شنبه 3 آذر 1403

رضا وطنخواه، گذشته‌ها و رازهای سر به مهر / "فاکتی" از شاهین تا دانشگاه شریف

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
رضا وطنخواه، گذشته‌ها و رازهای سر به مهر / "فاکتی" از شاهین تا دانشگاه شریف

فوتبال را از زمین خاکی‌های خیابون شاپور در منطقه راه‌آهن تهران شروع کرد، به شاهین و پرسپولیس رفت و سر از میز استادی دانشگاه صنعتی شریف درآورد.

به گزارش ایسنا، نام رضا وطنخواه با نام مرحوم پرویز دهداری عجین شده است؛ مردی که در سال‌های مربیگری دهداری در تیم ملی، دست راست او بود و به گواه برخی از بازیکنان، ردپای او در ماجرای استعفای دسته جمعی بازیکنان ایران هم دیده می‌شود اما او هیچ گاه درباره وقایع آن دوره سخن نگفته و همچنان به قول خود پایبند است.

در جوانی به علت عملکرد خوب و مستحکمش در خط دفاعی، به تاسی از بازیکن تیم ملی ایتالیا و اینتر میلان، لقب "فاکتی" را از هواداران پرسپولیس گرفته بود. با اتمام دوران فوتبالش، مربیگری را کنار دست دهداری شروع کرد و حالا در گوشه‌ای آرام و به دور از هیاهو، دوران بازنشستگی خود را طی می‌کند.

رضا وطنخواه متولد 20 بهمن 1325 است و در 76 سالگی خاطرات و اتفاقات کوچک و درشت دوران فوتبالش را زیر و رو می‌کند و در آخر می‌گوید از زندگی‌اش راضی است و حسرت هیچ چیزی را نمی‌خورد. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید:

فوتبال را از کجا شروع کردید؟ شما ادامه دهنده راه برادرتان در خانواده بودید؟

بیوک (عزت‌الله) وطن خواه از من پنج سال بزرگتر بود. فعالیت ورزشی خودم را از تیم راه آهن شروع کردم. خانه ما در منطقه راه آهن بود. من در انتهای محله شاپور در کوچه تهرانچی به دنیا آمدم. پدرم کارمند راه آهن بود که از منطقه آذربایجان به تهران منتقل شد. مرحوم "آقا مدد" (رسول مدد نوعی، بنیان‌گذار فوتبال راه‌آهن) مسئول فوتبال راه آهن بود. من هم مانند برادرم که فوتبال را از راه‌آهن شروع کرده بود و در نزدیکی خانه پدری بود، از این تیم فوتبالم را شروع کردم. 15 سالم بود که در این تیم بازی کردم و از 16 سالگی به تیم بزرگسالان راه آهن رسیدم. در آن دوران در مسابقات باشگاهی و در دیدار راه آهن و شاهین، روبروی برادرم بیوک بازی کردم که در تیم شاهین حضور داشت.

در سال 42، در دیدار دوستانه راه آهن و شاهین به میدان رفتم که دکتر اکرامی بازی من را پسندید و به برادرم گفت که با من برای حضور در تیم شاهین صحبت کند و من از 42 تا 46 در تیم شاهین به میدان رفتم تا اینکه این تیم منحل شد.

تا جایی که اطلاع دارم در شاهین کسی فعالیت سیاسی نمی‌کرد. خسروانی دید تیمش یک رقیب دارد و تصمیم گرفت آن را حذف کند. ما کجا سیاسی بودیم؟ همه ما فوتبال بازی می‌کردیم و به خانه می‌رفتیم. در بعضی از بازی‌ها کبوترهای سفید را به آسمان می‌انداختند که از این موضوع به عنوان یک حرکت سیاسی تعبیر می‌شد.

