شنبه 3 آذر 1403

کرونا و مسئله دفاع از امر غیر قابل دفاع (بخش دوم)

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
کرونا و مسئله دفاع از امر غیر قابل دفاع (بخش دوم)

تهران - ایرنا - «فضلی» از رهگذر نقد انتقادات وارد شده به «آلن بدیو» در موضع‌گیری اخیرش در باب وضعیت اپیدمی، شرحی را ارائه داده و چگونگی وضعیت همه‌گیری بیماری کرونا را نه وضعیتی فلسفی و نه موقعیتی متافیزیکی می‌داندکه به خودی خود فاقد هرگونه «وجه رخدادی» و سلامت جامعه در اولویت است.

درواقع توصیه‌های بدیو به دولت «مکرون»، به معنای موجه‌سازی ناکارآمدی سیاست‌های نئولیبرالیستی در مواجهه با اپیدمی کرونا نیست. بخش دوم این یادداشت مربوط به خوانش‌هایی با ارجاعات متافیزیکی از وضعیت است که شرح مفصل آن قابل ملاحظه است.

دومین موضع که به طور مشخص مقاله «بدیو» بهانه‌ای برای پرداختن به آن در این یادداشت است، عبارت است از «خوانش‌هایی با ارجاعات متافیزیکی از وضعیت». انواع و اقسام تعابیر با ارجاع به نظام‌های باورمندانه که به طور تلویحی ظهور ویروس را به عنوان دنباله‌ای معنادار از روی‌آوردن به شکلی از زندگی و یا دوری جستن از شکل دیگری از آن، قلمداد می‌کنند، در همدستی با گفتمان‌های قدرتی حرکت می‌کنند که محوریت نظام‌مندی زندگی بشر را در ساحت سلبی یا ایجابی آن در دستان خود، می‌دانند.

تعبیری که «بدیو» برای این وضعیت استفاده می‌کند «سادگی هولناک» است. به تصور من وقتی «بدیو» از سادگی سخن می‌گوید به معنای فاقد اهمیت نیست اما میان اهمیت قائل شدن برای موضوعی و یا به اشتباه به آن بار متافیزیکی و یا ارزش رخدادی دادن، تفاوت وجود دارد. چرا که اگر در چنین موضعی اقدام به انتقاد کنیم به واقع به شکل یک وضعیت، یک منبع قدرت اقتصادی، یک سیستم ناسازگار و پر تناقض اقتصادی، اعتباری بیش از آنچه دارد، بخشیده‌ایم.

بدیو می‌نویسد؛ اپیدمی لمحه‌ای است که تناقض بین اقتصاد و سیاست بی‌پرده افشا می‌شود. در همان حال او به ساز و کارهای بازار سرمایه‌داری «چین» در گسترش ویروس نیز اشاره می‌کند. به تصور من در اینجا کرونا چیزی از جنس بازار سرمایه‌داری نیست، «کرونا» محصول بازار سرمایه‌داری هم نیست اما در دو نقش در ارتباطی معنادار با نظام سرمایه‌داری ظاهر می‌شود: «با ساز و کارهای ناکارآمد نظام بازار آزاد در جایی که ما را مقهور اقتصاد می‌کند، گسترش می‌یابد و در بخش دیگر چون نوری است که بر «میدان» champ تابیده می‌شود تا پیش از آن‌که تناقضی را در آن آشکار کند، ناکارآمدی آن را نشان دهد. بنابراین همان‌طور که «بدیو» می‌گوید وضعیتی استثنائی پدید نیامده و حرکتی در «زمین فلسفه» رخ نداده است. وضعیت اپیدمی فاقد هیچ‌گونه معنای ذاتی است و هرگونه خوانش استعلایی از این وضعیت در معنای رویکردهای پیش‌گویانه، معطوف به پیش از ظهور آن و یا معطوف به نتایج این ظهور، انحرافی است.

