پنج‌شنبه 8 آذر 1403

گزارش | پاسخ به 4 سوال در خصوص کسروی؛ چگونه کسی که از دین نفرت داشت مدعی پیامبری شد؟

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
گزارش | پاسخ به 4 سوال در خصوص کسروی؛ چگونه کسی که از دین نفرت داشت مدعی پیامبری شد؟

24 اسفند 1324 احمد کسروی مورخ و نویسنده آثار ضد دینی از سوی سید حسین امامی به هلاکت رسید.

- اخبار سیاسی -

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- 20 اسفندماه 1324 سید حسین امامی از اعضای گروه فدائیان اسلام اقدام به اعدام انقلابی احمد کسروی مورخ دوران پهلوی اول می‌کند. کسروی به‌رغم اینکه به نوشته‌های تاریخی‌اش معروف بود اما از حیطه تاریخ پا را فراتر گذاشته و ادعای نبوت می‌کند و به هتاکی علیه مقدسات دینی اسلام و تشیع دست می‌زند.

گزارش تاریخ | درخواست جبهه ملی از فدائیان اسلام برای حذف رزم‌آرا

در این گزارش به بررسی سیر زندگی احمد کسروی و عقاید وی می‌پردازیم.

** احمد کسروی که بود؟

احمد کسروی در دوران کودکی و نوجوانی و بنا بر گفته‌های خودش از فراگیری علوم و معارف اسلامی بیزار بود و مدام درس را رها می‌کرد و به بازار می‌رفت و با اصرار پدر که یک شیعه شناسنامه‌ای بود، دوباره به کلاس درس برمی‌گشت، تا اینکه در سن 20 سالگی ادعا کردند که او ملا شده و به درجه اجتهاد رسیده است.

در این زمان کسروی تصمیم می‌گیرد به بهانه زندگی و خانواده، درس و بحث را ترک کند، اما حاجی میرمحسن وصی پدر مانع می‌شود و از او می‌خواهد به مسجد برود، امامت کند و به موعظه مردم بپردازد. کسروی با زور و فشار باصطلاح آن روز ملا می‌شود. او از ملاشدن متنفر بود، چون معتقد بود گرسنگی به دنبال دارد. کسروی همچنین می‌نویسد: «همیشه وصیت پدرم را به یاد می‌آورم که گفته بود پسر من میراحمد... نان ملایی نخورده نان ملایی شرک است.»

دوران جوانی و ازدواج کسروی همزمان با انقلاب مشروطه شد. خانواده‌اش دشمن مشروطه بودند، اما او نسبت به مشروطه حساسیت پیدا کرد و دلبستگی خود را پنهان کرد. این علاقه موجب انزوای او در خانواده و در نتیجه خانه‌نشین می‌شود. دوره خانه‌نشینی باعث بروز و اظهار نفرت از دین اسلام شد که البته پیش از آن گاه‌گاهی به زبان می‌آورد و در واقع انحرافات درونی وی ظهور پیدا می‌کند که نخستین آن شک در احکام و جزمیات دینی بود.

پس از آن کسروی به علوم ستاره‌شناسی علاقه‌مند و با غلبه هواداران استبداد بر تبریز، دوباره در خانه نشست و این بار مشغول خواندن کتاب‌های حساب، هندسه، جبر و... شد.

کسروی از هواداران مشروطه غیرمشروعه بود و سخنان خلاف اعتقادات و باورها موجب اعتراض طلاب مدرسه طالبیه شد و حتی کار به مشاجره و برخورد با کسروی رسید. او که در باطن اعتقادی به معارف دینی نداشت و به اجبار ملائی را پذیرفته بود، بعد از ارتباط با متجددین و مطالعه آثار روشنگران غیرمذهبی مشروطه مانند ملکم خان، طالبوف و فتح‌علی آخوندزاده و مطالعه مجلات از اتفاقاتی که در اروپا و غرب می‌گذشت مطلع و شیفته غرب شد.

