چهارشنبه 7 آذر 1403

از کشتار گوهرشاد تا همراهی با شهید چمران؛ روایت متفاوت «بابا نظر» از زندگی یک جانباز 95 درصد

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
از کشتار گوهرشاد تا همراهی با شهید چمران؛ روایت متفاوت «بابا نظر» از زندگی یک جانباز 95 درصد

کتاب «بابا نظر» از جمله آثاری است که به شرح زندگی یک جانباز 95 درصد می‌پردازد؛ جانبازی که طی 17 سال در جبهه‌های مختلف حضور داشت.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشارات سوره مهر به تازگی چاپ پنجاه و ششم کتاب «بابا نظر»، نوشته مصطفی رحیمی، را روانه بازار نشر کرد. این اثر که به شرح زندگی شهید محمدحسن نظرنژاد می‌پردازد، تصویری است از زندگی یک جانباز 95 درصد و مجاهدت‌های او در جبهه‌های مختلف.

محمدحسن نظرنژاد که بعدها به «بابانظر» معروف شد فعالیت‌های مبارزاتی‌اش را از دوران پیش از انقلاب آغاز کرد. اولین‌بار در سال 1358 عازم جبهه شد و تا پایان جنگ در جبهه‌ها حضور داشت. در بُستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد، در فکه کمرش شکست، در فاو قفسه سینه‌اش شکافت و... وی سرانجام روز 7 مرداد 1375 دچار تنگی نفس شده و به شهادت رسیده است.

در معرفی این اثر آمده است: شاید درخشان‌ترین وجه انقلاب اسلامی ایران سویه انسان‌ساز و حاکمیت‌بخش آن به ارزش‌ها و هنجارهای الهی و شیعی باشد؛ از این رو دفاع مقدس به منزله آیینه تمام‌نمایی از نهضت اسلامی است که توانست آرمان‌های مندرج در ذات انقلاب اسلامی سال 57 را در عمل محقق کرده و در معرض نگاه همگان قرار دهد. بی‌سبب نیست که تاریخ‌نگاران عصر جدید بر مطالعه و تحلیل همزمان انقلاب و جنگ تأکید ورزیده و به صراحت عنوان می‌کنند که پدیده دفاع مقدس را باید ثمره‌ای عالی از شجره طیبه انقلاب دانست و بررسی کرد.

ربط و پیوند عمیق دو رویداد عظیم تاریخ معاصر کشور، یعنی انقلاب اسلامی و جنگ را در عرصه عمل و میدان زندگی و مبارزات خویش تحقق بخشید و نام تابناک خودش را در صحیفه ایام به عنوان یکی از اسطورهای جاودان تاریخ معاصر ثبت کرد. کتاب بابانظر تنها درصدد نقل اندیشه‌های مجرد و بیان صرف خاطرات نیست بلکه آن‌ها را به حقایق قابل لمس و زنده‌ای تبدیل می‌کند که از دایره تکرار و کلیشه عدول کرده و مخاطب را به سرزمین‌های تازه‌ای از احساس و ادراک می‌برد که در نتیجه آن خواننده «بابا نظر» را در درون خودش جستجو می‌کند و به دنبال نسبت درونی خودش با او می‌شود.

شکل روایت کتاب از ابتدا تا انتها به صورت اول شخص مفرد و از زبان شهید محمدحسن نظرنژاد است که به صورت خطی، از زمان تولد آن شهید در سال 1325 در یکی از روستاهای اطراف مشهد شروع و به ابتدای سال 1375 (چند ماه قبل از شهادتش) ختم می شود. در همان ابتدای کتاب، شهید نظرنژاد به پیشینه خانوادگی خود در خطه خراسان می‌پردازد: «پدربزرگ مادری و پدری‌ام هر دو روحانی بودند. آنها در ماجرای کشتار مسجد گوهرشاد فعال بودند و پدربزرگ پدری‌ام پس از وقایع مسجد گوهرشاد و به قدرت رسیدن رژیم پهلوی، به سمنان تبعید شد»....

او در همان فصل اول کتاب به دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود هم اشاره می کند که در آن ها اتفاقات خاصی نیفتاده و در این مدت، محمدحسن بابانظر بیشتر به عنوان یکی از ورزشکاران خطه خراسان معروفیت داشته است: «چون از قوت جسمی برخوردار بودم، در کشتی پاچوخه استان خراسان یکی از سرشناس ترین کشتی گیران شدم»....

بچه خیابان باغ بیسیم؛ فرمانده کاربلد جنگ / «کوچه نقاش‌ها» را به دور از تصنعات ادبی نوشتم

