یک‌شنبه 4 آذر 1403

دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود!

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود!

امیر عابدینی در کافه خبر درباره دوران مدیریتی خود صحبت کرد.

سپهر ستاری - ایمان گودرزی: یک جورهایی در نقش پدرخوانده! به قول آن قدیمی های فوتبال، مدیر درجه یک. هنوز هم در باور خیلی ها اگر امیر عابدینی اراده می کرد می توانست هر بازیکنی را که می خواست به پرسپولیس بیاورد. سال های حضورش در راس باشگاه پرسپولیس را شاید بتوان بهترین روزهای مدیریتی این تیم دانست. تنها مدیرعاملی که به گفته خودش: «وقتی رفتم، یک قران بدهی باقی نگذاشتم و کلی دلار و مارک هم که از انتقال مهدوی‌کیا به آلمان گرفته بودیم توی گاو صندوق بود.»

حرف های زیادی در سینه دارد که تازه خیلی از آنها را نزد! یعنی نمی شد که بگوید. در طول مصاحبه چندبار دستگاه ضبط صدا را خاموش کرد تا برای حرف های مگویی که زد سندی نباشد. او از انتقال عابدزاده به پرسپولیس حرف زد، از اینکه اصلا پیشنهاد مستقیم به احمدرضا نداده بود! از قصه جدایی هاشمی نسب و فردی که در این جدایی نقش زیادی داشت حرف زد و شاید از تنها ناکامی اش در نقل و انتقالات آن سال ها. وقتی از عابدینی سوال کردیم، بازیکنی بود که دوست داشتید به پرسپولیس بیاورید اما این اتفاق نیفتاد یا نشد و... گفت:«فرهاد مجیدی.» گپ و گفت با مرد ورزشی - سیاسی فوتبال ایران به زمانی بیش از سه - چهار ساعت نیاز دارد. مردی که صندوقچه اصرار است و اصلا مشخص نیست که روزی این رازها را برملا خواهد کرد یا نه؟

*خیلی وقت بود که خبری از شما نداشتیم. مدتی هم خارج از ایران بودید ولی کلا چرا کمتر در فوتبال حضور دارید؟

واقعیت این است که من وقتی کنار نیروهای جوان در هر بخشی هستم، دقایق خوبی را می‌گذرانم و برایم لذت‌بخش است. آرزوی من این است که دغدغه‌های جوانان ما تمام شود، مشکلاتشان حل شود و نگرانی‌هایشان از بین برود. ما قول دادیم و نتوانستیم انجام بدهیم. این آدم را اذیت می‌کند. اگر من تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که بیایم و ساعتی را با بچه‌های جوان گپ بزنم چرا نیایم؟ حالا ممکن است مخاطب شما از هر قشری مثل کارشناسان باشند و نظر بدهند ولی من عاشق جوانان هستم و برای آن‌ها حرف می‌زنم. خودم پیر هستم و نمی‌گویم دلم شکسته ولی غصه زیاد خوردم. برای نسل موجود خیلی غصه خوردم. این نسل خیلی اذیت شد و آزار دید. ما وفای به عهد نکردیم. آرمان‌ها را زیر و رو کردیم و قداست‌ها را از بین بردیم. آستانه صبر مردم خیلی بلند بود ولی آن را شکاندیم. دیوار حاشا را هر روز بلندتر کردیم و دیوار باورها را ریختیم و متلاشی کردیم. باور مردم دیگر درست نیست و حق دارند. وقتی با شما حرف می‌زنم می‌خواهم درد دل کنم و هرچه در سینه‌ام هست را بیرون بریزم. گاهی ممکن است به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید که خب نیاید. من حرف آن‌ها را نمی‌زنم و حرف دلم را می‌زنم. قرار نیست حرف دل من به مذاق خیلی‌ها خوش بیاید. امیدوارم بتوانم به سوالات شما جواب بدهم. شما را هم جوان می‌دانم، هم خبره و نخبه در کارتان می‌شناسم و امیدوارم سوالات به گونه‌ای باشد که بتوانم جواب بدهم.

*می خواهیم از اول اول شروع کنیم. ارتباط شما با فوتبال چطور و از کجا شکل گرفت؟ شما ورزشی بودید که وارد سیاست شدید یا برعکس؟

پس من باید یک مقدمه بگویم.6 ساله بودم که با توپ آشنا شدم. اولین توپی که دیدم اصلا طوری بود که شما نمی‌توانستید با آن بازی کنید. توپ‌های " سر فنتیل‌دار" بود. از داخل پوسته چرمی بیرون می‌آمد و آن را گره می‌زدیم و روی آن بند بسته می‌شد. امان از وقتی گره چرمی روی پا می‌خورد. ما که کفش فوتبال نداشتیم و گیوه و گالش می پوشیدیم. هر کسی هم بگوید داشتم من می‌گویم دروغ می‌گوید. بعدا که کتانی ته سبز آمد ما افتخار می‌کردیم گیرمان آمده است. خدا عباس کهندانی و حسن نایب‌پور را رحمت کند. این‌ها 18 ساله بودند و اولین کسانی بودند که توپ را به محله ما آوردند.