کسروی در لباس روحانیت در ایام جوانی

در نهایت مردم و روحانیون او را طرد کردند. به تعبیر خودش: «مردم نیز از من نومید شده، دست از گریبانم برداشتند و بدین‌سان زنجیر ملائی از گردنم برداشته شد.»

با آغاز جنگ جهانی اول، کسروی متوجه می‌شود نیاز مبرم به آموختن زبان فرانسوی و انگلیسی دارد و در نتیجه به مدرسه آمریکایی‌ها در تبریز می‌رود.

با تشکیل حزب دموکرات کردستان آذربایجان، کسروی به شیخ محمد خیابانی پیوست. ارتباط کسروی با شیخ محمد را باید در دو عرصه بررسی کرد. یک عرصه مربوط به زمانی است که او عضو حزب دموکرات بود و همراه با زین‌العابدین ایرانشهر در روزنامه تجدد مقاله می‌نوشت؛ اما وقتی که شیخ توسط عثمانی‌ها به ارومیه تبعید شد، کسروی می‌نویسد که "کنسول انگلستان در تبریز ما را دعوت کرد و گفت که تو علیه خیابانی قیام کن و ما از تو حمایت می‌کنیم." کسروی مدعی است که قبول نکرده است. او این را در کتاب شیخ محمد خیابانی که در ایران و خارج چاپ شده، مطرح کرده است. اما روند حرکت کسروی و برخی از افراد وابسته به وی مشکوک بود.

ارتباط کسروی با شیخ محمد را باید در دو عرصه بررسی کرد. یک عرصه مربوط به زمانی است که او عضو حزب دموکرات بود و همراه با زین‌العابدین ایرانشهر در روزنامه تجدد مقاله می‌نوشت

اما شیخ محمد خیابانی وقتی که به تبریز بازگشت، متوجه توطئه‌هایی از سوی کسروی و ایرانشهر شد. آنان با مدرسه آمریکایی‌ها ارتباطاتی داشتند. شیخ آنان را از ارتباط با آن مدرسه برحذر می‌دارد، اما کسروی نمی‌پذیرد. از این رو شیخ، کسروی و ایرانشهر را از تبریز به تهران تبعید کرد؛ ولی نفوذی‌ها ناشناخته مسلما بودند.

کسروی در ادامه با مصدق الملک مدعی‌العموم استیناف آشنا می‌شود. او کسروی را به کار در عدلیه دعوت کرد و در روز 24 شهریور 1298 وارد عدلیه شد. او در سال 1309 که پرونده اختلاف زن و شوهری را رسیدگی می‌کرده، به لحاظ دلبستگی که به یک زن پیدا می‌کند، او را وادار می‌سازد تا از شوهرش طلاق بگیرد تا با او ازدواج کند و در نتیجه از عدلیه اخراج می‌شود. کسروی در رساله «ده سال در عدلیه» چنین چیزی را اعتراف کرده است.

** اعتقادات کسروی چه بود؟

کسروی خود را ملی‌گرا، باستان‌ستا و دین‌ستیز معرفی می‌کرد؛ البته باستان‌ستایی او در راستای سیاست‌های رضاخان و برای ستیز با روحانیت و اسلام بود. کسروی معتقد بود و رواج می‌داد که «عامل نکبت و عقب‌ماندگی شرق از غرب، اسلام است.»

کسروی علاقه شدیدی نیز به ناسیونالیسم ایرانی داشت. البته جنس ناسیونالیسم او بر مبنای افراط و تعصب نژادی بود. سعید نفیسی می‌نویسد: «گاهی در آنچه می گفت و می‌کرد کاملا حق داشت. گاهی سخت در اشتباه بود و چون مردی افراطی و مستبد به رای بود، در این اشتباه پافشاری می‌کرد و مطلقا برای پی‌بردن به دلیل مخالف نبود.»

او در سال 1309 که پرونده اختلاف زن و شوهری را رسیدگی می‌کرده، به لحاظ دلبستگی که به یک زن پیدا می‌کند، او را وادار می‌سازد تا از شوهرش طلاق بگیرد تا با او ازدواج کند و در نتیجه از عدلیه اخراج می‌شود.