ماجرای انحلال شاهین چه بود؟ چه اتفاقی بعد از بازی شاهین و تهران جوان رخ داد که این تیم را منحل کردند؟

در سال 46 در یک بازی با اخراج ابراهیم آشتیانی 10 نفره شدیم و با دو گل عقب بودیم اما در نیمه دوم با نتیجه 3 بر 2 به پیروزی رسیدیم. فردای آن بازی گفتند که شاهین منحل شده است. در نتیجه همه ما به طور دسته جمعی به پرسپولیس رفتیم. در فروردین سال 47 در اولین داربی تهران مقابل تاج بازی کردم. فوتبالم را تا اسفند سال 56 ادامه دادم و نزدیک به 11 سال در پرسپولیس حضور داشتم و به جز دروازه‌بانی، در همه پست‌ها به میدان رفتم. حدودا 4 سال هم در تیم ملی بودم و 4 بازی ملی انجام دادم. بعد از اتمام دوران بازیگری خودم، به سراغ مربیگری رفتم و در تیم‌های ایرانی و الشعب امارات هم مربیگری کردم. در تیم‌های ملی پایه سرمربی بودم و در تیم ملی بزرگسالان هم مربیگری کردم.

 نقل است که دستور از بالا آمده بود اما تیمسار خسروانی (مالک باشگاه تاج و رئیس سازمان ورزش) می گوید او هیچ دستوری برای این کار صادر نکرده است.

من 21 سالم بود و در کنار فوتبال، سرم در درس و دانشگاه بود. زیاد در مباحث سیاسی ورود نمی‌کردم. تا جایی که اطلاع دارم کسی فعالیت سیاسی نمی‌کرد. اختلافی بین آقای سرودی (رئیس فدراسیون فوتبال) و سرپرست شاهین به وجود آمده بود که بعد از بازی با تهران‌جوان و پیروزی ما، منجر به انحلال شاهین شد.

سوال: برخی می‌گویند علت این تصمیم مربوط به گرایش‌های سیاسی و وجود برخی بازیکنان با علاقه‌مندی‌هایی به حزب توده و گرایش‌های مارکسیستی در این تیم بود؟

نمی دانم. خسروانی دید تیمش یک رقیب دارد و تصمیم گرفت آن را حذف کند. ما کجا سیاسی بودیم؟ همه ما فوتبال بازی می کردیم و به خانه می‌رفتیم. شاید برخی که سنشان بیشتر از ما بود، سیاسی بودند. در بعضی از بازی‌ها کبوترهای سفید را به آسمان می‌انداختند که از این موضوع به عنوان یک حرکت سیاسی تعبیر می‌شد.

آیا مرحوم دهداری (سرمربی سابق تیم ملی و ملقب به «معلم اخلاق») گرایش سیاسی داشت؟

من با او یک عمر زندگی کردم. 20 سال کنار هم بودیم و من متوجه چیزی نشدم. دهداری در عالم سیاست نبود. صبح تا شب در زمین فوتبال بود. ممکن است من هم حزبی را دوست داشته باشم اما وقتی فعالیتی ندارم، پس وابستگی هم وجود ندارد.

در دوران فوتبالتان به شما لقب "فاکتی" داده بودند. ماجرای این لقب چیست؟

(می‌خندد) ای بابا! آن زمان تیم ملی ایتالیا و باشگاه اینتر میلان بازیکنی به اسم فاکتی داشت که کاپیتان این دو تیم بود. فوتبال من خوب بود و اولین بازیکن بودم که به او لقب می‌دادند. نمی‌دانم از کجا شروع شد اما تماشاگران این لقب را داده بودند.

فوتبال گل زدن و گل خوردن است دیگر. حالا می آیند گلزنی را بزرگ می کنند. من خجالت می‌کشم که به من رضا فاکتی بگویند. ما در گذشته مانده‌ایم. برای همین است که عقب می‌افتیم. من رضا فاکتی بودم که بودم. به بغل دستی من چه ربطی دارد که بخواهم این لقب را بزرگ کنم؟ باید از گذشته درس بگیریم. نه اینکه فخر بفروشیم.

چرا زود از فوتبال خداحافظی کردید.

