ایران و طالبان؛ نه «کاسه داغتر از آش» و نه «همسفره»
سیاست همسویی با جامعه جهانی و شتاب نداشتن در به رسمیت شناختن طالبان و بر طبل اختلافات ایدیولوژیک نکوفتن درست است اما تبلیغات رسمی نه. اشکال کار هم در صدا و سیماست. اگر این رسانه واقعا ملی بود به کارشناسان مختلف تریبون میداد نه آن که بوی جانبداری از طالبان از آن شنیده شود که اتفاقا به زیان اصولگرایان هم هست. چون پایگاه اجتماعی آنان را از آنچه هست هم کمتر میکند.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - «آیا سیاست ایران در قبال طالبان، درست است؟ آیا جمهوری اسلامی دست روی دست گذاشت تا طالبان به قدرت بازگردد؟ آیا برای ایران، خروج آمریکا و اعلام شکست و ضایع و زایل شدن آن در منطقه، اهمیت و اولویت دارد و نه سرنوشت افغانستان؟ چگونه در سوریه که همسایه ما نیست میتوانیم دخالت کنیم و هزینه گزافی هم بابت آن بپردازیم ولی در افغانستان که بخشی از جمعیت آن به سبب فارسیزبانی و قسمت دیگر شیعه بودن (تاجیکها و هزارهها) پیوند وثیق مذهبی و فرهنگی و در کل تعلق تمدنی با ما دارند سکوت یا نظاره میکنیم؟ آیا طالبان تغییر کرده یا ما مثل 20سال پیش حساسیت نداریم یا باور کردهایم اتفاق 17 مرداد 1377 و قتل خبرنگار و دیپلمات های ایرانی کار سپاه صحابه پاکستان بوده نه طالبان یا اگر هم طالب بودهاند سر خود و از روی تعصب مذهبی این کار را کردهاند و فرمان حکومتی، امارتی و تشکیلاتی برای ارتکاب آن جنایت شنیع نداشتهاند؟»
اینها سؤالاتی است که پس از بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان در روزهای اخیر در اذهان بسیاری از مردم ایجاد شده و بخشی از آن به خاطرعملکرد صدا و سیما و سکوت مقامات رسمی در فاصله انتقال دولت در تهران است. انتظار دخالت ایران در امور افغانستان در حالی است که کشور همسایه در 50 سال گذشته همواره دستخوش تحولات سیاسی بوده است. یک بار از نظام پادشاهی به جمهوری دموکراتیک خلق تبدیل شد و روسها آمدند و در نهایت رفتند و دکتر محمد نجیبالله قید کمونیستی حکومت را برداشت و ناسیونالیستی شد ولی مجاهدین رضایت ندادند و او را کنار زدند و خود به قدرت رسیدند و صبغتالله مجددی و برهانالدین ربانی تأسیس چهارمین جمهوری اسلامی در جهان (پس از موریتانی، پاکستان و ایران) را اعلام کردند و در پی آن طالبان یا طالبهای پشتون که خواستار حاکمیت ایدیولوژیک سنی با قرائتهای بسته بودند با انشعاب از مجاهدین، امارت اسلامی تشکیل دادند که تنها سه کشور آن را به رسمیت شناختند و 20 سال قبل با حمله نظامی آمریکای دوران جرج بوش ساقط شدند تا تاوان سنگینی بابت اتحاد با القاعده پرداخته باشند. این پیام آمریکا به وضوح شنیده شد که مادام که محلی بودید تحمل میشدید. بینالمللی و متحد شبکه «القاعده» و حمله به آمریکا اما نه تا این که در پی 19 سال «زلمی خلیلزاد» سناریوی تازهای نوشت که به موجب آن آمریکا و طالبان توافق کنند در قبال نکشتن آمریکاییها طالبان در قدرت مشارکت داده شوند و کلک زدند و کل قدرت را پس گرفتند! حالا در این میانه ایران چه باید میکرد و سیاست جمهوری اسلامی چه میبود که نبوده و صدای اعتراضاتی برخاسته است؟ 