علاقه کسروی به ناسیونالیسم ایران و باستان‌ستایی با هدف تضعیف ایران مسلمان بود که از جمله برنامه‌های فراماسونری در ایران بود و او به دلیل سید بودن خود را به شهربانو و یزگرد آخرین پادشاه ساسانی منتسب می‌ساخت.

کسروی دچار توهماتی هم شده بود و ادعای برانگیختگی داشت. او بعد از اینکه مقدمات اظهار توهم برانگیختگی و برنامه پاکدینی را فراهم آورد، در سالروز پاکدینی که هرساله برگزار می‌کرد، اولین جرقه‌های توهم پیامبری را با ادعای «به خواست خدا و به اراده خدا برخاستم» اظهار داشت.

برنامه‌های پاکدینی کسروی این بود که دین جعلی اختراع کند و دو اصل نبوت و امامت را انکار کند و در این راستا به وهابی‌گری بسیار نزدیک شد. او حتی پا را فراتر گذاشت و در پی بی‌اعتبار کردن قرآن هم رفت. او مهدویت را هم انکار کرد.

کسروی در جهت شبیه‌سازی دین اختراعی خود به ادیان آسمانی، تصمیم می‌گیرد روز یا روزهایی از سال را عید بنامد و مراسمی با عنوان جشن برگزار کند که از جمله آن‌ها جشن کتاب‌سوزی است. امام خمینی در این رابطه عنوان فرموده است: «این‌ها ودیعه‌های خدایی را دستخوش هوی و هوس خود می‌کنند، این‌ها کتاب‌های دینی شما را که با خون پاک شهدای فضیلت به دست شما رسید، آتش می‌زنند. این‌ها عید آتش زدن کتاب دارند. کدام کتاب‌ها؟ همان‌هایی که از فداکاری حسین‌بن‌علی و رنج‌های فراوان پیغمبر و پیغمبرزاده‌ها به دست شما افتاد.»

کسروی اسلام و خاتمیت را هم نفی کرد. او می‌گفت: «در جایی که خرد شناسنده نیک و بد و راست و کج است... دیگر چه نیازی به دین است.» او مردم و پیروان خود را تشویق به بی‌دینی می‌کرد.

کسروی ادعا می‌کرد که به او وحی می‌شود و با خواست خدا آن را به مردم گفته است. کسروی چون قادر به اثبات ادعای نزول فرشته وحی نبود، مساله شرفیابی حضرت جبرئیل خدمت پیامبر اکرم (ص) را انکار کرد و گفت: «آمدن و رفتن فرشته و پرده برخاستن با خدا همه افسانه است.» و هرجا هم که با استدلال قوی مواجه می‌شد، شروع به فحاشی و هتاکی می‌کرد که حتی در نوشته‌هایش هم بروز یافت.

** اعتقادات کسروی چگونه شکل گرفت؟

کسروی ادعا می‌کند که اعتقاداتش نتیجه تراوشات ذهنی‌اش است و منبعی ندارد؛ اما بررسی زندگی او ذهن هر پژوهشگر تاریخی را متوجه برخی منابع می‌سازد.

یکی از زمینه‌های شکل‌گیری اعتقادات کسروی، پدرش بود. پدر کسروی همانطور که گفته شد یک شیعه شناسنامه‌ای بود و اعتقادات پدر و پسر شبیه به هم بود. پدر کسروی تحت تاثیر شیخیان آذربایجان، بهائیان و ازلیان بود و او هرچند نه شیخی بود و نه بابی، بهایی، ازلی، وهابی و شیعه؛ اما تمامی این نشانه‌ها را داشت..

کسروی در مورد پدر خود نوشته است: «کیش او شیعی می‌بود، ولی از بسیاری چیزها دوری می‌جست... پدرم روضه نخوانیدی. پدرم به کربلا و مشهد نرفت.»

خود کسروی اما بیش از هر چیزی به وهابی‌گری گرایش داشت. در مواردی اهل تسنن برخلاف وهابیون نظر داده‌اند، اما کسروی از وهابیون حمایت کرده و اقدام به شیعه‌ستیزی کرده است.