حقیقت در مسئله کرونا در آنچه هست (یک ویروس) یافت نمی‌شود بلکه باید آن را در آن‌چه نیست (یک کنش خودآگاهانه در مقابل این موجود غیرزنده)، جستجو کرد. اما یک کنش آگاهانه در شرایط اضطراری موجود نزد کسی مثل «بدیو» با تعبیری وام گرفته شده از «پیر بوردیو» جامعه‌شناس هموطن وی در دفاع از مداخله دولت بورژوازی می‌تواند به مثابه همان «دفاع از چیزهای غیر قابل دفاع»، باشد. وقتی که حیات بیولوژیکی ما با بحرانی جدی مواجه است، تغییرات رادیکال می‌توانند شکل خواسته‌هایی افراطی پیدا کنند که سر بر هیچ منطق زندگی در جدال با وضعیت مرگ موجود، نمی‌سایند. در موضع «بدیو» این کنش آگاهانه یک کنش فیلسوفانه نیست. بر خلاف «یورگن هابرماس» که در مصاحبه‌ای که در تاریخ 10 آوریل 2020 با «لوموند» انجام می‌دهد می‌گوید: «از نقطه نظر فلسفی، اشاره می‌کنم به این‌که اپیدمی تحمیل شده در یک زمان بر همه، موجب شده است که ما به زمینه‌هایی از دانستن ورود کنیم که تا امروز حوزه ورود کارشناسان بوده است. ما باید با دانستن صریح از این‌که نمی‌دانیم، دست به عمل بزنیم. صحنه‌ای که در آن عمل سیاسی در بی اطمینانی فرو می‌رود، شاید این تجربه غیر معمول، رد پای خود را بر ناخودآگاه جمعی باقی بگذارد (Dans cette crise, il nous faut agir dansDans cette crise, il nous faut agir dans le savoir explicite de notre non-savoir / (le 2020.04.10monde).

با ذکر این مسئله که جایگاه و معنای فلسفه نزد «هابرماس» و «بدیو» نمی‌تواند یکی باشد، اذعان دارم که «هابرماس» در دریافت «وضعیت بی اطمینانی» به هوشمندی به جایی که می‌تواند مولود فلسفه باشد اشاره می‌کند اما از نظر «بدیو» این وضعیت هنوز به مرزهای وضعیتی استثنائی / فلسفی نزدیک نیست و نظرگاه وی در مقاله «در وضعیت اپیدمی»، نظرگاهی فیلسوفانه نیست.

از نگاه «آلن بدیو» فلسفه آغاز و پایانش، ابداع مسائل جدید است آن طور که «دلوز» نیز کار فلسفه را خلق معنای جدید در صفحه درون ماندگاری می‌داند اما وضعیت پیش آمده واجد هیچ چیز استثنائی نیست. ما با انتخاب میان حقیقت و قدرت در این وضعیت به مثابه جدالی جدید مواجه نیستیم هر چند که اپیدمی همان‌طور که بدیو اشاره می‌کند بر این میدان نور می‌تاباند، به واقع نوری بر یک وضعیت از پیش موجود. بنابراین اتخاذ یک موضع فیلسوفانه به مثابه موضعی رادیکال در نسبتش با وضع موجود در وضعیت اپیدمی کرونا، فاقد معنی است.

