فرماندهان خسته از کردستان با دیدن چهره بروجردی برمیگشتند
فرماندهانی که از حضور در جنگ و کردستان خسته میشدند و بعضاً برای خداحافظی و انتقال از کردستان نزد بروجردی میرفتند، پس از دیدار با او و مشاهده چهره مظلوم و مسیحاییاش منصرف میشدند.
فرماندهانی که از حضور در جنگ و کردستان خسته میشدند و بعضاً برای خداحافظی و انتقال از کردستان نزد بروجردی میرفتند، پس از دیدار با او و مشاهده چهره مظلوم و مسیحاییاش منصرف میشدند.
خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ و ادب _ زینب رازدشت: شهید محمد بروجردی همچون دیگر شهدا غریب بود؛ این غریب بودن ناشی از سرشلوغی های آنهایی است که چندان دغدغهای برای شناساندن نام شهدا نداشتند. گرچه برخی دیگر از مسئولان که تعداد شأن کم هم نیست، همه تلاش شأن را کردند تا بسیاری از شهدا در میان نسل جوان شناخته شوند.
این بخشی از صحبتهای عبدالمحمد بروجردی برادر شهید بروجردی است. او در بخش اول مصاحبه با عنوان «نام هر سه برادر «محمد» بود / محمد بروجردی را «میرزا» صدا میزدند.» به فعالیتهای شهید در دوران پیش از انقلاب و مبارزاتش پرداخت و در بخش دوم این مصاحبه با او درباره ویژگیها و خصوصیات بارز شهید و نحوه شهادت صحبت کردیم.
* از جلسات شهید محمد بروجردی برای مان بگویید و در این جلسات چه بحثها و صحبتهایی میشد؟
از ابتدای جلسات شهید بروجردی در محلههای اتابک، مسگرآباد و بعضاً خیابانهای پایین شهر حوالی مولوی و محمدیه، کوچه گلسرخی (مولوی، کوچه مسجد شاهچراغ، بن بست بروجردی) اگر اشتباه نکنم بود. این جلسات پشت سرهم تداوم یافت و سرانجام هم نتیجه داد.
در آن جلسات در خصوص مبارزات علیه شاه صحبت میشد و در کنارهم، آئین قرآن خوانی (در مسجد آیت الله مجتهدی) را هم داشتند. سپس شهید بروجردی راهی سوریه، لبنان و فلسطین میشود، یعنی دست به اسلحه میبرد و مسیر جدیدی در زندگی اش باز میشود. از اینجا به بعد او نام چریک میگیرد و یا اسامی دیگری که به نام پارتیزان بود. در هر صورت شهید بروجردی سرباز اسلام بود و همه تلاشش را در این مسیر کرد.
یادم میآید برخی از فیلمهایی که با شهید بروجردی به تماشا مینشستیم، در این راستا بود؛ برای مثال فیلم چگورا یا فیلم نبرد الجزایر. بیشتر این فیلمها چنین رنگ و لعابی داشت و شخصیتهای اصلی آن چریک هایی بودند که اسلحه به دست به مبارزه علیه حکومت زمان خودشان میپرداختند.
* شهید بروجردی به آینده نگری معروف بودند؛ از این نوع خصوصیات شأن برای مان بفرمایید...
همزمان با پیروزی انقلاب فعالیتهای شهید بروجردی هم گسترش یافت. او همیشه آینده نگر بود. قبل از زمانی که بنی صدر رئیس جمهور شود، او به ما گفت که در صورت رئیس جمهور شدن بنی صدر، ایران و ملتش روز خوش نخواهند دید و احتمالاً خوشی مردم پس از پیروزی انقلاب دچار یک سری نا ملایمتها میشود. انقلاب که پیروز شد، شهید بروجردی به اتفاق دوستانش مسئولیت زندان اوین را عهده دار بود و زندان اوین اولین جایی بود که او آنجا را اختیار کرد تا سروسامان دهد.
در پادگان ولیعصر برای فرماندهی، انتخابات برگزار میشود و شهید بروجردی رأی میآورد اما بنی صدر به دلیل آن شناختی که از او داشت، نگذاشت فرمانده شود و در نهایت ابوشریف را فرمانده پادگان میگذارد.
