چهارشنبه 7 آذر 1403

خصوصیات منحصر به فرد پیامبر اکرم (ص)

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
خصوصیات منحصر به فرد پیامبر اکرم (ص)

یک کارشناس مسائل دینی گفت: شیخ الانبیاء حضرت نوح (ع) است که قرآن مدت پیامبری آن حضرت را 950 سال عنوان کرده است، حاصل تلاش ایشان در این مدت کمتر از هشتاد نفر مؤمن بودند که با او سوار کشتی شدند و بقیه که حدود 40 هزار نفر بودند حتی همسر و فرزند او کافر بودند و عذاب شدند. این در حالی است که رسول اکرم (ص) در مدت 23 سال پیامبری خود تمام حجاز را در زیر بیرق اسلام درآورد که صدها هزار نفر مسلمان...

حجت‌الاسلام تاتلاری - کارشناس مسائل دینی - در گفت‌وگویی با ایسنا درباره برخی از خصوصیات منحصر به فرد پیامبر اکرم (ص) گفت: پیامبر اکرم (ص) تنها پیامبری که نفرین عمومی به قوم و امت خود نکرد، برخی از پیامبران پس از تبلیغ دین خود و سرکشی قوم خود، آنان را نفرین کردند و قوم خود را با نفرین معذب به عذاب الهی کردند مانند حضرت نوح، حضرت لوط، حضرت هود و حضرت صالح.

وی ادامه داد: حضرت‌نوح، پیامبر مرسل در بین انبیاء اولین پیامبری که مرسل و شریعت آورده است، حضرت‌نوح، از پیامبران اولوالعزم است که بعد از او حضرت‌ابراهیم و بعد حضرت‌موسی و حضرت عیسی و پیغمبراسلام آمدند. در قرآن، اولین کسی که می‌بینیم قومش را نفرین کرده، راجع به حضرت‌نوح است. در آیات متعدد در مورد حضرت‌نوح، بیش از دیگران داریم، حضرت‌نوح قوم خودش را نفرین کرد و در آن نکته‌ای است غیر از نکته‌ای که در نفرین انبیا ذکر شده است.

این کارشناس مسائل دینی خاطرنشان کرد: انبیای دیگر قوم خودشان را نفرین می‌کردند اما حضرت‌نوح، مَن فِی الأرض را لعن کردند. دیگران یا شخص را نفرین می‌کردند یا گروه را، اما راجع به حضرت‌نوح این‌طور نیست، مَن فِی الأرض را نفرین فرمود و خدا هم از او قبول کرد و هرچه بود الا خودش و چند نوع دیگر را از بین برد. «وَ قالَ نُوح رَبِ لا تَذَر عَلَی الأَرضِ مِنَ الکافِرینَ دَیَاراً» (نوح، آیه 26)

حجت‌الاسلام تاتلاری تصریح کرد: حضرت رسول اکرم (ص) از ابتدا تا انتهاء عمر مبارکش نفرین بر قوم و امت خود نکرد و پس از دیدن تمام اذیت‌ها و آزارها می‌فرمود «اللَهُمَ اهدِ قَومِی فَاِنَهُم لَا یَعلَمُونَ» خدایا قوم مرا هدایت کن (بحار الأنوار 20: 117)

وی افزود: شیخ الانبیاء حضرت نوح علیه السلام است که قرآن مدت پیامبری آن حضرت را 950 سال عنوان می‌فرماید «وَلَقَد أَرسَلنَا نُوحًا اِلَی قَومِهِ فَلَبِثَ فِیهِم أَلفَ سَنَه اِلَا خَمسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُوفَانُ وَهُم ظَالِمُونَ» العنکبوت (14)، حاصل تلاش او در این مدت کمتر از 80 نفر مؤمن بودند که با او سوار کشتی شدند و بقیه که حدود 40 هزار نفر بودند حتی همسر و فرزند او کافر بودند و عذاب شدند این در حالی است که رسول اکرم در مدت 23 سال پیامبری خود تمام حجاز را در زیر بیرق اسلام درآورد و صدها هزار نفر مسلمان را درپی داشت. (قصص قرآن)

تنها پیامبری که ولادت او همراه با تحولات و حوادث در عالم امکان بود

این کارشناس مسائل مذهبی یادآور شد: در تولد حضرت ختمی مرتبت، خداوند متعال حوادث و معجزاتی را ایجاد فرمود که این حوادث را برای ولادت هیچ پیامبر و رسولی ایجاد نفرموده است. قبل از تولد و همچنین هنگام تولد پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) حوادثی اتفاق افتاد - مطابق چند روایت نقل شده از حضرت امیر المومنین علی (ع) و امام صادق (ع) چنین است:

