چگونه «دستگاه خالص سازی» بعد از انقلاب، به مصاف رقبای انتخاباتی رفت؟ / تجربه شکست دوم احمدی نژادیسم
خالصسازی سیاسی، جزئی از پروژههای کنترل هویتهای مستقل سیاسی است. به عبارت دیگر هویتهای خالص مفاهیمی خودساخته اند که اغلب در ایدئولوژی های موهوم عصر مدرن عنوان شدهاند. تجربه خالص سازی در اروپا و شوروی به فروپاشی رژیم های خالص ساز منجر شده است.
رسول سلیمی: انواع ناسیونالیسم در عصر مدرن، با برجسته کردن بخشی از هویت چندبخشی و چندپارهء مردم، به انکار خصلت موزائیک گونه هویتهای اجتماعی برخاستهاند. از چشماندازی غیر ایدئولوژیک و یا از منظر دیالکتیک تاریخی، هویتها همواره ناخالص، مرکب، آمیخته، ناتمام، سیال، گذرا و پیوسته در حال بازسازیاند و در ارتباط با هویتهای «دیگر» تصور میشوند و تعین و تشخص مییابند به سخن دیگر، ایدئولوژیها، هریک بهگونهای، در پی خالصسازی هویت قومی، ملی، مذهبی و غیر آن برآمدهاند.
قرن بیستم شاهد پیدایش انواع ایدئولوژیهای خالص ساز بوده که تصوری غیرتاریخی و ماحصل آگاهی های کاذب بودند. این ایدئولوژی ها از آگاهی های کاذب در پوسته ملی گرایی یا مذهب، همچون جنگ افزاری در قالب تبلیغات مهندسی شده یا پروپاگاندا برای خالص سازی جوامع خود استفاده می کردند.
برای نمونه سوسیالیسم در پی آن بود که با ایجاد چارچوبهای تازهای برای خود فهمی و هویتبخشی، به کردارها و زندگی سیاسی و اجتماعی مردمان تحت سیطرهء خود معنا و شکلی خاص بخشد. فاشیسم نیز در پی ایجاد هویتها، خودفهمیها و کردارهای اجتماعی مطلوب خود بود. بنیادگرایانهای مذهبی همچون القاعده و طالبان و داعش نیز کوشیده است انسانهای مکتبی موردنظر خود را شکل بخشند، و سرانجام ایدئولوژیهای ناسیونالیستی حتی در آفریقای جنوبی، در پی تقلیل و تحقیر، و حتی حذف «پیرامون» و تقویت و تسلط «مرکز» برآمدهاند.
خالص سازان در ایران چگونه و از چه زمانی پدید آمدند؟
در ایران در قرن بیستم نیز دو گفتمان سیاسی هریک در دوران خود در پی یکسانسازی هویت عمومی بودهاند. مدرنیسم دوران مشروطیت و عصر پهلوی در پی تثبیت و تقویت هویت تک شالودهای ایرانی مدرن برآمد. در مقابل، پس از انقلاب57، برخی جریان های سیاسی داخلی که بنیادگرایی اسلامی را در دستور کار قرار داده بودند با راه اندازی دانشگاه و مدارس علمیه، مکانیزمی از تولید کادرهای ایدئولوژیک را آغاز کردند.
این جریان های سیاسی که نمود فعلی آنها را می توان در جبهه پایداری و دانشگاه امام صادق ملاحظه کرد، در متن دغدغههای عصر تجدد و یا در واکنش به آنها پدید آمدهاند و به عنوان مدارس ایدئولوژیک، خواستار تأسیس هویتی واحد و عمومی در سطح جامعه بودهاند.
اگر کمی به عقب بازگردیم و زمینه های تاریخی انقلاب57 را در پهلوی دوم مرور کنیم درمی یابیم، سنت گرایی ایدئولوژیک در واکنش به مدرنیسم پهلوی پدیدار شد و از سوی برخی روشنفکران مذهبی و رهبران روحانی به عنوان"ضد"گفتمان مدرنیسم مطرح گردید. از لحاظ اجتماعی، سنتگرایی ایدئولوژیک بازتاب علائق و ارزشهای طبقات رو به زوال جامعهء سنتی بود که در فرایند نوسازی و رخنهء ارزشهای غربی آسیبپذیر. افزون بر این، جامعهء تودهای که در فراگرد نوسازی عصر پهلوی گسترش یافته بود زمینه مساعدی برای پذیرش و رشد سنت گرایی ایدئولوژیک فراهم میساخت.
