رهبری «شهید محمد شیخ شعاعی» را با چه عنوان خطاب کرد؟
فخرالدین مهدوی گفت: سپهبد شهید سلیمانی در وصف شهید محمد شیخ شعاعی گفته بود «عارفی نمی توان پیدا کرد که مانند مناجات شهید محمد شیخ شعاعی در دل آب با پرودگار داشته باشد؛ شهید سمبل است در معنویت، رشادت، ایستادگی، جهاد و مقاومت».
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ حجت الاسلام و المسلمین فخرالدین مهدوی در گفتگو با راه آرمان؛ با بیان اینکه شهید محمد شیخ شعاعی از شهدای شاخص است که در جایگاه و رتبه بالایی قرار دارد، گفت: شهید شیخ شعاعی جزء معدود شهدایی است که سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی جملاتی را در وصف این شهید بیان کرده که این جملات بکر و ناب است و کمتر دیده شده که شهید سلیمانی نسبت به فردی اینگونه صحبت کند. رئیس سازمان حفظ آثار و نشر مشارکت روحانیت در دفاع مقدس استان کرمان ادامه داد: شهید محمد شیخ شعاعی در زمان حیات خود در اختیارآباد کرمان زندگی می کرد و مردم منطقه او را به عنوان شهردار، فرماندار و فردی که کار راه انداز بود می شناختند؛ مردم این شهید بزرگوار را به عنوان فردی که می توانست تمامی مشکلات و معضلات را حل کند، می شناختند و شهید شیخ شعاعی در زمان حیات خود کارهای بسیار زیادی انجام داد. وی بیان کرد: مبارزه با زمین خواری، فساد و قاچاق از جمله اقداماتی است که شهید محمد شیخ شعاعی انجام داده بود بود؛ این شهید گرانقدر بیشترین وقت خود را خرج مردم می کرد؛ او صبح زود از منزل خارج می شد و آخر شب با بدنی نحیف و ضعیف به خانه می آمد و حتی برخی اوقات ناهار و صبحانه نمی خورد؛ او دائما به فکر مردم بود تا از امورات آنها کارگشایی کند. شیخ محمد کارگشا امورات مردم بود
حجت الاسلام و المسلمین مهدوی با اشاره به اینکه شهید محمد شیخ شعاعی در آن دوران 34 ساله بود، ابراز کرد: مردم زمانی که مشکل و گرفتاری داشتند، نزد شیخ محمد می رفتند و می گفتند که شیخ محمد کار ما را راه می اندازند؛ حتی در مناطق جنگی رزمندگان نقل می کنند که زمانی که ما گرفتار می شدیم و فرماندهان از حل مشکل عاجز بودند، رزمندگان نزد شیخ محمد می رفتند. رئیس سازمان حفظ آثار و نشر مشارکت روحانیت در دفاع مقدس استان کرمان عنوان کرد: نیروها نقل کرده اند که در دوران جنگ به شرایطی رسیدیم که چند روز غذا و تدراکات نداشتیم و فشار روحی و روانی بر ما عارض شده بود؛ نمی دانستیم در این شرایط چه کار کنیم؛ به فرمانده هان می گفتیم، پاسخ می دادند که شما رزمنده اید و باید صبر کنید؛ یکی از بچه ها عصبانی شد که یعنی چه صبر کنید، نیروهای ما گرسنه هستند، روحیه و انگیزه ندارند و باید فکری کنیم. وی افزود: موقع نماز، شیخ محمد برای گرفتن وضو محیا می شد، پیش شیخ رفتیم و گفتیم که شیخ محمد ناسلامتی شما روحانی گردان هستید و ما گرسنه ایم؛ بچه ها چند روز است که چیزی نخورده اند و روحیه مناسبی ندارند؛ شیخ محمد سرش را پائین انداخت و گفت باشد و رفت که نماز بخواند، بعد از نماز غیبش زد؛ یک دفعه شنیدم که از برجک دیده بانی دارند می گویند که یک عراقی به سمت ما دارد می آید؛ در این شرایط تیربارچی و تک تیرانداز در جای خود قرار گرفتند؛ نشانه گرفته شد که اسلحه را بزنیم که برجک دیده بانی گفت، نزنید نیروی خودی است و زمانی که نزدیک تر آمد دیدم که شیخ محمد است.
