یک‌شنبه 4 آذر 1403

روایت طلبه متفاوت «حجره شماره دو» از انقلاب

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
روایت طلبه متفاوت «حجره شماره دو» از انقلاب

کتاب «حجره شماره دو»، دربردارنده خاطرات مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین ابوالقاسم اقبالیان به کوشش انتشارات سوره مهر برای پنجمین‌بار بازچاپ شد.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «حجره شمار دو»، شامل خاطرات زنده‌یاد حجت‌الاسلام ابوالقاسم اقبالیان توسط انتشارات سوره مهر برای پنجمین‌بار باز نشر و روانه کتابفروشی‌ها شد. رضا یزدانی، نویسنده این اثر، ضمن اعلام این خبر به تسنیم گفت: خیلی اتفاقی با آقای اقبالیان آشنا شدم. یکی از دوستان پیشنهاد نگارش این کتاب را داد و گفت: رزمنده‌ای هست به نام حاج آقای اقبالیان؛ خاطرات خوبی دارد. اگر وقت داری خاطراتش را ثبت کن. من هم بدون اما و اگر قبول کردم. عصرهای تابستان 97 به خانه‌اش می‌رفتم.

یزدانی که پیش از این به عنوان یکی از شاعران جوان استان قم شناخته می‌شد، درباره اهمیت خاطرات اقبالیان نیز توضیحاتی داد و افزود: آقای اقبالیان از افراد فعال انقلابی است که چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب نقش تأثیرگذاری داشت.

راه‌اندازی قیام 19 دی‌ماه سال 56 در قم، راه‌اندازی کاروان طلبه‌ها و اعزام به سمت مناطق جنگی از جمله خرمشهر، ارتباط داشتن با شخصیت‌های مختلف انقلاب و روحانیون تأثیرگذار از جمله شهید چمران، شهید باهنر و... از جمله نکات مهم در خاطرات «حجره شماره دو» است.

کتاب «حجره شماره دو» در کنار روایت خاطرات یک روحانی در شهر قم، حال و هوای اجتماعی سیاسی این شهر پیش و پس از پیروی انقلاب اسلامی را نیز به مخاطب امروز معرفی می‌کند.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

زمزمه آمدن امام (ره) به ایران، نور امیدی در دل‌هایمان انداخت. بعد از این همه انتظار لحظه‌های دیدار داشت از دیوار نگرانی‌هایمان سرک می‌کشید. خروشی در دل مردم راه افتاده بود و سر هر کوی و برزن خبرهایی از آمدن امام (ره) به گوش می‌رسید.

نزدیک دو هفته‌ای بود که مملکت بدون شاه روزگار می‌گذراند. روزهای اول بهمن سال 1357 بود که خبر رسید امام خمینی (ره) می‌خواهد به ایران بیاید اما دولت بختیار فرودگاه مهرآباد را بسته است. به همین خاطر جمع زیادی از طلاب و روحانیون انقلابی در مسجد دانشگاه تهران تحصن کردند. بلافاصله به منزل آیت‌الله محمد مؤمن در محله باغ پنبه در خیابان باجک قم رفتم. از ایشان خواستم اجازه بدهد طلبه‌ها را برای شرکت در تحصن به تهران ببرم. آقای مؤمن قبول کرد و گفت: «شما به وظیفه‌تون عمل کنید. فقط با آیت‌الله مطهری هماهنگ باشید»

ایشان با تهران تماسی گرفت و همان روز من و شیخ غلامعلی سلیمی را که در این سال‌ها پابه‌پای هم فعالیت انقلابی می‌کردیم، به آقای مطهری معرفی کرد. بلافاصله اعلامیه‌ای در مدرسه فیضیه نصب کردیم:

«قابل توجه طلاب گرامی!

در صورت تمایل برای شرکت در تحصن طلاب و دانشجویان با هدف اعتراض به بسته شدن فرودگاه مهرآباد برای ورود حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی (حفظه الله) به حجره دو فیضیه مراجعه فرمایید.»

حجره شماره دو به محل ثبت نام تبدیل شده بود. یکی یکی طلبه ها به ما مراجعه می‌کردند و اسمشان را می‌نوشتیم. هزینه رفت و برگشت را هم از خودشان می‌گرفتیم. لیست که بسته شد، با تلفن عمومی به تهران زنگ زدم و خبر دادم چه روزی خودمان را به تحصن می‌رسانیم.

هشتم بهمن سال 1357، دو اتوبوس و یک مینی‌بوس طلبه از قم به سمت دانشگاه تهران به راه افتادیم. ماشین‌ها از صدای گفت‌وگوی طلبه‌ها پر شده بود. یکی از خوابی که دیده بود، تعریف می‌کرد: «خیابونای قم پر از جمعیت بود و همه داشتن به طرف حرم می‌رفتن. پرسیدم چی شده؟ یکی گفت امام اومده. تا گفتم کدوم امام، از خواب بلند شدم»...

ماجرای شیعه شدن دو دانشجوی وهابی
روایت طلبه متفاوت «حجره شماره دو» از انقلاب 2