دولتهای مرکزی باثبات و قدرتمند؛ هدف ایران در منطقه
جهانی را تصور کنید که کشوری به نام آمریکا بین 600 تا 800 نقطه از آن دارای حضور نظامی بیست و چهار ساعته در قالب پایگاه نظامی دائمی، استفاده از پایگاه های نظامی دیگر کشورها، پایگاه های اطلاعاتی و شنود، لجستیکی، ایست های نظامی دائمی و یا موقت، پاسگاه های نظامی، مراکز آموزشی و یا حتی گشت زنی های دریایی و حضور ناوهای جنگی و هواپیمابر در اقیانوس ها و مناطق دریایی مختلف و... است و برای اداره کردن چنین شبکه ای از پایگاه ها و مراکز نظامی سالیانه بین 150 تا 200 میلیارد دلار هزینه می کند.
حضور نظامی و ایجاد پایگاه های نظامی در دیگر کشورها سابقه ای طولانی در تاریخ حیات بشر دارد و مبنای آن هر چه که باشد، چه اشغالگری سرزمینی و سلطه بر کشور و سرزمین اشغال شده، چه استعمار، چه جنگ های جهانی اول و دوم، چه جنگ سرد و مقابله با گسترش کمونیسم و با پایان جنگ سرد، به بهانه حمایت از نظم نوین جهانی و یا به بهانه مبارزه با تروریسم بعد از یازده سپتامبر و یا پیدایش داعش، تفاوتی در اصل وجود و رواج این پدیده در نظام بین الملل ایجاد نمی کند.
بررسی منابع و گزارش های متفاوت و متنوع منتشر شده در این زمینه نشان می دهد بین 80 تا 130 کشور جهان حداقل میزبان شکلی از حضور نظامی آمریکا هستند، و از توسعه یافته ترین کشورهای جهان تا کشورهایی که براساس شاخص های بین المللی در مرحله قبل از «در حال توسعه» قرار دارند، در این لیست قرار دارند و بخشی از این شبکه و مهندسی عظیم نظامی را تشکیل می دهند؛ این آمار گویای این واقعیت است که این شبکه عظیم مهندسی بخشی از ساختار سلطه گری است که برای حفظ هژمونی آمریکا، هزینه و بودجه سرسام آوری را سالیانه به خود اختصاص می دهد.
این سوال بزرگ را برای هر مخاطبی ایجاد می کند که اصولا ایجاد این شبکه و اداره کردن آن با چنین هزینه و بودجه ای، در نهایت چه عایدی برای جامعه جهانی و بشریت داشته است جز رونق صنایع نظامی آمریکا که بخش مهمی از اقتصاد این کشور را تشکیل می دهند؛ بویژه وقتی گوشه گوشه جهان همچنان در شعله های سوزان و دردناک جنگ و ویرانی و اشغالگری و... غوطه ور است؛ تصور کنید که تامین تجهیزات و لجستیک و پرسنل چنین شبکه ای، چه بخش عظیمی از صنایع و اقتصاد آمریکا را به خود اختصاص داده است که بتوانند به روزترین نیازمندی های آموزشی و تجهیزاتی و تسلیحاتی را در عالی ترین سطح کیفی برای آن تامین کنند.
وقتی در سال 1492 با وساطت کلیسای کاتولیک، قرارداد توردوسیلاس بین اسپانیا و پرتغال منعقد شد و خاورمیانه امروزی سهم پرتغالی ها برای سلطه دو ابرقدرت دریایی آن زمان بر جهان شد، خلیج فارس تبدیل به یکی از ارکان سلطه جهانی و آسان ترین دروازه حضور و سلطه ابرقدرت های هر دوره بر بخشی از جهان شد.
از دیربار تامین امنیت مسیرهای دریانوردی و بازرگانی، نفت، مسیرهای انرژی، متحدان، ثبات و... همه و همه بهانه های خوبی برای حضور نظامی در خاورمیانه بوده است. سهم خاورمیانه امروز از این شبکه در هم تنیده ی نظامی آمریکا به نظر می رسد چینش و مهندسی آن بر دو رکن «تامین امنیت رژیم صهیونیستی و سایر متحدان آمریکا در خاورمیانه» و «محدودسازی تحرکات منطقه ای ایران و متحدانش»، بنا نهاده شده است.
حداقل 40 پایگاه نظامی به اصطلاح نامگذاری شده بدون در نظر گرفتن سایر مراکزی که با کارکرد و ماهیت نظامی و جاسوسی وجود دارند که البته هیچگاه رسما اعلام نشده است، در یک تصویر کلی، حلقه ای نظامی و متصل به سرزمین ایران را تشکیل داده اند و کشورهای دیگری هم اکنون در خلیج فارس دارای پایگاه نظامی هستند که البته نقش آفرینی چندانی در تعیین معادلات این منطقه در مقایسه با حضور و نفوذ نظامی آمریکایی ها ندارند.
