از کارون و مارون و بهمنشیر، شرم باید کرد!
تلقی نادرست از عدالت به جای تندادن به واقعیت کمآبی و این تصور که میشود به شیوه معمر قذافی در لیبی آب را منتقل کرد حال آن که لیبی تنها دو شهر اصلی دارد و پول هنگفتی صرف این پروژه شد و انتقال آب شور دریا و شیرین کردن بخشی از آن یک بحث است و انتقال آب شیرین رودخانههای چند هزار ساله بحثی دیگر
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - در پی سالها سخنان انتزاعی و آرمانی و بعضا آمیخته با توهم، حالا همه جا صحبت از واقعیتهاست. چندی پیش برق و اکنون نوبت به یک امر واقعی دیگر رسیده: «آب». همان که خوزستان را که به برخورداری از رودخانههای پرآب شهرت داشت و تا حرف از این سامان به میان میآمد واژه «جلگه» را به ذهن متبادر میکرد، به کانون بحران بدل ساخته و خشم مردم را برانگیخته و چون موضوعی ملموس است صرف تبلیغات رسمی سازگار نیست تا آقای حسینیبای شال و کلاه کند تا برای صدا و سیما گزارش تهیه کند. چرا که تبلیغات برای مردم، آب نمیشود و اگرچه دستانی در پی آناند که در غیاب آب شرب از آب گلآلود ماهی بگیرند اما اصل ماجرا همان است که هممیهنانی به سبب محرومیت از بدیهیترین نیازهای حیات، به ستوه آمدهاند.
در خوزستانی که کارون، مارونف دز، کرخعپه، زهره و بهمن شیر را دارد و دست کم از اینها باید شرم کرد. در این که ایران سرزمینی کم آب است و از شدت بیآبی گاه دست به دعا برمیداشته اند و نماز باران میخوانده اند تردیدی نیست اما این یک روی سکه است. وجه دیگر این است که در همین یزد و کرمان و اصفهان کم آب و تشنه تمدن ساخته شده و قرن ها و بلکه هزاره هاست زندگی کردهاند و یزد را سرزمین «قنات و قنوت و قناعت» لقب داده بودند چرا که مردمان آن با حفر قنات، آب را منتقل میکرده و پاس میداشتهاند و اهل زهد و تعبد و البته رضایت و زیاده نخواستن بودهاند. پس چنین نبوده که در هزارههای گذشته پرآب بوده باشند و ناگاه تشنه شده باشند. شاید گفته شود بحث نه درباره یزد و کرمان و اصفهان و قم و سمنان که پیرامون خوزستان است که پرآب بوده و نویسنده خود 45 سال پیش را به خاطردارد که در کارون خروشان بر کشتی نشسته است. حالا اما چه شده و چه اتفاقی افتاده که خوزستان که به تعبیر رییس جمهوری پیشین در پیام اخیر «قلب اقتصاد، سیاست، فرهنگ و مدنیت ایران» و «دارای نقش بزرگ در دفاع از تمامیت ارضی میهن و ایستادگی شگفتانگیز در برابر تجاوزگران در دوران جنگ هشتساله و تحمل هزینه سنگین در آن دوران» بوده امروز «با مشکلات بزرگ در زمینه زیست محیطی و دست رسی به امکانات اولیه زندگی رو به رو شود، در حالی که بزرگترین رودخانههای پربرکت از درون این استان میگذرد».
در دو سه قسمت این حکایت را روایت میکنیم: 1. انتقال؛ متهم ردیف اول/ این باور غالب است که متهم ردیف اول در قضایای اخیر بحث انتقال آب است. به این معنی که خوزستان، آب دارد اما این آب به استانهای دیگر انتقال یافته یا صرف صنایع آببر شده است. توضیح یا توجیه یا پاسخ مقامات مسؤول در قبال این اتهام یا ادعا یا واقعیت حول سه محور بوده است: نخست این که تقسیم بندیهای آبی مثل تقسیمات کشوری نیست. همان گونه که فیالمثل در تهران، شهرداری تهران شهر را به 22 منطقه تقسیم کرده که شامل دو شهرستان ری و شمیرانات (مناطق 20 و 1) هم میشود در حالی که آموزش و پرورش تقسیم بندی دیگری دارد. با این نگاه آب به 31 منطقه مانند 31 استان تفقسیم نشده و بر اساس سرشاخهها و حوزه آبریزممکن است دو یا سه استان را دربربگیرد. دوم این که به آب مانند نفت نگاه میکنند و میگویند همانگونه که نفت خوزستان تنها متعلق به این استان نیست و گاز عسلویه هم تنها مربوط به بوشهر نیست و کل ایران از آن منتفع میشوند و وقتی جنکی درمی گیرد اصفهانیها و اذربایجانیها به یاری خوزستانیها می شتابند، آب را نیز نمی توان منحصر و محدود به یک منطقه دانست و متقابلا امکانات از جاهای دیگر برای آن خطه میآید. سوم این که از رهگذر این انتقال، توسعه به دست میآید و مردم منتفع میشوند.
