چرا حکیمی به وصیت شریعتی عمل نکرد؟/ معرفی مکتب تفکیکیها
اسفندیاری، تاریخ نگار کشورمان گفت: دلیل اینکه حکیمی به وصیت شریعتی که گفته بود آثار مرا تصحیح کن عمل نکرد این بود که ایشان میگفت من در آثار دکتر شریعتی اشتباهی که شخصیت شکن باشد ندیدم.
اسفندیاری، تاریخ نگار کشورمان گفت: دلیل اینکه حکیمی به وصیت شریعتی که گفته بود آثار مرا تصحیح کن عمل نکرد این بود که ایشان میگفت من در آثار دکتر شریعتی اشتباهی که شخصیت شکن باشد ندیدم.
به گزارش روابط عمومی برنامه سوره، در اولین قسمت پس از ویژهبرنامه فصل بنیامیه، به مناسبت درگذشت محمدرضا حکیمی، کارنامه الهیاتی و اجتماعی وی با حضور محمد اسفندیاری، اسلامپژوه، تاریخنگار، کتابشناس و سرپرست دانشنامه امامت بررسی شد.
دیانی در ابتدای برنامه از اسفندیاری پرسید که چرا محمدرضا حکیمی برای محمد اسفندیاری مهم است؟
اسفندیاری پاسخ داد: من در مقابل هیچ شخصیتی فقط بخاطر جایگاه علمی سرتعظیم فرود نمیآورم، علاوه بر جایگاه علمی باید فرد یکسری فضایل اخلاقی هم داشته باشد تا در برابر او سرتعظیم فرود آوردم. این ویژگیها را مرحوم حکیمی داشت. به یاد دارم پیش از انقلاب وقتی نوجوان بودم دو سه کتاب از مرحوم حکیمی خوانده بودم ولی هنوز خیلی مورد توجه من نبود تا اینکه بعد از انقلاب ایشان سلسله درسگفتارهایی درباره الحیات در قم داشت ولی من همچنان خیلی به انها توجه نداشتم تا اینکه ایشان یکسری سلسله مباحث در یکی از روزنامه های آن زمان آغاز کرد که در یکی از آنها مختصری از زندگینامه ش را گفت و همان مختصر زندگی نامه باعث شد که من به ایشان توجه کنم. این مختصر زندگی نامه چنین بود: من وقتی کودک بودم با اینکه در خانواده مرفهی زندگی میکردم شبها وقتی میخواستم میخوابم به فاصله طبقاتی میان فقرا و پولدارها فکر میکردم. مرحوم حکیمی در 12 سالگی وارد حوزه علمیه مشهد میشود و در 13 سالگی شروع به خواندن اشعار الفیه میکند و اینطور که میگوید این اشعار را در مناطق زاغه نشینها می خوانده است. یا مثلا در بخشی دیگر از زندگی نامه شان نوشته اند که وقتی به کلاس درس شیخ مجتبی قزوینی میرفته است در مسیر فکر می کرده که نانوا و سبزی فروش و قصاب همگی برای او کار میکنند پس او هم باید درسی بخواند که به درد آنها بخورد. من این برش ها از زندگی ایشان را که خواندم به شخصیت ایشان علاقمند شدم.
وی در پاسخ به سوال دیگر دیانی که پرسید حکیمی جزوکدام دسته از اندیشمندان قرار دارد توضیح داد: من دانشمندان مسلمان را دو دسته میکنم؛ کهن گرایان ونوگرایان. هرکدام از اینها به دوبخش تقسیم میشوند. کهنگرایان بیشتر به سنت و گذشته توجه دارند و بیش از حد محافظه کار هستند. کهن گرایان خود به دو بخش سنت گرایان و واپس گرایان تقسیم میشوند که از آنها میگذرم. اما نوگرایان هم به دو دسته اصلاح طلبان دینی و روشنفکران دینی تقسیم میشوند که بنده محمدرضا حکیمی را جزو اصلاح طلبان دینی میدانم. روشنفکر دینی هم نگاه درون دینی دارد و هم نگاه برون دینی مثل دکتر شریعتی و مهندس بازرگان اما اصلاح طلبان دینی دغدغه های برون دینی ندارند و بیشتر نگاه درون دینی دارند.
