وقتی مردان سیاست دست به قلم میشوند
تهران - ایرنا - ماهیت یادداشت با برملاکردن اسرار گره خورده، درباره شماری از مسؤولان پس از انقلاب این احتمال را دارد که آنان یادداشتهای روزانه خود را در جایی ثبت کرده باشند؛ اما در نظر گرفتن «ملاحظات»، سبب شده است که هنوز زمان را برای انتشار آنها مناسب نبینند و انتشارشان را «مصلحت» ندانند.
«یادداشتنویسی» یکی از شاخههای «زندگینگاری» است که به ویژه در میان سیاستپیشگان و آنان که روزی عهدهدار منصب و مقامی بودهاند، طرفدارانی داشته است. براساس تعریفی، «به گونهای نوشته تقویمی و تاریخمند که تجربهها و روایتهای زندگی فرد در آن نوشته میشود، یادداشت شخصی گفته میشود. این اصطلاح تقریباً معادل Diary است که در غرب، هر نوع نوشتهای اعم از ثبت وقایع، معاملات، مشاهدات، احساسات و عواطف و از این قبیل را شامل میشود». [1]
طبق تعریفِ دیگری که از یادداشتنویسی بهدست داده شده است، این نوع نوشته به «متونی گفته میشود که خاطرهنگار در هنگام وقوع حوادث، بهصورت روزانه یا دورهای به ثبت وقایع میپردازد و در این یادداشتها عمدتاً حوادثی مطرح میشود که خاطرهنگار در آنها مدخلیت و حضور داشته است». [2]
آنچه در سطرهای پیشرو تقدیم شده، مروری است بر گذشته و نمونههای یادداشتنویسی سیاسی - تاریخی در ایران و زبان فارسی.
یادداشتهای داریوش هخامنشی
گرچه برخی رونقِ یادداشتنویسیِ روزانه را در ایران، از روزگارِ مشروطه و آشناییِ بیش از پیش ایرانیان با نوشتهها و ادبیات اروپاییان دانستهاند، اما میتوان ریشههای این نوع از زندگینگاری را در دورههایی بسیار قدیمیتر از عهد مشروطه یافت.
با قدری آسانگیری شاید بتوان کتیبههای سنگی برجایمانده از شاهانِ ایران باستان را نیز نمونهای از یادداشتنویسی به حساب آورد. یکی از نمونههای برجسته که نشانههایی از تمایلِ پادشاهانِ سالهای کهنِ ایران را به یادداشتنویسی بازتاب میدهد، کتیبه داریوشِ هخامنشی (م. 486 پ. م.) بر پهنه کوه بیستون است. «کتیبه بیستون» که به فرمان داریوش بزرگ به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و اکدی نگاشته شده، دربردارنده صورتی از مهمترین کارهای آن پادشاه مقتدر هخامنشی است. درواقع داریوش با این کتیبه، اقدام به ثبتِ وقایعی از عهد پادشاهی خود کرده است؛ کاری که سیاستمدارانِ روزگاران اخیر نیز آن را بهشکل روزانه و گاه سالانه در قالب یادداشتنویسی و خاطرهنویسی انجام میدهند.
کتیبه بیستوندر بند 12 از ستون دوم کتیبه بیستون چنین نوشته شده است که داریوش شاه گوید: پس از آن من از بابِل بهدرآمدم. رهسپارِ ماد شدم، چون به ماد رسیدم، شهری «کوُدُروُش» نام در ماد آنجا این «فرَوَرتیش» که خود را شاه در ماد میخواند، با سپاهی به جنگکردن علیه من آمد. پس از آن، جنگ کردیم. اهورامزدا مرا یاری کرد. بهخواست اهورامزدا من سپاهِ آن فرَوَرتیش را بسیار زدم. از ماه «اَدُوکَنَ ئیشَ» [در سالشماری هخامنشی برابر است با فروردین ماه] 25 روز گذشته بود، آنگاه جنگ کردیم.