*کدام محله بودید؟

محله اختیاریه که آن زمان کلا باغ بود. اکثر بومی‌های آنجا در باغ زندگی می‌کردند که البته برای خودشان نبود و اکثرا سرایدار بودند. باغ‌ها برای افراد ثروتمند بود و فصلی به آنجا می‌آمدند که مثل لواسان الان بود. خوش‌شانسی من این بود که وقتی به کلاس دوم دبستان رفتم، کاپیتان تیم دارایی غلامحسین نوریان معلم ورزش ما شد. کسی که عاشق فوتبال و یاد دادن آن به بچه‌ها بود. یک زمین خاکی بود که ما را به آنجا می‌برد. 5 توپ خریده بود یا از تیم دارایی آورده بود و خودش آن‌ها را باد می‌کرد. ایشان سال‌ها مربی من بود. وقتی پنجم دبستان بودم از بقیه بهتر بازی می‌کردم و عاشق توپ و فوتبال شدم. بعدا زمین فوتبالی توسط بزرگان محل مثل خدابیامرز ناصر نوروزی درست شد. یک سروانی به نام عابدینی داشتیم که سرپرست تیم رهبر اختیاریه شد و اسم تیم به خاطر مصدق انتخاب شد. اختیاریه بازیکنان بزرگی را معرفی کرد که من تنه به تنه آن‌ها نمی‌توانم بزنم. علی جباری، حسن روشن، اکبر محمدی، سلیمی، مهدی دینورزاده و من آنجا بازی کردم. مثل زمین چهارصد دستگاه و نازی‌آباد، خیلی‌ها از این زمین مطرح شدند. زمین‌های محلی آن موقع بازیکن می‌ساخت. جلال طالبی اولین بار آمد بازی ما را دید و گفت من به تیم ملی می‌روم. من آرزو داشتم او را از نزدیک ببینم چه برسد به اینکه در پیکان همبازی ایشان شوم! یا مثلا با اکبر افتخاری به تیم ملی برویم. چرخه فوتبال من را در خودش غرق کرد ولی من دوست داشتم درس هم بخوانم. به تیم ملی نوجوانان و جوانان زمان رایکوف دعوت شدم. او ما را به تیم ملی هم برد. از شش نفری که رایکوف با خودش از جوانان به تیم ملی برد غیر از من، 5 نفر درخشیدند. غلامحسین مظلومی، ناصر حجازی، فریدون عسگرخانی، مودت و بعد حسن روشن به این‌ها اضافه شد.

*به حسن روشن هم خیلی اعتقاد داشت.

وقتی من کاپیتان آموزشگاه‌های تهران بودم حسن روشن را به رایکوف معرفی کردم که به جوانان معرفی شود ولی رایکوف او را یک ضرب به تیم بزرگسالان برد. با فاصله بسیار اندک رفت. از بس نابغه بود. عکس آن تیم را ببینید باورتان نمی‌شود. ناصر حجازی، منصور پورحیدری، جانملکی، هوشنگی، حسن روشن، مهدی حاج‌محمد، دانایی‌فرد و امیر عابدینی. همه آنجا بودیم و تیم عجیب و غریبی بود. با اختلاف در آموزشگاه‌های کشور اول شدیم. من توفیق پیدا کردم کاپیتان تیم بودم.

*پست شما چه بود؟

هافبک بازی می‌کردم. آن زمان خدا رایکوف را خیر بدهد که 3-3-4 را به فوتبال ایران آورد. ما 4-2-4 بازی می‌کردیم و خیلی به ما فشار می‌آمد. بعد آن زمان مرحوم ابراهیم آشتیانی یاد داد که دفاع راست و چپ هم می‌توانند نفوذ کنند و تا محوطه جریمه حریف بیایند. مسعود معینی هم این را از رایکوف یاد گرفت که جلو بیاید و گل بزند. قبلا دفاع‌ها ایستا بودند و تخصص مهاجمان دور زدن دفاع روبه‌رو بود. در پرسپولیس آن زمان همایون بهزادی و حمید شیرزادگان بودند و وقتی او سنش بالا رفت حسین کلانی آمد. ناظم گنجانپور خدا بیامرز چپ بازی می‌کرد و علی پروین سمت راست بود. این تیم راجرز باورنکردنی بود. در آن زمان راجرز 3-3-4 را ادامه داد و ما نجات پیدا کردیم چون با 4-2-4 دوتا هافبک داغون می‌شدند. آن زمان هافبک‌ها 8 کیلومتر می‌دویدند ولی برای مهاجمان 3-4 کیلومتر کافی بود. مصطفی عرب دفاع چپ تیم ملی و عقاب بود که خط سانتر را می‌دید می‌فرستاد و قطری برای فوروارد ارسال می کرد. می‌توانست از زمین شماره یک امجدیه توپ را به زمین شماره دو بفرستد! در آن دوره که یل فوتبال ایران مثل قلیچ‌خانی می‌درخشید و کاپیتان تیم ملی بود و گل چهل متری به اسرائیل زد، این بازیکنان عجیب و غریب بودند. قوی و قدرتی و تکنیکی بودند. به جرات می‌توانم بگویم تا الآن مثل قلیچ‌خانی، روشن، بهزادی، کلانی، ناصر حجازی نداشتیم. یا مثل غلامحسین مظلومی که اولین بازی ملی‌اش در روسیه بود و درخشید.