اسفندیاری افزود: نمیتوان از مرحوم حکیمی حرف زد و از مکتب تفکیک سخن نگفت. از منظر مرحوم حکیمی پیروان این مکتب معتقدند که سه راه معرفت وجود دارد؛ دین، فلسفه و عرفان. محصول این سه راه معرفتی یکی است ولی مسیرهایشان باهم فرق دارد. این مکتب منکر فلسفه اسلامی نیست ولی قائل به فلسفه از دین است ولی نمیخواهد فلسفه تعطیل شود. از طرفی دیگر به گفته جریان اخباری ها بعد از ائمه اطهار، باب عقل بسته شده است. براساس تعریف که مورد توافق اکثر فلاسفه است، فلسفه دانشی است که در آن با روش عقلی از موضوعات کلی بحث میشود. براساس این تعریف من دوسوال از پیروان نظریه تفکیک دارم؛ اول آیا شما با روش عقلی موافقید یا خیر؟ که علی القاعده میگویند موافقیم. دوم اینکه آیا با بحث درباره موضوعات کلی هم موافقید؟ که جوابشان برای این سوال هم مثبت است. پس با چه مخالفند؟ با فلسفه موجود، حکمت متعالیه، فلسفه ملاصدرا و... مخالفند. درواقع نزاع تفکیکی ها، نزاع با اصل فلسفه نیست نزاع یک نوع فلسفه با نوع دیگری از فلسفه است. گرایش و تمایل اهل تفکیک بیشتر به سمت فلسفه ابوعلی سینا و مشا است. تاکید پیروان تفکیک این است که حتما از معارف اهل بیت علیهماالسلام استفاده کنند.
این تاریخ پژوه ادامه داد: کاری که مرحوم حکیمی انجام داده این است که به جای اینکه درباره فضائل اهل بیت کتاب بنویسد درباره معارف اهل بیت کتاب نوشته است. به این دلیل که بیشتر کتابهایی که درباره فضائل ائمه مینویسند تکراری است اما مرحوم حکیمی به خاطر پاسخ به نیازهای زمانه روی معارف اهل بیت انگشت میگذارد که نمونه اعلای آن «الحیات» میشود.
اسفندیاری در ادامه گفت: یکی از خوشنامی های حکیمی این است که وقتی نام او میآید، تداعی «عدالت» میشود. به عقیده ایشان، دین دو هدف عمده دارد و پیامبران برای این دوهدف آمدند؛ برای عبادت خدا و عدل علوی. آقای حکیمی روی این دو موضوع خیلی تاکید داشتند. به عقیده مرحوم حکیمی رابطه مال و انسان پنج شکل دارد؛ مسکنت و هیچ نداشتن، فقر (که یک پله از مسکین بودن بالاتر است.)، غنای کفافی (در حد کافی و وافی داشتن)، غنای وافر و غنای تکاثر. آقای حکیمی بارها میگفتند که جامعه اسلامی، جامعه ای است که در آن مقتضیات رشد انسان موجود و موانع رشد انسان مفقود باشد. جامعه اسلامی موظف است که مسکین و فقیر را به غنای کفافی برساند. به عقیده ایشان جامعه اسلامی و امام زمانی، جامعه ای است که زندگی مردم برپایه هم ردیف بودن و هم رتبه بودن است اما در عصر غیبت جامعه باید همه طبقات تقریبا بهم نزدیک باشند. در اینجا دو اشکال به آقای حکیمی گرفتند که در ادامه به آن میپردازم؛ اول اینکه میگویند ایشان تحت تاثیر سوسیالیسم، مارکسیسم و طرز تفکر چپ بود. بنده چند پاسخ به این ایراد دارم: اول اینکه آقای حکیمی وقتی هنوز به بلوغ فکری و انتخاب راه نرسیده بود دغدغه عدالت داشت چنانچه اشاره کردم از کودکی دغدغه عدالت خواهی داشته است. دوم اینکه بعد از فروپاشی مارکسیسم، آقای حکیمی باز هم از عدالت حرف زدند. اشکال دیگری که به ایشان وارد میکنند این است که میگویند آقای حکیمی کلی گویی کرده است و برنامه نداده است؛ پاسخ بنده این است که بله ایشان برنامه نداده چون کارشناس اقتصادی نبوده است. برنامه را باید کارشناس اقتصادی بدهد. اگر اهداف دین با احکام دین تزاحم داشته باشد بدانید که در استنباط احکام دین دچار مشکل شدید. علاوه براین، کار دین این نیست که برنامه دهد بلکه باید ارزشها را بگوید.