سخنان شهید سلیمانی در وصف شهید شیخ شعاعی حجت الاسلام و المسلمین مهدوی اظهار کرد: شیخ محمد با یک گونی بر پشت آمد، به او گفتیم کجا بودی؟ گفت یک پتو بیاورید و پهن کنید، گونی را روی پتو وارونه کرد، دیدم شیخ محمد نان، کنسرو و خرما آورده است؛ پرسیدیم این ها را از کجا آوردی؟ گفت از سنگر دشمن؛ بچه ها گفتند که تو دیگر کی هستی و با چه روحیه ای به سنگر عراقی ها رفتی و این ها را آوردی؛ گفتم و جعلنا خواندم و به سمت سنگر دشمن رفتم؛ همین حرکت شیخ محمد، موجب شد که رزمنده های انرژی بگیرند. رئیس سازمان حفظ آثار و نشر مشارکت روحانیت در دفاع مقدس استان کرمان تصریح کرد: سپهبد شهید سلیمانی در وصف شهید محمد شیخ شعاعی گفته بود «شهید محمد شیخ شعاعی سمبل است در دین حقیقی و حقیقت دین، شهید محمد شیخ شعاعی سمبل است در روحانیت انقلابی، مجاهد و در قبول سخت ترین صحنه ها برای رسیدن به هدف، شهید محمد شیخ شعاعی فقط الله اکبر واحدش، فقط لا اله الا الله واحدش، به هزاران سال عبادت میارزد». وی بیان کرد: حاج قاسم در خصوص شهید محمد شیخ شعاعی عنوان کرده بود «صوت مناجات شهید محمد شیخ شعاعی صوت عادی نبود، صدای مقاومت بود ایمان بود بیان اعتقاد قلبی بود؛ عارفی نمی توان پیدا کرد که مانند مناجات شهید محمد شیخ شعاعی در دل آب با پرودگار داشته باشد؛ شهید سمبل است در معنویت، رشادت، ایستادگی، جهاد و مقاومت». شیخ محمد: من باید دفاع کن خوبی باشم
حجت الاسلام و المسلمین مهدوی سپهبد شهید سلیمانی خطاب به فرزندان شهید بیان کرده بود، اظهار کرد: شهید محمد شیخ شعاعی، پدر شما همیشه زنده است و برای همیشه برای شما و ذهن ها باقی می ماند؛ ایمان شهید محمد شیخ شعاعی، ایمان ابراهیمی یعنی عین الیقین بود همانند ابراهیم علیه السلام آتش را دید و به آب زد؛ لشکر ثارالله به خود می بالد از داشتن چنین وجود ارزشمندی و من در این دنیا و آن دنیا به خود می بالم با تنفس در محیط شهید محمدشیخ شعاعی و همنشینی با او و امید دارم به شفاعتش در آخرت. رئیس سازمان حفظ آثار و نشر مشارکت روحانیت در دفاع مقدس استان کرمان عنوان کرد: شهید محمد شیخ شعاعی غواص نبوده اما ارادت خاصی به غواصان داشته است؛ نقل می کنند که شهید هر چند وقت یک بار بچه های پایگاه اختیار آباد را با ماشین لندکروز پایگاه به روستایی می برده و در آنجا با بچه ها ورزش و فوتبال بازی می کردند و همواره در پست دفاع می ایستاد و در این خصوص شیخ محمد می گفت من باید دفاع کن خوبی باشم. وی ادامه داد: همسر شهید نقل می کند که در آخرین سفری که داشته به من هم گفت بیا با هم برویم و من هم برای خودمان و هم سایرین غذا درست کردم؛ دیدم که شیخ محمد به بچه ها گفت دستان من را ببندید و او را به خودرو بستند و با حرکت ماشین، همسرم کشیده می شد و دخترم شروع به گریه کرد و می گفت که بابام رو کشتید؛ این مسئله برای دیگران عادی بود؛ از او پرسیدم چرا اینکار را انجام دادی؟ گفت من تمرین می کنم و دستانم را می بندم تا آستانه تحملم را بالا ببرم؛ ممکن است در جبهه اسیر شوم و طاقت نیاورم و به همین دلیل دستانم را بستم که سختی بکشم و آستانه تحملم را بالا ببرم.
