ایران و نظام بینالملل؛ فرصتهای همکاری و موانع همگرایی
تهران - ایرنا - کارشناسان علوم سیاسی در همایش «علم سیاست: چالشها و فرصتهای ایران در تعامل جامعه، دولت و نظام جهانی» ضمن بررسی فرصتها و در عین حال موانع همگرایی ایران با نظام بینالملل، به ابعاد و بُرد دیپلماسی آسیایی و جهانی کشورمان توجهی ویژه نشان دادند.
پانزدهمین همایش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران با عنوان «علم سیاست: چالشها و فرصتهای ایران در تعامل جامعه، دولت و نظام جهانی» روزهای سهشنبه و چهارشنبه 17 و 18 اسفندماه با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی، دانشگاه ها و مراکز علمی کشور در بستر مجازی اسکایروم و با ظرفیت 300 نفر برگزار شد.
لازم به ذکر است، حدود 100چکیده به دبیرخانه این همایش ارسال شد که از این میان، پس از انجام داوری 69 چکیده مورد پذیرش قرار گرفت. از بین چکیدههای پذیرش شده، تعداد 35 چکیده بر اساس معیار نوآورانهتر و کاربردیتر بودن موضوعات برای ارائه برگزیدهشد؛ مقالاتی که بر اساس محورهای هفتگانه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، حقوق، فقه، سیاست خارجی و سیاستگذاری در قالب هفت نشست طی دو روز ارائه شد که در این نوشتار به شماری از مقالات اشاره میشود.
پیشتر گزارش نخست این همایش انتشار یافت و گزارش دوم و نهایی آن در ادامه میآید؛
فرصتهای همکاری و موانع همگرایی ایران با نظام بینالملل
یکی از مهمترین و کلیدیترین محورهای همایش به حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اختصاص یافت و کارشناسان سیاسی و بینالمللی به واکاوی ابعاد مختلف این حوزه و بررسی فرصتها و موانع همکاری تهران با جهان پرداختند.
«موانع و فرصت های همگرایی با نظام جهانی براساس نظریه آشوب» عنوان یکی از مقالات ارائه شده در این همایش است که به مطالعه موردی «حکمرانی در جمهوری اسلامی ایران» میپردازد؛ مقالهای که به قلم دکتر «حسینعلی نوذری» استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزادکرج و «رضا فضلعلی» دانشجوی دکتری علوم سیاسی گرایش مسائل ایران همان دانشگاه نوشته شده است.
آنها در این مقاله مینویسند: ایران شیعه در جغرافیای خاص منطقه و منابع فراوان (قدرت و ثروت) محاصره شده است؛ در حال حاضر به دنبال همگرایی و نه واگرایی با همسایگان ومحیط بینالمللی و امور داخلی است. سئوال اصلی این است که رفتار بازیگران و رهبران ایران چه تاثیری بر مدیریت نگاه دیگر بازیگران و ملتها در داخل و جهان داشته و میزان موفقیت و توانایی آن چه مقدار بوده است؟
این دو کارشناس مسائل سیاسی در سطح نظری با کمک از نظریه آشوب «جیمز روزنا» نشان دادند که در این جهان آشوبزده در عصر پیشرفت لحظهای ارتباطات و با وجود تاریخ کهن و افرادی چون امیرکبیر و جنبشهایی مانند مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، انقلاب ایدئولوژیک و غیره، ایران در جایگاه واقعی خود قرار ندارد.
«بررسی امکان وقوع تغییر در سیاست خارجی ج. ا. ایران با روی کار آمدن کابینه سیزدهم» عنوان مقالهای بود که «الهام رسولی ثانیآبادی» دانشیار روابط بینالملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه یزد ارائه کرد و نوشته است: یکی از جنبههای مهم تجزیه و تحلیل سیاست خارجی به عنوان یک زیررشته برجسته در روابط بین الملل، مبحث «تغییر» بوده؛ مبحثی که بررسی آن در سیاست خارجی، میتواند در پیشبینی رفتار آینده کنشگران نقش مهمی داشته باشد. خود مبحث «تغییر» میتواند از دیدگاهها و سطوح متفاوتی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
نگارنده در این مقاله به بررسی امکان وقوع «تغییر» در سیاست خارجی ج. ا. ایران همراه با روی کارآمدن کابینه سیزدهم از طیف اصولگرایان، از منظر رویکردهای چهارگانه هستی شناختی و شناخت شناسی «فردگرایی تبیینی»، «فردگرایی تفسیری»، «کلگرایی تبیینی» و «کلگرایی تفسیری» پرداخته است.