مصطفی زالی در ادامه این برنامه به صورت تلفنی به برنامه پیوست و گفت: من فکر میکنم نسبت به استاد حکیمی افراط و تفریط های زیادی داریم. وقتی از «عدالت اجتماعی» حرف میزنیم این پروژه در پیوند با دولت معنا پیدا میکند به معنای تامین معاش تمامی آحاد جامعه از طریق فرصت های اقتصادی به عنوان یک التزام حاکمیتی. این مسئله به طور خاص در میان شیعیان به دلیل تجربه حاکمیتی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مرحوم حکیمی در کتاب «الحیات» مخصوصا جلد سوم تا ششم تلاش میکنند با تتبع در منابع روایی و گردآوری روایات خطوط کلی پیرامون اقتصاد اسلامی ترسیم و به یکسری شاخص های هنجاری برای اقتصاد اسلامی دست پیدا کنند و به بیان دیگر مفروضات هنجاری یک علم اقتصاد را استخراج کنند.
وی افزود: مهمترین تاثیر مرحوم حکیمی بر پروژه عدالت خواهی معاصر این بود که نشان داد که مجموعه وسیعی از روایات داریم که اگر بتوانیم اینها را کنار هم قرار دهیم میتواند به استنباط های راهگشایی در بحث عدالت اجتماعی منجر شود.
محمد تقی سبحانی دیگر مهمان تلفنی این برنامه بود در خصوص ویژگی های مرحوم حکیمی با دیانی گفتگو کرد. وی گفت: من معتقدم که دیدگاه الهیاتی مرحوم حکیمی دو ویژگی ممتاز داشت؛ اول اعتقاد به استقلال معرفتی قرآن کریم و منابع وحیانی. به عقیده ایشان درحوزه ادیان ما باید براین باور باشیم که معارف از نظر نظام معرفتی و بنیادهای فکری و رویکرد و روش شناسی از انچه بشر در تاریخ تفکر خودش ایجاد کرده متفاوت است. البته این تفکیک اصلا به معنی نفی نظرپردازی و اندیشه ورزی در بیرون حوزه وحی نیست. بنابراین کسی که میخواهد فهم دینی داشته باشد باید این رویکرد استقلالی تعقل و استناد بپذیرد. ایشان معتقد است که الهیات استقلالی وحی مبتنی بر تعقل است. نکته دوم استناد است که باید به وحی و معارف دینی این منابع را استناد کرد و در همینجاست که مرحوم حکیمی، اجتهاد را به عنوان تنها راه مواجهه با وحی و فهم متون دینی میداند.
وی افزود: شاخص دوم الهیاتی ایشان نگاه کاربردی و عینی به عرصه دین و فهم الهیاتی است. یعنی در مقابل نگاه هایی که الهیات را یک مقوله نظری و اندیشه ای می دانند، دین برای انسان و توسعه اجتماعی است. چیزی که ما امروز از آن به عنوان الهیات کاربردی میشناسیم. ایشان اصرار داشتند که تمام مقولات دینی را به انسان و تکامل انسان و رسیدن انسان به نقطه های متعالی بدانیم از این جهت که برعدالت، آزادی ومقولات انسانی تاکید میکنند.
در بخش پایانی برنامه اسفندیاری گفت: اقای حکیمی، دکتر شریعتی را از دیرباز میشناخت چون دکتر شریعتی در درفتر کانون نشر حقایق اسلامی استاد محمد تقی شریعتی بود و اقای حکیمی ایشان را میشناخت. شریعتی بعد از اینکه از فرانسه برگشت برای یکی از کتابهای حکیمی هم مقدمه ای نوشته بود. در یکی از خاطرات مرحوم حکیمی امده است: «در یکی از گپ و گفتهایشان با دکتر شریعتی در زمان شاه از ایشان پرسیدند که خب حالا الان ما در زمان شاه چه کنیم نسخه شما چیست؟ دکتر شریعتی جواب دادند: ما خانه علی (ع) و فاطمه (س) را داریم و من بعد از شنیدن این حرف میخواستم پرواز کنم. چون میترسیدم که شریعتی فرانسه رفته، کمونیست شده باشد اما دیدم که نه اتفاقا بیشتر تصلب در دین پیدا کرده است.» دکتر شریعتی چندماه قبل از مرگش وصیت کرده که آثارش را محمدرضا حکیمی تصحیح کند و نکته جالبتر اینکه خطاب به ایشان گفته با آثار من هرکاری میخواهی بکن یعنی دست آقای حکیمی را تا این حد باز گذاشت. برای همین هم آقای حکیمی سالها اجازه انتشار آن وصیت نامه را بخاطر تواضع و فروتنی نمی داد. دلیل اینکه شریعتی آقای حکیمی را انتخاب کرده بود این بود که ایشان را به عنوان منتقد قبول داشت اما اینکه چرا حکیمی به این وصیت عمل نکرد این بود که ایشان گفت من در آثار دکتر شریعتی اشتباهی که شخصیت شکن باشد ندیدم.