در 31 سالگی خداحافظی کردم. زمانی بود که عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف شده بودم و دوست داشتم بیشتر تدریس کنم. وقتی جوان‌تر هم بودم، بیشتر دوست داشتم در دنیای علم باشم. خیلی هم اصرار کردند که از فوتبال خداحافظی نکنم اما دوست داشتم تمرکزم را روی علم بگذارم. به خصوص علی پروین خیلی اصرار کرد و من هم توان بازی کردن داشتم ولی دیگر نمی‌خواستم روی زمین چمن پا بکوبم. در عوض دوست داشتم فعالیت مربیگری را ادامه دهم. به جای من محمد پنجعلی در پرسپولیس بازی کرد که بازیکن بزرگی هم شد.

در پرسپولیس هم مربیگری کردید؟

در دوران سرمربیگری مهراب شاهرخی دستیار او بودم. دوست داشتم خودم مسئول تیم باشم و مربیگری را از تیم نادر در سطح دوم فوتبال ایران شروع کردم و در تیم‌های مختلف مثل پرسپولیس، تراکتور، سپاهان، مس کرمان، پتروشیمی تبریز، راه آهن، نیروی زمینی و این اواخر هم در تیم‌های سردار بوکان و زنجان مربیگری کردم.

از دکتر اکرامی بارها یاد کرده‌اید. او چقدر در زندگی شما نقش ایفا کرد؟

زندگی مرا سه نفر تغییر دادند. "آقا مدد" مرا به راه‌آهن برد. مرحوم دکتر اکرامی باعث شد به دانشگاه بروم و افتخار هم‌بازی بودن با مرحوم دهداری را داشتم که او هم مانند دوست، تا زمانی که دیده از جهان فرو بست، کنار من بود. این سه نفر در زندگی من تاثیرگذار بودند.

چند سال با مرحوم دهداری اختلاف سنی داشتید؟

مرحوم دهداری 10 سال از من بزرگتر بود. او علاقه داشت که بازیکنان جنوب شهر بیشتر دیده شوند و با بازیکنانی مانند من، ابراهیم آشتیانی و... ارتباط غیر فوتبالی هم داشت و تا جایی که می‌توانست به همه کمک می کرد. این بود که بیشتر به هم نزدیک شدیم. از زمان هم‌بازی شدن در شاهین تا زمانی که دیده از جهان فرو بست، کنار هم بودیم. حتی وقتی در الشعب امارات سرمربی بودم، او به خانه من آمده بود و به من کمک فکری می‌داد.

شما در داربی سال 52 که با برتری 6 بر سفر پرسپولیس مقابل تاج تمام شد، حضور داشتید. از آن بازی هیچ فیلمی هم نیست اما روایت‌های مختلفی وجود دارد.

حقیقت امر این است که یک اتفاق خاص رقم خورد. به علت برگزاری جام کشتی «آریا مهر» دوربین‌های تصویربرداری در ورزشگاه آزادی حضور نداشتند اما ورزشگاه مملو از جمعیت بود. هیچ کسی هم به طور شخصی فیلم برداری نمی‌کرد. کسانی که دوست ندارند واقعیت را قبول کنند، می‌گویند 6 بر صفر درست نیست اما روزنامه‌ها و جراید بازی را پوشش داده بودند. اتفاق نادری بود. فکر نمی‌کنم دیگر هیچ وقت این بازی با اختلاف 6 گل تمام شود.

قبل از بازی شرایط چطور بود و بعد از آن چه حسی داشتید؟

در آن زمان فوتبال به این شکل نبود. بازیکنان به طور دلخواه قبل از بازی گرم می‌کردند و من هم عضو تیم ملی بودم. به همین دلیل رفاقتی با غلامحسین مظلومی داشتم و با هم صمیمی بودیم. غلامحسین به من گفت "رضا اگر شما را ببریم، تیمسار خسروانی به هر نفر 3000 تومان پول می‌دهد." به او گفتم "غلامحسین اگر تماشاگری در ورزشگاه نبود می‌گذاشتم ما را ببرید که به 3000 تومان برسی!" وقتی بازی را بردیم به علی پورینل که بچه زبلی بود گفتم ماجرا چه بوده و او هم با مرحوم عبده (مدیرعامل پرسپولیس) صحبت کرد و او هم به هر نفر 300 تومن پاداش داد.

