وضعیت «شبهدرگیری» میان ایران و آمریکا و مساله امکانپذیری دیپلماسی
تهران - ایرنا - معادله موازنه قدرت در تحولات اخیر منطقه، از نگاه «ابراهیم متقی» استاد دانشگاه تهران فضایی را ایجاد کرده که مهیای مذاکره ایران و آمریکا نیست.
«چشم انداز روابط ایران و آمریکا در پرتو تحولات جدید» عنوان نشست تخصصی بود که عصر دیروز دوشنبه هفتم بهمنماه در سالن فردوسی «خانه اندیشمندان علوم انسانی» به همت «انجمن علوم سیاسی ایران» برگزار شد. در این نشست 6 تن از استادان و کارشناسان برجسته حوزه بینالملل از جمله «فریدون مجلسی»، «مصطفی زهرانی»، «حسین دهشیار»، «فواد ایزدی»، «سیدجلال دهقانی فیروزآبادی» و «ابراهیم متقی» حضور داشتند و به بیان دیدگاههای خود در پیوند با روابط تهران و واشنگتن پرداختند.
متقی عضو هیات علمی گروه روابط بینالملل دانشگاه تهران از صاحبنظرانی بود که در این نشست به بیان دیدگاههای خود پرداخت.
فرایند قدرتیابی ایران در منطقه و تبعات لشکرکشی آمریکا به افغانستان و عراق
متقی در ابتدای این نشست بیان داشت: تبین من در مورد وضعیت فعلی آمریکا در روابط با ایران، مبتنی بر شرایط تعارض است. این تعارض در یک پروسه تاریخی شکل گرفته و در شرایط کنونی به نقطه عطفی رسیده است. آیا این تعارض ماهیتی و کنش غریزی در روسای جمهوری آمریکا وجود دارد؟ «دونالد ترامپ» یک پوپولیست است و این دیدگاه، یک ایدئولوژی نیست یک منطق وکنش سیاسی است. «باراک اوباما» نئولیبرال و «جورج بوش» قبل از آن لیبرالیست بود. هیچ کدام از رئیسجمهورهای آمریکا، کنش ماهیت غریزی نداشتند.
کنش غریزی به این معنا است که قیافه و ادبیات شما برای من خوشایند نیست و از کنشهای تهاجمی و خصمانه استفاده میکنند. مساله آمریکا، موازنه قدرت است. آمریکاییها به این جمعبندی رسیدند که ایران در دهه 1970 حافظ منافع آمریکا در خلیج فارس بود و نقش ژاندارم منطقه را داشت، اما یک پدیده و فرایندی به نام انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت و موازنه قدرت در منطقه را به هم زد. ایران با وام گرفتن از نهادهای بین المللی در دهه 1990 و با توجه به فضای صادرات نفت توانست زیرساختهای اقتصادی ایجاد کند و زیرساختهای نظامی ویران شده در زمان جنگ تحمیلی با عراق را باز تولید کند. در فضای دهه 90 در منطقه قدرتی به نام ایران شکل گرفت که توانست در عرصه منطقهای نقش آفرینی کند.
در قرن 21 آمریکا، دو اقدام نظامی در منطقه انجام داد. حمله به افغانستان در سال 2001 و جنگ عراق در سال 2003 شرایط قدرت در منطقه را دچار تحولات عمیق کرد. همه نظریهپردازان روابط بین الملل بر این باور بودند که خلأ قدرت ادامه نخواهد داشت و بازیگری به صورت اجتناب ناپذیر خلأ قدرت را پر میکند. این بازیگر ایران بود، که در دهه 1990 ساختار نظامی خود را تقویت کرد و گسترش داد. ایران به خاطر کنش انگیزشی نشان داد که میتواند امنیت ملی و سرزمینی خود را تأمین کند.