بند 13 - داریوش شاه گوید: پس از آن، این فرَوَرتیش با سوارانِ کم گریخت؛ سرزمینی «ری» نام در ماد، از آنسو روانه شد. پس از آن، من سپاهی دنبال (او) فرستادم. فرَوَرتیش گرفته شده، به سوی من آورده شد. من هم بینی، هم گوش، هم زبان (او) را بریدم و یک چشم (او) را کندم. بَسته دَمِ درِ (کاخ) من نگاه داشته شد. همه او را دیدند. پس از آن، او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته (او) بودند، آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم». [3]
روزنامهنویسی به جای یادداشتنویسی
تصور فارسیزبانانِ امروز از واژه «روزنامه»، چند ورقِ کاغذی یا چند صفحه دیجیتالی است که روزانه منتشر میشود و انواع فرآوردههای خبری، همچون خبر و گزارش و گفتوگو و یادداشت را در موضوعهای گوناگون در اختیار مخاطب قرار میدهد. اما این واژه فارسی را به جز این معنای امروزه معروف، معناهای دیگری نیز است. در گذشته، «روزنامه» به کتاب یا کتابچهای که در آن شرح وقایع روزانه را یادداشت میکردند، اطلاق میشده است. [4] این معنا از «روزنامه» را میتوان نمونهوار در این بیت صائب تبریزی هم دید:
رحمی به روزنامه اعمالِ خویش کن / از کجرَوی زبانِ قلم را نگاه دار
روزنامهنویسی در روزگار گذشته ایران، در بسیاری از موارد به تاریخنگاری پهلو میزند. به بیانِ دیگر، بسیاری از روزنامههایی که از سدههای پیشینِ زبان فارسی برجای مانده، کتابهایی است که منشیان و دبیران یا دیگر مردانِ اهلِ دربارِ پادشاهان گوناگون در شرح وقایعِ بخشی یا همه دوره حکومتِ یک سلطان یا حاکم محلی یا یک سلسله پادشاهی خاص نگاشتهاند. با اینحال، این دسته آثار را هم میتوان گونهای یادداشتنویسی تاریخی و سیاسی بهشمار آورد؛ یادداشتهایی که به جای آنکه به شرح وقایعِ روزانه بپردازند، رویدادهای مهم را بهطور سالانه در خود ثبت کردهاند. این یادداشتها که در زمره نوشتههای دیگرنگاری و وقایعنگاری جای میگیرند، از دید تاریخی بسیار ارزشمندند و نکتههای دقیق، باریک و کمتر اشارهشدهای را از حادثهها و واقعههای تاریخی، سیاسی و اجتماعی به آیندگان انتقال دادهاند. نویسنده اینگونه روزنامههای تاریخی گاه خود در صحنه ثبتِ واقعه حاضر بوده است و آنچه را نوشته به چشمِ خویشتن دیده، گاه نیز آن را از افراد موثق و امین شنیده و گاهی نیز واقعه ثبتشده را از یادداشتهای دیگران یا متنهای تاریخیِ در دسترسِ خویش وامگرفته است. نویسنده اینگونه روزنامههای تاریخی گاه خود در صحنه ثبتِ واقعه حاضر بوده است و آنچه را نوشته به چشمِ خویشتن دیده، گاه نیز آن را از افراد موثق و امین شنیده و گاهی نیز واقعه ثبتشده را از یادداشتهای دیگران یا متنهای تاریخیِ در دسترسِ خویش وامگرفته است.
ازجمله این روزنامههای تاریخی میتوان از کتاب «سعادتنامه» یا «روزنامه غزوات هندوستان» نام برد که آن را غیاثالدین علی یزدی، براساس جنگنامههای وقایعنویسان امیرتیمور گورکانی، در شرح وقایع فتوحات آن امیرِ گیتیستان در سالهای 800 تا 801 هجری تدوین کرده است. نمونهای از آنچه بهصورت روزانه در «روزنامه غزوات هندوستان» ثبت افتاده، این چند سطر در شرح رفتارِ مردمان قلعهای در هندوستان است، آنگاه که لشکریان تیمور آنان را محاصره میکنند. تاریخ این واقعه، دوشنبه، یکم ربیعالاول سال 801 هجری قمری است:
«روز دوشنبه، غُره ماه ربیعالاول، شیخ نورالدین و اللهداد جهت درستکردن مالِ امانی، به اندرون قلعه رفتند. چون رایانِ آنجا [«رایان»: جمعِ رای که لقبی است برای حاکمان و شاهان هند. راجه.] در پذیرفتن و اداکردن مال، راست بیرون نیامدند و دلایل نفاق و آثار دورنگی از ایشان ظاهر گشت و در میان ایشان گبران و گمراهان و مفسدان بسیار بودند، آتشِ قهر زبانهزدن گرفت و حکم صادر گشت که مجموعِ لشکر در اندرونِ شهر رفتند و آتش در عمارت و بناها زدند. اهلِ حصار آنچه گبران بودند، زن و فرزند و مالِ خود را در آتش زدند و سوختند و قومی که دعویِ مسلمانی میکردند، زن و فرزند را گوسفندوار سَر بریده، هر دو گروه اتفاق نمودند و اجتماع کرده، مستعد جنگ و جدال در رزم و قتال ایستادند...». [5]
روزنامهنویسیِ تاریخی در دوره صفویه نیز در میان اهل دربار رواج داشت، که برای نمونه، میتوان به «روزنامه ملا جلال» یا «تاریخ عباسی» است. این کتاب را ملا جلالالدین محمد یزدی (م. 1029 ق.)، منجمِ دربار صفویه، نوشته است. وی که بسیار مورد اعتماد شاه عباس بوده و نزد او از منزلت والایی برخوردار بوده است، روزنامه تاریخی خود را در یادکرد وقایعِ دوره پایانی حکومت شاه طهماسب صفوی و بیست و اندی سال از سلطنت شاه عباس بزرگ تدوین کرده است.
