چهارشنبه 16 آبان 1403

مروری بر زندگی «مسیح کردستان»

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
مروری بر زندگی «مسیح کردستان»

مسیح کردستان چند روز قبل از شهادت با برادرش در تهران تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد تا خانواده‌اش را به ارومیه بیاورد. در خردادماه سال 1362 تصمیم می‌گیرد تا محلی را برای استقرار تیپ شهدا انتخاب کند. برای دیدن مکانی که در نظر بود، همراه با پنج نفر دیگر از مهاباد به طرف محل جدید حرکت می‌کند.

به گزارش ایسنا، امروز اول خردادماه سالروز شهادت محمد بروجردی ملقب به «مسیح کردستان» است. وی در سال 1333 هجری شمسی در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد استان لرستان به دنیا آمد. او در ابتدای عمر و در 6 سالگی، پدرش را از دست داد. پس از فوت پدرش به ناچار با مادر، خواهران و برادرانش به تهران آمدند و در یکی از محلات جنوب شهر، خانه‌ای را اجاره کردند و در آن ساکن شدند.

محمد کوچک برای گذران زندگی مشغول به کار شد و همزمان، تحصیلات دوران ابتدایی را نیز به پایان رساند. مادر زحمتکش او، با پنج فرزند در خانه‌ای قدیمی و پر از مستأجر در خیابان مولوی تهران اتاقی اجاره کرده بود و همه اعضای خانواده برای درست زیستن، کار می‌کردند. خواهرها و مادر در منزل و برادرها در مغازه‌ای واقع در پیچ شمیران.

محمد دوران سخت کودکی را پشت سر گذاشت و دوران نوجوانی و جوانی را آغاز کرد. همزمان با آغاز دوره جوانی، با روحانیت مبارز آشنا شد و مبانی تفکرات اسلام ناب محمدی را فرا گرفت.

او از طریق همین روحانیت مبارز و انقلابی، با عقاید و تفکرات رهبر کبیر انقلاب اسلامی آشنا و از سرچشمه بی‌دریغ آن سیراب گشت و تمام توان خود را برای مبارزه با حکومت ظالم شاه به کار بست.

این تلاش با کمک دوستان و همراهان به ثمر نشست و به شکل سامان یافته‌ای درآمد. دستاورد آن، تشکیل گروهی تحت عنوان «گروه توحیدی صف» بود. فعالیت‌های گروه شامل کلاس‌های سیاسی، مذهبی و نظامی بود. همچنین حرکت‌های مبارزاتی علیه شاه خائن از فعالیت‌های دیگری بودکه کم کم شکل گرفت.

محمد یک سال بعد به خدمت سربازی فراخوانده شد. او که علاقه‌ای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت، از خدمت سربازی گریخت و قصد آن داشت که برای دیدار با مقتدای خود امام خمینی به عراق برود که در مرز دستگیر شد و او را برای انجام خدمت اجباری به تهران آوردند. پس از دو سال خدمت و تحمل سکوت، مبارزات سیاسی خود را دوباره آغاز کرد.

پس از مدتی ارتباط با سازمان‌های فرهنگی، شروع به چاپ، تکثیر و پخش اعلامیه‌های حضرت امام (ره) کرد. او اعلامیه‌های حضرت امام را که در تیراژ وسیع تکثیر می‌شد، به کمک دیگران در سطح شهر تهران و سراسر کشور پخش می‌کرد. در سال 1354 توسط مأموران رژیم شاه دستگیر شد و مدتی را در زندان دژخیمان به سر برد. در سن 17 سالگی ازدواج کرد. ازدواج او در محیطی ساده و با صفا انجام گرفت؛ در یک اتاق ساده با چند نفر از بستگان نزدیک. ثمره این ازدواج دو فرزند به نام‌های حسین و سمیه است.

پس از کشتار 19 دی ماه قم و به خون آغشته شدن خاک مقدس این شهر، محمد عملیات نظامی را آغاز کرد. از جمله فعالیت‌های نظامی وی در آن دوره می‌توان به انفجار رستوران خوان سالار (عشرتکده جاسوسان آمریکایی)، انفجار اتوبوس حامل آمریکایی‌ها در لویزان، خلع سلاح قرارگاه پلیس، انفجار کارخانه برق کاخ نوجوانان منطقه شوش و شرکت در تصرف پادگان جمشیدیه و رادیو و تلویزیون اشاره کرد که محمد در عملیات آخر که به آن اشاره شد، از ناحیه پا مجروح شد.

پیوند گروه «توحیدی صف» با 6 گروه دیگر منجر به تشکیل «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» شد. وی هنگام ورود حضرت امام به میهن اسلامی، به اتفاق «رفیق دوست»، مسئولیت حفاظت از ایشان را به عهده گرفت.