این دیدگاه البته مخالفان جدی دارد که معتقدند انتقال ها حاصل تصمیمات کارشناسی و تخصصی نبوده و بیشتر از نگاه سیاسی ناشی شده و این که مقامات ارشد جمهوری اسلامی بیش از آن که اهل مناطق پرآب و حاصل خیز باشند برآمده از نقاط کویری اند و به طور مشخص هر چهار رییس جمهوری در 32 سال گذشته از سه استان کم آب کرمان، یزد و سمنان برخاسته اند و تمام تلاش این بوده که به نحوی آب را به جاهای دیگر برسانند و البته این اشتباه یا انحراف در رژیم گذشته و با افتتاح کارخانه آب بر ذوب آهن در اصفهان کم آب کلید خورد در حالی که اصفهان قطب گردشگری است و در منطقه توریستی کم آب، کارخانه ذوب آهن تأسیس نمیکنند. توهم غالب بر ذهنیتها اینجا هم کار دست ما داده است. این تصور که آب هست ولی به درستی تقسیم و توزیع نشده است!
تلقی نادرست از عدالت به جای تندادن به واقعیت کمآبی و این تصور که میشود به شیوه معمر قذافی در لیبی آب را منتقل کرد حال آن که لیبی تنها دو شهر اصلی دارد و پول هنگفتی صرف این پروژه شد و انتقال آب شور دریا و شیرین کردن بخشی از آن یک بحث است و انتقال آب شیرین رودخانههای چند هزار ساله بحثی دیگر. با رود که از این شوخیها نمیکنند. مصر است و نیل. خوزستان است و کارون. چنان که سئول است و رود هان و دست درازی به رودخانه به هر نحو کاری زشت و نابخشودنی است
2. استخراج نفت؛ متهم ردیف دوم / انقلابیون در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی از واژه «استعمار» با معنی منفی استفاده میکردند و از استعمار در کنار استبداد و استثمار یاد میشد و اختلاف بر سر اولویت آنها بود. استعمار درلغت با «عمران» و «آبادی» نسبت دارد اما در نگاه انقلابی مردود بود چون اولا آبادانی ظاهری کافی نیست و توسعه باید همه جانبه باشد. ثانیا نظرمردم محلی رعایت نشده بود و ثالثا منافع آن عمران و آبادی به جیب مردم منطقه و فیالمثل هند یا آفریقا نمیرفت. در مثل، مناقشه نیست ولی در نگاه برخی از مردم محلی استخراج نفت در مناطقی از خوزستان به شیوه شرکتهای غربی بدون لحاظ کردن منافع مردم و گاه به بهای خشک کردن تالابها صورت پذیرفت و نتیجه آن را در پدیده ریزگردها بیش از بیآبی دیدیم. خشک شدن تالابها هوای منطقه را ازاعتدال انداخت و حیوانات محلی را تشنه کرد و به معیشت مردم آسیب وارد ساخت. 3. خودکفایی به هر قیمت؛ متهم ردیف سوم / سالهاست که عیسی کلانتری چه در مقام وزیر کشاورزی در گذشته و چه به عنوان رییس سازمان حفاظت محیط زیست هشدار می دهد که اولویت ما حفظ منابع آبی است و نمی توانیم در همه محصولات و فرآورده های کشاورزی خودکفا شویم و کاشت محصولی چون هندوانه به بهای از بین رفتن منابع آبی تمام می شود و عقلانی نیست یا در جنوب نباید برنج کاشت و اگر بحث محصول استراتژیک است گندم کفایت می کند. نگاهی اما در پی خودکفایی به هر قیمت بوده که ظاهرا بی تأثیر از کره شمالی نیست. ایدئولوژی حاکم بر کره شمالی آمیزه ای است از اومانیسم و سوسیالیسم و کمونیسم از نوع