*چه شد که دیگر فوتبال را ادامه ندادید؟

یکی درس و یکی مسائل سیاسی. فقر خانوادگی هم بود که خب من باید کار می‌کردم و پول در می‌آوردم. بیشترین رقم درآمد من از فوتبال ماهی 500 تومان بود. زود هم ازدواج کرده بودم و کار سیاسی هم می‌کردم. این بود که فوتبال را در 26 سالگی که بازیکن برق تهران بودم ول کردم. یک دوره مربیگری هم گذراندم. هیچوقت ناراحت نیستم که چرا فوتبال را زود کنار گذاشتم. البته فوتبال بازی می‌کردم ولی حرفه‌ای نبود. من ناراحت نیستم چون با فوتبال لذتم را بردم. چه فوتبال را ببینی، چه بازی کنی، چه مربیگری کنی یا مدیر باشی به هر حال در خانواده فوتبال هستی. خدا این شانس را به من داد که برگشتم.

*چطور پایتان به سیاست باز شد؟

سال 1359 در کار اجرایی بودم و در شرکت توسعه راه‌های ایران زیر نظر وزارت راه کار می‌کردم و کار این شرکت راهسازی بود. بعد جنگ شد و یک ماموریتی به من ابلاغ شد که مهاجرین را اسکان بدهیم. من مسئول بنیاد مهاجران جنگ تحمیلی در لرستان شدم. پشت جبهه بودیم. کار ما این بود که مثلا در دو روز 74 هزار مهاجر جنگی از خوزستان داشتیم و باید اسکان می‌دادیم. همزمان من باید راهسازی هم می‌کردم. این را هم به سمت جبهه سوق دادیم. برای من به عنوان مشاور دفاعی استانداری حکم زدند. در آن زمان استاندار آنجا رفت و براساس شناختی که از من داشتند آقای میرسلیم که معاون سیاسی وزارت کشور بود به من زنگ زد. گفت بیا وزارت کشور کار داریم. رفتم و یک جلسه با شورای معاونین وزارت کشور گذاشتند. آقای صفی‌زاده که بعدا معاون آقای کلانتری شد در آن جلسه حضور داشت. همچنین آقای عباسعلی زارع، آقای آقامحمدخان بود که بعدا وزیر اقتصاد شد و آقای میرسلیم. یک جلسه گذاشتند که من استاندار لرستان شوم. گفتم من کار خودم را دوست دارم. آن زمان وزیر راه آقای نژادسلطانیان بود. گفتم من اصلا از او اجازه نگرفته ام که اینجا آمده‌ام. گزینش آن زمان علمی بود و مثل الآن نیست. من را به یک کمیته چهارنفره بردند و من از این مکانیزم لذت برم. بعد از گروه چهارنفره قائم مقام وزیر آقای نیک‌روش با من صحبت کرد. مدارک من را داده بودند و دوباره این شورا با من جلسه داشتند و سوالات سختی پرسیدند. بعد من به کمیسیون دولت معرفی شدم. آنجا دکتر ولایتی، تیمسار سلیمی، آقای معادی‌خواه، آقای عسگری و توکلی حضور داشتند. این‌ها در هیئت دولت از من سوالات مختلفی را پرسیدند. بعد گفتند شما برو پایین. در نهایت جلسه دولت شروع شد و من را خواستند و گفتند رای کامل آورده‌ای و باید در دولت رای بیاوری. آقایان وزرا هم آزاد بودند هر سوالی می‌خواهند از من بپرسند. مهندس موسوی این را گفت و بعد هم گفت اگر انتخاب شدی شما به درد کار سیاسی هم می‌خوری و اگر نه به همان کار عمرانی برمی‌گردی. شما مورد تایید ما هستی. اولین سوال را آقای عسگراولادی پرسید. پرسید که ویژگی استاندار لرستان چه باید باشد؟

*چه جوابی دادید؟

شناخت عشایر. بافت بومی و شهری آنجا عشایر است و اگر آن‌ها را نشناسی نمی‌توانی خدمت کنی. سوالات را جواب دادیم و قرار شد خبر بدهند. وسط راه بودم که رادیو اعلام کرد استاندار لرستان شده‌ام. روند انتخابم خیلی لذت‌بخش بود. به آن‌ها و به خودم ثابت شد. از لرستان به آذربایجان رفتم. من 8 سال استاندار بودم، کلا جنگ بود. گذشت و استانداری ما تمام شد که آقای هاشمی رئیس جمهور شد. آقای جهانگیری پیش من آمد گفت می‌خواهی چه کار کنی؟ گفتم می‌خواهم استاندار بمانم و نمی‌خواهم چیزی که در آن باتجربه هستم را عوض کنم. گفت نه برای یک وزارتخانه فکر کن. گفتم حالا ببینیم چه می‌شود. بعد آقای هاشمی به من گفت برای وزارت کار برنامه‌ات را بنویس. من تحلیلی کردم که نمی‌توانم و موفق نمی‌شوم. بهتر است کسی را بگذارید که از بافت کارگری باشد. من بافتم کارگری نیست و نوع مدیریتم این نبوده و می‌ترسم به قشر کارگر ظلم شود. او خندید و گفت یعنی اگر یک نفر کاری را قبول کند ممکن است ظلم کند؟ گفتم بله. گفت چه کسی مد نظرت است؟ گفتم من نمی‌توانم تشخیص بدهم. گفت پس قول بده هر وزارتخانه‌ای را گفتم قائم مقام یا معاون وزیر آنجا شوی. گفتم این را قول می‌دهم. بعد ما پیش آقای ترکان و بعد آقای محلوجی رفتیم و مدیرعامل شرکت سهامی معادن کل کشور شدم.