هدف اصلی این گفتمان در زمینهء هویت را باید تثبیت و تعمیم هویت اسلامی و تحقیر و تضعیف هویت ملی به مفهوم موردنظر در مدرنیسم پهلوی دانست. تفسیر خاص این گفتمان از هویت اسلامی فرد نیز تلاشی است برای فراهم آوردن زمینهء تبعیت و اطاعت شهروندان از اقتدار روحانیت. از سوی دیگر، نفس تأسیس حکومت جمهوری اسلامی، در معنای شیعی آن و براساس نظریهء سیاسی تشیع، متضمن اعتقاد به وحدت و یگانگی در هویت اسلامی و نفی و انکار دیگر انواع هویتهای اجتماعی است.
این گفتمان کوشید تا انسان و جامعه را به شیوهای ضدلیبرال و براساس ارزشهای سنتی و دینی تعریف و بازسازی کند. اقدامات گوناگون، ازجمله برقراری پوشش برای زنان، نظارت و کنترل بر مدارس و آموزشگاهها، گزینش ایدئولوژیک کارگزاران و کارمندان عمومی، بازخوانی تاریخ برحسب علائق ایدئولوژیک، نفی و منع ایدئولوژیها و گرایشهای فکری «غیراسلامی»، همگی را باید معطوف به تحقق یکسانسازی هویت اجتماعی در قالب ایدئولوژیک و انکار تنوع هویتی در جامعه شمرد. براساس ایدئولوژی انقلابی، هویت اسلامی در تقابل با «غیر» آن، یعنی غرب است که تعین خاص خود را مییابد و از همین رو تداوم کشمکش نظری با غرب یا غربستیزی لازمهء تداوم هویت بر ساخته ایدئولوژی انقلاب اسلامی بوده است.
عملکرد خالص سازان در چله اول انقلاب
در سالهای اولیه انقلاب خودآگاهی و هویت ایدئولوژیک - سیاسی اسلامی به یاری عوامل مختلف، بهویژه بسیج سیاسی و طرحهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی نهادهای گوناگون دولتی گسترش یافت و به عنوان شالودهء اصلی در هویت، هویتهای پراکنده را در جایگاه «غیر» قرار داد. دولت جمهوری اسلامی به عنوان دولتی ایدئولوژیک یا «مکتبی» از آغاز استقرار خود با طرح مفهوم ایدهآل، و انسان متعهد و مکتبی، در پی پرورش شهروندی بود که ابعاد گوناگون خودآگاهیاش در پرتو همین ایدئولوژیک و منحصرا اسلامی محو و بیرنگ شود.
دولت جمهوری اسلامی در عین تمرکز قدرت سیاسی در نهادهای دولتی، کمابیش مانع از گسترش و تثبیت آن گروه از نهادهای جامعهء مدنی شد که میتوانستند شهروندان را بر حول هویتها و خودآگاهیهای دیگر یا در راه تعریف و تبلور آرمانها و خواستهای سیاسی و فرهنگی گوناگون بسیج و سازماندهی کنند. بدینسان، حوزهء عمومی جامعه منحصرا به عرصهء تبلیغ هویت ایدئولوژیک اختصاص یافت.
در دههء دوم انقلاب، اما، دگرگونی و ضعف تدریجی ساختارهای هویت ایدئولوژیک به گرایش فزایندهای به سوی انواع هویتها و خودآگاهیهای دیگر، ازجمله هویتهای ملی، محلی، قومی، طبقاتی، سنی، جنسی انجامیده است. در اوضاع و احوال کنونی ایران، این گرایش بهویژه در نسل جوان، که رویاروی مشکلات و تنگناهای مزمن قرار گرفته، آشکارا به چشم میخورد. با ادامه و گسترش جنبش زنان نیز هویت جنسی و خودآگاهی آنان از گفتمان ایدئولوژیک فاصلهء بیشتری یافته است. خودآگاهی طبقاتی و حرفهای نیز، ازجمله در میان کارگران و آموزگاران، محسوستر از پیش به نظر میرسد و هویتهای قومی، محلی، فرهنگی، زبانی و مذهبی و فرقهای نیز در سالهای اخیر قوتی تازه یافتهاند.
برخی از زمینههای زوال تدریجی هویت و خودآگاهی ایدئولوژیک اسلامی پس از پایان جنگ با عراق پدیدار شد. در دوران سازندگی کوششهایی برای سازگار ساختن گفتمان ایدئولوژیک حاکم دستکم با برخی از فرایندهای جهانی صورت گرفت و بویژه در حوزه سیاستهای اقتصادی چرخش چشمگیری رخداد. یکی از عوامل اصلی این چرخش را باید ضرورت بازسازی کشور پس از جنگ و ترمیم وجههء بین المللی ایران دانست.
