سه‌شنبه 6 آذر 1403

شکاف نسلی یا انتقال مطالبات دهه‌های قبل به نسل جدید؟

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
شکاف نسلی یا انتقال مطالبات دهه‌های قبل به نسل جدید؟

نسل جدید خواسته‌های دیگری دارد که برای آن پافشاری می‌کند. از یک طرف سیستم کوتاه نمی‌آید، از طرفی جامعه هم سبک زندگی دیگری را می‌خواهد و این منازعه ادامه پیدا می‌کند. نمی‌توانیم مردم را عوض کنیم. مردم سبک زندگی خود را می‌خواهند و مطالباتی دارند.

طی روز‌های گذشته و به دنبال وقایع اخیر، پژوهشگران از حوزه مختلف علوم انسانی به بررسی و تشریح مشخصات نسلی که حضور خود را بعد از سال‌ها سکوت به جامعه اعلام کرده، پرداخته‌اند و البته در این بررسی‌ها اتفاق نظری وجود ندارد، بلکه پژوهشگران از نگاه خود و با منظر تخصصی به آسیب‌شناسی حضور نسل زد پرداخته‌اند.

به گزارش اعتماد، تقی آزادارمکی؛ استاد دانشگاه تهران در گفت‌وگویی که اخیرا با خبرگزاری ایرنا داشته، معتقد است: شکاف نسلی اتفاق نیفتاده، بلکه در ناآرامی‌های اخیر نسل دهه 80 و 90 در موقعیت جدید اجتماعی فعال شده‌اند و کنشگری می‌کنند. آزادارمکی شرایط امروز، حضور علنی نسل دهه هشتاد و دهه نود در موج اعتراضات و صف‌شکنی این نسل را این‌گونه تبیین و بررسی می‌کند و می‌گوید: «اعتقادی به شکاف نسلی ندارم. در واقع ما با پدیده شکاف نسلی روبه‌رو نیستیم، بلکه با پدیده‌ای به نام مهم شدن نسل‌ها و نقش‌آفرینی هر نسلی در موقعیت و منزلت خود مواجهیم.

نسل دهه 80 یا 90 آرزو‌های متفاوتی از افراد مربوط به نسل 60 یا 70 ندارند، بلکه نسل دهه 80 و 90 در موقعیت جدید اجتماعی فعال شده و کنشگری می‌کنند؛ در صورتی که افراد نسل‌های دیگر کنشگر فعال نیستند. در اعتراض‌ها و ناآرامی‌های اخیر فقط با افراد 15 تا 18 سال روبه‌رو نیستیم. زنان بیشتر هستند، اما به این معنا نیست که مردان نیز در این اعتراض‌ها نقشی نداشته باشند.

اتفاقا در ماجرای اخیر، نسل‌های جوانان بین 15 تا 40 ساله هستند؛ جمعیتی که به خیابان آمده و مساله‌شان این است که زندگی داشته باشند؛ زندگی راحت همراه با آرامش. بستر زندگی نیز آزادی است. انسان‌ها با تنوعی که وجود دارد، می‌توانند مشارکت و حضور داشته باشند. پس در ابتدا آزادی و در پسِ آزادی، آبادانی است. مجموعه معترضان جوانان 15 تا 18 ساله هستند، اما در کنار این افراد خانواده‌ها و والدین نیز هستند و نقش آن‌ها در حاشیه است.»

این استاد دانشگاه در تحلیل مطالبه‌ها یا اولویت‌های غالب دهه هشتادی‌ها می‌گوید: «مطالبه اصلی این افراد زندگی است. زندگی در سرزمین، کشور و میهن محقق می‌شود. برای زندگی باید امکانات یعنی آبادانی و آزادی هم فراهم باشد. پس به‌طور کلی مطالبه اصلی جوانان این نسل، زندگی، آزادی و آبادانی است.

برای شناخت این نسل و برقراری ارتباط با آن‌ها باید از خودخواهی خود بکاهیم و به دیگران توجه داشته باشیم. برای اینکه کسی را بشناسیم، باید به او توجه کنیم. توجه به دیگری از طریق عبور از خودخواهی حاصل می‌شود و از طرف دیگر باید تن به موقعیت داد؛ یعنی شرایط جدید را بپذیریم. شرایط 1401 با 1380 بسیار متفاوت است.