*در این مدت کلا ارتباط‌تان با فوتبال قطع بود؟

بله. از سال 1354 که فوتبال را کنار گذاشتم فقط تفریحی بازی می‌کردم.

*چه شد که پس از سال‌ها به فوتبال برگشتید؟

خب من دورهای سیاسی‌ام را زدم و رفتم در خدمت انقلاب باشم. یک روز آقای محلوجی به من زنگ زد گفت امیر قرمزی یا آبی؟ اوایل سال 1372 بودم. خیلی باهم رفیق هستیم. گفتم آقای مهندس در هر دو آبرو می‌رود ولی من قرمز بودم. فوری هم گرفتم که هدفش چیست و می‌خواهد من را مدیرعامل پرسپولیس کند. گفت آقای غفوری‌فرد اینجا نشسته و ماجرای این جلسه را هم حضوری خواهم گفت. من گفتم نمی‌توانم. گفت شجره تو را درآورده‌ام. خب من فوتبالیست بودم و با شورت فوتبال همه عکس داشتم ولی قرار نیست مدیریت فوتبال کنم. آقای پروین هم رفیق قدیمی ما بود و آمد. از او پرسیدم علی چه خبر شده؟ گفت حاجی اولا قبول کن و دوما این 2-3 نفر را کنار بگذار. این‌ها عناصری هستند که نمی‌گذراند پرسپولیس موفق شود. بعد با آن سه نفر جلسه گذاشتم و گفتند پروین را کنار بگذار! همان جا فهمیدم چه خبر است. پرسپولیس نهم جدول بود.

*همان موقع که استقلال دسته سه بود؟

بله. استقلال را با سوپرجام به دسته سه فرستادند. من یک نامه به مهندس موسوی دادم و او نامه را به دکتر غفوری‌فرد داد که در نهایت مجوز دادند. بعد دیدیم آقای غفوری‌فرد اصلا نمی‌تواند مجوز بدهد. نقش او را گرفته بودند و خبر هم نداشت. بند چهار اساسنامه این بود که هیئت امنا اختیارات خودش را به رئیس سازمان تربیت بدنی می‌دهد ولی یک اسانامه اصلاحی زدند که این را برداشتند. در نهایت صاحبان مجمع کسان دیگر یبودند. با آن‌ها جلسه گذاشتم و در نهایت مدیرعامل پرسپولیس شدم. در آن زمان هدف این بود که فوتبال از دوقطبی خارج شود و اگر من نبودم پرسپولیس را هم به دسته سوم می‌فرستاند. چهار - پنج نفر در این ماجراها نقش داشتند. تیمسار ملاحی، داریوش مصطفوی، مداح مالک باشگاه بهمن، مالک باشگاه بانک تجارت و....

*فتح الله زاده از نظر شما مدیر فوتبالی خوبی بود؟ بعضی از مدیران هستند که ساختار آنها بر اساس یک عمق شکل می‌گیرد. بعضی هستند فقط در سطح و لایه اولیه هستند، افرادی که سطحی هستند، خیلی سریع می آیند و می‌روند. موج آنها را می‌برد و نمی مانند. اذیت می‌شوند و خیلی بد از کارشان کنار می‌روند. برای فتح الله زاده بحث پرونده ای را اخیرا رو کرده‌اند که سال 1377آن سند را پیش من آوردند و من جلوی آن را گرفتم. فکر کردند من دشمنشان هستم، آن سندها را پول دادم آزاد کردم و پیش خودم هم هست، علی هم نمی‌داند. فکر می‌کردم قضیه تمام شده که دیدم از یک جای دیگر دوباره درز کرد. مالک زمین به هر حال این قضیه را دنبال کرده بود. قضیه این بود که این زمین را برای ساخت کمپ برای تیم استقلال داده بودند اما فتح الله زاده آن را به اسم خودش زده بود! زمینی را به من برای پرسپولیس دادند. از هر پیشکسوت پرسپولیسی که سوال کنید می‌فهمید که تقریبا به همه آنها از این زمین داده شد. از 1000 متر به بالا، 100 بار لیست آوردند و اسم من را آن بالا نوشتند و خودم اسمم را خط زدم. من باید بیرون باشم که از این بچه ها دفاع کنم، اگر خودم هم بگیرم باید از خودم هم دفاع کنم. من این 1000 متر زمین را نمی خواهم. آقایان بروید و فکر نکنید که من این زمین ها را می گیرم. روزی چند دستگاه آپارتمان به من دادند و گفتند به هر کسی که می‌خواهی بده، شاید باورتان نشود آن روزها تعداد خبرنگاران کم بود. من به آنها خبر دادم و واحد ها را به آنها دادم، یک واحد را هم برای خودم بر نداشتم. برای همین است که می توانم محکم داد بزنم، می توانم داد بزنم و بشورم و بگذارم کنار هر کسی را. نمی گویم نیاز ندارم. همه با توجه به وضع موجود و شرایط خودشان نیازهایی دارند اما انسان باید به اندازه نیازش داشته باشد. اگر من می توانم در سال با 3 پیراهن، 2 شلوار و یک کتونی زندگی کنم چرا به دنبال چیز بیشتری باشم؟ یک پراید درب و داغون می‌گیرم و اینور و آن ور می‌روم، هر جا بخواهم بروم من را با خودش می‌برد. می توانم ماشین خوب داشته باشم اما ضرورتی نمی‌بینم، خیلی ها نمی توانند این کار را بکنند. درویش یک روز به من زنگ زد و گفت تمام مدیر عامل های باشگاه بدهی بالا آورده‌اند همان موقع زنگ زدم به او گفتم درویش یک بار دیگر از این حرف ها بزنی پدرت را در می‌آورم. گفت حاجی من نوکرتم چیزی نگفتم. سال 80 من در حالی از باشگاه رفتم که یک چک برگشتی نداشتیم و 800 هزار مارک در صندوق گذاشتم و 400 هزار تا هم از انتقال مهدوی کیا در راه بود، یعنی روی هم 1 میلیون و دویست هزار مارک در صندوق گذاشتم. تازه تا سال 1380 باشگاه خصوصی بود. حکم را سال 80 دادند و باشگاه را به دولت دادند. حالا من کجا بدهی گذاشتم؟ گفت من شما را نگفتم.

