خاطرات کرونایی؛ تحویل سالی که به «چاینا فوبیا» رسید
میهمان ناخوانده مشغول کار خودش بود. مسئولان به صرافت تشکیل ستاد ملی مقابله با کرونا افتادند. «چاینا فوبیا» اتفاقی بود که در کشورهای منطقه به خود دیدند.
میهمان ناخوانده مشغول کار خودش بود. مسئولان به صرافت تشکیل ستاد ملی مقابله با کرونا افتادند. «چاینا فوبیا» اتفاقی بود که در کشورهای منطقه به خود دیدند.
به گزارش خبرنگار مهر، یادداشتهای پرویز قاسمی، رایزن فرهنگی ایران در قرقیزستان از بهمن 1398 به بعد همه حال و هوایی کرونایی دارد. این یادداشتها نشان دهنده آن است که کرونا در قرقیزستان نیز مانند ایران تأثیر مهمی گذاشته و همه فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی را به تعلیق برده است.
با بیست و چهارمین قسمت از یادداشتهای این رایزن فرهنگی پرکار در ادامه همراه شوید:
«میهمان ناخوانده - کرونا- اسفند ماه دیگر وارد ایران شده بود؛ ایرانی که قبل کرونا دوران سخت و پرتلاطمی از انواع مشکلات و بلایای طبیعی و غیرطبیعی را از ابتدای سال 98 در کنار و همراه با تحریمها و فشارهای حداکثری از سر گذرانده بود و مردم_ تقریبا هر روز مصیبت دیده؛ مقاوم و صبورش؛ اتمام این سال نامیمون را لحظه شماری میکردند. فاصله زمانی یک اتفاق بد و ناگوار جدید با اتفاق و ناگوار قبلی آنقدر کم بود که مجال و فرصتی برای تفکر و تحلیل اتفاق جاری بوجود نمیآمد.
وسعت و دامنه اتفاق جدید هم آنقدر بود که اتفاق قبلی را به حاشیه میبرد و یا آن را تحت الشعاع خود قرار میداد. از دی 1398 رخدادها دیگر به اوج خود رسیده بود. بامداد سیزدهمین روزش را میگویم. خبری که سراسر فضاهای مجازی و غیرمجازی را پر کرده بود؛ همه ایرانیان و بلکه جهان را شوکه کرد. ترور سردار دلها و اسطوره و نماد مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همراهانش در فرودگاه بغداد توسط پهپادهای امریکایی. غمناکترین روزهای ایران و ایرانیان و محور مقاومت بود؛ حتی آنان که میانه چندانی با نظام نداشتند نیز در سوگ ازدست دادن نماد و اسطوره مقاومت ایران_ امروز غمگین بودند؛ گو اینکه اولین بار بامداد 13 دی یعنی صبح روز ترور از طریق عکس پروفایل کسی از این اتفاق خبردار شدم که اصلا اعتقادی و میانهای با این جور چیزها نداشت. این ثلمه و فقدان بزرگی برای ایرانیان و غرور ملیشان بود.
مردم در شهرهای مختلف عراق و ایران برای تشییع سردار سلیمانی؛ ابومهدی و سایر همرزمان شهید آنها واقعا مایه گذاشتند و اجماعی بینظیر در کشور شکل گرفت. دوستداران حاج قاسم و مقاومت در منطقه و حتی خود دشمن - امریکاییها - برای انتقام سخت ایران و کیفیت و زمان و مکان آن لحظه شماری میکردند. آن روز فرار رسید؛ درست ساعاتی پس از خاکسپاریاش در کرمان؛ پایگاه نظامیان امریکایی در عین الاسد عراق هدف موشکهای ایرانی قرار گرفت. دلهای طرفداران ایران و مقاومت کمی تا قسمتی از این انتقام که رهبری از آن بهعنوان انتقام سخت نام برده بودند؛ خنک شده بود. ولی دشمن نیز بیکار ننشسته بود.