یادداشتهایی که به قیمت جانِ شاه تمام شد!
روزنامهنویسی در روزگار قاجار و بهویژه در عهد ناصری، هرچه بیشتر به سوی ثبتِ وقایع روزانه پیش رفت (برخلافِ دورههای پیش که وقایع بیشتر بهصورت سالنه ثبت میشد). افزون بر تمایلِ بیشتر رجال حکومتی به نوشتنِ یادداشتهای روزانه، تفاوتِ دیگری هم که روزنامهنویسی عهد قاجار با دورههای پیش از خود دارد، این است که در این عهد روزنامهنویسی تنها منحصر به منشیان و مورخان و دبیران نبوده است؛ بلکه وزیرانی چون محمدحسن خان اعتمادالسلطنه و حتی شخصِ ناصرالدین شاه نیز به ثبتِ یادداشتهای روزانه اهتمام میورزیدهاند.
ناصرالدینشاه که در هنر ذوقی داشت و اهل شعر و ادب بود، رغبت فراوانی به ثبت یادداشتهای روزانه داشت. اما آنچنان که اهل تاریخ گزارش دادهاند، وی در ثبتِ برخی از یادداشتهای محرمانه، عادتی شگفت داشت که همین عادت، بهنوعی سببساز جانباختنش میشود. نوشتهاند که «شاه یک کتابچه داشت که همه کارهایش را در آن یادداشت میکرد. کتابچه مزبور قفل و بست داشت و کلیدش همیشه در جیب شاه بود. یک روز که او به حمام رفته بود، کشیکِ خانمباشی بود. [خانمباشی، عنوانی بود ازبرای فاطمه سلطان، که یکی از زنان دربار ناصرالدین شاه بود. خانمباشی فرزندِ باغبانی از اهالی اُزگل بود و نزد شاه محبوبیتی فراوان داشت.] خانمباشی کلید را به دست آورده، کتابچه را گشوده، در آنجا [دیده بود که] شاه نوشته بود که بعد از قَرن [یعنی بعد از سالروزِ پنجاهمین سال سلطنتِ سلطان صاحبقران] باید جزای خیانتهای امینالسلطان را بدهد و اعتمادالسلطنه را صدراعظم کند؛ دارایی حاجی محمدحسن [امین الضرب] را ضبط و خودش را اعدام نماید و در همه ایران مدارس جدید تأسیس کند و اندرون را تصفیه نماید. خانمباشی همان روز این مطلب را توسط عزیزخان خواجه به امینالسلطان اطلاع داد». [6]
همین یادداشتهای محرمانه ناصرالدین شاه سبب میشود که امینالسلطان و امینالضرب، حفظِ جان خویش را در گرو ستاندنِ جان سلطان ببینند. درنتیجه، امینالضرب با همراهی امینالسلطان نامهای به نوکر قدیم خود، میرزا رضاکرمانی که در استانبول بوده، مینویسد و میرزا رضا نیز پس از موافقت سیدجمالالدین اسدآبادی به تهران میآید و کار بدانجا میرسد که شاه را در روز جمعه، هفدهم ذیقعده 1313 (برابر با اردیبهشت 1275) در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) به ضرب گلوله از پای درمیآورد.