روشنفکران کژاندیش و غربگرا دومین عامل تاثیرگذار در اعتقادات کسروی هستند و در واقع گفته‌های کسروی تکرار هر آن چیزی است که آنان از جمله آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی گفته‌اند. کسروی به قدری تحت تاثیر این روشنفکران بود که می‌نویسد: «یک چیز که می‌باید از انگیزه‌های بیداری ایرانیان شمرد کتاب‌های طالبوف است.»

احسان طبری نیز درباره مجموعه کسانی که در اندیشه‌های کسروی موثر بوده‌اند، می‌نویسد: «... کسروی در مجموعه افکار خود تحت تاثیر روشنگران مشروطیت مانند آخوندف، طالبوف، ملکم و دیگران قرار داشت.»

کسروی در راستای تاثیرپذیری از روشنفکران، به شدت غربگرا شد و به نکوهش غرب پرداخت. او در جمله‌ای در نکوهش غرب نوشت: «انگلیس، زن‌هایش بافهم‌تر از مردان ایران هستند.» و در جملات دیگر و کتاب‌هایش ضمن حمله به دین و شرق، خودباختگی خود را در برابر غرب نشان داد.

تفکرات کسروی موجب شد تا به عضویت در لژ فراماسونری درآید. کسروی با اینکه در کتاب تاریخ مشروطه ایران از جریان فراماسونری در ایران اظهار کم‌اطلاعی می‌کند، اما محققان به آشنایی کسروی با کنسول انگلیس در خوزستان و ارتباط او با خان بهادر حقوق‌بگیر انگلیس منشی سرشناس حاکم سیاسی انگلیس‌ها در کربلا بعد از اشغال عراق اشاره کرده‌اند.

نوالدین مدرسی درباره کسروی می‌نویسد: «از دیرباز درصدد برآمدم که علت‌العلل دگرگونی اعتقادات کسروی را دریابم... پرسش خودم را مطرح ساختم (او این سوال را از سید محمدعلی امام شوشتری که برادرش سید نورالدین امام از نزدیکان و دوستان کسروی در ایام اقمت او در شوشتر بود، پرسید) برای اولین بار فاش کرد که کسروی ماسون بود و رئیس یک لژ» در واقع کسروی در بصره به وسیله خان بهادر وارد فرقه فراماسونری شد.

کسروی در دوران دیکتاتوری رضاخان فعالیت‌های آزادانه‌ای داشت. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب نوشته است: «کسروی در مقالاتی که در سال 1321 شمسی، منتشر می‌کرد، در راستای دیدگاه‌های خود، اقدامات رضاشاه در تمرکز دولت، ناآرام کردم قبایل، محدود کرد روحانیون، کشف حجاب، متحدالشکل نمودن البسه، سرکوب قیام گوهرشاد و اجرای نظام سربازگری بود.»

** کسروی چگونه مهدورالدم شد؟

شهید نواب صفوی که آن روزها در نجف بود، یکی از کتاب‌های کسروی به دستش رسید و آن را مطالعه کرد. در آن کتاب به امام صادق (ع) توهین‌های بسیاری شده بود. او آن کتاب را به دست آیت‌الله طباطبایی قمی از مراجع تقلید رساند و ایشان حکم ارتداد نویسنده را اعلام کرد.

در همان ایام مرحوم آقامحمد تهرانی شبی در مجلس درس تفسیر خود می‌گوید: «کسروی نسبت به امام جعفر صادق و امام زمان صریحا توهین می‌کند و کسی هم نیست که نفس او را خفه کند و مشتی به دهانش بکوبد.» نواب‌صفوی در این هنگام با صدای بلند می‌گوید: «فرزندان علی هستند که جواب او را بدهند.» بعد از آن شب نواب برای جلوگیری از رسوخ بیشتر افکار کسروی تصمیم می‌گیرد به سمت ایران حرکت کند.