*پس شما مدیریت درویش را قبول ندارید؟ اصلا، شان پرسپولیس این نیست. امروز هوادار خوشحال است که یحیی جام آورده، پرسپولیس جام آورده اما قاموس پرسپولیس چه شده؟ این قاموس به هم خورده. مدیری که وقتی 10 تا حرف بزند لااقل در یکی از آنها فحش خواهر و مادر است. مدیریت اینطور نیست....

*آشنایی و رفاقت شما با علی پروین از کجا شروع شد؟ پیکان اول. در جام حذفی پیکان، پرسپولیس را حذف کرد. دوازده تیم در لیگ می‌ماندند و بقیه که حذف می‌شدند از لیگ کنار می‌رفتند. من اولین بار پروین را که از کیان آمده بود در تمرین شماره سه دیدم. آنجا بازیکنانی که از تیم های منحل شده بودند دور هم جمع شده بودند. علی آقا را آنجا دیدم و با هم آشنا شدیم و از آنجا به بعد بود که با هم در زمین های خاکی بازی می‌کردیم. رفاقتمان عمیق شد تا هر دو در بین 35 بازیکن دعوت شده تیم ملی حضور پیدا کردیم. علی فوتبالش از من خیلی بهتر بود، او تکنیکی بود و من هافبک دفاعی و قدرتی بودم. رفاقتمان بیشتر و بیشتر شد حتی یادم هست یکبار می خواست برود جایی دعوا کند من هم ساکم را گذاشتم و می خواستم با او بروم که او اجازه نداد و گفت بچه شمرون رو چه به دعوا! تا قرار شد از این 35 نفر فقط 20 نفر به اردو دعوت شوند. وقتی می خواستیم وارد رختکن شویم رایکوف اسامی 20 نفر نهایی را جلوی در زده بود. من اسامی را چک کردم اسم خودم بود ولی هر چه گشتم اسم علی را ندیدم، گفتم حتما اشتباه شده، به سراغ رایکوف رفتم گفتم اسم علی را یادتان رفته گفت نه اسامی درست است و همین افراد فقط دعوت شده‌اند. علی که آمد لیست را نگاه کرد و دید اسمش نیست من را بغل کرد و گفت موفق باشی و ساکش را برداشت و برگشت. دلم نیامد تنها برود با او تا دم در رفتم همدیگر را بغل کردیم و اشک ریختیم. رفاقت ما در این حد بود. بعدها با هم پیکان بازی کردیم و پرسپولیس و دوباره تیم ملی، رفاقت ما تا زمانی که فوتبال را ترک کنم صمیمی بود تا من رفتم و او هم اسطوره فوتبال شد.

*هیچ وقت رابطه شما شکراب نشد نه؟ شکراب نه، اینکه کاملا رابطه ما به هم بخورد نه اما اختلاف نظر داشتیم. یک بار سر یک بازیکن با هم بحث کردیم. علی از من می خواست دستمزد یک بازیکن تازه وارد را بالا ببرم در حدی که از بازیکن با سابقه ما دستمزد بیشتری بگیرد. این استدلال من بود. من هیچ وقت حاضر نیستم حق بازیکن با سابقه تیمم را پایمال کنم. بازیکن به دفتر من آمد قرارداد امضا کند، دید آن دستمزدی که گفته بود نیست. قرارداد را امضا نکرد و رفت. پروین به من زنگ زد. علی گفت حاجی این را قبول کن، گفتم علی یک چیزهایی دست شما نیست. کار شما درون زمین است. مدیریت با من است. خیلی دوستانه من را تهدید کرد و گفت می خواهی با هم دعوا کنیم؟ من گفتم دعوا نداریم تا الان با هم کار می کردیم و دیگر نمی‌کنیم! من مدیر عامل هستم. من که نمی‌روم تو می‌روی! به یکی از دوستان مشترکمان زنگ زد و گفت این رفیق ما دیوانه شده می‌خواهد ما را حذف کند. تا اینکه به باشگاه آمد و من را در پله ها دید و گفت حاجی می خواهی من را بیرون کنی؟ بعد همدیگر را بغل کردیم و گفت من شوخی کردم. منم گفتم من هم شوخی کردم و همه چیز حل شد. این تنها نقطه ای بود که کدورت داشتیم و هیچ وقت هم به اوج نرسید.