روایت نوه ناصرالدینشاه از قایمباشکبازیهای همایونی!
یکی از مجموعه یادداشتهای ارزشمندی که برآمده از عهد قاجار است و بهطور ویژه درباره روزگار و زندگی شخصِ ناصرالدین شاه به رشته تحریر درآمده، یادداشتهای دوستعلیخان معیرالممالک (م. 1345 خورشیدی)، نوه دختری ناصرالدین شاه قاجار، است. دوستعلیخان معیرالممالک (معیری) که فرزندِ دوستمحمدخان معیرالممالک و عصمه الدوله (دختر ناصرالدین شاه) بود، این مجموعه یادداشتهای خود را در کتابی با عنوان «یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه» فراهم آورده است.
دوستعلی خان معیرالممالکاین کتاب ازجمله آثار بسیار ارزشمند درباره روابط حاکم بر دربار عهد ناصری و مناسبات و خُلقیاتِ مردان و زنان درباری، بهویژه شخصِ سلطان صاحبقران است. از مهمترین دلیلهای ارزشمندی این مجموعه یادداشت، این است که نویسنده، خود از شمارِ اهلِ دربار بوده و از همان سن کودکی، تلخ و شیرین زندگیِ درباری و همراهی با شاه و صاحبمنصبانِ امین و خائن را تجربه کرده بوده است. از اینرو، بسیاری از آنچه از رفتار حکومتیان ثبت کرده و از درون دربار توصیف کرده، حاصلِ دیدهها و شنیدهها و زیستههای خودِ او است. دوستعلیخان نکتههای نابی را درباره شرایط بیرونی و اندرونی شاهی و نیز همسرانِ عقدی و صیغهای شاه و تفریحات اهل حرمِ شاهی ثبت کرده است. وی افزون بر توصیفِ دقیق روحیات و خلقوخوی خاص ناصرالدین شاه، درباره موضوعهای دیگری همچون احوال خواجهحرمها، آداب شام و ناهار خوردنِ شاه، چگونگی لباسپوشیدن و آرایش زنان حرمسرا، عمارتها و باغهای شاهی، نیز آگاهیهای کممانندی به دست داده است. اینک بخشی کوتاه از یادداشتهای معیرالممالک درباره ناصرالدین شاه:
«بعضی شبها که دیوانخانه قرق بود و با عزیزالسلطان [= غلامعلیخان عزیزالسلطان، معروف به ملیجک] و بچهها سرگرم قایمباشک بازی بودیم، شاه آمده، داخل بازی میشد و قرار بر این میگذاشت که در گوشهای پنهان شود و ما به جستوجویش پردازیم. بعضی شبها که دیوانخانه قرق بود و با عزیزالسلطان و بچهها سرگرم قایمباشک بازی بودیم، شاه آمده، داخل بازی میشد و قرار بر این میگذاشت که در گوشهای پنهان شود و ما به جستوجویش پردازیم. جواهری که پیوسته به کلاه و کمر داشت، در پرتو چراغهای برق میدرخشید و یافتنش را بر ما آسان میساخت و همینکه به نزدیک او میرسیدیم، فریادی بر آورده، فرار میکرد و ما از عقبش میدویدیم تا آنکه نفسزنان میایستاد و چون همه به دورش گرد میآمدیم، کیف زنجیریِ زرین را از جیب بیرون آورده، به هرکدام از یک تا چند سکه زر میبخشید.
«بعضی شبها که شاه را میلِ رفتنِ بیرونی نبود، میگفت تا چشمِ درباریانی را که لازم بود با آنان صحبت بدارد، با دستمالی محکم بسته، به حضور بیاورند. خواجهسرایان پس از بستن دیدگانِ پیشخدمت، دستِ او را گرفته، مانند کوران اتاق به اتاق و دالان به دالان آورده، رو به شاه بازمیداشتند [منظور اینکه او را با همان چشمانِ بسته روبهروی شاه میایستانیدند] و در همان حال، گفتگو به عمل میآمد و دستورهای بایسته داده میشد. بانوان گرد تالار سرها بهزیر و خاموش ایستاده بودند. پس از پایان دستورات، اشخاص را به همان ترتیب که آورده بودند، بازمیگرداندند». [7]
از روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه؛ چاهی که دهان باز کرد
به جز این، یادداشتهای دیگری هم از قلمِ مردان سیاستپیشه عهد قاجار برجای مانده است که ازجمله این روزنامههای خاطراتِ قاجاری میتوان از این آثار نام برد: «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»، «روزنامه خاطرات عزیزالسلطان (ملیجک ثانی)»، «روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه» و «روزنامه خاطرات عینالسلطنه».