در روز 12 بهمن، محمد به عنوان فرمانده گروه، لباس روحانیت پوشید. اسلحه را زیر عبایش پنهان کرد و وارد فرودگاه شد. بعد از ورود امام مسئولیت حفاظت ایشان را در مدرسه علوی به عهده داشت و لحظه‌ای از این امر مهم غفلت نکرد. از ابتدای تشکیل سپاه، به عنوان یکی از معاونان پادگان ولیعصر (عج) در قسمت عملیات مشغول به کار شد. او از همان ابتدا، فرمانده عملیات کردستان بود و تمام حرکات دشمن را زیر نظر داشت.

بعد از پیام تاریخی امام خمینی در روز 25 مرداد سال 1358 به اتفاق رزمندگان اسلام با رشادت‌ها و ایثارگری‌های فراوان، ضدانقلاب را از منطقه کردستان بیرون راندند. پس از چندی به سمت فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد و همچنان به پاکسازی مناطق کردستان ادامه داد.

با تشکیل سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد» و مطرح کردن آن در شورای عالی سپاه و تصویب این سازمان، به کمک دو تن از اعضای شورای انقلاب یعنی شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی و حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی، مسئولیت آن را خود به عهده گرفت. بعد از منطقه‌ای شدن سپاه پاسداران در سطح کشور، او به عنوان فرمانده منطقه هفت سپاه که شامل استان‌های همدان، باختران (کرمانشاه)، کردستان و ایلام بود، برگزیده شد.

پس از مدتی، پیشنهاد تشکیل قرارگاه حمزه سیدالشهداء را داد اما پس از تشکیل قرارگاه، فرماندهی آن را که به او پیشنهاد شده بود، نپذیرفت و با اصرار زیاد مسئولان، به سمت قائم مقام قرارگاه منصوب شد.

تشکیل «تیپ ویژه شهدا» یکی دیگر از ابتکارات محمد بود. بروجردی اولین ستاد مشترک کشور را در کردستان تشکیل داد و با هماهنگ کردن نیروهای سپاه، ارتش و ژاندارمری، تمام توان و قدرت آنها را در یک خط و به سوی یک هدف منسجم کرد. یک بار ضدانقلاب او را که فرمانده سپاه «منطقه 7» بود و مرتب در جبهه‌های غرب کشور حضور پیدا می‌کرد و موجب تقویت روحیه نیروها بود به اسارت گرفت و در مقابل آزادی‌اش خواهان امتیازاتی فراوان شد ولی به کمک رزمندگان، از اسارت جان سالم به در برد. چندین بار در حین درگیری با ضدانقلاب مجروح و مدتی بستری شد. یک بار هم هلی کوپتر حامل او مورد اصابت گلوله‌های دشمن قرار گرفت و سقوط کرد، ولی باز از آن حادثه هم جان سالم به در برد.

مسیح کردستان چند روز قبل از شهادت با برادرش در تهران تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد تا خانواده‌اش را به ارومیه بیاورد. در خردادماه سال 1362 تصمیم می‌گیرد تا محلی را برای استقرار تیپ شهدا انتخاب کند. برای دیدن مکانی که در نظر بود، همراه با پنج نفر دیگر از مهاباد به طرف محل جدید حرکت می‌کند. به سه راهی مهاباد - نقده که می‌رسند به بروجردی پیشنهاد می‌کنند تا در همان جا بماند و دیگران برای بازدید محل بروند اما او نمی‌پذیرد. با اصرار زیاد، یک خودرو که بر روی آن مسلسل «دوشکا» کار گذاشته شده بود، در پیشاپیش ماشین آنها حرکت می‌کند و دو نفر از نیروها هم در آن خودرو می‌نشینند. از سه راهی تا محل مورد نظر برای اردوگاه حدود یک کیلومتر جاده خاکی بود. هنگامی که ماشین او به محل می‌رسد در حالی که فاصله‌اش با ماشین دوم، 50 متر بیشتر نبود، صدای انفجار مهیبی به گوش می‌رسد. ماشین از زمین بلند شده و تمامی افراد از آن به بیرون پرتاب می‌شوند. محمد چند متری دورتر ازماشین افتاده بود.

بعد از شهادت محمد بروجردی، مردم شهر سنندج در مراسم پرشکوهی در بزرگداشت آن شهید شرکت کردند. پیکر شهید محمد بروجردی از سرزمین مظلوم کردستان به شهر تهران انتقال یافت، ولی یاد و خاطرات او همواره در آن منطقه باقی خواهد ماند.

انتهای پیام