*این کدورت زمان هاشمی نسب به اوج نرسید؟ گفته می‌شد علی پروین دوست نداشت بزرگ تر از خودش ببیند و هاشمی نسب داشت از او سبقت می‌گرفت و نزد هواداران محبوبیت بیشتری داشت.

اصلا این طور نیست. با جرات این را رد می‌کنم.

*بهروز رهبری فر می گفت به خاطر همین بود که پروین نمی توانست ببیند کسی زودتر از او در ورزشگاه تشویق می‌شود. مهدی عزیز شده بود، اما ما علی کریمی، مهدی کیا، درخشان و عابدزاده را داشتیم. از عابدزاده که محبوب تر در زمان خودش نبود. مهدی هاشمی نسب خدا نگذرد از مسببش.

*چه کسی بود؟

وحید قلیچ! وحید قلیچ او را آزرده خاطر کرد و دل این جوان را به درد آورد. مهدی واکنشی نشان داد که این واکنش روی علی آقا تاثیر گذاشت. علی آقا باید بین یک پیشکسوت یک قدیمی و یک بازیکن با استعداد و محبوب یکی را انتخاب می‌کرد. مهدی را ابزار قوی فوتبالی می‌دانست برای همین در اوج دعوا او را در عربستان به بازی فرستاد و گل زد. این قضیه یک مسبب داشت، نه عقده های آقای پروین، بعد از تمرین در عربستان آقای پروین بدون اینکه بحث غیر فوتبالی بکند حرفهایش را زد و بعد گفت هر کدام از شما ادعا دارید بیایید مسابقه روپایی نشسته بدهیم. کسی جرات نکرد با او مسابقه بدهد. علی فوتبال را خوب می‌فهمید و همیشه به من گلایه می‌کردند علی را خیلی تحویل می‌گیری گفتم ببخشید ریشه رفاقت من با علی از 18 سالگی است.

*زمان هاشمی نسب شما از قدرت مدیریتی خودتان برای نگه داشتن او استفاده نکردید؟ من 2 جلسه با پروین و هاشمی نسب داشتم. به علی گفتم به خاطر من بگذر. گفت تو نمی دانی سر میز غذا در عربستان چه کاری کرد. از یکی دو تا از بچه ها پرسیدم و همه تایید کردند. گفتم این واکنش در جواب چه کنشی بود؟ گفتند قلیچ چنین کاری کرد، گفتم اگر من بودم قلیچ این کار را می‌کرد؟ تقصیر قلیچ بود و او معرکه را به هم ریخت و من هر چه به علی اصرار کردم او نپذیرفت. با مهدی بعد از آن جلسه گذاشتم. گفتم تو اسم رفتن نیاور و همه چیز را به باشگاه بسپار، گفت حاج آقا من دیگر نمی توانم تحمل کنم. این را در شورای شهر به من گفت، می توانستم رضایت نامه ندهم اما با هم مشورت کردیم و گفتیم وقتی یک بازیکن دیگر دلش با تیم نیست چرا باید به زور در تیم نگه داشته شود؟ زمانی که می خواستم به او رضایت بدهم یک سوال از او کردم و گفتم به استقلال می‌روی؟ گفت نه! گفتم اگر بروی تحملت می‌شکند، در فوتبال ایران شکننده خواهی شد. استقلالی ها از تو حالا که پرسپولیسی هستی کینه ندارند و یک ستایش درونی دارند. تو در بستر پرسپولیس رشد کردی، صبوری کن و نگذار ذهنیت مردم تغییر کند. خیلی از بازیکنان را خودم گفتم به استقلال بروند اما مهدی را تاکید کردم این کار را نکند.

*اما او به استقلال رفت.

تصمیمی بود که گرفت.

*استقلال پول خوبی هم داد، در مورد پول بیشتر با شما صحبت نکرد؟ والله یک کلام در مورد پول صحبت نکرد و فقط گفت دیگر کشش ماندن در پرسپولیس را ندارد. من برای مهدی حاضر بودم تابو را بشکنم اما قضیه او اصلا بحث پول نبود. نمونه داشتیم بازیکن از من 25 تا می خواست ندادم و رفت با استقلال با 50، 100 تا قرارداد بست. اینجا یک برند است و استقلال هم یک برند، اگه بازیکنی که من به او 25 تا نمی دهم از استقلال 50 تا بگیرد مشکل از مدیریت آنهاست. بالاترین رقم من در سال 79 عابدزاده بود که قراردادش 20 میلیون بود. طبیعی بود که من به هاشمی نسب بیشتر از 18 تا نمی‌دادم.