اما در حالی که جهان درگیر بحرانی بی سابقه به نام کروناویروس است و همه را مجبور کرده است که در پناهگاهی به نام «خانه» پناه بگیرند، و چشم انداز مبهمی هم در مورد زمان رهایی کامل جهان از این بلای کمتر شناخته شده وجود دارد، تحرکات نظامی آمریکا در کشور عراق، حداقل برای ما که در ایران زندگی، و بویژه پس از شهادت سردار سلیمانی در بغداد، در ناخودآگاه ذهن مان دیوانگی و غیرقابل پیش بینی بودن تصمیمات، اقدامات و تحرکات دولت ترامپ را لمس کرده و مرور می کنیم، جلب توجه کرد و این تصور عمومی را در فضای رسانه ای کشور ایجاد کرد که آمریکا در آستانه تدارک حمله ای علیه کشورمان یا در خاک عراق و یا در ایران است تا جایی که برخی از فعالان مجازی حوزه نظامی، از مخاطبان و دنبال کنندگان خود می خواستند که شبی را دیرتر بخوابند و یا حداقل یک شب را به شب زنده داری بگذرانند چرا که خبرهایی قرار بود در راه باشد که این اتفاق حداقل در آن مقطع نیفتاد و البته همچنان نمی توان با قاطعیت گفت که اتفاقی نخواهد افتاد.
بیش از چهل است که آمریکا در ایران حضور فیزیکی و ظاهری ندارد و همین امر باعث از بین رفتن سلطه و مداخله این کشور بر تصمیمات و امور سیاسی ایران شده است و عملا دست آمریکا را از بسیاری از منافع و سلطه جویی هایی که سابقا در ایران از آن برخوردار بود کوتاه کرده است. ولی واشنگتن کوشیده است با گسترش حضور خود در ابعاد مختلف در منطقه و نزدیکی هر چه بیشتر به مرزهای جغرافیایی ایران، به نوعی این عدم حضور مستقیم در خاک و سرزمین ایران را جبران و مزیت های جغرافیایی ایران که متصل کننده چهار نقطه بسیار راهبردی و حیاتی در شمال و جنوب و شرق و غرب به یکدیگر است را از بین ببرد و با ناامن کردن منطقه برای ایران، این کشور را در مرزهای خود محدود و از فعالیت های برون مرزی آن تا حد ممکن بکاهد که واقعیت های میدانی منطقه گویای عدم موفقیت این سیاست آمریکایی هاست.
واقع بینانه است که بپذیریم آمریکا به سادگی حاضر به خروج نظامی از عراق نشود حتی اگر این مطالبه میلیون ها عراقی و مردم منطقه باشد، که اصولا آمریکایی ها به تجربه نشان داده اند که توجهی به خواسته ها و مطالبات افکار عمومی کشورها ندارند و ما ایرانی ها بیش از 60 سال است که آن را با پوست و گوشت و خون خود تجربه و لمس کرده ایم (از سرنگون کردن دولت قانونی مصدق و بازگرداندن سلطنت دست نشانده تا مخالفت و دشمنی خونین 40 ساله با انقلاب این مردم) و البته این حق مسلم و غیرقابل تردید ایران است که از خاک همسایگان خود مورد تهدید و تجاوز و ناامنی قرار نگیرد.
این توقع البته از دوستان و متحدان ایران مضاعف است چرا که در مبارزه با تروریسم برای آنها سنگ تمام گذاشته است و در زمانی که همه آنها را تنها گذاشته بودند، در کنار آنها ایستاد و البته هزینه های بسیاری بویژه در بعد انسانی داده است و جمعی از بهترین نیروها، افسران و فرماندهان و نخبه های نظامی خود را در این راه از دست داده است.
تردیدی نیست که جمهوری اسلامی ایران به دنبال آن است که برآیند نهایی تقابل بین «نیاز راهبردی آمریکا به تداوم حضور نظامی در عراق» و در یک نمای کلی در منطقه غرب آسیا، و نیاز به حق ایران برای اطمینان از «عدم تهدید امنیت و منافع ایران از خاک همسایگان»، صلح و ثبات و امنیت پایدار برای منطقه باشد.
تجربه حضور نظامی آمریکا در منطقه نشان داده است که این حضور الزاما به معنی ثبات و امنیت در منطقه نیست، که اگر قرار بود این اتفاق بیفتد بعد از 4 دهه حضور نظامی در خلیج فارس و دو دهه گسترش و نفوذ بی سابقه این حضور نظامی در عراق و افغانستان و دیگر مناطق پیرامونی ایران، باید اتفاق می افتاد که نیفتاده است و چه دلیلی روشن تر و وجه تر از آن که زمان آن فرا رسیده است که منطقه خاورمیانه و غرب آسیا به تدریج به سمت دوران بدون حضور نظامی آمریکا حرکت کند و دولت های مرکزی قدرتمند و با ثبات، شکل دهنده به نظم و امنیت و ثبات درون زا منطقه ای باشند.
ایده ای که ایران نیز به جد به دنبال آن است و باید مقدمات سیاسی آن و اعتمادسازی لازم در بین کشورهای منطقه ایجاد شود.