300 تومان چقدر می‌ارزید؟

خیلی مبلغ خوبی بود. من در کل دوران حضورم در شاهین فقط یک بار و برای دستمزد یک سالم 500 تومان گرفته بودم.

از نظر اهالی فوتبال بخش اصلی زندگی شما به مربیگری در تیم ملی و همراهی با مرحوم دهداری مربوط می‌شود که با ماجرای استعفای 14 نفر از بازیکنان تیم ملی همراه بود. بازیکنان مختلفی می‌گویند که هیچ مشکلی با مرحوم دهداری نداشتند و می‌گویند اختلافاتی میان شما و بازیکنان وجود داشت. شایعات زیادی هم در این سال‌ها به وجود آمده اما هنوز کسی از اصل ماجرا خبر دار نیست.

خدابیامرز دهداری به من وصیت کرده درباره این ماجرا هیچ حرفی نزنم و صحبتی نکنم. سالیان سال از آن ماجرا گذشته و نمی‌خواهم مرده را زنده کنم.

اما هر چه سکوت کنید، شایعات بیشتری ایجادمی‌شود.

مرحوم دهداری از من قول گرفت و گفت که "رضا درباره این ماجرا حرفی نزن. یک اتفاقی رخ داده و گذشته است. تو درباره آن حرفی نزن."

بعد از این ماجرا با آن گروهی که استعفا داده بودند، صحبتی کردید؟ آن ها را به خاطر آن تصمیمشان حلال کرده‌اید؟

من با برخی از این بازیکنان رفیق هستم. پنجعلی، درخشان و محمدخانی رفقای من هستند. با بقیه هم رفاقت می کنم. مگر می‌خواهیم خون همدیگر را بمکیم؟

منافع برخی به خطر افتاده بود و آن اتفاق ناجوانمردانه رقم خورد. اینکه به ژاپن هم باختیم، مزید بر علت شد و افرادی هم که غرضی نداشتند، همراهی کردند و به سمت ایشان گلوله برفی انداختند. من و بهمن صالح‌نیا سعی کردیم جلوی ایشان قرار بگیریم که گلوله‌های برفی به مرحوم دهداری برخورد نکند اما پرویز خان ما را کنار زد و گفت "اگر کسی هم قرار است برف بخورد، آن شخص من هستم."

ماجرای بیرون کشیدن کرمانی مقدم چه بود؟ می‌گویند او در یک بازی به علت تکنیک بالای خود مدام در حال دریبل زدن بازیکنان نپال بوده و مرحوم دهداری به شما می‌گوید که او را از زمین خارج کنید و تیم ملی با 10 بازیکن به مسابقه خود ادامه دهد.

آن زمان هر تیم می‌توانست دو تعویض انجام دهد. مرتضی هم مرتب در حال لایی زدن و دریبل کردن بازیکنان نپال بود. پرویزخان به من گفت "آقا رضا برو و مرتضی را بیرون بیاور." به او گفتم "پرویزخان تعویض نداریم." پرویزخان به من گفت "می‌دانم. مرتضی را بیرون بیاور. با او کار دارم." به مرتضی گفتم بیرون بیاید و او هم خودش را به مصدومیت زد. بعد از بیرون آمدن به مرتضی گفتم "پرویز خان از شما ناراحت است. برو روی نیمکت بنشین." همه افراد حاضر در استادیوم تعجب کرده بودند. بعد از مسابقه روزنامه‌ها مطالب زیادی نوشتند اما پرویز خان روی این مسائل حساس بود و نمی خواست کسی را تحقیر کنیم. برخلاف امروز که بعضی از مربیان برای پیروزی هر کاری می‌کنند.

