وقتی همه خواب بودیم...
خبر سنگین بود و به غایت تکان دهنده. باورش سخت است و تلخ که سردار ملی ایران، همانی که از اصولگرا تا اصلاح طلب، همه برایش احترام و عزتی ویژه قائل بودند و نامش خواب از چشم دشمنان ایران و مقاومت - همان جریانی که قدمتی به طول تاریخ دارد و رسالتی جز مبارزه در برابر ظلم ندارد - ربوده بود، درست در لحظاتی که همه خواب بودیم اما دشمنانش بیدار، از میان ما رفت و به یاران شهیدش پیوست. لعنت به خواب و خوابزدگی اگر صبحش چنین باشد.
اما در این ماجرا ترامپ، نماد بلاهت و حماقت و جهالت آمریکایی بر جهان مدرن، با ترور یکی از پاکترین و خالص ترین مبارزان علیه نوین ترین شکل استعمار و استحمار و استثمار، یعنی امپریالیسم مسلح به فلسفه و تئوری های سیاسی، نشان داد که اگر چه شاید بتوان پشت ظریفترین، نوینترین و انسان دوستانه ترین تئوری ها و نظریات فلسفه سیاسی پنهان شد و به مدد روشنفکر شدگان ترجمه ای - بلغوری جهان سومی مخاطبان بسیاری را در سراسر جهان با خود همنوا کرد و از آزادی و لیبرالیسم و بعدهم نئولیبرالیسم و حقوق بشر سخن گفت اما داستان همان داستان هابیل است و قابیل و ماجرا همچنان بر سر سیری ناپذیری نوع بشر است و طمع و رذالت او. فقط صورت بندی ها تغییر کرده و به قول تئودور آدورنو این بار به جای خشونت و سرکوب عریان از حربه مدرن سرگرمی استفاده میشود. دانشگاه ها را به خدمت میگیرند و برایش تئوری و فسلفه هم می سازند، آزادی و لیبرالیسم و چندین ایسم دیگر را به خیک تازه روشنفکر شدههای جهان سومی میچسبانند تا آنها هزاران کیلومتر آنطرفتر در شهر و کشورشان تکرار کنند و اینگونه می شود که با احمق سازی ملت ها سرها را با پنبه میبرند و جیب ها را با لطایف الحیل خالی و عقل ها را از درون تهی و حتی طرفدار قابیل و قابیلیان میکنند. اگر فرد یا جریانی قواعد این بازی را بر هم زند تروریسم دولتی را هم به خدمت میگیرند و به ناجوانمردانهترین شکل ممکن او را حذف میکنند.
تسلط بر این بازار مکاره چنان برایشان پر اهمیت است که 10 هزار و 500 کیلومتر از زمین و آسمان و دریاها عبور میکنند و خود را به بغداد، در همسایگی ایران، میرسانند که منافعشان را تضمین و تامین کنند و لازم بدانند برهم زنندگان بازی تاج و تختشان را شبانه ترور میکنند! این است حقوق بشر آنها، من به تو آزادی میدهم که سرگرم بدنت و چگونه لذت بردن از آن باشی چگونه بنوشی و هرآنگونه که خواستی بپوشی؛ در چرخه این بازار کار کنی و چرخ کارخانه ها و تولیدی های من را بچرخانی؛ نگران نباش تو آزادی که من را انتخاب کنی من به تو فرهنگ و تمدن هم میدهم، همان که نداری!
با اسلحه تجارت و با فرهنگ و سیاست، انسانهای مسخ شده تولید میکنند! به گونه ای که تجاوز این مظهر بلاهت جهانی به خاک عراق و افغانستان و سوریه و پایگاه های نظامی آن ها را در همسایگی ایران، سرزمین مادری شان، می بینند اما این همه را حق آمریکا میدانند و نفوذ ایران در منطقه را زیاده خواهی ایدئولوژیک! در ایران منافع ملی را از هر سو و از هر زاویه فکری و با هر فلسفه سیاسی که تعریف کنی چه مصدقی و ملی گرا باشی چه سلطنت طلب، چه طرفدار اندیشه های چپ مارکسیستی باشی یا چپ مسلمان نمی توانی کینه آمریکا را به دل نداشته باشی. از کودتا علیه دولت ملی و دخالت و نفوذ و بدعهدی حتی با دربار دست نشانده، تا دشمنی و تحریم و نقض توافق! همه آنچیزی است که در کارنامه آمریکایی ها دیده می شود؛ حال چگونه می شود دغدغه منافع ملی داشت و این همه را نادیده گرفت؟! آیا این ها برای آمریکا ستیزی کافی نیست؟
و اما سخنی با آنها که از حوادث آبان ماه 98 دل چرکین اند؛ چگونه میتوان چشم بر حقیقت بست و ترور سردار ملی ایرانیان، همانی که بلای جان داعش و تکفیریهای بی شناسنامه بود و جز برای ایران به هیچ حزب و جریان سیاسی تعلق و وابستگی نداشت را به طرز وقیحانه ای.... نه؛ زبان از بیان این همه وقاحت شرم دارد و چه ذلیل و زبون است ملتی که تصور کند آمریکا با چنین کارنامه ای با ترور شریفترین و پاکترین انسان ها به دنبال احقاق حق آنان است؛ نه منافع خودشان! امان از خواب و خواب زدگی!
اینگونه زیستن و مردن آرزوی هر انسان حق طلب و آزاده ایست: نه تنها در زمان حیات حلقه وصل باشی بلکه شهادتت هم مرزبندی ها را مشخص و صف مردان و نامردان را از هم جدا کند و خون تازه ای در رگ های جامعه سیاست زده و خواب زده به جریان بیاندازد. و چه زیبا گفت آن معلم که «شهید قلب تاریخ است» همان عضوی که خون را در رگ های تاریخ به حرکت در می آورد و جنبش و حرکتی نو در جامعه ایجاد میکند.