سه‌شنبه 6 آذر 1403

نامه‌هایی به یک بسیجی / دردها همان دردهایند و جواب‌ها همان جواب‌ها

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
نامه‌هایی به یک بسیجی / دردها همان دردهایند و جواب‌ها همان جواب‌ها

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو، کتاب «نامه‌هایی به یک بسیجی» مجموع پنج نامه است که در سال 1377 در نشریه «شلمچه» چاپ شده و یک واپسین‌نامه که در 1397 نوشته شده است. روح کلی سخن میرشکاک به عنوان بسیجی متفکری که جبهه جنگ جدیدی را یافته و در آن قدم نهاده، این است که ذهن مردم و بسیجیان منزوی بعد از جنگ تحمیلی و قبول قطعنامه را نسبت به جنگ جدید فرهنگی متوجه کند. او در ضمن اعتراضات صریحی...

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو، کتاب «نامه‌هایی به یک بسیجی» مجموع پنج نامه است که در سال 1377 در نشریه «شلمچه» چاپ شده و یک واپسین‌نامه که در 1397 نوشته شده است. روح کلی سخن میرشکاک به عنوان بسیجی متفکری که جبهه جنگ جدیدی را یافته و در آن قدم نهاده، این است که ذهن مردم و بسیجیان منزوی بعد از جنگ تحمیلی و قبول قطعنامه را نسبت به جنگ جدید فرهنگی متوجه کند. او در ضمن اعتراضات صریحی که حتی بی‌نسبت با اتفاقات این روز‌های جامعه ما نیست، هنرمندانه مدافع انقلاب است و فریادی هم اگر دارد، از سر خیرخواهی و دلسوزی است گرچه برخی از آن‌ها درست هم نیست. برخی از پیام‌های کتاب برای این روز‌های ما هم مهم است و هنوز زنده است و کار می‌کند، گرچه فضای جنگ فرهنگی که برای نویسنده حیاتی است و از آن صحبت می‌کند، امروزه روشن‌تر شده و حرفه‌ای‌تر و موقف ما نیز جلوتر از آن نقطه‌ای است که کتاب، در آن سیر می‌کند. به مناسبت سالروز تشکیل بسیج، به سراغ کتاب «نامه‌هایی به یک بسیجی» می‌رویم و برش‌های کوتاهی از آن را گلچین کرده است که شاید برخی درد‌ها هنوز همان دردهایند و جواب‌ها همان جواب‌ها. برشی ازنامه‌هایی به یک بسیجی را می‌خوانیم:  قطع‌نامه پانان تاریخ تشیع نبوده است نه! ابدا! هرگز پشیمان نیستم چرا چند سال پیش حسرت میخوردم که‌ای کاش من هم با گلوله تک تیراندازی عراقی از نکبت این روزگار رها شده بودم، اما امروز فکر می‌کنم قطع‌نامه پانان تاریخ تشیع نبوده است و مردن در گوشه عزلت این خانه با ترور شدن به دست کنش پذیران مدعی آزادی با کشته شدن در خیابان‌های تهران هم دست کمی از شهادت در «شب بستان» ندارد. جهان و کارجهان چیست؟ عیش بی بنیاد زدیم بر صف رندان و هرچا بادا باد! یا میرشکاک در جای دیگر در وصف خارج نشینان و داخل نشینان خارج از گود می‌نویسد: در تهاجم فرهنگی غالبا دکتر و مهندس و سیاست باز و قدرت طلب و مدیریت خواه که اکثرا تمام روز‌های انقلاب و جنگ را یا در خارج یا در داخل پشت میز‌های دانشگاه‌ها بودند و دانسته و ندانسته مغلوب غرب و همین‌ها که خیلی هایشان هر وقت روشنفکر‌ها را می‌دیدند قیافه می‌گرفتند و از «فوکو» و «دریدا» و «لیوتار» و «پست مدرنسیم» حرف می‌زدند و هر وقت رؤسای بالاتر را می‌دیدند جانمار آب می‌کشیدند و در صف اول جماعت یا خشوع قلابی و گردن کج جا می‌گرفتند باعث شدند امروز دشمن تمام دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها را تصرف کند و خاکریزهایش را توی خیابان‌ها و خانه‌ها بزنند و به دست رسانه‌های خودی آرمان‌های اسلام و انقلاب را هدف بگیرند و با پول سهم امام سنگر‌های لرزان عدالت و انتظار مرگ آگاهی و شهادت، ترس آگاهی و قناعت را در هم بکوبد. در مورد سید مرتضی خیلی‌ها در مورد سید مرتضی حرف زده‌اند و خیلی حرف‌ها زده اند، اما این یک جمله را از همدل و همزبان او در عرصه تفکر فلسفی بشنوید دکتر داوری می‌گوید: «فراموش میکنند وجود او را، اما عدم وجود او را فراموش نمی‌کنند» میدانی چه کسانی وجود سید مرتضی را فراموش می‌کنند، اما عدم او را فراموش نمی‌کنند؟ ما من وتو و تمام بسیجی‌ها. با وجودعلمای خود با وجود شهدای خود کار داشته ایم؟ ما فقط با عدم آن‌ها کار داریم، زیرا خودمان عدم شده ایم و بی حریم و اگر عدم نبودیم و با وجود مقدس آن‌ها سر و کار داشتیم که امروز در چنبره محنت و مصیبت زیر سیطره دشمن نبودیم. فکر می‌کنیم همت آن را داریم که با وجود آن‌ها سر و کار پیدا کنیم؟ جامعه مدنی و ما ادراک جامعه مدنی سید جان! نوشته‌ای: «برو با سینه زنان حرم جامعه مدنی شریک شوو هم خودت را خلاص کن هم ما را. تو که از آزادی دفاع می‌کنی، پس دیگر معطل چه هستی؟» محمد جان! باور کن اگر جامعه مدنی قرار بود واقعا در این مملکت تحقق پیدا کند از آن دفاع می‌کردم، مصیبت اینجاست که مدعیان جامعه مدنی مطلق گرایی خود را زیر چتر این ادعا پنهان کرده‌اند. آن‌ها جامعه مدنی نمی‌خواهند می‌خواهند ریشه اسلام را بخشکانند؛ و این مملکت بحران زده را ششدانگ قبضه کنند و نفس همه را بند بیاورند و تمام مخالفان خود را از دم تیغ بگذارنند و با آمریکا و اسرائیل مصالحه کنند و پدر تمام کسانی را که با امپریالیسم و صهیونیسم مخالفتی کرده‌اند، از گور در آوردند و بسوزانند.