رویای ایرانی با معلمان پرورشی دهه 60/ تفاوت باگلخانههای دهه نودی
یکفعال فرهنگی ضمن معرفی کتاب «مربای گلمحمدی» و مرور فعالیت معلمان پرورشی میگوید انقلابیهای دهه60برای دانشآموزان از آینده دینی و عادلانه رویاسازی میکردند ولی اینکار امروز انجام نمیشود.
یکفعال فرهنگی ضمن معرفی کتاب «مربای گلمحمدی» و مرور فعالیت معلمان پرورشی میگوید انقلابیهای دهه60برای دانشآموزان از آینده دینی و عادلانه رویاسازی میکردند ولی اینکار امروز انجام نمیشود.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: کتاب «مربای گل محمدی» شامل خاطرات شفاهی مربیان پرورشی دهه شصت که بهتازگی توسط انتشارات راهیار به چاپ دوم رسیده، میتواند برای فعالان تربیتی و فعالیتهای امروز آموزشوپرورش و تحقق سند تحول بنیادین آن، افقهای جدیدی بگشاید. اهمیت فعالیت این مربیان، زمانی روشن میشود که بدانیم آنزمان، آموزشوپرورش و مدارس، علاوه بر گرفتاریهای ناشی از نظام تربیتی شاهنشاهی، میدان تاختوتاز گروهها و گروهکهای سیاسی و حتی مسلحانه بود.
در اینکتاب، میتوان واقعیت و ماوقع ملتی را دید که برابر قویترین حرکتهای فرهنگی ایستاده و توانسته هویت خودش را بسازد.
محمدصادق شهبازی فعال فرهنگی و رسانهای همزمان با ایام روز معلم، یادداشتی درباره اینکتاب نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
کتاب «مربای گل محمدی»، خاطرات بخشی از موفقترین فعالیتهای فرهنگی کشور در تاریخ معاصر ایران است. در اینکتاب، واقعیت و ماوقع تحول ملتی را میبینیم که در برابر قویترین حرکتهای فرهنگی به پشتوانه پول، امکانات، هنرمندان داخلی و خارجی ایستاده و با ابزارها و رسانههایی ضعیف و کوچک توانسته از خویش، هویتی متفاوت بسازد. میبینیم که چگونه کارهای فرهنگی عمیق و کوچک به پشتوانه نیروی انسانی تحولیافته با اندیشه اسلام ناب و با محوریت پایگاههای دینی نظیر مسجد و درون محیطهای عمومی نظیر مدارس دولتی میتواند نسلی متفاوت را تربیت کند؛ آنهم نه در محیطی ایزوله، در مدارسی که خط مقدم گروههای ضد انقلاب، مجاهدین خلق، پیکار، چریکهای فدایی و... برای ایجاد میلیشیا مقابل انقلاب اسلامی است.
در اینکتاب، چالش نیروی انسانی انقلاب اسلامی را برای ایجاد انگیزش و شکستن ترس نیروها برای ایستادن مقابل گروهکها، درگیری بین دانشآموزان، معلمان ناهمراه انقلاب و نحوه برخورد مربیان پرورشی بهمثابه نماینده انقلاب اسلامی در مدارس و راهکارهای آنها را میبینیم: از مسئولیتدادن به عناصر گروهکها در مدرسه، تا برجستهکردن نقاط اختلاف آنها، وادار کردنشان به فکر کردن و کوتاه آمدن، بیان حقایق در کلاسها، ایجاد فضای فعال و رفتن در خطر و نه ایجاد محیط بسته. مثلا میبینیم در برابر شبهه شکنجه شدن زندانیان، دانشآموزان را مستقیما به زندان بردند تا از نزدیک واقعیت را ببینند یا بهجای پاککردن شعارنویسی در توالت، آن را مضحکه میکنند جوریکه نویسنده، خودش آنها را پاک کند.
