قصد گذران زندگی در دهه 60 سبب می‌شد در آستانه جام‌های جهانی کتاب‌هایی با مضمون فوتبال منتشر کند که در دکه‌های مطبوعات با تیراژ بالا منتشر می‌شد.

او سبک و سیاق خاص خود را دارد چندان که به جز انقلاب 57 با امواج بعدی سیاسی همراه نشد وگرنه می‌توانست در دوم خرداد دوباره به همان جایگاه بازگردد منتها شاید بعد هم به سرنوشت دیگران دچار می شد و از این رو همواره ترجیح داده نان و ماست خود را بخورد اما شاید دچار اشتباه محاسباتی شد که گمان کرد بهتر است به جای فعالیت شخصی در قالب کارتونیست مدیر و ناشر باشد و می‌تواند مجله طنز و کاریکاتور را یک‌تنه درآورد در حالی که به تیم و سرمایه نیاز داشت و شاید هم نگران بود اگر تیراژ بگیرد ببندند!

در مقاطعی البته مجله تیراژ قابل قبولی هم گرفت و به تازگی هم در کافه مانا و در یکی از نشست‌های عصر شنبه بخارا به او گفتم می‌دانید علی دایی را اول بار با مجله شما شناختم؟ اوایل دهه 70 و چون بازیکن بانک تجارت بود و استقلال و پرسپولیس در چارچوب دیگری بازی می‌کردند هنوزبه شهرت نرسیده بود ولی شامه تیز جواد علیزاده او را کشف کرد وطرحی از او با سر باند‌پیچی شده را روی جلد نشاند. خندید و گفت بله، کسان دیگری هم این را به من گفته‌اند.

جایگاه یک کاریکاتوریست جهانی بسا بیش از این است که حالا هست و دست‌کم باید در دانشکده‌های روزنامه‌نگاری تدریس کند.

او نه مثل نیستانی از ایران کوچیده و رفته تا مضامین تند را به تصویر کشد، نه همچون هادی حیدری است با مضامین اصلاح‌طلبانه و نه مانند نیک‌آهنگ کوثر که پس از پاره‌ای حرف و حدیث‌ها دوست دارد به عنوان زمین‌شناس و متخصص آب او را باور کنیم و نه مانند برخی دیگر اهل کارتون‌های خنثا. جواد علیزاده، جواد علیزاده است با غمی در روح او که به طنز تبدیل می‌کند و آن قدر برند که نام خانوادگی او را مثل واژه‌های دیگر جدا ننویسم و گرنه باید می نوشتم: علی‌زاده.

اعتراف می‌کنم اینشتین واقعی را هم به او من شناساند و با آن تصویر زبان از دهان درآمده این نکته را در ذهنم نشاند که زندگی در عین جدی بودن طنز‌آمیز است.

اما انگار جواد علیزاده زمان را در خود متوقف کرده و به جهان از همان دریچه می‌نگرد که سال‌ها قبل و حتی گرد پیری هم چندان بر او ننشسته است. با این حال همین که درباره یک موضوع روز کشیده یعنی همچنان هست.

من نمی‌دانم که چرا هنوز علی دهباشی نشستی را به او اختصاص نداده و تنها گاهی برای سخن گفتن پیرامون دیگران از او به عنوان میهمان دعوت کرده در حالی که خود او موضوع و محور یک نشست مستقل می‌تواند بود.

من کارتونیست نیستم و نقاشی هم بلد نیستم ولی جواد علیزاده را روزنامه‌نگاری می‌دانم که به جای کلمات از زبان تصویر استفاده می‌کند و بی هیچ اغراق از برجسته‌ترین روزنامه نگاران تاریخ معاصر است و روح و ذهن او با کاغذ و کلمه پیوند خورده است ولو کمتر بنویسد و بیشتر به تصویر کشد.

شاید برخی خرده بگیرند کاریکاتورخود یک زبان است و نیاز به قرار دادن نقل قول ندارد. اما این هم سبک جواد علیزاده است و کارتونیست‌ها باید نظر بدهند ولی می‌دانم هر جای دنیا بود او را چنان بر صدر می‌نشاندند و قدر می‌دانستند که اگر در خیابان راه می‌رفت به انگشت نشان می‌دادند.

آخر تواضع هم حدی دارد. چرا باید چنین آدمی مهجور باشد؟ با این همه امروز که کاریکاتور او را درباره مرگ مهسای نازنین دیدم با همه رنجی که به خاطر این فاجعه در ما جاری است ذوق کردم که علیزاده هست.

نه این که دوباره پیدایش کرده باشم. می‌دانستم هست و دیده بودم در شماره اول فصل‌نامه روزنامه‌نگاری جدید هم طرح او روی جلد است و در نمایشگاه های مطبوعات هم غرفه دایر می‌کرد و تازگی ها در روزنامه هم‌میهن هم کارهای او را دیده بودم اما با مضامینی نه این گونه.

شوخی نیست. من نوجوان بودم و در کیهان کاریکاتورهای او را می‌دیدم و پس از قریب سی سال که روزنامه‌نگارم دارم درباره او می‌نویسم نه به عنوان یک خاطره که درباره طرح امروز او به خاطر مهسا.

شاید هم راز جدا افتادگی جواد علیزاده در این شعر مولانا باشد:

علت عاشق ز علت ها جداست عشق، اسطرلاب اسرار خداست

در کارتون‌های علیزاده عشق فراتر از سیاست و ایدیولوژی است و کودک درون او زنده و پویاست. او یک ایرانی تمام عیار است با تمام ویژگی‌ها و از این روست شاید که این خاک را ترک نگفته و مانده ولو در کناره و نه چنان که اعتبار و اشتهار او اقتضا می‌کند.

 * چون نمایه باید عمودی باشد ناگزیر از برش بخشی ازطرح برای صفحه نخست شدیم. از این بابت از جناب علیزاده عذر می‌خواهیم.

تماشاخانه

شباهت باورنکردنی مردی به سردار سلیمانی در راهپیمایی اربعین (فیلم)

ردپای آمریکایی‌ها در خشکی دریاچه ارومیه؛ می‌خواستند شراب ارزان قیمت و با کیفیت ارومیه را زمین بزنند / بودجه دریاچه را چه کسانی در اروپا و آمریکا خرج کردند؟ (فیلم)

فیلم های دیگر کانال عصر ایران در تلگرام
جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه 2
جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه 3
جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه 4
جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه 5
جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه 6
جواد علیزاده؛ جدا افتاده اما در متن جامعه 7