غربگرایان، مدل رشد و توسعه را نه از شرق یاد گرفتید و نه از غرب!
محمود سریعالقلم استاد داشگاه شهید بهشتی میگوید: حاکمیت اقتصادی باید از قدرت سیاسی باید جدا شود.
به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت: وی ضمن سخنانی در «دومین رویداد جامع معدن و صنایع معدنی» گفت: جهان تبدیل به مثلثی شامل روسیه، آمریکا و چین شده. در حالی که حدود 30 سال پیش جهان دوقطبی بود. یک عدهای در کمپ شوروی و عدهای دیگر در جبهه آمریکا بودند و اقتصاد و سیاست و فرهنگ از یکدیگر تفکیک شده بود. اما امروز مثلث سه قدرت شکل گرفته و سپس حدود 10 کشور میانپایه قدرتمند جهان مثل هند، اندونزی، کرهجنوبی، نیجریه و آفریقای جنوبی، مکزیک و شیلی و برزیل هستند که مبنای رشد و توسعه جهانی شدهاند.
آمریکا دو مزیت مهم دارد که نشان میدهد برای 50 سال آینده همچنان قدرت برتر جهان خواهد بود. اول در حوزه نظامی که این کشور 4750 سایت نظامی دارد. 219هزار سرباز برای این کشور کار میکنند و در 75 کشور دنیا 764 پایگاه نظامی برپا کرده است. نکته دوم اینکه بالای 82درصد از تراکنشهای اقتصادی جهان با دلار آمریکاست. این، قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا را همچنان به عنوان قدرت برتر نگه میدارد. اما در عین حال روسیه و چین فرصتهایی را به دست آوردهاند که جلوی نفوذ آمریکا بگیرند.
سریعالقلم میافزاید: یکی از تفاوتهای اساسی کشور ما با بقیه جهان بهخصوص کشورهای میانپایه دارد، این است که هنوز دولتمحور فکر میکنیم. کشورهایی مثل هند و برزیل و چین و حتی امارات خیلی شرکتمحور هستند. یعنی آینده را در شرکتها میبینند. دو شرکت چینی در حوزه نفت و گاز رتبه 28 و 37 جهانی را دارند. شرکتی مثل پتروچاینا از نظر درآمد بالاتر از آفریقایجنوبی است. شرکت ساینوپک همردیف کشور لهستان است. به آرامکو نگاه کنید که 603میلیارد دلار سال گذشته درآمد داشته است. یا شرکت برق چین 530میلیارد دلار از نظر جایگاه در صحنه بینالمللی داشته است.
اما در رابطه با ایران؛ ما ایرانیها مشکلمان طی 1.5 قرن گذشته این بوده که دنبال رشد و پیشرفت بودهایم و میخواهیم درآمد سرانه را بالا ببریم. من اسم آن را میگذارم عقلانیت ابزاری. اما دایره بزرگتری هست به نام عقلانیت فلسفی و تا زمانی که حل نشود آن اولی حل نمیشود. تعریف ما از زندگی چیست؟ با این دنیا میخواهیم چکار کنیم؟ میخواهیم با این دنیا مبارزه کنیم یا همکاری؟ بسیاری از سؤالات فلسفی هنوز برای ما باقی مانده است. ویتنام یا چین و ژاپن اینها را حل کردند. کرهایها این مشکلات را دهه 60 و هندیها 20 سال پیش حل کردند. اما هنوز عقلانیت فلسفی ما هنوز حل نشده. آیا میخواهیم ثروت تولید کنیم؟ بسیاری میگویند در ایران ثروت لغت منفی است و استفاده نکنید. سود و سرمایهداری و بخش خصوصی الفاظ منفی شده. در حالی که جهان با اینها کار میکند. تولید ثروت و محدود کردن دولت در تولید ثروت و پذیرش تشکلهای بخش خصوصی و تفکیک تدریجی قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی در جهان حرف اول را میزند.
او همچنین گفته است: «نوشتههای ایزایا برلین را بخوانید. تمام این نوشتهها در یک جمله خلاصه میشود «تا زمانی که قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی جدا نشود در پی آزادی نباشید. چه آزادی مدنی چه آزادی اقتصادی یا سیاسی.» در سالهای گذشته و دو، سه دهه اخیر در همین جمله خلاصه میشود. در چین 82درصد ثروت نزد بنگاهها و افراد است. در کشوری که توسط 12 کمیته و 2هزار نفر اداره میشود و انتخاباتی هم وجود ندارد. از نظر سیاسی این کشور بسته است اما از نظر اقتصادی با جهان کار میکند. کشوری که سرمایهداری غیردولتی را تجربه نکند نه قادر به رقابت است نه به دنبال کارآمدی میتواند باشد و نه تخصص و کارکردگرایی را ارج میدهد و نه گردش فکر و اندیشه در آن شکل میگیرد».
اظهارات آقای سریعالقلم در حالی است که اولا عناصر غربگرای ایرانی تا همین چند سال قبل خیال میکردند آمریکا کدخدای جهان است و برای پیشرفت باید تسلیم و رعیت او شد. اما حالا او اذعان میکند که نزدیکترین اقمار آمریکا هم از کدخدای کذایی فاصله گرفتهاند و با دیگر قدرتهای اقتصادی و سیاسی کار میکنند. این را مقایسه کنید با منطق آویزان شدن از آمریکا در روند خسارتبار برجام که آدرسش را امثال آقای سریعالقلم دادند.
ثانیا با وجود تفکیک میان اقتصاد و سیاست و تلاش برای حمایت از سرمایهگذاری و بخش خصوصی، گلوگاههای مهم اقتصادی در آمریکا و اروپا و چین و روسیه، در اختیار دولت یا احزاب سیاسی حاکم است. عجیبتر این که در آمریکا مجتمعهای بزرگ نظامی - صنعتی و سرمایهسالاران محدود، سیاست و دولت را خطمشیگذاری میکنند و در واقع سیاست و اقتصاد در این کشور کاملا در هم تنیده است. یعنی اینگونه نیست که سیاست برای خودش و اقتصاد هم برای خودش باشد.
ثالثا برخلاف آدرس گمراهکننده غربگرایان درباره دیپلماسی التماسی و خرید فرصتهای محدود از طریق واگذاری منابع قدرت و امنیت ملی، کشورهای موفق در دنیا ضمن تعامل با کشورها، هرگز حاضر به مذاکره و واگذاری منابع قدرت و پیشرفت ملی خود نشدهاند. متاسفانه این اتفاق در برجام درباره برنامه هستهای اتفاق افتاد و غربگرایان طبق نقشه غرب درصدد بودند که روند واگذاری امتیازات و خریدن امتیازهای نسیه و اعتیاد بیشتر به این روند را به حوزه توانمندیهای دفاعی و نفوذ منطقهای و حتی موضوعاتی مانند نیروگاهسازی و... هم گسترش بدهند!
رابعا بدترین دوره مدیریتی که موجب زمینخوردن بخش خصوصی و تعطیلی کارخانهها و شرکتهای خصوصی شد، مربوط به دور مدیریتی غربگرایان در دولت سابق است که اتفاقا ادعای تعامل با جامعه جهانی را داشت اما تعامل را به آمریکا و سه دولت اروپایی محدود کرد و با گروگان گذاشتن اقتصاد و تولید، موجب تضعیف بنیه بخش خصوصی اقتصاد شد.