دلایل سقوط اشرف غنی چه بود؟/ افغانستان قربانی دو دهه مداخله آمریکا
ریچارد فالک و فن هیپل دو سیاستمدار برجسته آمریکایی به تحلیل آخرین تحولات افغانستان و دلایل سقوط غیرمنتظره و سریع دولت اشرف غنی و سیاست های دو دهه اخیر و آینده آمریکا در قبال کابل پرداختند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ نیروهای طالبان طی هفته گذشته به پیشرویهای چشمگیری در افغانستان دست یافتند و تقریبا تمام افغانستان را از کنترل نیروهای امنیتی دفاعی ملی افغانستان خارج کردند. سقوط پی در پی مراکز ولایات افغانستان به دست طالبان، نه با استفاده از سلاحهای سنگین، جنگندهها و بالگردها، بلکه با استفاده از سلاحهای سبک انفرادی، بار دیگر جهان را متحیر کرد.
نظرات متعددی درباره علل سقوط سریع دولت اشرف غنی از سوی کارشناسان و تحلیلگران مطرح میشود برخی از کارشناسان نظامی و سیاسی معتقدند که در پشت صحنه زد و بندهایی بین طالبان و برخی گروههای درون حکومت این کشور بوده است و برخی نیز بر این باورند که فساد حاکم بر دولت افغانستان و نفوذ آمریکا در درون این نظام موجبات نارضایتی مردم این کشور و سقوط دولت این کشور را هموار کرد. طبق برآوردهای دولتهای غربی و ژنرالهای آمریکایی که بنیانگذاران ارتش افغانستان در سالهای اولیه قرن بیستم بودند، این نیروها بدون کمک خارجی در بهترین حالت تا شش ماه و در بدترین حالت تا سه ماه میتوانستند مقاومت کنند.
طبق دادههای موجود در مورد تحولات جاری در افغانستان، ضعف و توطئه داخلی را نمیتوان تنها عامل اصلی سقوط زودهنگام ارتش افغانستان و دولت اشرف غنی در نظر گرفت و نقش تعیین کننده آمریکاییها را نیز نباید در این خصوص نادیده گرفت.
برای تبیین بیشتر علت سقوط دولت افغانستان و نقش و سیاستهای مخرب ایالات متحده در در دو دهه گذشته در افغانستان، با ریچارد اندرسون فالک، استاد آمریکایی حقوق بین الملل در دانشگاه پرینستون و مقام سابق سازمان ملل متحد و همچنین پروفسور فرانک فن هیپل، از مقامات اسبق کاخ سفید فیزیکدان نظری آمریکایی و استاد روابط عمومی و بین المللی در دانشگاه پرینستون، گفتگویی ترتیب داده است که شرح نظرات آنها که بعضا در تضاد با هم میباشند به طور کامل در ادامه میآید:
*به نظر شما چرا طالبان توانست بدون مقاومت قابل توجه مردم و ارتش به این سرعت کابل را به تصرف خود درآورد و قدرت را به دست بگیرد؟
ریچارد فالک: آمریکا رهبری ناتو را برای اشغال افغانستان بر عهده داشت و این اقدام از همان ابتدا در سال 2001 دارای اشکال بود. در جهان پسااستعماری، برتری نظامی قدرتهای مداخله گر غربی ضعف خود را در شکل دهی نتایج سیاسی یک مبارزه طولانی مدت برای کنترل فضاهای مستقل غیر غربی نشان داده است. در افغانستان، مانند سایر نقاط، با وجود صرف تریلیون ها دلار در نابودی بخشهایی از این کشور و استقرار نیروهای مسلح و پلیس که مثلا قرار بود نظم و ثبات را در روند حکومت پس از طالبان ایجاد کنند، شاهد درستی این امر بودیم.
دلیل اساسی فروپاشی سریع کابل این است که این دولت هیچ استقلال عملی نداشت. همکاری افغانستان با مداخله گران تا حد زیادی به فرصت طلبان، سیاستمداران فاسد، کارآفرینان بخش خصوصی، جاه طلبان و همچنین همسویی برخی از گروههای قومی و حمایت نخبگان اجتماعی سکولار در شهرهای بزرگ واگذار شده بود. طالبان علیرغم سابقه اسفناک خود در حوزه حقوق بشر در دوره پنج ساله قدرتش در پایان قرن گذشته، هیچ گاه اعتبار خود را به عنوان مدافع میهن افغانستان از دست نداد و وفاداری بسیاری از عناصر ناسیونالیست را در این کشور اساسا مذهبی حفظ کرد.