به محروم دهداری لقب «معلم اخلاق» داده‌اند. اولین بار چه کسانی و چه زمانی این لقب را به او دادند؟

به یاد دارم در دورانی که مربیگری تیم هما را داشت، از دستمزد خود به بازیکنان هما کمک هزینه می‌داد تا درس بخوانند و موفق شوند و خیلی از آن بازیکنان مدرک دکتری گرفتند و الان برای خود افراد نامداری هستند.

از چه زمانی مرحوم دهداری به بیماری کلیوی مبتلا شد و در نهایت هم شدت گرفتن این بیماری، دار فانی را وداع گفت؟

قبل از المپیک 64 توکیو، تیم ملی یک بازی با عراق داشت که امکان مسافرت با هواپیما نبود. در نهایت تیم ملی با بلم از روی رودخانه اروند به سمت خاک عراق حرکت کرد. سرمای درون قایق به حدی بود که به کلیه های پرویزخان زد و هر دو کلیه‌های او بعد از مسابقه از کار افتاد. بعد از این اتفاق، برادر ایشان، آقای دیدار دهداری اعلام آمادگی می‌کنند که کلیه خود را به برادرشان بدهند و پرویز خان هم تا آخر با همان کلیه زندگی کردند.

با این حال زمانی که فوت کردند، خیلی جوان بودند.

مدت زمان زیادی با این کلیه زندگی کردند. البته پرویزخان حاضر به این کار نبود. حتی شب قبل از پیوند کلیه هم به او گفته بودند چیزی نخورد ولی وقتی از ماجرای پیوند کلیه و اهدای عضو توسط برادرشان مطلع می‌شوند، یک لیوان آب می‌خورد. وقتی پزشک معالجشان در انگلیس از آقای دهداری علت را جویا می‌شود، می گوید "من هم بچه دارم و برادرم هم بچه دارد. اگر جفتمان از دنیا برویم زندگی برای بچه هایمان مشکل می شود. راضی نبود که اتفاقی برای برادرش بیفتد."

تا چه سالی با آقای دهداری در تماس بودید؟

منزل ما در اکباتان بود. پرویز خان هم دیوار به دیوار ما زندگی می کردند. خیلی به همدیگر نزدیک بودیم.

از قدیمی‌ها با کسی در ارتباط هستید؟

قدیمی های شاهین از دنیا رفته‌اند. بهزدای، کاشانی، مهراب شاهرخی و... در قید حیات نیستند. فقط حسین کلانی و برادر دیگرم در قید حیات هستند. کاظم رحیمی هم نمی‌دانم کجاست. من هم امروز و فردا می‌میرم و نسل شاهینی‌ها تمام می‌شود.

وقتی تیم ملی با خداحافظی 14 تن از بازیکنان نامدار خود روبرو شد، آقای دهداری و شما با استفاده از بازیکنان جوان و کم تجربه یک رنسانس را در فوتبالی ملی رقم زدید که ستاره‌هایی مانند احمدرضا عابدزاده، جواد زرینچه، صمد مرفاوی و... ظهور کردند.

بعد از آن اتفاق، زرینچه، مهدی فنونی‌زاده، مجید نامجومطلق و... که در تیم ملی جوانان شاگرد من بودند، به تیم ملی دعوت شدند. بعد که آن رنسانس اتفاق افتاد، شروع کردیم به کار کردن و خوشبختانه نتیجه خوبی گرفتیم و در قطر سوم آسیا شدیم و چین را در ضربات پنالتی بردیم. عابدزاده، زرینچه، سیامک رحیم پور، مجتبی محرم، نامجو مطلق، دکتر علیرضا اسدی، کریم باوی، بیژن طاهری، مرتضی کرمانی مقدم و... شاگردان ما بودند که بعدا با پروین توانستند در مسابقات آسیایی قهرمان شوند.