4 گزینه وجود داشته است: گزینه اول: مخالفت جدی ایران با طالبان و به صورت عملی و حتی نظامی رویاروی این گروه ایستادن و نیروبه افغانستان فرستادن و طالبان به چشم داعش نگریستن و مانند سوریه هم جنگ اعتقادی دانستن و هم منافع ایران را در آن جستن. این گزینه یعنی وقتی آمریکا و ناتو با آن همه هزینه و سلاح افغانستان را رها کرده و روسیه و چین هم نظاره گرند، مای تحریم زده با هزار گرفتاری تازه وارد معرکه افغانستان شویم که نهایتا چی بشود؟ یا شکست بخوریم مثل دو ابرقدرت سابق و لاحق. یا پیروز شویم و طالبان را برانیم تا دوباره در غار و گوه مأوا بگیرند. که چی بشود؟ اشرف غنی و عبداللهعبدالله را به قدرت برگردانیم و جمهوری اسلامی تفغانستان را احیا کنیم یا نه، شیعیان و فارسی زبانان را در کابل به تخت بنشانیم و جمهوری اسلامی به سبک ایران ایجاد کنیم. روشن است که این گزینه هم شدنی نبود و نیست و روی کاغذ هم پر از مشکل و تناقض است چه رسد به عرصه واقع و در سرزمینی پر از کوه و دره و با جمعیت ناهمگون پشتون و هزاره و تاجیک و ترکمن و ازبک و 40 تا 50 درصدی که حامی طالب ها هستند و مردمانی که هنوز به «ملت» تبدیل نشده و به طالبان به چشم اشغال گر نگاه نمیکنند و هر چه باشند واقعا هم اشغال گر نیستند. گروهی ما قبل تاریخ اند که به سبک اجدادشان با سلاح قدرت را سرنگون میکنند یا باز پس میگیرند. گزینه دوم هم این بود که رسما از شورش طالبان حمایت شود. یعنی حاکمیت ایدیولوژیک انقلابی شیعه با ویژگی بارز ضد آمریکایی با یک گروه ایدیولوژیک غیر شیعه که با آمریکا توافق کرده و پیش تر عربستان سعودی و اکنون قطر آنان را تغذیه و تسلیح می کنند متحد شود و خصومت های قبلی و تاریخی را به فراموشی بسپارد و متقابلا امتیاز بگیرد که به شیعیان و فارسی زبانان سهم بدهند و آب هیرمند را باز کنند و قس علی هذا. روشن است که این گزینه هم قابل اجرا نبود و نیست. مردم ایران هم نمیپذیرفتند و آن قدر صنم یا سمن داریم که دنبال یاسمن افغانستان نباشیم!
جدای این حکومت برآمده از یک انقلاب مدرن با میدانداری روشنفکران که به قصد تبدیل سلطنت مطلقه به جمهوری اسلامی با قرائت دموکراتیک برپا شد چگونه با کسانی همکاسه شود که میخواهند جمهوری اسلامی افغانستان را به امارت اسلامی خودشان تبدیل کنند و هیچ نسبتی با مدرنیسم و مدرنیته ندارند و واپس گرایند و تنها امتیازی که شاید به ایران بدهند این است که از عنوان «امیر المؤمنین» برای «هبت الله آخوند زاده» یا «عبدالغنی برادر» بگذرند و به «امیر» مثل امیر نشین های خلیج فارس بسنده کنند. اصلا اگر قرار بر اتحاد با طالبان باشد عربستان و خود آمریکا ارجحیت دارند چرا که دست کم منفعتی از آن برمی خیزد و تحریم ها را برمی دارند و مردم از گرفتاری معیشت و این زندگی های تنگ به در می آیند نه با طالبان که در نگاه ایرانیان عین بدبختی اند و همین که شر نرسانند کافی است و امید به خیر آن نمی توان داشت. گزینه سوم هم این بود که انگار نه انگار. شتر دیدی و به افغانستان به دیده کشوری در دوردست و نه همسایه ای با اشتراکات فرهنگی نگاه کنیم و خود را به تمامی از بازی کنار بکشیم و نان