1. واقعه اصحاب فیل و دفاع پرندگان از کعبه حجت‌الاسلام تاتلاری بیان کرد: در «بحار الانوار» و «مجمع البیان» این روایت آمده است، داستان از این قرار است که «ابرهه» تصمیم گرفت خانه «کعبه» را به کلی ویران سازد، لذا با لشکر عظیمی که بعضی از سوارانش از «فیل» استفاده می‌کردند عازم «مکه» شد. هنگامی که نزدیک «مکه» رسید کسانی را فرستاد تا شتران و اموال اهل «مکه» را به غارت آورند و در این میان، دویست شتر از «عبدالمطلب» غارت شد.

وی ادامه داد: «ابرهه» کسی را به «مکه» فرستاد و به او گفت بزرگ «مکه» را پیدا کند، و به او بگوید «ابرهه» پادشاه «یمن» می‌گوید: من برای جنگ نیامده‌ام، تنها برای این آمده‌ام که این خانه کعبه را ویران کنم، اگر شما دست به جنگ نبرید، نیازی به ریختن خونتان ندارم!. فرستاده «ابرهه» وارد «مکه» شد و از رئیس و شریف «مکه» جستجو کرد، همه «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبدالمطلب» بازگو کرد، «عبدالمطلب» نیز گفت: ما توانایی جنگ با شما را نداریم و اما خانه کعبه را، خداوند خودش حفظ می‌کند. فرستاده «ابرهه» به «عبدالمطلب» گفت: باید با من نزد او بیائی، هنگامی که «عبدالمطلب» نزد «ابرهه» رسید، او سخت تحت تأثیر قامت بلند و قیافه جذاب و ابهت فوق العاده «عبدالمطلب» قرار گرفت، تا آنجا که «ابرهه» برای احترام او از جا برخاست، روی زمین نشست، و «عبدالمطلب» را در کنار دست خود جای داد؛ زیرا نمی‌خواست او را روی تخت در کنار خود بنشاند.

حجت‌الاسلام تاتلاری در ادامه افزود: پس از آن ابرهه به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چیست!؟ به مترجم گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت برده‌اند، دستور دهید اموالم را بازگردانند. «ابرهه» سخت از این تقاضا تعجب کرد و به مترجمش گفت: به او بگو هنگامی که تو را دیدم عظمتی از تو در دلم جای گرفت، اما این سخن را که گفتی در نظرم کوچک شدی، تو درباره دویست شترت سخن می‌گوئی، اما درباره «کعبه» که دین تو و اجداد تو است و من برای ویرانیش آمده‌ام، مطلقاً سخنی نمی‌گوئی!؟.«عبدالمطلب» در پاسخ گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبی دارد که از آن دفاع می‌کند» (این سخن، «ابرهه» را تکان داد و در فکر فرو رفت). «عبدالمطلب» به «مکه» آمد و به مردم اطلاع داد: به کوه‌های اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعی کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یاری طلبد. سپس «عبدالمطلب» به یکی از دره‌های اطراف «مکه» آمد و در آنجا با جمعی از «قریش» پناه گرفت و به یکی از فرزندانش دستور داد بالای کوه «ابو قبیس» برود، ببیند چه خبر می‌شود.

فرزندش به سرعت نزد پدر آمده، گفت پدر! ابری سیاه از ناحیه دریا (دریای احمر) به چشم می‌خورد که به سوی سرزمین ما می‌آید، «عبدالمطلب» خرسند شد، صدا زد: «ای جمعیت قریش! به منزل‌های خود بازگردید که نصرت الهی به سراغ شما آمد» از سوی دیگر، «ابرهه» سوار بر «فیل» با لشکر انبوهش برای درهم کوبیدن کعبه از کوه‌های اطراف سرازیر «مکه» شد، ولی هر چه بر «فیل» خود فشار می‌آورد پیش نمی‌رفت، اما هنگامی که سر او را به سوی «یمن» باز می‌گرداند، به سرعت حرکت می‌کرد.

«ابرهه» از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت. در این هنگام، پرندگانی از سوی دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکی به منقار و دو تا در پنجه‌ها، تقریباً به اندازه نخود، این سنگریزه‌ها را بر سر لشگریان «ابرهه» فرو ریختند، به هر کدام از آنها اصابت می‌کرد هلاک می‌شد، سنگریزه‌ها به هر جایبدن آنها می‌خورد، سوراخ می‌کرد و از طرف مقابل خارج می‌شد.

