سه‌شنبه 6 آذر 1403

کتاب «سه نیمه سیب»، روایت دو عاشق

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
کتاب «سه نیمه سیب»، روایت دو عاشق

نویسنده کتاب «سه نیمه سیب» به سجاده اهدایی مقام معظم اشاره کرد که سرانجام آن سجاده دو تکه می‌شود و زیر سر این دو برادر شهید مصطفی و مجتبی بختی قرار می‌گیرد.

به گزارش مشرق، محمد محمودی نورآبادی، اول آذرماه 1350 در روستای مهرنجان شهرستان ممسنی به دنیا آمد. این نویسنده و رزمنده دفاع مقدس آثار مختلفی همچون «سرریزون»، «سه نیمه سیب»، «خنده زار»، «ستاره‌های بلوچ» و... را در کارنامه خود دارد.

مصاحبه با این نویسنده پرکار درباره کتاب «سه نیمه سیب» انجام شده. موضوع کتاب، مخاطبان را بر آن داشته تا با استقبال از کتاب آن را به چاپ‌های متعدد برسانند، اما موضوع این اثر داستانی چیست؟ کتاب روایتی داستانی از زندگانی شهیدان مصطفی و مجتبی بختی، از زبان مادرشان. این دو برادر ایرانی و ساکن قاسم آباد مشهد، هرچه تلاش می‌کنند تا از راه‌های قانونی به سوریه بروند به نتیجه نمی‌رسند؛ در نهایت در سال 94 در پوشش مدافعان افغانستانی با نام‌های بشیر و جواد رضایی راهی سوریه شده و بعد از چند ماه در یک زمان به شهادت می‌رسند. از این رو با نویسنده گفت‌وگویی صورت گرفت که در ادامه می‌خوانید.

* چه شد که این موضوع و این دو شهید را برای نوشتن انتخاب کردید؟

به خاطر دارم در صحبتی که با حاج آقای شیرازی، نماینده وقت ولی فقیه در نیروی قدس داشتم، بنا بود زندگینامه یکی از فرماندهان این نیرو را بنویسم و البته پیشنهاد دومی هم شد. پیشنهاد دوم را بررسی کردم و دیدم که نکته‌های ظریف و دقیقی در آن وجود دارد. این دو شهید بزرگوار اهل محله قاسم‌آباد مشهد، یکی خادم حرم امام رضا (ع) و دیگری دانشجوی رشته حقوق پیام نور بوده و برای ارشد آماده می‌شده، اما یک‌دفعه بعد از این‌که به‌عنوان ایرانی نمی‌توانند در سوریه حضور پیدا کنند با کمک مادر خود از کانال لشکر فاطمیون به سوریه می‌روند. مادری که با آن‌ها لهجه افغانی کار می‌کند و خودش هم افغانی یاد می‌گیرد و به ایشان روحیه می‌دهد.

همین نکته که این‌ها ایرانیانی بودند که در قالب فاطمیون به سوریه رفتند، برای من سوژه جالبی بود. دست آخر هم دو برادر باهم شهید می‌شوند و مادرشان نقشی مثل مادر وهب در واقعه کربلا دارد؛ آن هم با این همه بصیرت و آگاهی و عشق و ارادت این مادر به خدا و یک بنده خاضع خدا که گویی ابراهیم نبی را می‌بینیم که نه یک اسماعیل، دو اسماعیل را به قربانگاه می‌فرستد. همه این‌ها دلایلی بود که من این طرح را پسندیدم و سراغ آن رفتم.

* در روند نوشتن کتاب با چه مسائلی روبه‌رو شدید؟

به همرزمان این دو شهید دسترسی آسانی نداشتم. دو شهید ما در لشکر فاطمیون و در سوریه و تدمر خدمت کرده بودند؛ برای همین دسترسی به همرزمانشان سخت بود. گفت‌وگو با خانواده، دوستان، همکلاسی، خواهر، برادر و بستگان خیلی دشوار نبود. اگرچه من در استان فارس بودم و باید به مشهد می‌رفتم و چند روز آن‌جا می‌ماندم؛ ولی سختی کار ما همان جا بود که باید می‌گشتیم و همرزمان این دو شهید را پیدا می‌کردیم. خدا توفیق داد و سفری به سوریه داشتم و حتی محل شهادت این شهیدان را دیدم و عزیزانی را که این دو شهید را می‌شناختند، یافتم و با ایشان مصاحبه کردم. در تدمر توانستم آن پازل‌های گم‌شده را پیدا کنم و به کتاب اضافه کنم تا روایت سمت‌وسو بگیرد و آن اوج داستان هم در کتاب تا حدی دربیاید. سختی کار ما همین بود که با سفری که به سوریه داشتم تا حدودی برطرف شد.

* آیا همکاری لازم با شما شد؟

این کتاب، مرهون فداکاری، ایثار و بزرگواری مادر این دو شهید گرانقدر است. او در مصاحبه‌ها سنگ تمام گذاشت. با ظرافت و دقتی پاسخ می‌داد که انگار خود او نویسنده است و انگار می‌دانست که نویسنده چه می‌خواهد. زندگی این دو شهید و زندگی که خودش با این دو بزرگوار داشت، همه را در اختیار ما گذاشت. پدر دو شهید کسالت داشتند و طبیعتا نمی‌توانستند همکاری کنند و آن بخش را هم باز مادر دو شهید زحمت کشیدند. واقعا از صمیم قلب از این خواهر متشکرم. همین‌طور از همسر بزرگوار شهید مصطفی بختی و خواهر دو شهید و برادر ایشان آقا مهدی که لطف داشتند. ولی همان‌طور که در کتاب، روایت به مادر دو شهید سپرده شده، اصل کار و بار سنگین این تلاش بر دوش مادر این دو شهید بود.