در توضیح سقوط غیرمنتظره و سریع دولت کابل که به طرز دردناکی توسط مداخله گران غربی در طول بیست سال اشغال افغانستان ترتیب داده شده بود، وعدههای طالبان به ایجاد صلح و آشتی بدون شک هرگونه ارادهای را برای مقاومت در برابر خروج نظامیان آمریکایی از بین برد. این وعدهها شامل اعلام پایان جنگ برای کنترل کشور، عفو کسانی که در دولت کابل و به نمایندگی از آن کار میکردند، وعدههای مربوط به حمایت از حقوق زنان و تعهد به عدم استفاده از خاک افغانستان به عنوان پایگاهی برای حملات تروریستی در خارج از مرزهای خود در آینده آنچنان که در گذشته استفاد شده بود، میشود.
با این حال، توضیح ساده سقوط سریع و غیر منتظره گروههای مقاومت ضد طالبان، قضاوتهای سیاسی نادرست آمریکا را علیرغم 20 سال تجربه حضور در این کشور نشان میدهد. آمریکا واضحا از هدر رفتن هزینهای که صرف ایجاد ارتش و پلیس افغانستان علیه نیروهای طالبان کرده بود، راضی نبود. اگر واشنگتن متوجه آسیب پذیری دولت کابل در برابر فروپاشی بود، خروج خود را به گونه دیگری ترتیب میداد و همدستان افغان خود را تا زمانی که هنوز کنترل شهرهای اصلی را در دست داشت، از کشور خارج میکرد.
فرانک فن هیپل: من هم مانند همه از فروپاشی سریع ارتش افغانستان شگفت زده شدم. حدس من این است که آنها بیشتر به نیروهای نظامی ناتو در افغانستان اعتماد داشتند تا به دولت خودشان. نیروهای نظامی ناتو حدود 10 هزار سرباز خود را از افغانستان خارج کرده بودند، اما حدود 20 هزار پیمانکار به عنوان تکنسینهای تعمیر و نگهداری و تأمین کننده امنیت سفارتخانهها و غیره هنوز از نیروهای هوایی افغانستان پشتیبانی میکردند. وقتی این ساختار حمایتی کنار کشید، ارتش افغانستان اعتماد به نفس خود را برای مبارزه از دست داد.
این امر نشان میدهد که رهبری نظامی افغانستان اعتماد سربازان خود را جلب نکرده و یا به دولت اعتماد نداشته است. این همچنین نشان میدهد که ارتش آمریکا یا از شکنندگی اوضاع خبر نداشته یا رهبران سیاسی آمریکا را در مورد آن باخبر نکرده است. این موضوع بسیار شبیه چیزی است که در ویتنام اتفاق افتاد؛ وقتی که ارتش آمریکا به رهبران سیاسی دولت خود وعده میداد که پس از یک سال تلاش دیگر، ارتش ویتنام جنوبی قادر خواهد بود روی پای خود بایستد.
من نمیفهمم چرا مردم سلاحهایی را که ارتش افغانستان زمین گذاشته بود، برنداشته و خودشان مبارزه با طالبان را ادامه ندادند. درک اینکه چطور جامعهای حاضر است تسلیم چنین گروه افراطی بشود بسیار دشوار است. شاید اگر مردم محلی تمایل بیشتری به حمایت از ارتش افغانستان داشتند، ارتش هم بهتر میجنگید.
