شنبه 3 آذر 1403

ضرورت عبور اصلاح‌طلبان از برزخ انتخاباتی

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
ضرورت عبور اصلاح‌طلبان از برزخ انتخاباتی

تهران - ایرنا - یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی گرچه تحت الشعاع بحران کرونا قرار گرفت اما پرسش درباره چرایی کناره‌گیری و شکست اصلاح طلبان در انتخابات باید اولویت دغدغه‌های این جریان قرار گیرد تا بتوانند از برزخ موجود عبور کنند و به سیاست‌ورزی خود ادامه دهند.

اوایل اسفندماه سال جاری و در بحبوحه انتخابات شورای اسلامی کسی تصور نمی‌کرد که پیروزی هریک از جریان‌های سیاسی و حتی خود انتخابات به فاصله یک هفته تحت الشعاع موضوع دیگری قرار بگیرد. از ابتدای اسفندماه 98 که ایران میزبان ویروسی ناشناخته با عنوان کووید 19 شد، مقابله با این ویروس اولویت و دغدغه اصلی دولت و ملت شد. با این وجود با گذشت حدود دو ماه به نظر می رسد کم کم فعالیت‌ها البته نه همچون سابق در حال آغاز شد. در این بین برخی شخصیت های حزبی و سیاسی به ویژه از جریان شکست خورده آرام آرام به فکر بازبینی انتخابات، تحلیل و رصد اشتباهات، بررسی دلایل شکست و برنامه‌ریزی برای آینده افتاده‌اند.

مرور آنچه بر اصلاحات رفت

سردرگمی در اتخاذ استراتژی انتخاباتی از همان ابتدای سال 98 میان اصلاح طلبان مشهود بود و گروهی حضور بی‌قید و شرط و عده ای دیگر بر حضور مشروط تاکید داشتند. دو گروهی که تا زمان انتخابات به ارائه دیدگاه‌های خود پیرامون دو استراتژی اشاره شده پرداختند. این خط مشی تا انتخابات دوم اسفند بین این دو گروه وجود داشت. در نهایت به احزاب اجازه داده شد در صورت داشتن نامزدهای تایید صلاحیت شده با فهرست‌های مورد نظر خود در این ماراتن شرکت کنند. برخی از احزاب مانند حزب کارگزاران سازندگی، حزب مردم‌سالاری، حزب اسلامی کار، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، خانه کارگر، انجمن اسلامی معلمان، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، حزب وحدت و همکاری و حزب آزادی، 8 حزب اصلاح‌طلب بودند که لیست مشترک و ائتلافی یا جداگانه خود برای انتخابات مجلس یازدهم را منتشر کردند اما در مهمترین حوزه انتخاباتی یعنی تهران توفیقی به دست نیاوردند.

کرونا تحلیل‌ها درباره این شکست را به محاق برد اما اکنون اظهارنظرها نشان می‌دهد که برخی از سیاسیون اصلاح طلب در بررسی علل شکست برخی دیگر را مقصر می‌دانند یا حداقل منتقد عملکردشان هستند. مهمترین انتقادها از عدم مشارکت پرشور، ارائه لیست و دعوت به انتخابات از سوی بزرگان و برخی احزاب است.

«غلامحسین کرباسچی» در مناظره‌ای پساانتخاباتی با «مصطفی تاج زاده» در این زمینه گفته است: «وقتی اهمیت انتخابات را درک می‌کنید و معتقدید انتخابات تا این حد اهمیت دارد، نباید با دست خودتان کاری کنید تثبیت شود که زیر 60 یا 50 درصد هم می‌شود انتخابات برگزار کرد و با اقلیت کشور را اداره کرد. اگر نیروهای اصلاح‌طلب به صورت فعالانه مانند سال‌های 92 و 94 عمل می‌کردند شرایط به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. به نظر من این انتخابات با انتخابات سال 94 هیچ تفاوتی نداشته است، در آن سال هم کاندیداهای شاخص را رد کردند و چند آدم کم خاصیت (از نظر خودشان) را تأیید کردند.»