گویا اتفاق دیگری در تداوم سلسله اتفاقاتی که ذکرش رفت در شرف تکوین بود. آتش تهیه دشمن - سناریوی تخریب و هجمه رسانهای - آماده بود. در همان ساعات اولیه این حمله؛ خبرها از سقوط مرگبار هواپیمای مسافری متعلق به شرکت هوایی اوکراین اندکی پس از پرواز از فرودگاه امام حکایت میکرد. گمانه زنیها و شایعات بر هدف قرار گرفتن این هواپیما توسط سامانه دفاع موشکی اطراف فرودگاه متمرکز شده بود. در نتیجه این شلیک هولناک که پس از چند روز انتظار سنگین از آن به عنوان خطای انسانی یاد شد؛ تمام مسافران ایرانی؛ اوکراینی کانادایی و انگلیسی آن جان باختند.
خبرها و خبرسازیها از همان روز اول و البته بهتدریج و هدفمند بهسوی پدافند هوایی اطراف فرودگاه امام نشانه رفته بود. فشارها بهحدی رسید که در کمتر از 72 ساعت و پس از اظهارنظرهای متفاوت مسئولان در ردههای مختلف؛ نهایتا ستاد کل نیروهای مسلح طی بیانیهای از خطای انسانی در سرنگونی این هواپیما خبر داد. این خبر نیز بسان خبر ترور شهید سلیمانی شوک دیگری را برای مردم وارد کرد. ورق برگشت و کام ایرانیان باز هم تلخ شد؛ تلختر از قبل. روحیه غروری که پس از شلیک به پایگاه امریکاییها در عراق برای مردم تزریق شده بود ترک برداشت و سایهای از نگرانی بر آنها مستولی شد. هجمه و تبلیغ علیه ایران و اتفاقات پی در پی آنچنان زیاد؛ سنگین و بی سابقه شده بود که اتفاق ترور و فقدان سردار و تشییع باشکوه و حماسی تقریبا به حاشیه رفت.
مردم روزهای سخت و دشواری را زیر شدیدترین فشار تحریمها و اتفاقات ناگواری که یکی پس از دیگری میآمدند؛ تحمل میکردند. آنها امیدوار بودند آخرین نوروز و آخرین سال قرن (1399) زود برسد تا بلکه سال پیش رو؛ سال پر خیر و برکت و پر یمنی برای آنها و ایران باشد ولی گویا این مشکلات و گرفتاریها به زمان و به سال نبود و قرار نبود و نیست که کمی و مدتی از ما فاصله بگیرد. در گرماگرم این اتفاقات و هیاهوها و همزمان با انتخابات مجلس در هفته پایانی بهمن؛ میهمان ناخواندهای سر رسید.
ناخواندهای که ترکیب فارسی «میهمان ناخوانده» را حسابی برای ماها تعریف کرد و جا انداخت. از ووهان چین آمده بود و همسایه شهر سوهان ایران شده بود. صدای آمدنش دیگر در شهر پیچیده بود. هواپیمایی ماهان علیرغم این وضعیت در مسیر ایران - چین در تردد بود. هشدارها و بخصوص مسئله قرنطینه جدی گرفته نشد؛ عدهای ندای وااسلاما سر دادند که اینجا شهر مقدس است و صحبت از قرنطینه و بستن حرم مطهرش کراهت و گناه دارد. کشمکشها بالا گرفت و مسئولان استانی در مقابل یک چالش قرار گرفتند.