در اولین بازی تیم ملی بعد از بازگشایی ورزشگاه‌ها، در دیدار ایران و ژاپن که با شکست تیم ملی همراه بود، به مرحوم دهداری فحاشی شد و به سمت او برف انداختند. ماجرا چه بود؟

منافع برخی به خطر افتاده بود و آن اتفاق ناجوانمردانه رقم خورد. در هر حال بعضی وقت‌ها مسائلی پیش می‌آید که بعضی‌ها به منافع ملی فکر نمی‌کنند. بعضی افراد روزنامه نگار هم دنبال منافع خود بودند که پرویز خان تن به این کارها نداد و آن اتفاق ناجور رخ داد. اینکه به ژاپن هم باختیم، مزید بر علت شد و افرادی هم که غرضی نداشتند، همراهی کردند و به سمت ایشان گلوله برفی انداختند. من و بهمن صالح‌نیا سعی کردیم جلوی ایشان قرار بگیریم که گلوله های برفی به مرحوم دهداری برخورد نکند اما پرویز خان ما را کنار زد و گفت "اگر کسی هم قرار است برف بخورد، آن شخص من هستم."

چه شد که از هدایت تیم ملی کنار رفتند؟

با وخامت حال مرحوم دهداری و بستری شدن ایشان در بیمارستان، من و آقای صالح نیا چند بازی را هدایت کردیم و ایشان به ما گفتند چه کنیم و چه نکنیم. دو بازی بدون حضور مرحوم دهداری مقابل تایلند و بنگلادش انجام دادیم و پیروز شدیم. بعد از این بازی‌ها، پرویزخان پیشنهاد کردند که از هدایت تیم ملی کنار برویم و به ما هم گفتند جزو گزینه‌ها نباشیم. در نتیجه آقای مناجاتی سرمربی تیم ملی شدند و سپس آقای پروین بر سر کار آمد.

شایعه است که آقای پنجعلی از افرادی که زیر نامه استعفا را امضا کرده بودند، از شما گلایه‌هایی داشتند چرا که به آقای دهداری گفته بودید مسگر ساروی را به جای پنجعلی به زمین بفرستد. آن هم در شرایطی که پنجعلی از بازی منتخب جهان برگشته بود.

این‌ها شایعه است. تمام مسائل فنی زیر نظر پرویز خان بود و کسی دخالت نمی‌کرد. من و پنجعلی و سایر پیشکسوتان تا قبل از کرونا همدیگر را می‌دیدیم. معمولا باشگاه پرسپولیس گردهمایی برگزار می‌کرد که پیشکسوتان همدیگر را می‌دیدند اما دیگر مراسم‌ها هم وجود ندارد.

این روزها به چه کارهایی مشغول هستید؟

در حال حاضر تدریس می‌کنم و بعد از عمل جراحی به علت ابتلا به سرطان، سعی می‌کنم در دانشگاه ورزش کنم.

با مرحوم دهداری چند سال در تماس بودید؟

از زمانی که به تیم شاهین رفتم تا فوت ایشان، به طور مرتب در تماس بودیدم. ما ارتباط خانوادگی داشتیم. بعد از ازدواج شیدا و مهاجرت شاهین (فرزندان مرحوم دهداری) به خارج از کشور، ارتباط ما هم کمتر شد.

در یک بازی تشریفاتی با یک تیم برزیلی، دو بار گلزنی کردید. ماجرا چه بود؟

الکی دو گل زدم. من هافبک چپ بودم و همایون بهزادی مهاجم سرزن تیم بود. همایون روی هر دو گل توپ را جلوی پای من کاشت و من هم دو گل الکی زدم.

خیلی عجیب است که اینطور از دو گل خود یاد می‌کنید.

فوتبال گل زدن و گل خوردن است دیگر. حالا می آیند گلزنی را بزرگ می کنند. من خجالت می‌کشم که به من رضا فاکتی بگویند. ما در گذشته مانده‌ایم. برای همین است که عقب می‌افتیم. من رضا فاکتی بودم که بودم. به بغل دستی من چه ربطی دارد که بخواهم این لقب را بزرگ کنم؟ باید از گذشته درس بگیریم. نه اینکه فخر بفروشیم.