برای آشنایی بیشتر با سبک یادداشتنویسی دولتمردانِ قاجاری، این چند سطر نیز از «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» در پی میآید:
یکشنبه، هفتم رمضان المبارک 1310 قمری: «امروز صبح پیاده به دارالترجمه رفتم، از آنجا به درخانه. از درخانه مراجعت به منزل شد. امروز حادثه غریبی از بندگان همایون گذشت. در حیاط کوچک آبدارخانه که غالباً مَعبَرِ همایونی است که هر روز از آنجا عبور مینمایند و به اتاق آبدارخانه رفته، ناهار میخورند و باز از همان راه مراجعت میفرمایند یا به گلخانه و باغ میدان تشریف میبرند. امروز هم علیالرسم، از همانجا عبور کردند که به اتاق ناهارخانه بروند. بهمجرد اینکه شاه رد شده بودند، دهنه چاه بسیار عمیق عریضی باز شده بود و از اتفاق، اینکه با امینحضور که صحبت میکردند، قریب دو سه دقیقه در همان موضع که چاه باز شده بود، توقف کرده، ایستاده بودند. خلاصه اینکه بحمدالله به خیر گذشت و آسیبی به وجود مبارک همایون یا به همراهان وارد نیامد...». [8]
یادداشتنویسی در روزگار پهلوی
سنت نوشتنِ یادداشتهای روزانه در میان مردان سیاست و رجال درباری، با زوال قاجارها زایل نشد. شماری از سیاستمداران و کارگزارانِ رژیم پهلوی نیز یادداشتهای روزانهای را برای تاریخ و آیندگان ثبت کردهاند. ازجمله مهمترین این مجموعه یادداشتها، یکی یادداشتهای محمدعلی فروغی، سیاستمدار اواخر عهد قاجار و روزگار پهلوی و نخستین و آخرین نخستوزیرِ پهلوی اول است و دیگری یادداشتهای اسدالله عَلَم، نخستوزیر و وزیرِ دربارِ پهلوی دوم.
محمدعلی فروغی نوشتنِ یادداشتهای روزانه را از جوانی آغاز کرده بود و حجمِ بیستوهفت ساله یادداشتهای او بهخوبی گویای این تواند بود که آن سیاستمدارِ «ایستاده در غبار» و آن بازیگر مهم در انتقال قدرت به پهلوی از قاجار و نیز از پهلویِ اول به پهلوی دوم، باوجود مشغلههای گوناگون سیاسی و فرهنگی، همواره به ثبتِ یادداشتهای روزانه خویش اهتمام میورزیده است. این یادداشتها سالها پس از مرگ فروغی، با پیگیری و تلاش چهره نامدار ادبیات و تاریخ ایران، مرحوم استاد ایرج افشار؛ و با کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش رنگِ انتشار بهصورت کتاب را به خود دیده است. بخشی از این یادداشتها در قالب کتاب «یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس» (دسامبر 1918 تا اوت 1920) منتشر شده و بخشی دیگر از آن نیز در قالب کتاب «خاطرات محمدعلی فروغی» در دسترس مخاطبان قرار گرفته است. در این کتابِ اخیر، یادداشتهای روزانه فروغی از سالهای 1293 تا 1320 خورشیدی موجود است. به جز اینها، باید از کتابِ «یادداشتهای روزانه از محمدعلی فروغی» نیز نام برد که «وقتنامه»ای است از روزگار جوانی او و دربردارنده یادداشتهای وی از 26 شوال 1321 تا 28 ربیعالاول 1322.
از ماتَرَکِ اسدالله عَلَم نیز مجموعه یادداشتهای مهمی مربوط به روزگارِ سلطنتِ محمدرضا پهلوی باقی است که با تأکیدِ شخص عَلَم، چند سال پس از مرگ او و محمدرضا پهلوی به چاپ میرسد.