*سیاست آمریکا در افغانستان در 20 سال گذشته را چگونه ارزیابی میکنید؟ سیاست آمریکا تا چه اندازه مسئول بی ثباتی کنونی در کشور است؟
ریچارد فالک: ایده مداخله در یک کشور غیر غربی در دوران پسااستعمار باید مدتها پیش از اعتبار ساقط میشد. موفقیت جنبشهای ضد استعماری در آسیا و آفریقا باید به غرب نشان میداد که مداخله نظامی با قبول هزینههای جانی و سایر منابع، دیگر یک گزینه سیاسی نیست، هر چند بسیار وسوسه انگیز باشد. نتیجه چنین ماموریتهای غیر ممکنی چیزی جز ویرانی، رنج انسانی گسترده، «جنگ های ابدی» و در نهایت «خستگی ناشی از مداخله» توسط مردم و رهبری آمریکا است که در این اجماع سیاسی روزافزون خود را بروز میدهد که این اقدام، فارق از هرگونه انگیزه ایدئولوژیک و امپریالیستی، ارزشش را ندارد. این اقدام بسیار پرهزینه است و منافع ژئوپلیتیک آن، اگر اصلا منافعی در میان باشد، آنقدر مبهم است که نمیتوان کشتن انسانها و مردن را به خاطرش توجیه کرد.
از آنجا که هر روز افراد بیشتری جان آمریکاییها و دلارهای مالیات دهندگان را هدر رفته تلقی میکردند، رهبران آمریکا بر شکست سیاسی حاصله با منطقی ضعیف سرپوش میگذارند که تقریبا هیچکس را جز رسانههای غربی موافق، متقاعد نمیکند. این منطق از جانب سربازان آمریکایی از جنگ برگشته که احساس فریب خوردگی میکردند رد میشد زیرا فهمیده بودند که فداکاریهای میهن پرستانه آنها بیهوده و حتی اشتباه بوده است و کل سرمایه گذاری امپریالیستی در این حوزه بر اساس توهم و دروغ بنا شده است.
دلیل اینکه الگوی این مداخلات ناموفق غافل از سابقه شکست شان، همچنان ادامه دارد، تا حدی ناشی از فقدان تخیل اخلاقی و سیاسی است که برای درک شرایط تغییر یافته بین المللی قرن بیست و یک مورد نیاز است. این فقدان شامل امتناع از درس گرفتن از چین در مورد چگونگی توسعه و افزایش رفاه یک کشور جاه طلب همراه با نفوذ منطقهای و جهانی آن در دوران پسا استعماری است.
این شکست تا حدی سیستماتیک است و با منافع بوروکراتیک و ریشه دار آمریکا مرتبط است که از بودجه دفاعی زیاد و رویکرد نظامی به امنیت برخوردار است و این به نوبه خود به بزرگنمایی و حتی ابداع تهدیدهای بین المللی و پنهان کردن تغییر جهانی در موازنه نیروها، از مداخله گران ژئوپلیتیک گرفته تا نیروهای ملی مقاومت با انگیزه تعیین سرنوشت خود به عنوان اساسیترین حقوق بشر، وابسته است.
فرانک فن هیپل: وضعیت افغانستان هنگام ورود آمریکا به خاک این کشور ناپایدار بود. این کشور توسط افراط گرایانی اداره میشد که مدل اجتماعی آنها بیش از هزار سال قدمت داشت و «جنگ سالاران» محلی با آنها مخالفت میکردند. آمریکا تلاشهای زیادی برای تقویت جامعه از جمله توانمندسازی و آموزش زنان انجام داد اما در مبارزه با فساد و اهمیت رشد تریاک برای اقتصاد داخلی ناموفق بود.
این شکست با موفقیت آمریکا پس از جنگ جهانی دوم در تبدیل آلمان، ایتالیا، ژاپن و کره جنوبی به دموکراسیهای موفق از لحاظ اقتصادی در تضاد است. مسئله این است که آلمان، ایتالیا و ژاپن قبل از جنگ جهانی دوم جوامع مدرنی بودند که میتوانستند رهبری جدید خود را برای روند بازسازی روی کار بیاورند. در مقابل، ویتنام، عراق و افغانستان چنین نبودند و آمریکا بیش از حد مطمئن بود که میتواند هم با فساد مبارزه کند و هم آنچه را که نیست، تامین کند.