در کتاب میبینیم چگونه مربیان پرورشی نقش مهمی در مردمیکردن جنگ و جمعآوری کمکهای پشت جبهه ایفا کردند. چگونه اینحرکتها با درگیرکردن و مشارکت دانشآموز و خانوادهشان همراه بود و چگونه دانشآموزان ضمن کمک در بستهبندی و تولید مربا، بافتن لباس و... احساسات خود را با رزمندهها به اشتراک میگذاشتند. چگونه مردم مستضعف حتی بلوز تنشان را در میآوردند تا در جنگ همراه شوند و چگونه همین نمایندگان انقلاب در مدارس، حتی به فکر تأمین این دانشآموزان مستضعف میافتند. گریه و التماس و تقلای دانشآموزان را برای کمک به جبهه میبینیم.
در «مربای گل محمدی» ابتکارهای مختلف این نیروها را برای مردمی کردن، انسجام و انتقال فکر انقلاب حتی به غیرمسلمانها مثل طراحی زیارت شهدای ارمنی نظاره میکنیم. فرآیند تشویق بچهها به حضور در جبهه، رفتن معلمان و دانشآموزان به جبهه، مراسم وداع با دانشآموزان رزمنده، آوردن دانشآموزان مجروح برای تغییر ذائقه و تأثیرگذاشتن روی بقیه و نشان دادن فراری نبودن آنها از درس را مشاهده میکنیم و میفهمیم به چه پشتوانهای دانشآموزان حاضر شدند خودجوش به جبهه بروند و بیشترین تعداد شهدای ما دانشآموزان بودند.
در اینکتاب میبینیم نیروی انقلابی فرهنگی دهه شصت، در کنار نگاه ملی، دینی و عدالتخواهانه، نگاه جهانی هم دارد، از محتوای کار فرهنگی تا حتی برنامه بازدید از مدارس سوریه و اجرای کار فرهنگی در سطح بینالملل را وظیفه خود میبیند. ظاهرگرا نیست و به عمق فعالیت فرهنگی و انتقال مفاهیم اصلی انقلاب متوجه است.
در اینکتاب، نیروی انقلابی مدرسه را میبینیم که حتی بدون امکانات تلاش میکند از ابزارهایی مثل سرود و تئاتر برای انتقال پیام انقلاب استفاده کند و مقابله جریان انقلاب با تحجر را در اینموارد میبینیم. در «مربای گل محمدی» آمیختگی نهادهای دین با هنر را میبینیم، امام جمعهای که میخواهد برای دفاع از انقلاب، بچه مسلمانها را به موسیقی مجهز کند، نمازجمعههایی که در آنها تئاتر و سرود اجرا میشود، و امام جمعهای که میگوید: «مجوز دارند هر کار هنری که دوست داشتند انجام بدهند... از جمله در محل نمازجمعه.» روحانیای را میبینیم که در برابر فرارکنندهها از موسیقی میگوید: «من ملا نشستهام و دارم گوش میکنم، تو کجا میروی؟» امامجمعهای که تبلیغ کارهای هنری و نمایش را در بیت خودش نصب میکند و فتوا میدهد تراشیدن ریش برای گریم تئاتر دینی انقلابی مشکل ندارد. تهیه ویدئو برای رساندن پیام انقلاب را در شرایطی که استفاده از آن مجاز نبود، میبینیم. استفاده از هنر برای انتقال مفاهیم اخلاقی و حل مشکلات دانشآموزان، بازنشر ظلم شاهنشاهی، حمایت از فلسطین، حمایت از نهادهای انقلابی و... روایت میشود. رساندن پیام انقلاب به خانوادهها با هنر، اجرای سرود در مسجد روستا، پخش فیلم در مساجد و روستاها، جا انداختن برنامه اکران در مدرسه و... بازخوانی میشود، یعنی نیرویی که فقط محیط خاص فعالیت خود یعنی مدرسه را نمیبیند و به اثرگذاری بر لایه پشت آن میاندیشد. حتی توجه به اقتصاد فرهنگ و خودکفا شدن کارهای هنری را میبینیم. از همه مهمتر، وصلبودن مسجد و مدرسه با هم دیده میشود.
در انتهای کتاب هم تصویری دردناک از تلاش برای انحلال مربیان پرورشی و ماوقع آن بعد از دهه شصت بهصورت تاریخی آمده است.