«حسین مرعشی» سخنگوی حزب کارگزاران هم با بیان اینکه با فرض شکست وارد انتخابات شدیم؛ تصریح کرده است: «به عنوان یک کنش‌گر سیاسی نمی‌توانیم در صحنه‌ای که نقطه عطفی به ضرر جبهه اصلاحات در حال شکل‌گیری است بی‌تفاوت باشیم و باید تلاش کنیم آن نقطه عطف را برهم بزنیم. ولی رنجش و نارضایتی در جبهه ما، پشتیبانان مردمی‌مان، پایگاه نفوذ و جبهه حوزه رأیمان به‌قدری سنگین بود که نتوانستیم کوچک‌ترین اثری روی این حوزه بگذاریم.»

«محمد عطریانفر» عضو دیگر شورای مرکزی سازندگی هم معتقد است: «نقد به دوستان تحریمی این است که اگر اصلاح‌طلبان با اجماع صددرصدی، جبهه تمام‌عیار اصلاطلبی را پشت لیست‌های مشترک خود تجهیز و فعال می‌کرد، بی‌تردید یکپارچگی پیروزی اصولگرایان شکسته می‌شد. کسانی که از مشارکت فعال فاصله گرفته و در موضع تحریم فرو رفتند دچار خطای استراتژیک شدند و به واقع خود را از احتمال یک پیروزی نسبی و حداقلی محروم کردند.»

با این توصیفات به نظر می رسد در تبیین عوامل شکست آنچه از سوی احزابی مانند کارگزاران سازندگی پررنگ نشان داده می شود عدم همراهی و همکاری دیگر احزاب اصلاح طلب و بزرگان این جریان با آن هاست.

دیگران چه می‌گویند؟

اظهارات برخی کارگزارانی‌ها حکایت از گلایه آن‌ها از نیمه راه بودن رفقای خود در احزاب دیگر است اما آیا این تمام داستان شکست اصلاح طلبان است. آیا بر فرض حضور تمام احزاب اصلاح طلب، ارائه فهرست قوی و واحد، حمایت تام و تمام «سید محمد خاتمی» از فهرست مذکور آیا اصلاح طلبان قادر به پیروزی در انتخابات بودند؟ شواهد بسیاری پاسخ این پرسش را منفی می‌کنند و شکست اصلاح طلبان را نه در حضور قدرتمند که در بسترهای دیگر نشان می‌دهند. بستری که «محمود میرلوحی» عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان آن را اینگونه شرح می‌دهد: «بین جریان اصلاحات و رای دهندگان شکاف ایجاد شده و برخی از دوستان معتقد بودند که اگر آقای خاتمی هم از لیست حمایت می‌کردند اتفاقی نمی افتاد و فقط دو درصد آرا بیشتر می‌شد.»

اصلاحات پس از 23 سال سیاست ورزی در سطح نخست قدرت با کاهش فزاینده اعتماد در بدنه اجتماعی و جامعه روبرو شده است و این موضوع مهم ترین دلیل شکست در انتخابات گذشته و احتمالا در انتخابات آینده است. جریانی که در حدود دو دهه اخیر میان مردم مقبولیت نسبی داشت اکنون با واقعیت تلخی زیر عنوان این شعار روبروست: «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تموم ماجرا» این تهدید عجیب نهفته در شعار برای گفتمان سیاسی که با هدف در صحنه نگه داشتن مردم و تثبیت بنیان‌های مردم سالاری روی کار آمد و دوام یافت بسیار خطرناک‌تر از رقیبی است که با رای 26 درصدی مردم (حداقل در تهران و انتخابات مجلس یازدهم) رضایت لازم را از حضور در قدرت کسب می‌کنند. این خطر بالقوه با عملکرد سال گذشته اصلاحات بالفعل شد، اصلاح طلبان در پاییز و زمستان پر حادثه 98 انتظارها را برآورده نکردند، سخنان تکراری گفتند و به زبان بسیار ساده حوصله‌ها را سر بردند و به همین دلیل حضور یا عدم حضورشان حساسیت‌های جامعه و توده‌ها و نه توییتری‌ها و فعالان مجازی را برنیانگیخت.