* شهید بروجردی در مقطعی از زمان، در تیم حفاظتی حضرت امام خمینی (ره) بود. از این مقطع برای مان قدری صحبت کنید...
بله حتی در آن مقطع برای حفاظت از حضرت امام خمینی (ره) تیر خورد و مورد اصابت قرار گرفت. داستان ورود او به تیم حفاظتی حضرت امام (ره) اینچنین بود که در سالهای 57 یا 58، شهیدان مطهری، بهشتی و عراقی قدری نگران وضعیت بودند. در آن مقطع به دلیل وجود منافقین قدری شرایط سخت شده بود. به همین دلیل به پیشنهاد شهیدان بهشتی و عراقی، محمد را برای این تیم انتخاب میکنند؛ چراکه محمد را در بهشت زهرا (س) و به هنگام استقبال حضرت امام (ره) دیده بودند. به نظرشان آمده بود که محمد جوان کاربلد و قابل اطمینانی است. به همین دلیل از او برای حضور در تیم حفاظتی حضرت امام (ره) دعوت شد. با امام (ره) همراه میشوند و به قم و سپس به جماران میرود. پس از آن هم غائله کردستان آغاز میشود.
* چه کسی پیشنهاد رفتن به کردستان را به شهید بروجردی داد؟
دقیق نمی دانم اما شنیده بودم که امام خمینی (ره) شخصاً به محمد پیشنهاد داده بودند و یا آقاسیداحمد پیغام را به محمد ابلاغ کرد. ای کاش نحوه برکناری بنی صدر در فیلم «غریب» هم گفته میشد. داستان از این قرار بود زمانی که محمد در کردستان حضور داشت، به او خبر میرسد که بنی صدر به کردستان میرود تا با ساواکیها، منافقین خلق و افسرای بعثی عراق گفتگو داشته باشند. مردم از این اتفاق با خبر نشدند و ای کاش در این فیلم این مباحث به تصویر کشیده میشد.
بنی صدر به کردستان میرود و در آنجا دیدارها را انجام میدهد. پیش از ورود بنی صدر به کردستان، محمد به دلیل شناختی که از بنی صدر و ارتباط و آشنایی که با عوامل مذکور داشت، کارهای ورود بنی صدر به کردستان را به یکی از همرزمانش میسپارد. اتاقی را که قرار بود بنی صدر در آنجا حضور داشته باشد، مجهز به سیستم صوتی میکند و همه گفت و گوهایی که بین بنی صدر و ملاقات کنندگان صورت میگیرد به سیداحمد آقا منتقل میکنند و سیداحمد آقا همه گزارشات را به امام خمینی (ره) ابلاغ میکند. فردای آن روز عدم کفایت بنی صدر مطرح میشود و او مستقیم به کرج میرود و از آنجا با تغییر چهره فرار میکند.
* چه شد شهید بروجردی به این نقطه اوج رسید؟
از نقطهای به بعد روشنفکری شهید بروجردی آغاز شد و به نوعی کلید خورد. دیگر در آن نقطه تماشای فیلم و دیگر تفریحات ورزشی برای محمد معنا و مفهومی نداشت، اصلاً بهتر است بگویم که دیگر او وقتی برای انجام چنین کارهایی نداشت. معنویت و دیانت محمد پس از انقلاب به گونهای شده بود که بیشتر روزهای زندگی اش روزه بود و در افطار و سحر بیش از چند لقمه غذا نمیخورد.