برپایهء استدلال پایبندان به مکتب و تعهد، اولویت بخشیدن به تخصص سبب غربگرایی، تقویت گرایشهای ناسازگار با ارزشهای اسلامی و تهاجم فرهنگی خواهد شد و در نهایت امر به زوال هویت و خودآگاهی اسلامی مردم ایران خواهد انجامید. واقعیت آن است که بههرحال تعقیب اهداف هواداران برنامههای سازندگی بهویژه در زمینهء گسترش روابط با غرب و همسوئی با نظام اقتصاد جهانی نیازمند برخی تجدید نظرهای اساسی در ایدئولوژی سنتگرایی و در هویتبخشی و خودآگاهی ایدئولوژیک به مفهوم رایج در دههء پیش بود.
محمود احمدی نژاد: فرزند خالص سازی
با این حال، خودآگاهی و هویت ایدئولوژیکی که پس از انقلاب نهادهای سیاسی و ایدئولوژیک دولتی در پی تکوین و بسط و تثبیت آن بودهاند، در مراحل گوناگون با موانع و محدودیتهای اساسی روبرو بوده است. مرحله اول، که در تکوین هویت فراگیر اسلامی به شیوهای ایدئولوژیک، مرحلهای اساسی به نظر میرسد، با استقرار جمهوری اسلامی آغاز شد و تا پایان دههء اول انقلاب و دوران جنگ تداوم یافت. در مرحلهء دوم، که از اواخر دههء 1360 تا اواسط دههء 1370 به درازا کشید، برخی تحولات گفتمانی به منظور بازاندیشی در ایدئولوژی مستقر در دوره اول صورت گرفت. سرانجام، در مرحلهء سوم، مرحلهای که سرآغاز آن سال 1376 بود و تاکنون ادامه یافته، هویت اسلامی در مفهوم ایدئولوژیک آن دچار بحران اساسی شد.
این پروژه تلاش شد با برآمدن احمدی نژاد در سال1384 دنبال شود اما احمدی نژاد که قرار بود به ناجی خالص سازان تبدیل شود خود به عاملی برای انشقاق در هویت یکپارچه تبدیل و پروژه یکدست سازی هویت را به شکست کشانید تا آنجا که نظریه نظام انقلابی در دوره احمدی نژاد در مرحله دولت سازی متوقف ماند. پروژه دولت سازی هیچگاه نتوانست به مرحله جامعه سازی برسد چه آنکه از دست رفتن منابع در کشور متاثر از تحریم ها و فقیر شدن لایه های حامی گفتمان حامی جمهوری اسلامی به عاملی دیگر برای شکست پروژه خالص سازی در دوره ابراهیم رئیسی انجامید.
پروژه خالص سازی اگرچه از ابتدای انقلاب تا دست کم انتخابات88 توانست به عاملی برای حفظ یکپارچگی هویتی جریان خالص ساز تبدیل شود اما با وقوع بحران اعتماد و نفوذ اجتماعی، خالص سازی به ناکارآمدی سیاسی منجر شده و خواهد شد. چه آنکه بنظر می رسد خالص سازان هنوز از ابعاد تغییرات اجتماعی جامعه بی اطلاع بوده و قادر به ارزیابی تحولات داخلی نیستند.
ابراهیم رئیسی: ناجی خالص سازان در ایران
بعد از یک دهه وقفه در روند خالص سازی نظام سیاسی در ایران، خالص سازان که از احمدی نژادی ها ناامید شده بودند و هشت سال بعد از آن هم در حال طرد بقایای جریان انحرافی از سطح قوه مجریه بودند، ابراهیم رئیسی را که هندوانه ای در بسته و با آزمون های مدیریتی کلان آزموده نشده بود، همچون فرشته ای یافتند که قادر است به دلیل شباهت پوپولیسم او به احمدی نژاد، آرزوهای خالص سازان را محقق کند. بنابراین رئیسی که به تازگی در قوه قضاییه حکم ریاست گرفته بود، به ناجی خالص سازان تبدیل شد تا بتواند نظریه حاکمیت یکدست را برای طرد حداکثری جریان های سیاسی و هویتی با هدف شکل گیری صورتبندی جدید از بنیادگرایی اسلامی، ترتیب دهد.
اما با گذشت دو سال از دولت سیزدهم و تلاش حداکثری برای تصفیه جریان های مخالف یا منتقد، پروژه خالص سازی و یکدست سازی با پارادوکسی درونی مواجه شد و آنتی تز خود را درون خود تولید کرد. آنتی تز بنیادگرایی اسلامی با بحران ناکارآمدی در دولت خالص ساز آغاز شد و طرد جریان های سیاسی، مدیران ارشد، اساتید دانشگاه و حتی دانشجویان و هنرمندان و جریان های کارگری و معلمان به ناکارامدی و زوال سرمایه اجتماعی این دولت، شدت داد.
حالا باید دید آیا ابراهیم رئیسی به تجربه شکست دوم احمدی نژاد تبدیل خواهد شد یا خود را از زمین بازی خالص سازان به نفع مردم کنار خواهد کشید؟
بیشتر بخوانید:
216213
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1775825