موضوع مهم دیگری که انتخابات را به کام اصلاحات زهر کرد عملکرد شورای عالی سیاستگذاری و خروجی آن یعنی فراکسیون امید و شورای شهر پنجم بود. جامعه در فشارهای معیشتی، اجتماعی و بین المللی نیاز به فریادرسی در میان بهارستانی‌ها داشت اما صدایی از امیدی‌ها بلند نشد و جز معدودی نطق میان دستور و تذکر، عملکرد قابل قبولی حتی برای خود اعضای آن شورا هم ارائه نداند و در نهایت دستان خالی اصلاحات، نتوانست چشمان متوقع و منتظر مردم را جوابگو باشد و این جریان دستکم در موضوع فراکسیون امید خودکرده ای بودند که تدبیری برایشان نبود.

موضوع احراز صلاحیت و نظارت شورای نگهبان هم مثنوی طولانی است که در خوشبینانه‌ترین بررسی تاریخی از انتخابات مجلس هفتم گریبان اصلاحات را گرفت و تا همین دوره یازدهم هم آن را رها نکرده است. اکثریت اصلاح‌طلبان نامی رد صلاحیت شدند و بر اساس گفته‌های چهره‌های نزدیک به این جریان در بسیاری از حوزه‌های انتخابیه حتی یک نفر هم از اصلاح طلبان یا حتی از منتسبان به این جریان تایید صلاحیت نشد و همین امر انتقادهای بسیاری برانگیخت و اندک صبر و اصرار این جریان برای حضور پرشور را از میان برد.

1400؛ خیلی دور - خیلی نزدیک

تصمیم برای ماندن در سطح نخست قدرت و نیز در اذهان عمومی جامعه و انتخاب آن‌ها، نیازمند تدبیری تازه است و اصلاح طلبان باید در دو محور قدرت و گفتمان تکلیف خود را مشخص کنند و منطقا ابتدا باید به وضوح گفتمان اصلاحات، ویژگی‌های اصلاح طلبان، خطوط قرمز غیرقابل عبور و میزان انعطاف در شرایط خاص را تعریف و تبیین کنند. انتخابات موضوع دوم است که در این زمینه هم باید تکلیف نهادهایی مانند شورای عالی سیاستگذاری، پارلمان اصلاحات، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و سازوکارهایی از این دست تعیین شود.

در همین راستا به نظر می‌رسد دستکم شورای عالی سیاستگذاری با اظهارات برخی چهره‌های اصلاح طلب آینده چندان روشنی پیش روی خود نمی‌بیند. محمود میرلوحی عضو این شورا گرچه از صبوری تا عادی شدن اوضاع برای تشکیل جلسات سخن می‌گوید اما زمانی که سخن از «محمدرضا عارف» رییس شورای عالی است، این پرسش استفهامی را مطرح می‌کند که «مگر قسم خوردیم عارف همیشه در راس باشد؟» یا «عبدالله ناصری» قاطعانه اعلام می‌کند که عمر شورای عالی سیاستگذاری با این ساختار و ماهیت و مدیریت هم در شکل و هم در محتوا تمام است.

انسجام سازمانی، پیرایش دوگانه سوزهای انتخاباتی و در نهایت کسب آگاهی تازه از تغییرات لحظه‌ای جامعه ایران می‌تواند اصلاحات را تا حدودی از برزخ موجود رهایی بخشد و شاید 1400 برای آن‌ها بهشت به ارمغان نیاورد اما می‌تواند بار دیگر آن‌ها را به فهرست علاقمندی‌ها یا حتی دغدغه‌های مردم بازگرداند.

*س_برچسب‌ها_س*