اتاقی را که قرار بود بنی صدر در آنجا حضور داشته باشد، مجهز به سیستم صوتی میکند و همه گفت و گوهایی که بین بنی صدر و ملاقات کنندگان صورت میگیرد به سیداحمد آقا منتقل میکنند و سیداحمد آقا همه گزارشات را به امام خمینی (ره) ابلاغ میکند. فردای آن روز عدم کفایت بنی صدر مطرح میشود و او مستقیم به کرج میرود و از آنجا با تغییر چهره فرار میکنددر یکی از عملیاتهای کردستان، ارتش و سپاه زمانی که نقشه را پهن میکنند، آن روستایی که شهید بروجردی یاد کرده بود، در نقشه نبود. او به اتاق میرود، دو رکعت نماز میخواند و در نهایت پس از آنکه به ائمه توسل میکند، میآید و پای نقشه مینشیند و روستای مورد نظر را پیدا میکند و در نهایت عملیات شکل میگیرد. به نوعی با این کار مشکل حل میشود.
* یعنی در آن نماز چه اتفاقی میافتد؟
برخی از مسائل و اتفاقات با گذشت زمان قابل هضم میشود. حالات معنوی شهید بروجردی بسیار رشد کرد تا جایی که به هنگام عبادت، اگر بارها او را صدا میکردید، متوجه صدا نمیشد و همچنان مشغول راز و نیاز با خدای خودش بود.
* شهید بروجردی تا چه اندازه اهل مطالعه بود؟
بسیار اهل مطالعه بود و در زمینههای اسلامی و تاریخی بسیار مطالعه میکرد. در میان اینها کتاب «تحف العقول» و صحیفه سجادیه را میخواند و به همه هم توصیه مطالعه این کتاب را میداد. بنظرم مطالعه کتاب بسیار میتواند به رشد انسان کمک کند و ای کاش بتوانیم فرهنگ کتابخوانی را در جامعه ترویج دهیم. محمد در اواخر عمرش بسیار با قرآن انس گرفته بود و دائماً قرآن میخواند. به ویژه زمانی که در جاده بود. به دلیل مشغولیتهای ذهنی که داشت، از رانندگی منع شده بود و رانندهای داشت.
* از خلق و خوی شهید بروجردی برای مان بگویید...
اصطلاحی در میان افراد وجود دارد با این عنوان که فرد خونسرد است. محمد هم در این دسته از افراد قرار میگیرد. از همان دوران کودکی اش بسیار خونسرد بود. دیر به دیر عصبانی میشد. همیشه بر این موضوع باور داشت که به جای عصبانیت، راه حلی را پیش بگیرد. هیچگاه از او تندی ندیدم. او در برابر همه بردباری میکرد و صبوری اش نه تنها برای خانواده بود بلکه این ویژگی را در مقابل کسانی داشت که دشمنش بودند و یا حتی در برابرش جبهه گیری میکردند.
* در بخشی از فیلم «غریب» شاهد بودیم که مطرح میشود باید از بروجردی فاصله گرفت. شرح ماجرا از چه قرار بود.
در این فیلم بسیار کمرنگ و جزئی به این موضوع پرداخته شده بود. باید در جایی از این فیلم به واقعیت گفته میشد که ابوشریف به پرسنل سپاه با چه دیدگاهی این حرف را میزند و چه اتفاقی پشت این ماجراست.
* چه شد که شهید بروجردی در کردستان معروف و در عین حال محبوب شد؟
محمد به همراه حدود ده نفر در کردستان بود که از این تعداد دوستانش با او یکپارچه شده بودند. همانهایی بودند که در مقطعی از مبارزات سیاسی در زمان شاه فعالیتهایی داشتند.
در این راستا اعلامیههای امام خمینی (ره) تکثیر میشد و همه را داخل پشتیهایی میگذاشتیم که نزدیک به 30 اعلامیه درون آن جاسازی میشد. در نهایت این پشتی ها تقسیم میشد و به استانهای مختلف ایران همچون شیراز، خرم آباد، کرمانشاه و آبادان میرفت.
فرماندهانی که در جنوب عملکرد موفقی داشتند، پیش از آن در کردستان فعالیت میکردند و به نوعی در آنجا آموزشهای لازم را یاد گرفتند. فعالیت در کردستان بسیار سخت بود؛ چراکه دشمن به سختی قابل تشخیص میشد به شکلی که به طور مثال کسی که صبح حالت را میپرسید، شب سرت را میبرید. همه این ماجراها سبب شد تا فرماندهانی که در کردستان حضور داشتند، از جمله فرماندهان موفق در جنوب باشند.