نامه شهید شیخ شعاعی خطاب به دخترش چه بود؟ حجت الاسلام و المسلمین مهدوی ابراز کرد: یکی از رزمنده ها نقل می کند در عملیات ما به سمت جلو می رفتیم که دیدم شهید محمد شیخ شعاعی داخل سنگری نشسته و ترکش خورده است و از او خون می آید؛ گفتم شیخ بلند شو عراقی ها پاتک زده اند، جا می مانی؛ دیدم با حالت نحیفی اشاره کرد که شما بروید و او همان جا ماند و هیچ فردی خبری نداشت که آیا او را زنده اسیر کرده اند و یا با غواصانی که اسیر کرده بودند، زنده به گور کردند. رئیس سازمان حفظ آثار و نشر مشارکت روحانیت در دفاع مقدس استان کرمان گفت: پیکر مطهر شهید محمد شیخ شعاعی به همراه شهدای غواص شناسایی شد و پیکر شهید در چند قدمی مزار شریف و مطهر سپهبد شهید قاسم سلیمانی دفن شده است. وی ابراز کرد: شهید محمد شیخ شعاعی نامه ای را خطاب به دختر خود نوشته بود «به دخترم دروغ نگویید. نگویید من به سفر رفته ام. نگویید از سفر باز خواهم گشت. نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد. به دخترم واقعیت را بگویید. بگویید بخاطر آزادی تو. هزاران خمپاره دشمن سینه پدرت را نشانه رفته اند. بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش پریشان شده است». نام کتاب «شهید شیخ شعاعی» چگونه «شیخ بصیر» شد؟ حجت الاسلام و المسلمین مهدوی گفت: در ادامه نامه شهید شیخ شعاعی به دختر خود آمده است «بگویید موشک های دشمن. انگشتان پدرت را در سومار، دستهای پدرت را در میمک، پاهای پدرت را در موسیان، سینه پدرت را در شلمچه، چشمان پدرت را درهویزه، حنجره پدرت را در ارتفاعات الله اکبر، خون پدرت را در رودخانه بهمنشیر و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده اند، اما ایمان پدرت در تمامی جبهه ها می جنگد، به دخترم واقعیت را بگویید، بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و نفرت همیشه ای از استعمار در آن بدواند». رئیس سازمان حفظ آثار و نشر مشارکت روحانیت در دفاع مقدس استان کرمان ادامه داد: شهید در بخش دیگری از نامه خود خطاب به دختر آورده است «بگذارید دخترم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده اند، چرا مادر دیگر نخواهد خندید، چرا گونه های مادر بزرگش همیشه خیس است، چرا عموهایش، محبتی بیش از پیش به او دارند و چرا پدرش به خانه برنمی گردد، بگذارید دخترم بجای عروسک بازی نارنجک را بیاموزد بجای ترانه، فریاد را بیاموزد و بجای جغرافیای جهان، تاریخ جهان خواران را بیاموزد». وی افزود: شهید در بخش دیگر نامه خود بیان کرده است «به دخترم دروغ نگویید نمی خواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهانخواران باشد، به دخترم واقعیت را بگویید، می خواهم دخترم دشمن را بشناسد امپریالیسم را بشناسد استعمار را بشناسد، به دخترم بگویید من شهید شدم، بگذارید دخترم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد، سلام مرا به دخترم برسانید و این اشعار را که نوشتم برایش نگهدارید که بزرگتر شد خودش بخواند شهیدان زنده اند الله اکبر، بخون غلطیده اند الله اکبر». وی با اشاره به نگارش کتاب در خصوص شهید محمد شیخ شعاعی بیان کرد: برای انتخاب اسم کتاب مردد بودم که عنوان کتاب را چه بگذارم و همان ابتدا برخی از دوستان پیشنهاد دادند که اسم کتاب را مروارید خاکی بگذارم؛ اما دلم با این عنوان نبود؛ تا آنکه به خانواده شهید محمد شیخ شعاعی از دفتر مقام معظم رهبری خبر دادند که جهت دیدار با رهبر معظم انقلاب باید به تهران بروند. حجت الاسلام و المسلمین مهدوی در پایان خاطر نشان کرد: پسر شهید گفت، زمانی که محضر مقام معظم رهبری رسیدیم؛ اسممان را خواندند، چفیه و انگشتر آقا را به ما هدیه دادند و رهبر گفتند که از پدرت بگو، از پدرم گفتم و گفتم نامه ای را پدرم برای خواهرانم نوشته است و آن را نشان دادم؛ رهبر فرمودند که این شهید، شیخ بصیر خودمان است؛ مقام معظم رهبری این نامه را از قبل خوانده بودند و من نیز دو روز بعد که این خبر را دادند، نام کتاب را شیخ بصیر گذاشتم. انتهای پیام /