در سال‌های 1370 یا 1380 به این میزان تنگنا‌های اقتصادی و محدودیت‌های اجتماعی وجود نداشت؛ از طرفی، در این دهه‌ها، افراد تحصیلکردهِ مطالبه‌گر وجود داشت. پس وجود تنگنا‌های بیشتر، مطالبه‌گران بیشتری را هم به همراه می‌آورد و این دو با هم ایجاد تنش می‌کنند.»

نوید کلهرودی؛ متولد 1374 و دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه تهران، همسو با اظهارنظر آزادارمکی، در گفتگو با ایرنا نسل جدید و دهه هشتادی‌ها را متفاوت از نسل‌های گذشته دیده و در معرفی این نسل چنین عباراتی به کار می‌برد: «نسلی عملگرا و به دور از ایدئولوژی که حرفش را صریح می‌گوید. این نسل به دنبال یک زندگی معمولی است، اما به دلیل دیده و شنیده نشدن خشمگین است.»

کلهرودی، اما برخلاف آزادارمکی معتقد به شکاف نسلی است و دلیل این نگاه خود را متوجه تفاوت نسل‌ها می‌داند و در طبقه‌بندی نسل‌ها می‌گوید: «در دهه 1320 با نسل و جوانانی رو‌به‌رو بودیم که قصد اصلاحات در وطن را داشتند و همزمان با پایان جنگ جهانی اول دیدگاه‌های ملی‌گرایانه و ناسیونالیستی در آنان قوی است.

در دهه 1330 شاهد نسلی هستیم که بیشتر دیدگاه‌های ضد استعماری و ضداستبدادی دارند و درنهایت به ملی شدن نفت منجر می‌شود. در دهه 1340 دیدگاه‌های اسلام‌گرایانه در جوانان و نسل آن زمان برجسته شد؛ دیدگاه‌هایی که درنهایت به انقلاب سال 57 منجر می‌شود. نسل دهه 1350 هم تا حد زیادی شبیه نسل دهه 40 است.

نسل دهه 1360 افرادی هستند که از دل جنگ بیرون آمده‌اند، آرامش می‌خواهند و به دنبال رسیدن به آرمان‌های تحقق نیافته انقلاب هستند و درنهایت به اصلاحات و سازندگی گرایش دارند. نسل دهه 1370 هم تداوم نسل دهه 60 و به دنبال زندگی هستند. نسل جدید دهه 1380 البته با نسل‌های قبلی تفاوت دارند.

افرادی هستند که از همه آرمان‌ها و ایدئولوژی‌های رسمی که نظام جمهوری اسلامی آن‌ها را تبلیغ می‌کند، دور هستند. سبک زندگی متفاوتی دارند. ارتباط آن‌ها با دنیا گسترده است و با استفاده از شبکه‌های اجتماعی، ارتباط بسیار بیشتری با دنیا دارند. اسم این نسل را نسل بی‌ریشه می‌گذارم، اما این بی‌ریشه بودن معنای منفی ندارد، بلکه به معنای این است که برخلاف همه نسل‌های قبلی ایدئولوژی نمی‌خواهد، به دنبال یک زندگی معمولی است.

مسائل و خواسته‌هایی که نسل‌های قبلی از کنار آن عبور می‌کردند. نسل‌های قبلی کسانی بودند که حداکثر از پدران خود که جمهوری اسلامی را ایجاد کرده بودند، گلایه‌مند بودند که چرا کار به اینجا کشید.

اما نسل جدید کسانی هستند که علیه پدران خود شوریده‌اند. هیچ وابستگی مذهبی و سیاسی به سیستم موجود ندارند. بنابراین ما با یک گذار فوق‌العاده جدی مواجه هستیم که پیش از این شاهد آن نبوده‌ایم. نسل قبل، گروه‌های مختلفی را شامل می‌شد.

برخی افراد به دیدگاه‌های روشنفکری دینی علاقه داشتند؛ برخی به دنبال جامعه مدنی بودند؛ گروهی دیدگاه‌های اصلاح‌طلبانه داشتند، اما نسل جدید از همه این مباحث عبور کرده است. اصلا این افراد و دیدگاه‌ها را نمی‌شناسد.

نداشتن عقبه و پیشینه مشترک با نسل قبلی باعث می‌شود، اسم این نسل را «نسل بی‌ریشه» بگذارم. بنابراین نظام سیاسی حاکم در مقابل این نسل جدید با نوعی گیجی و پریشانی روبه‌رو است، چون نسل جدید نه سیاسی هستند و نه در هیچ کدام از گروه بندی‌هایی که در گذشته داشتیم، قرار می‌گیرند. بنابراین وقتی بچه‌های نسل جدید مثلا جایی تجمع و خواسته‌های خود را مطرح می‌کند، نظام سیاسی حاکم نمی‌داند، با آن‌ها چه رفتاری بکند.»