از فرماندهانی که زیر نظر شهید بروجردی در کردستان بودند میتوانیم از شهید متوسلیان و شهید همت یاد کنیم. حتی شهید همت خودش میگفت که زمان زیادی طول خواهد کشید تا بروجردی هم بر ما و هم بر تاریخ شناخته شود. هر کدام از فرماندهانی که از حضور در جنگ و کردستان خسته میشدند و بعضاً برای خداحافظی و انتقال از کردستان به نزد بروجردی میرفتند، پس از دیدار با او و مشاهده چهره مظلوم و مسیحایی و گفت و گو با او از تصمیم خود منصرف میشدند. از این طرف کسانی بودند که مطرح کردند باید فاصله را از شهید بروجردی حفظ کرد.
آنهایی که در آن مقطع بر این باور بودند که باید از بروجردی فاصله گرفت، همانهایی بودند که کار را به جایی رساندند که لباس برخی از این فرماندهان را از تن خارج میکنند و به آنها میگویند اخراجید. اما باز هم چیزی عوض نمیشود چراکه آنها دوباره بر میگردند و با لباس خاکی بسیجی به میدان میروند و شهید میشوندآنهایی که در آن مقطع بر این باور بودند که باید از بروجردی فاصله گرفت، همانهایی بودند که کار را به جایی رساندند که لباس برخی از این فرماندهان را از تن خارج میکنند و به آنها میگویند اخراجید. اما باز هم چیزی عوض نمیشود چراکه آنها دوباره بر میگردند و با لباس خاکی بسیجی به میدان میروند و شهید میشوند. اینها همان فرماندهان بزرگی هستند که یک روز از سپاه اخراج شدند.
* آیا شهید بروجردی همان غریب فیلم آقای لطفی است؟
بله محمد در کردستان تنها بود و دلیل این تنها بودن تبعیت پذیری مطلق او از ولایت فقیه بود. سرانجام پس از 40 سال بدون آنکه خبری از شهید بروجردی درج شود، به خواست خدا فیلمی ساخته میشود که بخشی از مطالب ناگفته به ویژه از مطالب ناگفته پادگان ولیعصر در آن فیلم به تصویر کشیده میشود.
شاید بتوان گفت از سال 70 تا به امروز شما در هیچ سررسید و تقویم حتی دولتی مشاهده نمیکنید که در یکم خرداد به شهادت شهید محمد بروجردی اشاره شده باشد.
* چرا شهید بروجردی در تمام این سالها حتی نامش هم غریب بود؟
مقام معظم رهبری میفرمایند: "آن چهره نجیب را بازسازی کنید و هر کجا که اسم شهید به زبان آورده میشود، شهید بروجردی مقابل چشمانم است." دقیقاً یادم نیست کدام سال بود که مقام معظم رهبری وارد کردستان بودند. مادرم هم در آن مراسم بود. یکی از فرماندهان در خصوص کردستان شروع به صحبت میکنند و به تعریف خود میپردازند. پس از صحبتهای این فرمانده، مقام معظم رهبری پشت تریبون میروند و در خطاب به فرمانده میفرماید که شما لازم بود در این سخنرانی نام شهیدان بروجردی و کاظمی را به میان میآوردید و یادی از آنها میکردید. چون کردستان بدون اسم این شهدا شناخته شده نیست. این بخش از فرمایشات مقام معظم رهبری مستنداتش موجود داست. غریب بودن شهید بروجردی را از اینجا متوجه شوید. نام بسیاری از شهدا در طول این مدت کمرنگ شد و غریب ماند.
* از فرزندان شهید بروجردی برای مان بگویید.
محمد یک پسر و یک دختر داشت. زمانی که محمد شهید میشود، پسرش حسین شش ساله و دخترش سمیه چهارساله بود. حسین فرزند شهید بروجردی در حال بازنشسته شدن است و جسته و گریخته در کارهای پروژهای مشارکت دارد. دخترشان در رشته پزشکی، دکترای شأن را گرفتهاند و مشغول به فعالیت هستند. همسر شهید بروجردی دخترخاله مان هستند. یعنی محمد با همسرش دخترخاله پسرخاله بودند.