عدهای در مقام مخالفت با قرنطینه شهر و بسته شدن موقتی حرم در مشهد و قم؛ تجمع کردند و شعارهایی دادند؛ بر اثر ازدحام و شلوغی درب حرم شکسته شد؛ دیگرانی طب مدرن را به سخره گرفتند و دعوا و چالش طب سنتی و مدرن به فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی کشیده شد. دیگری بدون توجه به دستورات و توصیهها؛ بدون ماسک و دستکش به عیادت بیماران کرونایی رفت و ادعاهایی کرد و فیلمش را در شبکههای اجتماعی بهاشتراک گذاشت. یکی از شاگردان فلان عالم هم روغن بنفشه و داروی امام را سرزبانها انداخت؛ مقام مسئولی قرنطینه را مربوط به دوره جنگ جهانی دانست و یکی از مسئولان هم از شنبه بدون کرونا سخن گفت ولی دیگر کار از کار گذشته بود و او - کرونا - سفره خود را در استانهای مختلف پهن کرده بود.
میهمان ناخوانده مشغول کار خودش بود. مسئولان به صرافت تشکیل ستاد ملی مقابله با کرونا افتادند. خطر شیوع کرونا دیگر تنها متوجه شهری نبود که متهم بود بواسطه رفت و آمد طلاب چینیاش آلوده شده است. یواش یواش دولت به این نتیجه رسید که چارهای جز تعطیلی موقت و چندروزه و موردی مراکز آموزشی و دانشگاهی و حتی ادارات را ندارد. از روزهای اول اسفند یواش یواش اولین آمار مبتلایان و حتی جانباختگان وارد بخشهای خبری شد. مبتلایان تنها مردم عادی نبودند. کادر درمانی و پزشکی و پرستاران نیز جزو قربانیان این ویروس بودند. خبر فوت پرستار گیلانی ترند شد و یکی دو مورد مشابه دیگر به نگرانیها در جامعه دامن زد.
در کنار تصمیمات دولت و ستادملی مبارزه با کرونا؛ کمپینهایی در حال شکل گرفتن بود و با این وضعیت و یک نوع دستپاچگی و عدم آمادگی کامل و جدیت در مقابله؛ وارد تونل تعطیلات نوروزی شدیم. قرار شد همه در خانه بمانند؛ صداوسیما اینجا مأموریت و مسئولیت دشواری داشت اینکه نوروز و ایام تعطیلات کرونایی بتواند برنامه سازی کند و بدین طریق مردم را در خانهها و پای تلویزیونها میخکوب کند. مأموریت سخت و دشواری بود. نمایش برنامههای تفریحی - طنز سالهای قبل همچون خنداونه در دستور کار قرار گرفت. در اینجا رامبد جوان از آن آدمهای مثبت بود و میشد برنامههای از قبل ضبط شدهاش را - بخصوص در این ایام عیدی - پخش کرد تا بلکه کمی تا قسمتی خنده را بر لبان این مردم بنشاند؛ هر چند حقیقتا آنها پس از این همه بحرانها و سختیها در طول سال 98 دیگر دل و دماغی برای خندیدن نداشتند.
در شرایط سخت کرونایی و محدودیتهای موجود؛ تهیه و تکمیل برخی برنامههای جدید تلویزیونی برای رساندن به پخش با مشکلاتی مواجه شد از جمله عصرجدید و پایتخت 6. انصافا این دو سه برنامه و نیز سریال دوپینگ و برنامههای علی ضیا تا حدودی توانستند برای مردمی که دستورات و محدودیتها را جدی گرفته و درخانههایشان مانده بودند؛ سرگرم کننده باشند. دیگر این بار دعای فرج و دعاهای ایام سخت هم غروب هنگام و قبل از خبر سراسری از برخی شبکههای تلویزیونی پخش میشد.
