نشان لیاقت یک سرباز
مأموریت لطیف در بانه به اتمام رسیده بود. قرار بود فرمانده جایگزین خود را با منطقه استحفاظی آشنا کند. در «مورخ 6/10 /1362» در جریان شناسایی مناطق پاکسازی نشده و درگیر، موردحمله کمین نیروهای گروهک ملحد کومله قرار گرفت و پس از هلاکت سه نفر از اشرار، از فاصله 1500 متری با اسلحه سیمینوف (قناسه) از پشت سر مورد اصابت گلوله به قلب قرار گرفت و در سن 36 سالگی به شهادت رسید.
به گزارش ایسنا، سرهنگ مهدی شیرازی از پژوهشگران سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش در یادداشتی حماسهآفرینیهای شهید لطیف رنجبر را مرورکرده است.
در این یادداشت میخوانیم:
لطیف رنجبری چهارم شهریورماه سال 1326 در روستای «آلهکبود» از توابع شهرستان بیجار گروس استان کردستان در خانوادهای روستایی متولد شد. روستایی که ایام خوش و خاطرهانگیز کودکی او را در خود جای داد و روز به روز بزرگ شدن و پرکشیدنش را به تماشا نشست. لطیف کوچک، قبل از ورود به مدرسه، مشق علم و ادب را در مکتبخانه روستا آغاز کرد. در مکتب یکی از اساتید، کلام خدا را سه بار دوره کرد و از همان دوران کودکی با قرآن مأنوس شد. پس از آن دوره ابتدایی را در مدرسه تدین طی کرد.
در کناربرادرانش به نامهای محمد، بختیار، محمود، مختار، عارف، احمد و دو خواهر به نامهای نرگس و نگار روزهای خوش نوجوانی را طی کرد. پسازآن بهدلیل عدم دسترسی به مدرسه راهنمایی و دبیرستان و نداشتن امکانات از ادامه تحصیل باز ماند و بهجای آن در کار کشاورزی همراه با برادرانش به کمک پدر شتافت.
سال 1346 در سن 18 سالگی رخت زیبای سربازی را به تن کرد و با اعزام به تهران در لشکر گارد واقع در پادگان سلطنتآباد تهران در «گروهان 7» از «گردان یکم» خدمت کرد. پس از طی دوران سربازی به روستای آلهکبود بازگشت و کار کشاورزی را ادامه داد؛ اما پس از 6 ماه به دعوت برادرش محمد به تهران آمد و در آزمون ورودی ارتش شرکت کرد و پس از پذیرفت شدن با نمرات عالی به استخدام دژبان مرکز درآمد و با درجه گروهبان سومی شروع به کار کرد.
پس از ازدواج و صاحب فرزند شدن، داشتن خانواده تاثیری بر تلاشهایش نگذاشت بلکه او را برای رسیدن به قله های رشد و ترقی مصمم تر کرد. بهصورت شبانه در دبیرستان الهی نازیآباد به ادامه تحصیل مشغول شد و با پشتکار خوبی که داشت توانست دیپلم خود را در سال 1357 دریافت و در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شود.
لطیف رنجبری در سالی که فریاد اعتراضات مردم بر ضد حکومت پهلوی گوش فلک را کر میکرد با توجه به تفکرات دینی و مذهبی که از ابتدای آموختن کلام الله مجید در عمق وجودش رخنه کرده بود، علاقه به انجام تکالیف دینی و ارادت خاص به خط سرخ سالار شهیدان خود را همراه و همداستان با مردم میدید. عدالت و راستی را دوست میداشت. در مبارزات انقلاب ملتش پیوست و چون قطرهای آن سیل بنیانکن را همراهی کرد. در تاریخ 1358/6/21 موفق به دریافت گواهی پایان دوره آموزش افسری کادر شد. رنجبری جزو اولین گروه افسران فارغالتحصیل دانشکده افسری در زمان بدو تشکیل نظام مقدس جمهوری اسلامی بود که به درجه ستوان دومی نائل آمد.
او که در دوران آموزش افسری یکی از نیروهای زبده در فنون رزمی (کاراته و جودو) بود و جزو افراد برتر آن دوره بهحساب میآمد و یکی از افراد مورد اعتماد گروههای مذهبی و متعهد به آرمانهای والای حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و انقلاب اسلامی ایران بود، توانست نظر فرماندهان وقت خود را جلب نماید تا بهعنوان افسر آموزش و فرمانده یکی از گروهانهای آموزشی پادگان دوآب (شهید شفیعی) استان مازندران انتخاب و حکم انتصاب و انتقالش صادر و جهت انجام وظیفه خطیر خود عازم دیار خطه شمال کشور شود.
در طول خدمت در پادگان، آموزش و سازماندهی گروههای زیادی از نیروهای اعزامی به مناطق عملیاتی را بر عهده داشت.
دو سال بعد در سال 1361 با داشتن همسر و چهار فرزند به دلیل علاقه وافری که جهت حضور در خطوط مقدم مناطق جنگی و عملیاتی داشت با درخواست خودش بهعنوان فرمانده گروهان سه از «گردان رزمی 707 حضرت ابوالفضل (ع)»، عازم جبهههای نبرد در منطقه اروندکنار شد و حدود یک سال و نیم در برابر تجاوز ارتش بعث عراق از وطن محبوب و مألوفش مردانه و جانانه دفاع کرد.
لیاقت، شجاعت و کاردانی او باعث شد تا پس از چهار ماه به یکی از مناطق جبهه غرب (منطقه عملیاتی و مرزی عراق پایگاه ولیآباد بانه) که تحت کنترل ضدانقلاب در استان کردستان بود، منتقل شود. در مدت چهارماه حضور مقتدرانه و فرماندهی مدبرانه در بانه توانست امنیت بالایی را در منطقه ایجاد و بسیاری از آن مناطق را از لوث وجود اشرار ضدانقلاب کومله و دمکرات پاک کند.
مأموریت لطیف در بانه به اتمام رسیده بود و قرار بود فرمانده جایگزین خود را با منطقه استحفاظی آشنا کند. در «مورخ 6/10 /1362» در جریان شناسایی مناطق پاکسازی نشده و درگیر، موردحمله کمین نیروهای گروهک ملحد کومله قرار گرفت و پس از هلاکت سه نفر از اشرار، از فاصله1500 متری با اسلحه سیمینوف (قناسه) از پشت سر مورد اصابت گلوله به قلب قرار گرفت و در سن 36 سالگی به آرزوی همیشگی خویش یعنی لقاء الهی رسید و به درجه رفیع شهادت نایل شد.
اهمیت شهادت ایشان برای ضد انقلاب بهاندازهای بود که همان شب خبر شهادتش را در «رادیو کومله» اعلام و از آن بهعنوان یک پیروزی یاد کردند.
از این شهید بزرگوار دو فرزند پسر به نامهای «مصطفی» و «عباس» و دو فرزند دختر به نامهای «اعظم» و «زهرا» به یادگار باقیمانده است.
پیکر پاک این شهید در قطعه 28 ردیف 71 شماره 4 «بهشتزهرا (س)» تهران به خاک سپرده شده است.
«روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد»
انتهای پیام