* نحوه شهادت شهید بروجردی به چه صورت بود؟
تا آنجا که یادم است میگویند روی مین شهید شده است. به دلیل خلوص ایمان شأن زمان دقیق شهدا به خودشان اعلام میشود. شهید بروجردی دقیقاً از زمان شهادتش آگاه بود و آن را بسیار دقیق به من هم گفت. محمد با من تماس گرفت و گفت که ما همدیگر را تازه ملاقات کردهایم. خانواده ام را کرمانشاه بفرست. داستان را که از او پرسیدم گفت من تا دو روز دیگر بیشتر نیستم. به همین صراحت گفتم که یعنی شهید میشوی؟ او گفت بله تا دو روز دیگر شهید میشوم.
دو روز دیگر میگذرد و رانندهای که هر روز با او همراه بود، محمد به او میگوید شما به مهاباد برو. راننده میگوید من همیشه با شما بودم اما محمد به او میگوید که من راهی را میروم که شما نباید با ما بیایی. باز زمانی که محمد در لندکروز بود، قانون به این صورت است که جلو و پشت ماشین فرماندهی یک ماشین همراه دوشکا حرکت میکند که اگر حملهای از جلو شود، آن دوشکا شلیک میشود و اگر از پشت حمله شود، آن ماشین پشتی مقابله میکند.
یکی از آن پنج نفری که در لندکروز نشسته بود، شروع به بیان کردن مشکلاتش به محمد میکند و اینچنین صحبت میکنند و در ادامه محمد میگوید که همه این مشکلات ما و شما در برابر مشکلات حسین بن علی (ع) چیزی نیست. عمق نگاه محمد اینچنین بود که اشک همه را در میآورد.
محمد به آن جاده که میرسد، فرمان میدهد که در خاکی متوقف شوند. به آنها میگوید که شما برو در ماشین پشتی بنشین. از او میپرسند که از دست مان ناراحت شدی و محمد میگوید که ناراحت نشدم اما الان وارد راهی میشویم که شما نباید با ما بیایید.
آن فرد پیاده میشود و به راننده میگوید حرکت کن. آن فرد با عصبانیت وارد دوشکای جلویی میشود و ماشین محمد حرکت میکند و از دوشکای جلویی فاصله میگیرد و در ادامه دست تکان میدهد و میرود. 300 متر جلوتر انفجار صورت میگیرد.
* سالهای سال گذشته و شاهد کم کاریهای بسیاری هستیم. بنظرتان امروز چه باید کنیم تا شهدای بسیاری که غریب ماندهاند را به نسل امروز بشناسانیم؟
برای شناخت شهدا باید فرمایشات مقام معظم رهبری پیگیری شود، ایشان بارها بر این مسأله تأکید کردهاند که با تهیه گزارش از خانوادهها مطالب را گردآوری کنید. طبق فرمایشات ایشان شهدا چراغ راه هدایت ما هستند. در این میان تنها شهید بروجردی نبود که غریب ماند بلکه بسیاری از شهدای دیگر نام شأن تا کنون غریب مانده است و باید فکری کرد. بنظرم به واسطه رسانههای مکتوب و غیر مکتوب به تبیین زندگی شهدا باید پردازیم. تا کنون ناشری به سراغ من و خانواده ام نیامدهاند تا قدری عمیق به زندگی شهید بروجردی بپردازند.
* اما الان چند کتاب در خصوص زندگی شهید بروجردی نوشته و چاپ شده است...
بله درست است اما اینها کافی نیست و بنظرم قدری عمیقتر باید در خصوص زندگی شهید بروجردی نوشت چراکه هر بعدی از زندگی شهید بروجردی حرفهای بسیاری نهفته است. البته این را هم باید گفت که در سال اول شهادت محمد، نزدیک به 10 هزار جلد کتاب با عنوان اسوه توسط منطقه 7 سپاه کردستان چاپ شد، اما گروهی اجازه ندادند که این مجلدات به دست کسی برسد.