چرا بازی‌های ملی شما کم است؟

چون رقیبی به نام مصطفی عرب داشتم که کاپیتان تیم ملی بود و بهتر از من بازی می‌کرد. من به او، تیم ملی و شخصیت آقای عرب احترام می‌گذارم. به هر حال حضور او باعث شد من کمتر بازی کنم.

برای هیچ چیز حسرت نخوردم. فقط حسرت این را می خورم که چرا پدر و مادرم نیستند. حسرت چه چیزی را بخورم؟ خدا را شکر زن و بچه خوبی دارم. خانواده خوبی دارم. اقوام خوبی دارم. خداوند از این بیشتر باید به من لطف می‌کرد؟ حالا هم اگر مریض شدم، خدا را شکر می‌کنم. چه اشکالی دارد مدتی هم مریض باشم؟ همه ما یک زمانی را باید زندگی کنیم و بعد هم فوت می‌کنیم.

از آقای عرب خبر دارید؟

فکر کنم در آمریکا زندگی می‌کند. او افسر نیروی هوایی و بازیکن تیم عقاب بود.

شما بازیکن بهتری بودید یا مرحوم بیوک وطنخواه؟

داداش بهتر از من بود. او بازیکن کامل‌تری بود. من یک بازیکن چپ پا بودم که به جز پست دروازه‌بانی در چندین پست دیگر هم بازی می‌کردم.

در فوتبال امروزی کسی هست که شبیه به شما بازی کند؟

اگر بازیکنان امروزی شبیه من باشند که هیچ تیمی به سراغشان نمی‌رود. زمانه عوض شده و فوتبال بهتر شده است. بازیکنان امروزی از نظر فنی از من و امثال من جلوتر هستند. ما چهار، پنج پاس می‌دادیم و به گل می‌رسیدیم. الان گلزنی به این راحتی نیست.

شما خیلی صادقانه می‌گویید که نسل فعلی و فوتبال امروزی بهتر و پیشرفته‌تر از گذشته است ولی خیلی از قدیمی‌های فوتبال می‌گویند اگر امروز فوتبال بازی می‌کردند، می‌توانستند کارهای بزرگی کنند؟

الان به جای یک پله، چندین پله داریم. فوتبال خیلی بهتر شده است. روز به روز به جلو می‌رویم. هنر، سیاست و اقتصاد هم همینطور است. فوتبال فرق کرده است. نمی توان گفت اگر مارادونا امروز بازی می‌کرد بهترین بازیکن می‌شد. بکن باوئر در زمان خودش مدافع قلدری بود. بابی چارتون در زمان خودش اسطوره بود.

در دوران خودتان کدام فوتبالیست‌ها خیلی سطح بالا بودند؟

همایون بهزادی و پرویز قلیچ‌خانی بازیکنان سرشناسی بودند. این دو بازیکن واقعا خوب بودند. ناصر حجازی و علی پروین هم خوب بودند.

چه کسی را بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران می‌دانید؟

نمی‌توان گفت بهترین کیست. پرویز قلیچ‌خانی یکی از بهترین های فوتبال این مملکت بود.

بهترین فوتبالیست حال حاضر ایران کیست؟

فکر می کنم طارمی و آزمون بهترین‌های نسل حاضر باشند.

در این سال‌ها چه کسانی خیلی فوتبال خوب و رو به جلویی انجام می‌دادند؟

علی دایی و علی کریمی بازیکنان شاخصی بودند که در خارج از کشور هم بازی کردند.

خاطره بارزی از گذشته دارید؟

من اهمیتی به خاطرات نمی دهم. فوتبال برای من درس زندگی نبود بلکه این دانشگاه و تدریس و عضویت در هیات علمی دانشگاه بود که مسیر من را مشخص کرد.

شما خیلی دوران فوتبالتان را بارز نمی‌دانید اما جزو بازیکنان نامدار بودید.