* خاطره خوب، حس خوب و شیرینی‌های نوشتن این کتاب چه بود؟

این کتاب پر از حس خوب و خاطره خوب و تصاویر خوب است. مثلا آن‌جایی که دو برادر به سراغ مادر می‌روند که مادر را راضی کنند و رضایت را می‌گیرند و آن جوری پایکوبی می‌کنند، برای من خیلی لذتبخش بود. مادری که از اول تا بعد از شهادت این دو شهید زینب‌وار و ام‌وهب‌وار خود را نشان می‌دهد، پر از حس‌های زیبا و شورانگیز بود. دو برادری که تمرین لهجه افغانی می‌کنند و مدام در تکاپو هستند. تعلیقی که در این تمرین لهجه وجود دارد که مخاطب منتظر است ببیند این‌ها بالاخره به مراد و مقصود خود می‌رسند یا نه، پر از حس قشنگ است. خادم بودن شهید مصطفی در حرم امام رئوف، حس‌های زیبایی دارد. فرازهایی که مادر از تلاش‌های مصطفی در کودکی و نوشتن نامه به مقام معظم رهبری گفته است و سجاده‌ای که از مقام معظم رهبری برای ایشان پست می‌شود و سرانجام آن سجاده دو تکه می‌شود و زیر سر این دو شهید قرار می‌گیرد. همه این‌ها حس‌هایی بود که اگرچه به ظاهر تلخ اما پر از حس‌های زیبا، خیال‌انگیز و اثرگذار بود.

* مدافعان حرم مظلوم‌ترند یا شهدای دفاع مقدس؟

به نظر من لفظ مظلومیت را نمی‌شود و نباید برای شهدای عزیز به کار برد. آن‌ها مظلوم نبودند. ما و جامعه غافل هستیم و مغفول واقع شده‌ایم؛ یعنی خود را به غفلت زده‌ایم. وگرنه آن‌ها چرا مظلوم هستند؟ کسی که در راه خدا جهاد می‌کند و شهید می‌شود به نظرم مظلوم نیست. به نظر من آن‌ها باید به حال ما گریه کنند و به حال ما افسوس بخورند و نه ما به حال آن‌ها. خود ما این‌جا ماندیم، با این جامعه‌ای که داریم و با این گناهی که شاهد آن هستیم و مسائلی که به هر حال در دنیای امروز با آن سروکار داریم.

* شباهت‌ها و تفاوت‌های شهدای مدافع حرم و شهدای دفاع مقدس چیست؟

شهدای دفاع مقدس زمانی پا به عرصه دفاع از دین و میهن گذاشتند که شرایط جامعه مثل امروز نبود و انقلاب نوپا بود. مثل دورانی که پیامبر عظیم‌الشأن اسلام در مکه و مدینه حکمرانی می‌کردند. آن موقع وحدتی قابل اعتنا حاکم بود. در چنین شرایطی عجیب نیست که بسیاری از جوانان این مرز و بوم از انقلاب نوپای خود دفاع کنند؛ اما شرایط امروز جامعه مثل شرایط وقتی است که مولا امیرالمؤمنین (ع) در منصب حکومت قرار گرفته بودند. کسانی که روزی صحابه پیامبر بودند، مثل طلحه و زبیر و خیلی‌های دیگر امام علی (ع) را تنها گذاشته بودند. مثلا فضای فرهنگی، فضای فکری و اندیشگانی سال‌های 93، 94 و 95 تا امروز اصلا با دهه 60 قابل‌مقایسه نیست. ابزارهایی که امروز وجود دارد، می‌توانند علیه اندیشه ناب انقلابی باشند. بنابراین در چنین شرایطی مصطفی و مجتبی شدن، شهید حججی شدن و شهید ستار محمودی شدن خیلی به نظر من سخت‌تر از آن شرایط دهه 60 است. دقیقا مثل شهیدشدن در کربلا یا در نهروان یا جنگ جمل هست با شهید شدن در بدر و احد و خندق و این‌ها. این تفاوت‌ها به نظر من قابل‌اعتناست و می‌شود روی آن خیلی فکر کرد.

* به‌عنوان کسی که هر دو فضای نوشتن را تجربه کرده، تفاوت کار برای مدافعان حرم و رزمندگان دفاع مقدس چیست؟

تفاوت را فقط در زمان می‌بینم. کسانی که در این زمان زندگی کردند و دست به این انتخاب‌ها زدند به نظر من با هم فرق دارند. آن کس که در دهه 60 تصمیم بگیرد از انقلاب نوپایی دفاع کند که اختلاف آن‌چنانی در آن نیست و رهبران انقلاب، لیدرهای انقلاب در رأس هرم در کنار امام همه هستند با کسی که این همه امکانات رفاهی، تفریحی، ولنگاری و لذت‌های دنیوی را رها کند و برود جنگ و شهادت را انتخاب کند، خیلی تفاوت دارد. اگر چه شهادت در همه حال هنر است، اما با وضع امروز خیلی متفاوت است. من تفاوت را این شکلی می‌بینم و این‌که به نظر منی که دو برادرم شهید شده‌اند، یکی در دفاع مقدس و یکی هم در همین دفاع از حرم آل‌الله فکر می‌کنم که شهدای امروز و شهدای مدافع حرم به نسبت آن شهدای عزیز دفاع مقدس از رشد و آگاهی بسیار بیشتری برخوردار بودند.

منبع: فارس
کتاب «سه نیمه سیب»، روایت دو عاشق 2
کتاب «سه نیمه سیب»، روایت دو عاشق 3