استالینی با عنوان «جوچه» که در فارسی شاید بتوان آن را به «خود اتکایی» ترجمه کرد. کره شمالی اما سرزمینی حاصل خیز است و نسبت آن با کره جنوبی مثل شمال و جنوب خود ماست. ضمن این که خیلی هم خوداتکا نیستند و رفقای چینی به دادشان می رسند و در سال هایی که رفقای بزرگ تر یاری شان نکردند و در دوران کیم دوم، پدر کیم کنونی و پسر کیم پدربزرگ تا مرز قحطی و گرسنگی هم رفتند و جوچه بازی و بمب ها برای شان اب و نان نشد و دسته دسته مردند. از صد سال پیش حرف نمی زنیم که هنوز چنین حکومتی شکل نگرفته بود. صحبت همین بیست و سه چهار سال قبل است. در میان مقامات ارشد جمهوری اسلامی طی دهه های گذشته تنها عیسی کلانتری جرأت کرده با صدای بلند شعار خودکفایی و خوداتکایی را به چالش بکشد نه به خاطر این که چون عنصر وابسته ای بوده یا بلد نیست درست و مرتب جلوی خبرنگاران بنشیند. به این دلیل که گفته در قبال آب، نمیصرفد و نمیارزد. حافظ می گوید: شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است / کلاهی دل کش است اما به ترک سر نمی ارزد. یعنی هر قدر هم تخت سلطنت، با شکوه باشد به این نمیارزد که به خاطر آن جان بدهی چون سری باید باشد که تاج و افسری بر آن بگذاری. وقتی سرت را ازدست بدهی تاج به دردی می خورد؟! حالا حکایت آب است و خودکفایی در محصولات کشاورزی. آب، همان تاج است و خودکفایی در محصولات، ترک سر و معلوم است که نمی ارزد. خودکفایی در تولید برنج و هندوانه به بهای از دست دان منابع آبی، آب شیرین، این گوهر کم یاب کم یاب کم یاب، خوداتکایی نیست. نابودی است. حالا چرا دیگران جرأت نکردند و عیسی کلانتری که آن طور جلوی خبرنگاران می نشیند، تکرار می کند؟ چون آن قدر در تریبون های رسمی گفته شده که انگار خودکفایی وحی منزل است و با آن مخالفت کنی مزدور آمریکایی. مثل وقتی که روی دیوار خانه ها می نوشتند «داشتن ویدیو در خانه ها آوردن فاحشه ها به خانه و عین بی غیرتی است»، با خودکفایی یا خود اتکایی به بهای اتلاف منابع کم یاب آب هم بی غیرتی و بی عفتی و بی شرفی تلقی می شد خصوصا این که یادآور سخنی از امیر عباس هویدا باشد که در مجلس شورای ملی گفته بود تولید برخی از محصولات کشاورزی نمیصرفد و وارد کنیم بهتر از آن است که آب را هدر دهیم. خداوند همه نعمت ها را به همه نداده. به ما نفت داده به جایی دیگر آب و هوای مناسب و امکانات طبیعی برای پرورش دام داده. نفت می فروشیم و گوشت وارد می کنیم. ما برنج و خرما داریم. آمریکای لاتین موز دارد. نه لازم است آنها خرما تولید کنند و نه ما موز. آنها از ما خرما می خرند و ما از آنها موز! آقای کلانتری البته به شکل هویدا با خودکفایی مخالفت نکرده اما اهمیت «آب» را یادآور شده مثل ضربالمثلی که در اهمیت «وقت» میگوید «وقت، طلاست». هر چند که طلا را میتوان خرید و وقت را نه و اگرچه این روزها طلا را هم نمیتوان خرید!
به علل و عوامل دیگر در یادداشت یا یادداشتهای بعدی میپردازیم...
لینک کوتاه: asriran.com/003KhJ