خواندن اینکتاب، برای فعالان فرهنگی ما ضروری است که در قالبهای خود تجدیدنظر کنند، مشکلات مالی، موانع سیاسی و گروههای معارض و رقیب را بهانه ضعفهای خود قرار ندهند. کار فرهنگی را مشارکت محور کنند و به جای محتوا دادن مدام خود مخاطب را درگیر کنند. بیشتر قالبها در دهه شصت بهگونهای بود که مخاطب مشارکت کند نه اینکه صرفا در قالب سخنرانی و... محتوا ارائه شود.
درس بگیریم که کار فرهنگی ایزوله را در محیطهایی که هیچمعارضی نیست، به کار فرهنگی در مدارس عمومی و دولتی (که این روزها فراموش شده) ترجیح ندهیم. انقلابیها در سالهای نخستین، بهدرستی مدارس را بهعنوان یکی از مهمترین سنگرهای دفاع از انقلاب گرفتند؛ نظیر سرمایهگذاری که کشورهای پیشرفته در آموزشوپرورششان میکنند. انقلابیهای دهه 60 خلاف دهه 90 که گلخانه و مدرسه غیرانتفاعی اصل است، توده مردم و مستضعفین را هدف قرارداده و نیرویی تربیت میکردند که طعم فقر و محرومیت و استضعاف و دردهای محرومین را چشیده یا دیده باشد نه انقلابی بیگانه با رنج توده یا متخصص متعهد غیرانقلابی.
انقلابیها در دهه شصت برای دانشآموزان رؤیاسازی از آیندهای دینی، عادلانه، آزاد، جهانی و... میکردند و امروز رؤیای ایرانی و جهانی در دانشآموز و نوجوان ما تزریق نمیشود. چهاینکه محدود کارهایی مثل «منطقه پرواز ممنوع»، انیمیشنهای «نبرد خلیج فارس»، «سکو» و «ایران آینده» یا رمان «زایو» هست. دانشآموز و نوجوان امروز ما رؤیای ایرانی هم ندارند، چه برسد به رؤیای انقلاب اسلامی.
اگر قرار است سند تحول آموزشوپرورش داشته باشیم و این سند، انشا و کلیگویی نباشد، باید از عینیت و تجربه واقعی شکل بگیرد. الگوی عملی تحول آموزشوپرورش و تربیت نیروی انقلابی در آن از دل تجربیاتی از ایندست میگذرد. نظریهپردازی درباره آموزشوپرورش نیز نیازمند واقعبینیهایی از این دست است. در اینصورت، از کلیگوییها و رویکرد بدون جهت به مدل اسلام ناب در عمل میرسیم. از فلسفه تعلیم و تربیت تا مدیریت آموزشی، مشاوره، تربیت معلم و... نیاز به بازخوانیهایی از ایندست در سطح ملی و منطقهای داریم. تشکلهای دانشجویی و انجمنهای علمی باید روی تجربیاتی از ایندست کار کنند و نهادهای مسئول و مشخصا سیستم آموزشوپرورش را مورد مطالبه قرار دهند. در اینکتاب، هم ایده برای موفقیت در کار آموزشی و غلبه بر مشکلات، ابتکار و... میبنیم، هم زمینه برای پژوهشهای نظری جامعهشناختی و روانشناختی و مدیریتی. تصویری عینی از ماوقع دهه شصت در حوزه اجتماع و سیاست و فرهنگ میبینیم که خیلی وقتها به سادگی در دسترس نیست.
کتاب را که تمام کردم و بستم تا یکربعبیست دقیقه اشک امانم نداد، که چرا اینروحیه را از دست دادیم و به اینجا رسیدیم. این روزها که سیل، زلزله و اپیدمی کرونا بخشی از مردم و متدینین و بسیجیهای ما را به خدمت اینمردم رسانده و نشان داده آنروحیه در مردم ماست و احتیاج به احیا و برنامهریزی مسئولان دارد، خواندن اینکتاب جذابیت دوچندان دارد.