فوتبال، بزرگ کردن ندارد. همه نمی‌توانند عضو هیات علمی دانشگاه شریف شوند اما همه فوتبال بازی می کنند. آرزو داشتم از همان اول عضو هیات علمی دانشگاه می‌شدم. فوتبالیست ها هم مایه افتخار هستند اما زحماتی که باید برای عضویت در هیات علمی یک دانشگاه بکشید، خیلی زیاد است. من به فوتبالیست‌ها هم احترام می‌گذارم و برای قابل تقدیر هستند.

مرحوم پرویزخان به من می‌گفت رضا مرنج و مرنجان. مرحوم دهداری همیشه این بیت شعر را می‌گفت که "این کاخ که می‌بینی، گاه از تو و گاه از من." می‌گفت به خاطر شکمی که با یک نان بربری سیر می‌شود، آدم نباید گردنش جلوی هر کس و ناکسی خم کند.

چیزی هست که بعد از سال‌ها حسرت آن را بخورید؟

حسرت؟ نه برای هیچ چیز حسرت نخوردم. فقط حسرت این را می خورم که چرا پدر و مادرم نیستند. حسرت چه چیزی را بخورم؟ خدا را شکر زن و بچه خوبی دارم. خانواده خوبی دارم. اقوام خوبی دارم. خداوند از این بیشتر باید به من لطف می‌کرد؟ حالا هم اگر مریض شدم، خدا را شکر می‌کنم. چه اشکالی دارد مدتی هم مریض باشم؟ همه ما یک زمانی را باید زندگی کنیم و بعد هم فوت می‌کنیم.

در زندگی به حقتان رسیده‌اید؟

به بیشتر از حقم رسیده‌ام. بچه جنوب شهر بودم. بهتر از این چه می‌خواهم؟ از همه چیز راضی هستم. 40 سال عضو دانشگاه صنعتی شریف بودم. دانشجوهای من مسئولان مملکت هستند و ابن برای من بزرگترین اتفاق است.

اتفاق تلخی در زندگی‌تان رخ داده که با به یاد آوردن آن ناراحت شوید؟

زندگی بالا و پایین دارد. از دنیا رفتن پدر و مادرم، دکتر اکرامی و پرویز خان خیلی ناراحتم کرد. آن‌ها برای من خیلی زحمت کشیده بودند. ولی چه می‌شود کرد؟ یک روزی هستی و یک روز هم باید بروی.

از زندگی لذتی می‌برید؟

دو، سه ماه قبل پیش نوه گلم بودم. دنیا مال من بود. رفته بودم اوکراین و بعد هم در ترکیه بودم. بهترین زندگی را دارم. نوه گلم را دارم. خدا را شکر. با او به صورت تلفنی در تماس هستم.

موضوعی هست که با خود بگویید کاش به شکل دیگری رقم می‌خورد؟

نه خدا را شکر که الان هم زندگی راحتی دارم. خدا را شکر می کنم.

مطلب دیگری هست که بخواهید بگویید؟

مرحوم پرویزخان به من می‌گفت رضا مرنج و مرنجان. مرحوم دهداری همیشه این بیت شعر را می‌گفت که "این کاخ که می‌بینی، گاه از تو و گاه از من." می‌گفت به خاطر شکمی که با یک نان بربری سیر می‌شود، آدم نباید گردنش جلوی هر کس و ناکسی خم کند.

انتهای پیام

رضا وطنخواه، گذشته‌ها و رازهای سر به مهر / "فاکتی" از شاهین تا دانشگاه شریف 2
رضا وطنخواه، گذشته‌ها و رازهای سر به مهر / "فاکتی" از شاهین تا دانشگاه شریف 3
رضا وطنخواه، گذشته‌ها و رازهای سر به مهر / "فاکتی" از شاهین تا دانشگاه شریف 4
رضا وطنخواه، گذشته‌ها و رازهای سر به مهر / "فاکتی" از شاهین تا دانشگاه شریف 5
رضا وطنخواه، گذشته‌ها و رازهای سر به مهر / "فاکتی" از شاهین تا دانشگاه شریف 6