وحشت عجیبی بر تمام لشگر «ابرهه» سایه افکند، آنها که زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند و راه «یمن» را سؤال می‌کردند که بازگردند، ولی پیوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمین می‌ریختند. خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگی واقع شد و مجروح گشت و او را به «صنعاء» (پایتخت یمن) بازگرداندند و در آنجا از دنیا رفت. در همین سال بود که پیغمبر اکرم (ص) تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد.

به گفته این کارشناس مسائل دینی اهمیت این حادثه بزرگ به قدری بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شد.

2. تولد پیامبر خاتم و منع ابلیس از هفت آسمان

حجت‌الاسلام تاتلاری اظهار کرد: از امام صادق (ع) روایت شده است که ابلیس تا هفت آسمان بالا می‌رفت و (مسائل غیبی را) گوش می‌داد و اخبار آسمان‌ها را می‌شنید، وقتی حضرت عیسی (ع) متولد شد او را از سه آسمان منع کردند و (بعد از آن) تا چهار آسمان بالا می‌رفت و چون حضرت رسول اکرم (ص) متولد شد او را از همه آسمان‌ها منع کردند و شیاطین را با تیرهای شهاب از درهای آسمان‌ها راندند. این جریان برای شیاطین و جنیان عجیب بود و دنبال علت آن می‌گشتند تا اینکه فهمیدند پیامبر اعظم (ص) متولد شده است.

وی با اشاره به دیگر حوادث همزمان با میلاد حضرت محمد (ص) گفت: صبح روزی که حضرت محمد مصطفی (ص) متولد شد، همه بتهای عالم به رو بر زمین افتادند. در آن روز ایوان کسری یعنی پادشاه عجم لرزید و چهارده کنگره آن افتاد. در آن روز دریاچه ساوه که سالها آن را می پرستیدند فرو رفت و خشک شد. وادی سماوه که سال‌ها کسی آب در آن ندیده بود آب در آن جاری شد. آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب خاموش شد.

این کارشناس مسائل مذهبی ادامه داد: همزمان با این میلاد فرخنده طاق کسری از میانش شکست و دو قطعه شد. نوری در آن شب از طرف حجاز ظاهر و در عالم منتشر شد تا اینکه به مشرق رسید. در آن صبح، تخت همه پادشاهان وقت، سرنگون شده بود. در آن روز، همه پادشاهان وقت، لال شده بودند و نمی توانستند سخن بگویند. در آن روز، علم کاهنان از بین رفت و سِحر ساحران باطل شد.

حجت‌الاسلام تاتلاری بیان کرد: حضرت آمنه (ع) مادر گرامی حضرت رسول (ص) گفت والله که چون پسرم متولد شد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان بلند کرد و به اطراف نظر کرد. پس از او نوری ساطع شد که همه چیز را روشن کرد و به سبب آن نور، قصرهای شام را دیدم و در میان آن روشنی، صدائی شنیدم که می گفت: بهترین مردم را به دنیا آوردی، پس او را «محمد» نام کن. در روایت وارد شده که شیطان در میان فرزندان خود فریاد زد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چیز تو را اینچنین پریشان کرده است؟ گفت: وای بر شما! از اول شب تا به حال احوال آسمان و زمین را متغیر می‌یابم، حادثه عظیمی در زمین واقع شده است که از وقتی که عیسی (ع) به آسمان رفته، مثل آن واقع نشده است، بروید و بگردید و تفحص کنید که چه امر غریب حادث شده است.

این کارشناس مسائل مذهبی خاطرنشان کرد: پس متفرق شدند و گردیدند و برگشتند و گفتند: چیزی نیافتیم. شیطان گفت که تحقیق این امر، کار من است. پس در دنیا جولان کرد تا به حرم (محدوده حرم در سرزمین وحی که بدون احرام نمی‌شود وارد آنجا شد) رسید، دید که ملائکه اطراف حرم را گرفته‌اند، چون خواست که داخل شود ملائکه بانگ بر او زدند پس برگشت و مانند گنجشکی کوچک شده و از جانب کوه حِری داخل شد. جبرئیل او را دید و گفت: برگرد ای ملعون! گفت: ای جبرئیل، سؤالی دارم، بگو امشب چه اتفاقی افتاده؟ جبرئیل گفت: محمد (ص)، بهترین پیغمبران، امشب، متولد شده است. پرسید که آیا مرا در او بهره‌ای هست؟ گفت: نه، پرسید که آیا در امت او بهره دارم؟ گفت: بلی، ابلیس گفت: راضی شدم.

وی در پایان گفت: از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است که همه دنیا در آن شب روشن شد و هر سنگ و کلوخ و درختی خندید و هر آنچه در آسمان‌ها و زمین بود خدا را تسبیح گفت.