کلهرودی در پاسخ به تبعات فاصله گرفتن حکومت از مطالبات این نسل و بی‌میلی به شناخت این نسل و تحمیل خواسته‌های تکراری و پوسیده و کهنه به این نسل می‌گوید: «نسل جدید به دنبال یک زندگی معمولی است. نظام سیاسی این موضوع را درک نمی‌کند و این ندانستن و نشناختن روز به روز بیشتر می‌شود. این همان چیزی است که فوکویاما در کتاب معروف «نظم و زوال سیاسی» می‌گوید: زوال سیاسی زمانی رخ می‌دهد که نظام‌های سیاسی نمی‌دانند انتظارات نسل‌ها را چطور باید برآورده کنند.»

این کارشناس علوم سیاسی در تحلیل ویژگی‌های نسل دهه هشتادی می‌گوید: «تا جایی که من با آن‌ها ارتباط دارم و متوجه شدم، نخستین ویژگی نسل جدید این است که از هرگونه ایدئولوژی به‌ویژه ایدئولوژی حاکم دورند. چندان کتابخوان نیستند و به همین علت بُعد نظری قوی ندارند.

به دنبال مسائل و مباحث پیچیده علوم انسانی نیستند. بیشتر عمل‌گرا هستند. به‌طور ساده باید بگوییم که نسل جدید رودربایستی‌هایی که نسل قبل با سیستم حاکم داشته، ندارد. نتیجه این رویکرد این است که برای بیان خواسته‌های خود به خیابان می‌آید. نکته مهم دیگر اینکه، نسل جدید افراد نسل دهه 60 و 70 را منفعل و گوشه‌نشین می‌داند و به همین علت هم در تحقق خواسته‌های‌شان شکست خورده‌اند.

تحلیل آن‌ها این است که راه درست را آن‌ها می‌روند، چون می‌خواهند همه چیز را یکجا عوض کنند و امید خود را به هر نوع اصلاحات در این سیستم از دست داده‌اند. منابع اطلاعاتی نسل جدید بیشتر شبکه‌های اجتماعی مانند توییتر است. البته موسیقی رپ و صحبت‌های خواننده‌های رپ روی این نسل خیلی تاثیر دارد.

به‌طور مثال اگر مرجع فکری افراد نسل قبل، افراد مذهبی یا برخی شخصیت‌های روشنفکری دینی بود، مرجع فکری نسل جدید خواننده‌های رپ و برخی سلبریتی‌ها هستند و به خصوص از فضای توییتر و یوتیوب تاثیر می‌گیرند. گروه‌های همسال نسل جدید که دور هم جمع می‌شوند، از اساس دنیا را متفاوت می‌بینند.

علاقه فراوانی به گیم (بازی‌های ویدیویی) یا پادکست دارند که سبک زندگی متفاوتی را به آن‌ها می‌دهد. حتی دیدگاه‌های نسل جدید درباره مسائل جنسی کاملا با نسل قبل متفاوت است. برای نسل قبل صحبت کردن درباره مسائل جنسی تابو بود، اما نسل جدید به راحتی در این باره صحبت می‌کند و دیدگاه‌های مختلف برای او اصلا موضوع عجیبی نیست.

همه این مسائل یک فاصله و شکاف عظیمی را میان نسل جدید و نظام حاکم نشان می‌دهد. تصورم این است که گروهی از دهه هشتادی‌هایی که در خیابان هستند، بخش بزرگی از نسل جدید را نمایندگی می‌کنند. البته ممکن است بخشی از طبقه مرفه و خیلی پولدار، چون اصلا به این مباحث اجتماعی کاری ندارند و در محله‌هایی زندگی می‌کنند که کسی به آن‌ها گیر نمی‌دهد، چندان در اعتراض‌ها دیده نشوند.

به اعتقاد من، نقش دختران و زنان در این زمینه بسیار پررنگ‌تر از پسران است؛ به همین دلیل هم بیان این اعتراض‌ها با موضوع حجاب آغاز و به مسائل دیگر کشیده شد. تفاوت آن با اعتراض‌های قبلی این است که مسائل و خواسته نسل جدید به قدری فراگیری دارد که همه اقشار و طیف‌های نسل جدید را در بر می‌گیرد.