از ماتَرَکِ اسدالله عَلَم نیز مجموعه یادداشتهای مهمی مربوط به روزگارِ سلطنتِ محمدرضا پهلوی باقی است که باوجودِ دلبستگی و سرسپردگیِ عَلَم به دودمان پهلوی و شخصِ پهلویِ دوم، میتوان این مجموعه یادداشتها را نوری تاباندهشده بر زوایا نهفته روابط اهل دربار پهلوی دوم و شخص محمدرضا دانست. این مجموعه با تأکیدِ شخص عَلَم، چند سال پس از مرگ او و محمدرضا پهلوی به چاپ میرسد. عَلَم در واپسین ماههای زندگیاش «به همسرش وصیت کرده بود که این یادداشتها هنگامی منتشر شود که دودمان پهلوی دیگر در ایران سلطنت نمیکند». [9]
روشن شدن شخصیتِ حقیقی؛ مهمترین سودمندی یادداشتهای اهل سیاست
یکی از مهمترین سودمندیهای یادداشتهای اهل سیاست این است که سبب میشود، شخصیتِ حقیقی این افراد و آن «خودِ در خلوت و خصوصیِ» آنان تاحدی برای مخاطبانی که همواره ایشان را در رخت و ریختی رسمی و کنترلشده دیدهاند، آشکار شود و «یادداشتهای عَلَم» نمونهای است بارز از این ویژگیِ یادداشتنویسی. یادداشتهای عَلَم ابتدا در شش جلد منتشر شد که یادداشتهای روزانه سالهای 1347 تا 1356 را دربرمیگرفت. در سالهای اخیر اما بخشی دیگر از این یادداشتها نیز به دست آمده و منتشر شده که وقایع سالهای 1346 و 47 را دربرمیگیرد. بدین ترتیب، امروزه مجموعه هفت جلدی یادداشتهای اسدالله علم در دسترس خوانندگان قرار دارد. برای آشنایی با فضای اینگونه یادداشتها، میتوان نمونهوار این چند سطر را مرور کرد:
چهارشنبه، 19 آذر 1348: «دیشب وقتی که رفتم بخوابم، فالی از حافظ درخصوص پیداشدن پسر بهبهانیان گرفتم؛ غزلی آمد که واقعاً عجیب است. یعنی گفت فردا پیدا میشود... و امروز پیدا شد. ولی پیداشدنِ او قصه عجیبی است. با آنکه در تمام ایران شهربانی با عکس و غیره در جستوجوی او بود، معلوم شد پسر در میدان تجریش غش کرده است (سابقه غش داشت). پلیس او را پیدا کرده و اول جیبش را که سه هزار تومان پول داشت، زده است و بعد او را به تیمارستان شهرری رسانده و به اسم احمد احمدی تحویل داده است (اسم او محمود بهبهانیان است)؛ درصورتیکه شناسنامه و دفترچه او در جیبش بوده و بهآسانی ممکن بود آدرس او را پیدا کنند. بعد هم پلیس دَه روزِ تمام با کمال شدت! در تمام ایران در جستوجوی این پسر بوده است! همه دستگاههای ما برای زرق و برق است و بس! خدانکند پای امتحان پیش بیاید. [10]
***
پنجشنبه، 27 آبان 1355: صبح شرفیاب شدم.... معلوم شد پای مبارک شاهنشاه را سگ گاز گرفته است. امروز اعلیحضرت همایونی قضیه را برای من تعریف کردند. به این صورت که سگِ دختر فرانسوی که همراه بوده است، به سگِ کوچک اعلیحضرت همایونی عشقوَرزی میکرده؛ سگِ بزرگِ موردعلاقه شاهنشاه به این علت به سگ دخترک پریده است. شاهنشاه خواستهاند سگها را از هم جدا کنند، سگِ دخترک ماهیچه پای شاهنشاه را دندانِ خطرناکی گرفته است، بهطوریکه زخم عمیقی برداشته و در آنجا مجبور شدهاند بخیه بزنند. بخیهخوردنِ جای دندان سگ خیلی ناراحتی دارد، بهخصوص که باید از لحاظِ هاریِ سگ (که البته چون فرانسوی است، مورد اعتماد است) و همچنین ازلحاظ کزاز که باید فوری واکسن ضدکزاز بزنند؛ که چون شاهنشاه هم مثل من نمیتوانند هیچنوع واکسن بزنند، باید یک واکسن کماثر، ولی به مقدار متناوب زد و باید با پروفسورهای معالج تبادل نظر کرد. باری، گرفتاریهای بزرگ درست کرده...». [11]
یادداشتهایی که با 123 مورد ممیزی منتشر شده است