زمانی که قدرت ایران در منطقه افزایش پیداکرد، به صورت اجتنابناپذیر، تعریف حوزه امنیتی هم در منطقه دچار تحولاتی شد. رفتار سیاسی و راهبردی، تابعی از مقاصد نیست بلکه تابعی از قدرت است، پس این قدرت در رابطه با ایران شکل میگیرد. ایران با دو تهدید منطقهای روبرو بود؛ یکی عراق به رهبری «صدام حسین» که مدعی سردمداری ناسیونالیسم عربی و رقیب ایران در منطقه بود و دیگری، مجموعه بنیادگرای سلفی در افغانستان که تهدیدی برای امنیت ایران محسوب میشد. اقدام آمریکا بهگونهای بود که توانست این حکومتها را براندازی کند، اما نتوانست امنیت را در این کشورها ایجاد کند. آمریکا تا امروز نتوانسته در افغانستان و عراق، با اقدام نظامی امنیت را بهوجود آورد و قابلیت لازم برای نظامسازی و برقراری ثبات در این کشورها را نداشته است. با براندازی این قدرتها ایران توانست قدرت منطقهای خود را تقویت کند.
شرایط برای مذاکره مهیا نیست
این کارشناس مسایل بین الملل در ادامه اظهار داشت: اروپا و چینیها مخالف حمله آمریکا به افغانستان و عراق بودند و سازوکارهای دیگری را در دستور کار خود قرار دادند اما آمریکاییها خود را کلانتر جهان میدانند و ادبیات آنان این است که شکست ناپذیرند. دولت آمریکا در چاهی وارد شد که قبل از آن شوروی رفته بود، اما آمریکا از آن درس عبرت نگرفته بود.
در پیدایش این فضا، ایران توانست نقشآفرینی کند و وقتی وارد مراودات سیاسی شد، موازنه و معادله قدرت در منطقه تغییر کرد. گسترش قدرت ایران منجر به شرایطی شد که اسرائیل و اعراب به این نتیجه رسیدند قدرتی در منطقه ظهور کرده و دامنه نفوذ آن تا نزدیکی اسرائیل و عربستان پیش رفته است. این دو بازیگر در فضای تهدیدی به نام قدرت منطقهای ایران قرار گرفتند. سند امنیت ملی آمریکا این است که باید قدرت ایران مهار شود یا کاهش پیدا کند. معادله موازنه قدرت این موضوع را مطرح میکند که فضای امروز روابط ایران و آمریکا فضای مذاکره نیست. بر اساس این اندیشه، با قرار گرفتن در فضای تعاملی نمیتوانیم با رفع تحریمها روابط خود با آمریکا را بهبود بخشیم.
در بستر تعامل با آمریکا دو مساله وجود دارد. در فضای مذاکرات دیدگاه وزارت امور خارجه این بود که با دادن امتیاز میتوان امنیت بیشتر ایجاد کرد. مساله اصلی کنش آمریکا، بحث موازنه قدرت است. اگر ما قابلیت هستهای خود را تقویت میکردیم در این فضا غیرممکن بود که ترامپ به این نتیجه برسد که سردار سلیمانی را ترور کند.
در شرایط فعلی امکان مذاکره وجود ندارد و احتمال تنش بیشتر بین تهران - واشنگتن به دلیل موازنه قدرت مطرحاست. سیاست آمریکا بر اساس رویکرد ترامپ و تیم او ایجاب میکند که نقاط بیشتری از اصطکاک در مقابله با ایران را تشدید و تقویت کند. ترور سردار سلیمانی بهمنزله حمله به نقطه ثقل کنش راهبردی ایران در منطقه بود و ایران هم با اقدام متقابل با وزن مخصوص خود به این ترور پاسخ داد.
ایران با قابلیت و اقدام متقابل خود نشان داد که قابلیت پاسخگویی را دارد. فضای موجود در روابط ایران و آمریکا در منطقه، فضای شبهدرگیری است. این بازی در واقعیت عدم توازن موجود، ادامه پیدا خواهد شد. ترس از ایران باعث شد موازنه قدرت در منطقه به سمت گسترش تنش تشدید شود و حتی هر دو طرف آمادگی برای تنش و اصطکاک را داشته باشند.
در عصر موجود فضای جنگ تمامعیار وجود ندارد. رویکرد آمریکا بر اساس اعمال فشار حداکثری بر ایران است. موازنه جدید قدرت در منطقه فضای التهاب را ادامه میدهد و دیپلماسی از سوی طرفین برای مذاکره امکانپذیر نخواهد بود. کسانی که در آینده وارد فضای مذاکرات بین دو کشور میشوند، باید در فضای جدید و تغییریافته بتوانند به دنبال کاهش تنش در روابط بین ایران و آمریکا باشند.
*س_برچسبها_س*