*قبول دارید که این انتقال گل طلایی فتح الله زاده بود؟ من این طور فکر نمی کنم. من هیچ وقت نمی خواهم مهدی را خراب کنم، اصلا. ببخشید یک فرزندی در خانه هم با پدر مشکل دارد و هم با برادر بزرگتر، از خانه رفته و در خانه همسایه خوابیده، حالا یا همسایه او عمویش است یا غریبه، خانه عمو مشکلی نداشت. اما مهدی بعدها یک حرفی زد که همه چیز را روشن کرد، او گفت حس انتقام من فقط در استقلال فروکش می‌کرد. این دیگر فوتبال نیست، یک چیز دیگر است.

*استقلالی ها با این انتقال انتقام عابدزاده را هم از شما گرفتند. در حق عابدزاده بزرگترین نامردی شد. کسی که پایش داغون شده بود، پایش دفرمه شده بود و رها شده بود! من او را برای فوتبال به خدمت نگرفتم، من او را آوردم که به زندگی برگردد. او را به آلمان فرستادم و 100 هزار مارک یا 15 میلیون آن زمان خرجش کردم. آن آقایان چرا رهایش کردند و او را برای درمان به آلمان نفرستادند؟ احمد عابدزاده به خانه من آمد و وقتی رفت من گریه کردم. آن زمان من مبل نداشتم و باید روی زمین می‌نشستیم. آنقدر وضعیت پای او بد بود که نمی توانست روی زمین بنشیند، در این حد! اسطوره فوتبال نمی توانست بنشیند، من هر کاری برای عابدزاده کردم جوابش را در استرالیا و برای تیم ملی داد نه پرسپولیس! عابدزاده تمام وجودش این بود که به زمین فوتبال برگردد. انتقام چه کسی را از من می خواستند بگیرند؟ کسی که پا شکسته و رهایش کرده بودند؟ به احمد گفتم پایت خوب خواهد شد و بعد از آن هر جا خواستی برو، گفت من از پیش شما هیچ جا نمی‌روم! گفت زمانی که هیچ کس از من سراغی نمی‌گرفت شما من را به خانه خودتان دعوت کردید و حرف های من را گوش کردید. من به احمد عابدزاده لطف نکردم به فوتبال ایران لطف کردم. فوتبال ملی مدیون عابدزاده است که بعد از 20 سال به جام جهانی رفتیم.

*نظرتان درباره کارهای اخیر قلیچ چیست؟

من در مورد وحید قلیچ صحبت کنم او وقیح و پر رو تر می‌شود، او هیچ قاموس پرسپولیسی ندارد. قاموس پرسپولیسی را کسانی مانند کریم باقری و فرشاد پیوس دارند. شما تا کنون چیزی از پیوس و کریمی شنیده اید که حاشیه ایجاد کنند؟ این یک عشق و یک کلاس است. به علی گفته بودم قلیچ را دنبال خودت راه نیانداز. حالا زبان باز کرده برای من، آخر امیر تتلو مربی فوتبال است که برای او فیلم می‌گیری می‌گویی امیر خان امروز ما داریم این کارها را می‌کنیم؟ ما با چه دیوانه ای با طرف هستیم؟!

اگر الان شرایطش باشد به پرسپولیس برمی گردید؟ نه *دلیلش را می توانید بگویید؟ بله. چون دولتی است. مدیرت دولت در ورزش خنده دار است. کلیشه برایت می گذارند. ما باید باشگاه داری را براساس سیاست های فیفا اداره کنیم نه دولت.

*پرسپولیس دولتی است یا حکومتی؟ استقلال حکومتی است.(خنده)

*سیاست می تواند تعیین کننده نتایج باشد؟ ما بخش صنعتمان هم شده سیاسی چه برسد به ورزش. چرا؟ چون مدیر را براساس شایسته سالاری انتخاب نمی کنیم. براساس محفل های سیاسی انتخاب می کنیم.

*خیلی ها می گویند در این چند سال قهرمانی های پرسپولیس سیاسی بوده. به نظر شما کدامیک از این قهرمانی ها سیاسی بود؟ چیزی که دوست دارید را نمی توانید از زبان من بشنوید اما محفل های سیاسی غالب شده بر تصمیم گیری ها. نه نظام سیاسی. متاسفانه این روزها میکروفون دست افرادی افتاده که همه چیز را زیر سوال می برند. حتی فرهنگ، اخلاق و هویت اجتماعی. برای خوشایند 20-30 نفر هرچه از دهانشان بیرون می آید می گویند.

*از تاثیر سیاست بر فوتبال گفتید. این امکان این وجود دارد که بگویند مثلا دربی مساوی شود یا فلان تیم برنده شود؟ اصلا.