در روزگار پس از انقلاب نیز یادداشتنویسیهای اهل سیاست و کارگزاران حکومتی، ادامه یافته است. البته با درنظر گرفتنِ نسبت بین تعداد سیاستمداران و دولتمردانِ سالهای پس از انقلاب و یادداشتهای منتشرشده، میتوان نتیجه گرفت که افراد یا اطرافیانشان رغبتِ چندانی به انتشارِ یادداشتهای شخصیِ خویش نداشتهاند. در کنار بیمیلی بسیاری از اهل سیاست به ثبتِ یادداشتهای روزانه دوران مسؤولیت خود که میتواند برآمده از محافظهکاری، عافیتطلبی یا دوری از دردسر باشد، این را نیز باید درنظر داشت که گرچه مجموعه یادداشتهای کمی از سالهای پس از انقلاب «منتشر شده» اما این بدین معنی نیست که این یادداشتها نوشته نشده است. به بیانِ دیگر، از آنجا که ماهیتِ یادداشت با برملاکردن اسرار و نوشتنِ ناگفتهها و آشکارکردنِ پوشیدنیها گره خورده است، این احتمال را درباره شماری از اهل سیاست و مسؤولانِ سالهای پس از انقلاب میتوان داد که آنان نیز یادداشتهای روزانه خود را در جایی ثبت کردهاند، اما چون خود یا وارثانشان با در نظر گرفتنِ «ملاحظات»، هنوز «زمان» را برای انتشار آن یادداشتهای تاریخی مناسب ندیدهاند، تاکنون «مصلحت» ندانستهاند که این آثار منتشر شود و در دسترس همگان قرار گیرد. بنابراین، باید چشمانتظار بود تا کی این سیاستمداران خاموشمانده، از پسِ پرده ملاحظهها و مصلحتاندیشیها بیرون آیند و جلوهگری نمایند.
ازجمله یادداشتهای مهمی که از مردانِ سالهای پس از انقلاب منتشر شده، یادداشتهای فرماندهانِ دفاع مقدس است. برای نمونه میتوان به یادداشتهای سردار شهید سرلشکر پاسدار حسن باقری (ش. 1361)، فرمانده جوان و نابغه سپاه پاسداران در سالهای نخست دفاع مقدس، اشاره کرد. این یادداشتها که به کوشش احمد دهقان در کتاب «روزنوشت» گردآوری شده است که دربردارنده یادداشتهای روزانه شهید حسن باقری در دو مقطعِ شهریور و مهر 1357 و فروردین 1360 تا بهمن 1361 است.
احمد دهقانیکی دیگر از مجموعه یادداشتهایی که از فرماندهان شهید روزگار دفاع مقدس به یادگار مانده، یادداشتهای سردار شهید غلامرضا صالحی، جانشین فرماندهی لشکر 27 محمد رسولالله (ص) است. احمد دهقان که سالها عمر خویش را در راه ادبیات دفاع مقدس سپری کرده، در گفتوگویی یادآور شده است که شهید صالحی یادداشتهای مربوط به هر سال از حضورش در جبهه را در سررسیدی مینوشته و در پایانِ هر سال، سررسید را به خانواده خود تحویل میداده و از آنها میخواسته که بهخوبی از این میراث مهم نگاهداری کنند. این نویسنده همچنین درباره مانعتراشیهای رخداده برای انتشار کتاب، اینگونه توضیح داده است که «در ابتدا نهادهای غیرمسؤول ولی قدرتمند، مخالف انتشار تمامی کتاب بودند، بهطوریکه در یک مورد لپتاپ من و تمامی اسناد کتاب مفقود شد؛ اما در انتها با 123 مورد ممیزی، با انتشار کتاب موافقت شد. این ممیزیها از یک کلمه تا دو صفحه را شامل میشود. با اینکه یقین دارم همه این ممیزیها نابجا هستند، اما یادداشتها چنان غنی و مهم است که میتواند روایت نو و غیرکلیشهای از تاریخ جنگِ هشت ساله بهدست دهد... احمد دهقان: در ابتدا نهادهای غیرمسؤول ولی قدرتمند، مخالف انتشار تمامی کتاب بودند، بهطوریکه در یک مورد لپتاپ من و تمامی اسناد کتاب مفقود شد؛ اما در انتها با 123 مورد ممیزی، با انتشار کتاب موافقت شد. این یادداشتها، روایتهای درصحنه و با ذکرِ تمام جزئیات هستند؛ بهخصوص یادداشتهای سالهای 1365 تا 1367، یک منبع کمنظیر در تاریخ جنگ محسوب میشود که میتواند به رازگشایی بسیاری از موضوعات و اتفاقات جنگ تحمیلی منجر شود». [12]
سردار شهید غلامرضا صالحینسخهای منتخب از این مجموعه، پیشتر و با عنوان «تک آخر» منتشر شده است، اما مجموعه کاملتری که احمد دهقان در گفتوگوی دو سالِ پیش خود وعده انتشار آن را داده، گویا هنوز هم رنگ انتشار به خود ندیده است.