فصل دوم کتاب به فعالیت های انقلابی شهید بابانظر در سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی می پردازد که مبارزه با گروهک های ضد انقلابی در صدر این فعالیت ها قرار دارد؛ مأموریت های انقلابی به سیستان بلوچستان و بندرانزلی در این مقطع زمانی اتفاق می افتد. او در 15 خرداد 1358 وارد سپاه پاسداران می شود: "از جمله 160 نفر اولی بودم که برای ورود به سپاه امتحان دادند. کسی که با من مصاحبه کرد، شهید دکتر عبدالحمید دیالمه بود." اولین مأموریتی هم که از طرف سپاه به وی واگذار می شود، مسئولیت بخشی از عملیات سپاه برای کنترل مرز افغانستان است که در آن زمان از آن قسمت اسلحه زیادی وارد کشور می‌شد. در همان ایام، مسئولیت گروهی از نیروهای سپاه در شهر پاوه هم به او واگذار می‌شود که به این صورت، شهید نظرنژاد عازم کردستان می‌شود. از این مقطع به بعد، مرحله جدیدی از فعالیت های شهید نظرنژاد در حفظ و حراست از آرمان‌های انقلاب اسلامی و آب و خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران شروع می‌شود؛ پاکسازی تعدادی از شهرهای استان کردستان از افراد گروهک‌های مخالف حکومت جمهوری اسلامی و مبارزه با افراد ضدانقلاب در گنبد کاووس بخشی از این فعالیت‌هاست که در فصل دوم کتاب آمده است.

از فصل سوم به بعد، خاطرات شهید نظرنژاد به حضور وی در جبهه‌های جنگ عراق علیه ایران می‌پردازد: "گردان ما روی ارتفاعات فولی‌آباد، روبروی جاده اهواز و مقابل ساختمان چهار طبقه قرار داشت. بعدها لشکر 21 امام رضا (ع) آنجا مستقر شد." (ص68) شهید نظرنژاد در این مقطع با چهره‌های نام‌آشنایی مانند شهید چمران آشنا می‌شود و در بسیاری از عملیات‌های دفاعی سال‌های اول جنگ شرکت می‌کند. نبرد آزادسازی سوسنگرد از جمله آن عملیات‌ها بوده که در فصل سوم کتاب به تفصیل به آن پرداخته شده است.

فصل چهارم کتاب به حضور شهید نظرنژاد در نبردهای سال 1360 می‌پردازد که وقایع ارتفاعات الله‌اکبر از مهمترین آنهاست. از رویدادهای مهم در فصل پنجم کتاب هم می‌توان به انجام عملیات فتح‌المبین در فروردین 1361 اشاره کرد که شهید نظرنژاد به تفصیل درباره آن توضیح داده است. همچنین در ابتدای فصل ششم به مسئولیت تازه وی اشاره می‌شود: «آذرماه 1361 رسماً به عنوان مسئول محور تیپ 21 امام رضا (ع) منصوب شدم.» در فصول بعدی کتاب هم، شهید نظرنژاد به ترتیب به نبردها و وقایع مهم جنگ در سال‌های بعد و نقش و حضور خود در آنها می‌پردازد و درباره هر یک از این وقایع به تفصیل توضیح می‌دهد. در فصل هفتم، ماجرای حضور شهید نظرنژاد در عملیات والفجر یک در منطقه ارتفاعات زبیدات و مجروحیت وی از زبان او روایت می شود. بعد از بهبودی اولیه، او دوباره به مناطق جنگی بر می‌گردد که شرح آن در فصل هشتم آمده است.

حوادث فصل بعدی (نهم) هم با عملیات شناسایی در منطقه شلمچه شروع می‌شود و در ادامه به حضور شهید نظرنژاد در مناطق جنگی کردستان برای شناسایی موقعیت‌های دشمن می‌انجامد. در فصل بعدی، او دوباره به مناطق جنگی جنوب باز می‌گردد. شهید نظرنژاد در فصل یازدهم، حوادث ریز و درشت عملیات آبی خاکی والفجر هشت را از زوایای گوناگون، البته از زاویه نگاه خود توضیح داده است.

وی همچنین در فصل دوازدهم به عملیات آزادسازی شهر مهران اشاره می‌کند که خود در آن نقش داشته است. اشاره به دلایلی که منجر به شکست عملیات کربلای 4 شده و فعل و انفعالات فرماندهان و نیروها در پیرامون آن هم از بخش‌های مطرح شده در فصل سیزدهم است که ادامه این روند در فصل چهاردهم آمده و درباره اتفاقات عملیات کربلای پنج و وقایع این مقطع از تاریخ هشت سال دفاع مقدس به تفصیل توضیح داده شده است.

توضیح درباره نبردهای مربوط به فتح شهرک دوعیجی و حواشی آن هم از عمده خاطرات شهید نظرنژاد در فصل پانزدهم است. راوی در ادامه باز هم به کردستان برمی‌گردد که شرح آن در فصل شانزدهم کتاب آمده است؛ پاکسازی منطقه از وجود جاسوسان و انجام عملیات‌های نصر هفت در صخره‌ها و ارتفاعات دوپازا و بوالفتح (اطراف شهرک قلعه دیزه عراق) و نصر هشت در ارتفاعات الاغلو و قمیش (اطراف رودخانه چومان مصطفی) از بخش‌های اصلی این فصل است.

تخلیه نیروها از فاو و جابه جایی بخشی از نیروهای مستقر در حلبچه و حواشی آنها هم خاطرات شهید نظرنژاد در فصل هفدهم کتاب را تشکیل می‌دهد. سرانجام فصل هجدهم و پایانی کتاب که وقایع آن مربوط به چند ماه بعد از پایان جنگ است، به مراحل مختلف معالجات شهید نظرنژاد در کشور آلمان اختصاص دارد.