*آن سالی که پرسپولیس در دربی 9 نفره شد خیلی ها می گفتند که از بالا به استقلالی ها دستور دادند تا گل نزنند. بزرگترین دروغ تاریخ است. من حاضرم با هرکسی که این ادعا را دارد دوباره فیلم آن بازی را تماشا کنم. شما باید ادعا کنید که فلان بازیکن در این موقعیت می توانست گل بزند اما نزد. مثلا اینجا داور می توانست پنالتی بگیرد و نگرفت. من آن بازی را از تلویزیون داشتم تماشا می کردم و مرتب با محمود خوردبین در تماس بودم. به خوردبین گفتم استقلالی ها آنقدر دارند احساسی بازی می کنند که تا صبح نمی توانند به پرسپولیس گل بزنند. به ناصر بگو سرجایش بنشیند و کاری نکند که بخواهد تیم را بیرون بکشد. اگر باختید با من. من تیم را با تلفن آرام کردم. علی پروین پایش می لرزید. گفتم فدای سرت اگر باختی اما مطمئنم نمی بازی. تیمی که 9 نفره شده را ببرید. کی گفت نبرید؟

*علی پروین دوبار گفت دست و پایم لرزید. یک آن دربی بود یک بار هم بازی مقابل منچستر. شما بدانید مربی‌ای به بزرگی علی پروین می داند وقتی یک پنجم تیمش از زمین خارج می شود، تیمش آسیب می بیند. مخصوصا مقابل استقلالی که آمده بود انتقام چندسال قبلش را بگیرد. هرچی داشت رو کرد اما اشتباهشان در این بود که نتوانستند هیجانشان را کنترل کنند. اما آمار را که نگاه می کنید در پاس دادن چقدر ناکام بودند. به قول شما گفتن به ما گل نزنید. اوکی. خب چرا با ما خرس وسط بازی نکردید؟ آنقدر به یکدیگر پاس می دادید تا نفس تیم ما ببرد. دروغ که کنتر نمی اندازد. شنیدم این را آقای فائقی هم گفته است. من تعجب می کنم. آقای فائقی آدم سالمی است اما استقلالی دو آتشه است. داریوش مصطفوی هم استقلالی ده آتشه است. من حاضرم ده تا کارشناس فنی را جمع کنم تا آن بازی را آنالیز کنند. هزینه اش را هم خودم می دهم. استقلالی ها تا صبح هم بازی می کردند نمی توانستند گل بزنند نه اینکه نخواسته باشند. ما در یک بازی دیگر دقیقه 90 بازی را 2-2 کردیم. ما مقابل آلیما 3-0 باختیم ولی بازی برگشت 5 تا زدیم. تیم پرسپولیس یک باور داشت وآن را در زمین پیاده می کرد. شاید ما 11 نفره بودیم استقلال بازی را می برد. طبیعی است وقتی ما دو بازیکن مان را از دست می دهیم رو به بازی دفاعی بیاوریم برای همین بازی گره خورد و استقلال به بن بست تاکتیکی رسید. اما اگر 11 نفره بودیم شاید آنها بازی را می بردند.

*استقلالی ها باز هم مدعی هستند که داورها هوای پرسپولیس را دارند و بسیاری از قهرمانی های پرسپولیس به خاطر کمک داوران به این تیم بوده است. از نظر فوتبالی پرسپولیس شایسته قهرمانی بود؟ به نظر شما سپاهان شایسته قهرمانی بود؟ 4 امتیاز از پرسپولیس و استقلال جلوتر بود. چه شد؟ رئیس فدراسیون اصفهانی نبود؟ خب توی زمین فوتبال امتیاز از دست داد. باید فوتبالی به قضیه نگاه کرد.

*حرف های اخیر محمد مایلی کهن را دنبال کرده‌اید؟ نظرتان چیست؟ به نظر من محمد بازیچه شد و حالا با این مصاحبه ها خشمش را نشان می‌دهد. چطور ممکن است رئیس فدراسیونی که خودش اصفهانی است ناگهان محرم نویدکیا را کنار بگذارد و عنایتی را سرمربی کند؟ آن هم زمانی که مایلی کهن را واسطه این کار کرده بودند. او بازیچه شد و فقط می خواست با حرف هایش خشم زیاد درونش را نشان دهد.

*نظرتان در مورد حذف عادل فردوسی پور چیست؟ خیلی ها معتقدند که اگر او بود خیلی از این فسادها در فوتبال رخ نمی‌داد. ببینید، عادل فردوسی پور چهار مشخصه دارد که نمی توانم بگویم چه کسی می تواند رقیب او باشد. یک صداقت، دو دانش، سه محقق بودنش و چهار هارمونی چهره و بیان و تواضع. آقایان هر کسی را می خواهند رو کنند. خیلی ها را هم می بینید که آورده‌اند هرگز به نزدیکی عادل هم نرسیده‌اند. این فردی که جای عادل گذاشته اند جاهایی رفت و آمد دارد که امیدوارم صدا و سیما روی هوش و ذکاوت او بیشتر فکر کند، که دارد یا ندارد! چطور نظارت نمی‌شود که این آدم چکار می کند اما عادل فردوسی پور تا یک موضع می‌گیرد کنار گذاشته می‌شود. کنار گذاشته شدن عادل ظلم به او نبود، ظلم به ما بود! ظلم به جامعه فوتبال و ورزش شد و مسببان این ظلم را جامعه فوتبال هیچ وقت نخواهد بخشید!

*در زمانی که مدیرعامل بودید بازیکنی بود که بخواهید او را به پرسپولیس بیاورید و به هر دلیل این اتفاق نیفتاد؟

فرهاد مجیدی. مشکلی نبود برای اینکه پرسپولیسی شود اما ته دلش استقلالی بود.

بیشتر بخوانید:

258 251

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1780852
دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود! 2
دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود! 3
دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود! 4