آیات عظام خوئی 2 دینار، حاج سیدمحمود شاهرودی 2 دینار و آیت‌الله سیداسدالله مدنی 13 دینار مخارجی که برای ازدواح کنار گذاشته بود و یکی از علما 50 تومان جهت مخارجی که در پیش داشت به نواب داد. علامه امینی نیز مخارج سفر او را تامین کرد.

نواب از طریق بصره وارد ایران شد. در ابتدای ورود، مردم به ایشان اطلاع دادند که کسروی در آبادان عده زیادی از جوانان را اغفال کرده، نواب با شنیدن گزارشات تصمیم می‌گیرد در خیابان زند که پرجمعیت‌ترین خیابان است سخنرانی کند. نواب در پاسخ به سخنان کسروی مطالب تکان‌دهنده و جذابی ایراد می‌کند به طوری که شور و هیجان مردم، شهربانی آبادان را به وحشت می‌اندازد. شهربانی او را دستگیر و پس از 5 ساعت آزاد می‌کند.

شهید نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام که حکم مراجع درباره کسروی را به اجرا گذاشتند

نواب در یکی از سخنرانی‌ها می‌گوید: «شنیده‌ام فردی به نام کسروی، چنان گفته‌هایی داشته و در آبادان است. اگر هست بگوئید بیاید تا من با او صحبت کنم.» که جواب می‌دهند به تهران بازگشته است.

نواب به سمت تهران حرکت می‌کند و به مدرسه مروی می‌رود. فردای آن روز به بازار تهران رفته در چهارسوق روی یک سکو با عمامه سبز ایستاده و می‌گوید: «این کسروی به ائمه به قرآن توهین می‌کند، قرآن را می‌سوزاند؛ مردم! بازاری‌ها! چرا حرکت نمی‌کنید؟

شهید نواب صفوی بعد از این سخنرانی تصمیم می‌گیرد در کلوپ کسروی با او صحبت کند. او در جمع افراد حاضر در کلوپ صحبت می‌کند تا اینکه کسروی از راه می‌رسد. نواب را به کسروی معرفی می‌کنند. نواب استدلال‌هایی را بیان و پیشنهاداتی را مطرح کرد. کسروی به نواب می‌گوید: «مگر شما قرآن نخوانده‌اید که فرموده است «لاتکرموا امواتکم» نواب با شنیدن این کلام می‌گوید این آیه در قرآن کریم نیست. کسروی که حیله خود را کارساز ندید، می‌گوید: شوخی کردم! کسروی استدلال‌ها و پیشنهادات نواب را نپذیرفت.

بعد از آن مناظره و گفتگو، تصمیم به اعدام کسروی گرفته شد. آیت‌الله شید محمدحسن طالقانی به نواب گفت: پول اسلحه را من خواهم داد. نواب در 24 اردیبهشت 1324 به همراه فردی دیگر به کسروی شلیک کرد اما تیر به موضع حساس اصابت نکرد.

نواب که به زندان موقت برده شده بود، با فشار مردم و علما با قرار 12 هزار تومان آزاد می‌شود. او پس از آزادی سازمان فدائیان اسلام را تاسیس کرد.

عاقبت به دلیل فشار و تاکید علما، مردم و وزارت فرهنگ، دادگستری احمد کسروی را احضار می‌کند. ولی کسروی از شدت ترس و اینکه مبادا دوباره مورد حمله قرار بگیرد در دادگستری حضور پیدا نکرد. از طرفی جوانان عضو فدائیان اسلام تصمیم به اعدام انقلابی کسروی گرفتند. بالاخره کسروی تحت حفاظت شدید به دادگستری آمد. شهید حسین امامی، سیدعلی محمد امامی، مظفری، قوام، فدایی، الماسیان و گنج‌بخش صادقی جهت اجرای حکم الهی آماده شدند و او را به هلاکت رساندند.

انتهای پیام /

گزارش | پاسخ به 4 سوال در خصوص کسروی؛ چگونه کسی که از دین نفرت داشت مدعی پیامبری شد؟ 2
گزارش | پاسخ به 4 سوال در خصوص کسروی؛ چگونه کسی که از دین نفرت داشت مدعی پیامبری شد؟ 3