به همان اندازه که امروز با مقوله‌ای فلسفی به معنایی که «بدیو» از آن سخن می‌گوید، مواجه نیستیم با مقوله‌ای استعلایی نیز مواجه نیستیم و شاید در طرح این ادعا با توجه به، «به رسمیت شناختن» برخی مفاهیم اولیه با دشواری کمتری رو به رو باشیم. این‌که احتمالا دشوار نخواهد بود باور کنیم که در شیوع کرونا جای آن نیست که مشت‌های گره کرده‌مان را به آسمان نشان دهیم و نه جای آن‌که بر مزایای ریز و درشت اپیدمی چون حکمتی از پیش تعیین شده، شاکر باشیم چرا که هیچ جان همدلی از مزیتی که تا به لحظه نگارش این مقاله دویست و بیست هزار قربانی گرفته است، خوشنود نخواهد شد. اما نگاه استعلایی این‌جا لزوما برابر با فهم اپیدمی در چارچوب یک روایت آسمانی یا «آخر الزمانی» نیست. وقتی شروع به روایت‌سازی از کرونا چونان داستانی دارای تقدم و تاخر قابل پیش‌بینی می‌کنیم و «ئولیبرالیسم» را قهرمان این داستان می‌سازیم، اتفاقا در جبهه آن دولت‌هایی قرار می‌گیریم که تلاش دارند، توان خود را در کنترل اپیدمی در سطح کلان، منحصر به فرد نشان بدهند. آن‌طور که در مورد آمار مردگان نیز مداخله می‌کنند. و پرسش نهایی که به دنبال همراهی با «بدیو» در نگاه فلسفی نداشتن به مسئله مطرح می‌شود این است که آیا در چشم‌انداز آینده جایی برای اتخاذ یک موضع فیلسوفانه در سایه کرونا گشوده می‌شود؟ پاشنه آشیل وضعیت در واقع همین مسئله کنترل میدان است. کنترل میدان قدرت سیاسی برای دولت ملت‌های امروزی به این معنا نیست که آن‌ها تا به چه حد قادر هستند از مرگ افراد جلوگیری کنند. تصمیمات یکی پس از دیگری حکومت‌های دموکراتیک و شبه دموکراسی‌ها در برگرداندن وضعیت به حالت عادی، نشان می‌دهد در عصر دموکراسی‌های پارلمانی، چیزهایی غیر از اپیدمی بیماری‌های کشنده، همچنان بیش‌تر آدم می‌کشند (مقصود ازگفتن این جمله البته به هیچ عنوان رفتن به سمت مغلطه‌هایی که می‌خواهند این‌گونه مردن را پیش پا افتاده نشان بدهند، نیست). از منظره حیرت‌انگیز زندانیان نیمه برهنه در زندان‌های «السالوادور» که چون پشته‌های گوشتی دهان به دهان با ویروس به هم زنجیر می‌شوند تا عملیات امنیت زندان به خوبی اجرا شود تا زنجیرهای قرنطینه‌ای که زودتر از موعد گشوده می‌شوند، همه شاهدی بر این ادعاست.

به نظر در این شرایط شاهد ناکامی دو پروژه، چونان دو ساحت از معنای کنترل هستیم: یک کنترل بقای آدمی تا مرز مرگ را تجربه نکند و دیگر کنترل نحوه زندگی وی به مثابه موجودی که درکی از مفاهیم انتزاعی را داراست. بدیو در کتاب «این قرن» در شرح قرن بیستم میلادی می‌نویسد: «اجازه دهید بپذیریم که قرن ما قرنی است که در آن - همان طور که «مالرو» می‌نویسد - سیاست به تراژدی مبدل گشت). چه بود آن‌چه که از ابتدای این قرن، در طی دوران زیبا Belle poque از اوضاع و امور چنین جلوه‌ای پدید آورد؟ این قرن اساسا از لحظه خاصی به بعد، تحت تسخیر ایده تغییر دادن انسان، ایده آفریدن انسانی نوین قرار داشته... جالب این‌که امروز دیگر هیچ کس خود را درگیر آفرینش سیاسی یک انسان نوین نمی‌کند. برعکس، آن‌چه از هر سو می‌شنویم خواست حفظ بشریت کهنه و به علاوه حفظ همه انواع در معرض خطر است - به خصوص همین امروز که با پیدایش مهندسی ژنتیک آن تمهیدات برای نوعی دگرگونی‌سازی واقعی انسان، برای اصلاح انواع به کار گرفته می‌شوند. تفاوت عمده در این است که ژنتیک عمیقا غیر سیاسی است. بدین‌سان کاملا منطقی است که تخطئه پروژه سیاسی پرومته‌ای (انسان نوین جامعه رهایی یافته) با امکان دگرگونی‌سازی تکنیکی (و نهایتا مالی) تلاقی کند. در ادامه «بدیو» معتقد است فروکاسته شدن پروژه انقلابی تغییر انسان (که البته آن را پروژه‌ای خطرناک و موجد نظام‌های «توتالیتر» در قرن بیستم می‌داند) به یک صورت حیات تکنیکی، موجب می‌شود چیزی به جز «اتوماتیسم‌های» منفعت‌طلبانه فرماندار زندگی ما نباشد.