اما یکی از پُرسروصداترین مجموعه یادداشتهایی که در سالهای پس از انقلاب منتشر شده، مجموعه یادداشتهای اکبر هاشمی رفسنجانی است؛ مردی که در دهههای اخیر تاریخ سیاسی ایران، بر مسندهای گوناگونی، از ریاست مجلس گرفته تا ریاست جمهوری و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام تکیه زده بوده است. این یادداشتها که آکنده از نکتههای ناگفته از سالهای پس از انقلاب است، در کنار خاطرههای وی در چندین دفتر منتشر شده است. از جمله این دفترها میتوان از مجموعههای «عبور از بحران» (1360)، «پس از بحران» (1361)، «آرامش و چالش» (1362)، «بهسوی سرنوشت» (1363)، «سازندگی و شکوفایی» (1370»، «صبر و پیروزی» (1373) و «انتقال قدرت» (1376) نام برد.
در پایان این را میتوان گفت که یادداشتهای روزانه مردان و زنانِ مسؤولِ و صاحبمنصب گرچه موجب میشود که رازهایی از پرده برون افتد و به همین سبب دردسرهایی احتمالی برای صاحبِ یادداشتها پیش آید، اما بیتردید نکتههای بسیاری را برای تاریخ یک سرزمین و یک ملت روشن خواهد کرد و البته که این، کم فایدهای نیست. پس ایکاش آنان که امروز بر مسندِ مسؤولیت تکیه زدهاند، یادداشتنویسی روزانه را به چشمِ میراثی تاریخی بنگرند و نسبت به ثبت و حفظ این میراثِ شخصی - ملی اهتمام بورزند.
ارجاعها:
1. مقاله «انواع زندگینوشتهای فارسی»؛ محبوبه شمشیرگرها؛ مجله ادبیات پارسی معاصر؛ بهار و تابستان 1397، شماره 1، ص 145.
2. مقاله «دوازده سبک تاریخنگاری نقلی»؛ یعقوب توکلی؛ مجله زمانه؛ بهمن و اسفند 1384، شماره 41 و 42؛ ص 37.
3. ترجمه از: «فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی»؛ رَلف نارمن شارپ؛ تهران: پازینه؛ 1388؛ ص 50 و 51.
4. رک: لغتنامه دهخدا. «روزنامه».
5. «سعادتنامه» یا «روزنامه غزوات هندوستان»؛ غیاثالدین علی یزدی؛ تصحیح ایرج افشار؛ تهران: میراث مکتوب؛ 1379؛ ص چهارده.
6. «سرگذشت تهران»؛ حسین شهیدی؛ تهران: راه مانا؛ 1383؛ ص 505.
7. «یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه»؛ دوستعلیخان معیرالممالک (معیری)؛ تهران: تاریخ ایران؛ 1361؛ بهترتیب صص 96، 28.
8. «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»؛ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه؛ به کوشش ایرج افشار؛ تهران: امیرکبیر؛ 1350؛ ص 863.
9. «یادداشتهای عَلَم»؛ اسدالله علم؛ بهکوشش علینقی عالیخانی؛ تهران: کتابسرا؛ 1390؛ ج 1، ص 15.
10. همان. ص 319.
11. همان. ج 6، ص 321.
12. «چاپ اثر جدید احمد دهقان با 123 مورد ممیزی / روایت ناگفته از کربلای 4»؛ گفتوگوی خبرگزاری مهر با احمد دهقان؛ منتشر شده در تاریخ 8 دی 1398.