بحثهای آخرالزمانی و علائم و نشانههایش نیز بیشتر از گذشته در فضاهای مجازی مطرح و بهاشتراک گذاشته میشد. در خارج از کشور هم واکنشها و دیدگاهها بخصوص در میان رجال و مقامات سیاسی اروپا دست کمی از ایران نبود البته از نوعی دیگر و از زاویهای متفاوت. حالا دیگر؛ کارشناسان از آغاز تغییر و دگرگونی در قواعد و شرایط نظم جهانی که تاکنون ثابت بنظر میرسید؛ حرف میزدند. اروپای زشت؛ جنگ جهانی ماسکها و موارد متعدد دیگری که هر کدام در پی شیوع و گسترش کرونا ویروس در قاره سبز در تحلیلها و یادداشتها مطرح میشد. البته برخی اظهارات و اقدامات و رفتارها مشخصا جنس و تم دینی داشتند. پس از سالها صدای گوش نواز اذان در اسپانیا به گوش میرسید و ویدئواش در فضاهای مجازی دست به دست میشد؛ کشیش کلیسایی در آلمان از مسلمانان خواست در همین مکان متعلق به مسیحیان اذان بخوانند؛ نخست وزیر اسپانیا در سخنرانیاش به شعر معروف بنی آدم سعدی شیرازی استناد کرد و...
اتفاق دیگری نیز در این اواخر و متأثر از دامنهها و ترکشهای کرونا در ایران؛ در ارتباط با سیاستها و رفتار چین و مسئولیتش در قبال کرونا رخ داد و بهنوعی میتوان گفت یک دوقطبی طرفداران و مخالفان چین در ایران را شکل داد. اظهارات سخنگوی وزارت بهداشت و مواضع سفیر چین هم چاشنی و یا زمینه ساز اصلی این اتفاق بود. اتفاقی که البته کم و بیش در برخی کشورهای منطقه از جمله قرقیزستان هم شاهد هستیم: چاینا فوبیا! (چین هراسی).
فکر میکنم اولین نقب و نگاه تند انتقادی نسبت به چین همسایه (از لحاظ سطح روابط سیاسی و اقتصادی) در دوره کرونا در ایران را در گروه تلگرامی روابط فرهنگی بین المللی دیدم؛ در پستهای یکی از همکاران سازمانی که البته برخی دیگر - فارغ از تأیید یا رد دیدگاههای هرکدام - نیز که تعدادشان هم کم نبودند با ادله در مقام پاسخ آمدند.
ولی مردم در کشورمان - البته بخشی - علیرغم هشدارها و دستورالعملها و محدودیتها متأسفانه خطر را جدی نگرفته و دنبال کار خودشان بودند. در هیاهوی مقابله و حالا مبارزه با کروناویروس؛ بخشی از آنان روانه سفرهای نوروزی شدند. دولت و مسئولان وقتی این کم توجهی را دیدند؛ نگران شیوع هر چه بیشتر ویروس در شهرهای مقصد مسافران نوروزی و بخصوص موج شیوع مجدد آن پس از بازگشت مسافران از تعطیلات نوروزی شدند. آمارهایی هم که سخنگوی وزارت بهداشت پس از تعطیلات سیزده فروردین ارائه میداد موید و تأیید کننده همین نگرانی و افزایش آمار مبتلایان به کرونا و مراجعان به مراکز درمانی بود.
با موجی از نگرانی و تصمیمات اجباری محدود کننده و با شعار و کمپین «در خانه بمانیم» به استقبال نوروز و بهار 99 ای رفتیم که برای آمدنش و خلاصی از سال 98 پرحادثه و پرمصیبت؛ بی صبرانه انتظارش را میکشیدیم! نمیدانم حال که با ما همراهی کرده و با خواندن این نوشتار خود را به بهار 99 رساندید؛ این ضرب المثل یا اصطلاح فارسی را چگونه تعبیر و تفسیر میکنید:
سالی که نکوست؛ از بهارش پیداست!
یا هم
ما را حوالت میدهید به این یکی اصطلاح ایرانیها:
شاهنامه آخرش خوش است!
اکنون که شب نیمه شعبان است؛ همصدا با همه ایرانیان دعای فرج را زمزمه میکنیم برای دفع بلا و تعجیل در ظهور و فرج آقا؛ تا بلکه این جهان و ایران ما را از مشکلات و گرفتاریها و پلشتیهای کرونایی و غیرکرونایی برهاند. آمین.
قاسمی
21 فروردین 1399
شب نیمه شعبان - بیشکک