و ماست خودمان را بخوریم و هلیم (حلیم) دیگری را هم نزنیم. یعنی میدان را به روسیه، چین، قطر، پاکستان و حتی ترکیه بسپاریم که در غیاب ناتو و آمریکا بازیگران اصلی صحنه افغانستان شده اند. اما این نیز با عقل سلیم و اقتضای سیاست ورزی فعال و کنش گرانه سازگار نبود. چون مضار آن متوجه ایران است و منافع نه و به قول صادق هدایت ما هم با سیاست کار نداشته باشیم سیاست با ما کار دارد و با ما با افغانستان کار نداشته باشیم افغانستان به سبب 900 کیلومتر مرز مشترک و سابقه اشتراکات فراوان رهامان نمی کند. گزینه چهارم اما این بود که ایران در پروژه مشارکت دادن طالبان در قدرت مشارکت کند البته به قصد کاهش تنش، پایان خشونت و برقراری صلح و ثبات و امنیت. چرا که پیش شرط توسعه و دموکراسی و رفاه، امنیت و صلح است و این چهارمی انتخاب شد. حال از منتقدین می توان پرسید آیا جز این چهار فقره گزینه پنجمی هم متصور و محتمل بوده و آیا سراغ دارید؟ قطعا خواهند گفت اگر در همین گزینه چهارم قرار بر مشارکت دادن طالبان بوده و تشکیل دولت فراگیر و به قول افغان ها «همه شمول» پس چرا کل قدرت را بلعیدهاند و با دیگران به اشتراک نمی گذارند؟ این پرسش البته درست است و برای نویسنده این سطور هم شکل گرفت و پاسخ یا توضیحی که برای آن نه به صورت رسمی شنیدم این است که قرار نبوده با این سرعت مستقر شوند ولی ناگهان چنین تصمیم گرفتند. حالا فرض کنیم بر خلاف توافق عمل کرده اند. ایران چه کند؟ تحریک و تهییج و تقبیح کند؟ اما همان قدر که تطهیر طالبان نکوهیده است، تحریک آن هم نکو نیست. نتیجه این که سیاست اعمال شده درست بوده و منافع ملی در آن لحاظ شده است. چون سیاست، مگر جز تدبیر کسب منفعت بیشتر است؟ کدام منفعت با حمایت یا جنگ یا سکوت و تماشا تأمین می شد؟ با این وصف، اشکال کار کجاست که افکار عمومی قانع نمی شود و سؤال دارد؟ اشکال کار در صدا و سیماست. اگر این رسانه واقعا ملی بود چنان که همه روزه ادعا می کند به کارشناسان مختلف تریبون می داد نه آن که بوی جانب داری از طالبان از آن شنیده شود که اتفاقا به زیان اصول گرایان هم هست. چون پایگاه اجتماعی آنان را از آنچه هست نیز کمتر می کند. بخشی از مشکل به خاطر آن است که صدا و سیما نمیتواند موضع غیر رسمی داشته باشد و بعضی هم به این سبب که تفکراتی در همین سازمان نگاه خود را بر سیاست های رسمی هم غالب یا قالب می کنند. درست دانستن سیاست جاری در قبال طالبان و هم سویی با جامعه جهانی و شتاب نداشتن در به رسمیت شناختن و در عین حال تحریک نکردن و بر طبل اختلافات ایدیولوژیک نکوفتن به این معنی نیست که تبلیغات و به اصطلاح رسمی پیوست های رسانه ای هم درست بوده است. خاصه صدا و سیما که بر خلاف سیاست رسمی نظام که «نه تطهیر نه تحریک» است به گونه ای عمل می کند که بوی تطهیر از آن بر می آید. حال آن که می توانند نگاه رسانه ای (گزارش و روایت ماوقع) داشته باشند و منافع ملی را بجویند و طبعا توجه به فارسی زبانان و شیعیان را بیشتر مد نظر قرار دهند و حقوق بشر اسلامی را که در نفی حقوق بشر غربی همواره مورد استناد قرار گرفته به میدان بیاورند.
لینک کوتاه: asriran.com/003M3a