در گذشته به‌طور مثال با موضوعی مانند جنبش دانشجویی مواجه بودیم. جنبشی که قشر خاصی از مردم از آن حمایت می‌کردند، اما وقتی اعتراض به مساله‌ای مانند حجاب کشیده می‌شود، به بحران تبدیل می‌شود. در این صورت بچه‌های دبیرستانی و حتی دختران در سنین راهنمایی هم به آن می‌پیوندند و انعکاس آن در شبکه‌های اجتماعی باعث می‌شود که به‌طور مداوم دانش‌آموزان دیگری هم به آنان اضافه می‌شود.

نمی‌توانیم به‌طور مشخص بگوییم مطالبه آن‌ها چیست. براساس نظریه‌های علوم سیاسی به رویکرد آن‌ها نه می‌توان اسم انقلاب را گذاشت و نه جنبش. اما به نظرم نوعی جنبش ناشی از عصبانیت و خشمِ بخشی از مردم است. دلیل اصلی آن این است که نسل جدید دیده نشده‌اند. نسلی که محیط‌زیست ندارند؛ به آینده ایران ناامید هستند؛ از شرایط سیاست خارجی کشور نالان و دایم به فکر مهاجرت هستند؛ انگیزه‌ای برای درس خواندن ندارند و حتی عمده آن‌ها اصلا علاقه‌ای به دانشگاه رفتن ندارند.

مطالبه اصلی این نسل یک زندگی معمولی مثل جوانان دیگر کشورهاست؛ آنان نوع دیگری از زندگی را طلب می‌کند؛ چیزی که آن را ندارند. وقتی از زندگی روزمره صحبت می‌کنیم به ابعاد مختلف زندگی کشیده می‌شود... از هر چیزی که جوانان در کشور‌های دیگر به صورت عادی از آن برخوردارند. پیامد این مطالبات ابعاد مختلفی دارد.

یک بُعد آن این است که، چون مطالبات خیلی گسترده و در همه حوزه‌های زندگی اجتماعی و البته نامشخص است، سیستم نمی‌تواند آن‌ها را پیگیری کند. بُعد دیگر آن این است که این نسل از یک جایی به بعد دچار فرسایش و ناامیدی می‌شوند و به این نتیجه می‌رسند که با سیستم کنونی، دیگر نمی‌توانند جلو بروند و به نتیجه برسند. بنابراین این مطالبه‌خواهی‌ها به گفتگو منجر نمی‌شود و هر روز شاهد خشونت بیشتری در جامعه خواهیم بود.»

کلهرودی در پاسخ به چگونگی برقراری ارتباط با این نسل که این‌طور با حضور خود در نگرش تمام اقشار و از هر گروه سنی هم تاثیر گذاشته و حتی روند مطالبات جمعی را هم تغییر داده، می‌گوید: «راه‌حل آن این است که نظام جمهوری اسلامی به سمت اصلاح قوانین برود. هرگونه تغییر در کشور از راه اصلاح قوانین انجام می‌شود.

جمهوری اسلامی در چارچوب قوانین کنونی نمی‌تواند تغییر اساسی به وجود آورد. علت این است که امکان تغییر در مجرای قانون وجود ندارد. گفته می‌شود در حکومت دینی و در مواردی مانند حجاب، انعطافی وجود ندارد؛ نسل جدید هم خواسته‌های دیگری دارد که برای آن پافشاری می‌کند. از یک طرف سیستم کوتاه نمی‌آید، از طرفی جامعه هم سبک زندگی دیگری را می‌خواهد و این منازعه ادامه پیدا می‌کند. نمی‌توانیم مردم را عوض کنیم. مردم سبک زندگی خود را می‌خواهند و مطالباتی دارند.

اگر واقعا سیستم می‌خواهد شرایط را اصلاح کند باید به فکر اصلاح قوانین باشد. این تنها کاری است که مردم می‌توانند حس کنند، دوباره دیده شده‌اند. ایجاد تغییرات در قوانین و توجه به خواسته‌های مردم، به حفظ سیستم کمک می‌کند. این موضوع مهمی است که بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی به نظام پیشنهاد داده‌اند.»

از میان اخبار

بی‌خبری 3ماهه از دختر خبرسازی که در شیراز گم شد

آدم‌ربایی به کشف عتیقه‌های دو هزار ساله رسید