ایده «بدیو» می‌تواند این‌گونه فهمیده شود که قرن بیستم که او آن را بر اساس رخدادهایش حول جنگ و انقلاب مفصل‌بندی می‌کند، قرن تمنای تغییر آدمیزاد در پروژه‌های کلان است. این قرن در سال‌های پایانی به صورت خواست حفظ بشریت کهنه متمایل می‌شود. فقط وضع موجود با ابزار پیشرفت‌های فنی و تکنیکی عرصه جولان «اتوماتیسم‌های» منفعت‌طلبانه است. با جایگزینی ایده تغییر وضع موجود با حفظ آن به مدد علم و تکنیک، مسئله کنترل به شکلی دیگر رخ می‌نماید. دانش تکنیکال هر روز چهره‌ای جدید و قدرتمندتر را پرده‌برداری می‌کند، در عین حال انسان در سیطره این وضعیت آپدیت روزانه (تکنیکی و اطلاعاتی) در جستجوی تغییر و حرکت نیست.

در وضعیت اپیدمی فعلی اما توانایی کنترل، به چالش کشیده می‌شود. اظهارات ناامیدانه رهبران کشورها در مورد کنترل اپیدمی، یافتن درمان و عدم اطمینان سازمان ملل متحد و سازمان تجارت جهانی نسبت به تامین مواد غذایی ساکنان زمین در وضعیت پیش آمده، همه چالشی را ایجاد کرده‌اند: دانش همچنان به روز می‌شود (هر چند شاید تا به امروز حداقل در مواجهه با وضعیت اپیدمی کافی نبوده است) اما دیگر عامل اعمال کنترل بر اولین سطح هستی آدمی یعنی زنده ماندن نیست و عجیب این است که به نظر آن‌چه موجد این ناکامی است تلاش برای کنترل صورت دوم زندگی بشر یعنی «سبک زندگی» او در ترویج همان اتوماتیسم منفعت‌طلبانه بوده است. عدم کفایت دانش فنی و تجربی به طور موردی بارها و بارها خود را در چهره اشکالات تکنیکی و یا مرگ ناشی از بیماری افراد، نشان داده است لیکن این بار این عدم کفایت در سطح عمومی رخ داده است اما آن‌چه بیش از این ناکافی بودن، قربانی می‌گیرد نظام توزیع ناعادلانه است که منجر به ایجاد کمبودهایی در جهان می‌شود که کالاهایی در وضعیت فعلی حیاتی چون کپسول‌های تنفس مصنوعی جیره‌بندی می‌شوند. نظام تولید ارزش، بخش زیادی از قشرهای متوسط به پایین اقتصادی را با دشواری مواجه کرده و در مواجهه با غول اقتصاد ناچار با به‌خطر انداختن جان افراد با اعمال سیاست‌های ایمنی همگانی به جای قرنطینه سفت و سخت است.

بنابراین همان طور که «بدیو» می‌گوید اپیدمی، لمحه‌ای است که تناقض بین اقتصاد و سیاست، بی‌پرده افشا می‌شود. به نظر اما حتی منتقد رادیکالی چون «بدیو» فراموش نمی‌کند در تغییر در شیوه زیست آدمیزاد و به حرکت در آوردن آن، شرط ضروری، حفظ جان انسان است و هر چیزی که در اضطرار کنونی آن را به خطر بیاندازد ناموجه است. باید برای زندگی جنگید حتی اگر این جنگیدن به طور موقت ما را به توصیه‌هایی به دولت بورژوازی وا بدارد. در عین حال در افقی پیش‌رو نباید فراموش کرد که آن‌چه به کنترل در نمی‌آید، هستی است و ادعای هرگونه کنترل تکنیکی و غیر تکنیکی آن، ادعایی است گزاف. اپیدمی به خودی خود فاقد هر گونه «وجه رخدادی» است اما آیا می‌تواند زمینه ظهور «پرسوناژی مفهومی» را فراهم آورد؟ آینده را کسی ندیده است تا آینده نیامده، بهترین صورت این است که زنده بمانیم.

*س_برچسب‌ها_س* *س_پرونده خبری_س*