*آینده افغانستان را چگونه میبینید؟ در آینده چه رویکردی از سوی آمریکا باید در قبال این کشور اتخاذ شود؟
ریچارد فالک: در این مقطع زمانی در حالی که از پیروزی طالبان زمان زیادی نگذشته پیش بینی آینده افغانستان بسیار مشکل است. این امر قبل از هر چیز به رفتار طالبان به عنوان نیروی حاکم بستگی دارد و اینکه این رفتار به چه شکل در کشورهای خارجی به ویژه در غرب به تصویر کشیده شده و دستکاری میشود. آمریکا به ویژه احتمالا تا حدی برای ادامه این افسانه که مداخله این کشور با نیت خوب و برای بهتر شدن زندگی مردم افغانستان بوده است، نسبت به حاکمیت طالبان دید بسیار انتقادی خود را حفظ کند.
طالبان هم براساس برداشت خود مبنی بر اینکه آیا آمریکا واقعا به نتیجه جنگ و حاکمیت افغانستان احترام گذاشته و این کشور را مورد حمله قرار نمیدهد یا تحریم نمیکند، واکنش نشان خواهد داد. به هر حال، افغانستان قربانی دو دهه مداخله بود و طبیعتا طالبان اولویت بالایی را برای دفاع از امنیت کشور و روند اداره آن قائل خواهد شد.
مطمئنا تبلیغات خصمانه ای از سوی جامعه مهاجران افغانی در حال رشد و آسیب دیده صورت خواهد گرفت که ممکن است توسط نیروهای نظامی و ارتجاعی آمریکایی برای بازگرداندن اراده سیاسی در ایالات متحده و احیا کردن اعتبار این کشور به عنوان متولی امنیت جهانی مورد سواستفاده قرار بگیرد.
نگاهی به رفتار گذشته آمریکا در دهه پس از خروج از ویتنام در سال 1975 در شرایطی تقریبا مشابه و در حالی که سعی میکرد در میان سایر تلاشهایش برای فرار از شکست، این ایده هیستریک را بین مردم جا بیندازد که اگر در ویتنام نجنگد باید با دشمنان خود در خاک آمریکا بجنگد، بسیار آموزنده است.
بهترین رویکرد برای آمریکا، هر چند بعید، تشویق طالبان به اعتدال گرایی با نشان دادن پذیرش نتیجه جنگ در افغانستان در عمل و حرف است. این امر میتواند با به رسمیت شناختن سریع طالبان به عنوان نماینده قانونی مردم افغانستان در تمام عرصههای بین المللی و تعهد به ارائه مقادیر قابل توجهی از کمکهای بشردوستانه صورت بگیرد. همچنین مهم است که خروج از افغانستان باید به شیوهای غیر تحریک آمیز و با تاکید بر مسئولیتهای بشردوستانه انجام شود و بر این نکته اذعان شود که بسیاری از کسانی که از افغانستان خارج میشوند، در زمان حضور آمریکا در فساد و فرصت طلبی مشارکت داشته اند.
در حوزه وسیعتر روابط بین الملل، امیدوارم ناکامیهای رویکرد آمریکا در قبال ایران از سال 1979 سرانجام باعث شود طبقه سیاسی واشنگتن تاکتیکهای خود را از رویارویی به سازش تغییر دهد. برای وقوع این اتفاق هرگز دیر نیست. ای کاش میتوانستم پاسخ خود را با ابراز این باور که در آینده نزدیک این اتفاق خواهد افتاد، به پایان برسانم اما در حال حاضر امیدی ندارم.
فرانک فن هیپل: برای من تصور اینکه چگونه آمریکا میتواند به توسعه افغانستان تحت رهبری طالبان کمک چندانی بکند، دشوار است. من فکر میکنم ما مدیون کمک آن دسته از شهروندان افغانستان هستیم که به دنیای مدرن پیوسته اند و چه از طریق فرودگاه کابل چه آن سوی مرزها، موفق شده اند از کنترل طالبان فرار کنند. اما من میترسم که بسیاری، به ویژه زنان و کودکان، در این کشور به دام افتاده و امید خود را در جستجوی زندگی بهتر از دست بدهند. این تراژدی وحشتناکی است.
علاوه بر این، آمریکا نگران است که طالبان دوباره به میزبانی از القاعده و یا سایر گروههای تروریستی برود. اگرچه با رهگیری ارتباطات، پهپادها و غیره، میتوان چنین گروههایی را از خارج از کشور هدف قرار داد.
منبع: مهر
انتهای پیام /