ایران به عنوان قدرت میانی، به دلیل جایگاه ممتاز ژئوپلیتیک و دسترسی به منابع غنی انرژی، هم بهشدت متاثر از رقابت آمریکا و چین است هم میتواند بر آن تاثیر بگذارد «رقابت آمریکا و چین و دشواره قدرت میانی در سیاست خارجی ایران» نیز عنوان مقاله ارائه شده در این همایش به قلم «حیدرعلی مسعودی» استادیار روابط بینالملل دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی بود و در آن نوشتهاست: به زعم اکثر محققان روابط بینالملل، رقابت آمریکا و چین را باید مهمترین عامل تکوینبخش سیاست بینالملل در دهههای پیشرو تلقی کرد. این رقابت میتواند تاثیرات عمیقی بر نقش و کنش بازیگران بینالمللی دیگر بر جای بگذارد.
از نگاه وی، در شرایط ابهام ساختاری موجود، بسیاری از بازیگران بینالمللی از جمله قدرتهای میانی مانند ایران تلاش میکنند سیاست خارجی خود را با این شرایط جدید سازگار کنند. تحقق هر کدام از چشماندازهای خوشبینانه و بدبینانه درباره رقابت آمریکا و چین، میتواند پیامدهای متفاوتی برای قدرتهای میانی در نظام بینالملل داشته باشد. ایران به عنوان قدرت میانی، به دلیل جایگاه ممتاز ژئوپلیتیک و دسترسی به منابع غنی انرژی، هم بهشدت متاثر از رقابت آمریکا و چین است هم میتواند بر آن تاثیر بگذارد.
از دیگر مقالات ارائه شده در این حوزه میتوان به مقالههایی با عنوانهای «تاملی در بنیانهای معرفتی امر سیاسی در نظام جهانی مدرن و ضرورت بازپرداخت نوآئینی از علم سیاست در ایران»، «تحلیلی سازهانگارانه از فرایند دگرسازی در تکوین هویتِ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» و «دشوارههای هنجاری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» اشاره کرد.
بُرد دیپلماسی آسیایی و بینالمللی جمهوری اسلامی ایران
در مقالهای با عنوان «دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در ظهور دسته بندیهای جدید بینالمللی» نوشته «ناصر پورحسن» دانشیار علوم سیاسی دانشگاه آیتالله بروجردی، آمده است: ساختار نظام بینالمللی پس از فروپاشی نظام دو قطبی وارد مرحله گذار شده و بهرغم گذشته سه دهه هنوز به تعبیر توماس کوهن، وارد مرحله عادی نشده است. تلاش آمریکا برای ایجاد نظم نوین نه در دوره بوش پدر و نه دوره بوش پسر به نظم جدید بینالمللی منجر نشد. اقدامات ترامپ که با بینالمللگرایی گزینشی همراه بود نیز نتوانست، نظم جدیدی در روابط بینالملل ایجاد کند.
از نگاه نگارنده، سرانجام بدفرجام تلاشهای بینالمللی برای حل مساله هستهای ایران را میتوان از نشانگان ناکامی در ایجاد نظام بینالمللی تعبیر کرد. همچنین خروج عجولانه جهان غرب از افغانستان در تابستان 2020 در ادامه بحران جهان کرونا، نقطه عطف دیگری است که از یکسو از ناکامی در جایگزینی نظم بینالمللی و از سوی دیگر از تلاش برای برسازی نظم بینالمللی جدید روایت میکند. جمهوری اسلامی که بر سر چهار راه حوادث بینالمللی قرار دارد، میکوشد در این عصر گذار، نقش مهمی ایفا کند و در نظمبخشی به وضعیت جدید، موثر باشد. جمهوری اسلامی میکوشد با تقویت روابط با چین و روسیه، نظام بینالملل را قطبیسازی کند.
«بهاره سازمند» دانشیار گروه مطالعات منطقهای دانشگاه تهران در مقالهای با عنوان «جایگاه جنوب شرقی آسیا در دیپلماسی آسیایی جمهوری اسلامی ایران: ظرفیتها و موانع»، نوشته است: قرن بیست و یکم در روابط بینالملل با ویژگیها و نمودهایی همراه است که در گذشته این پدیدهها یا بسیار کمرنگ بودند یا اصلا اهمیت نداشتند. منطقهگرایی، منطقهشدن، منطقهسازی و وابستگی متقابل اقتصادی میان کنشگران نظام بینالملل از مهمترین نمودهای مناسبات همکاریجویانه روابط بینالملل در قرن حاضر است و برخی از پژوهشگران مهم مطالعات منطقهای قائل به این هستند که مناطق جزئی از سیاستهای جهانی کنونی محسوب شده و نظم جهانی امروز یک نظم جهانی منطقهای است.
جمهوری اسلامی که بر سر چهار راه حوادث بینالمللی قرار دارد، میکوشد در این عصر گذار، نقش مهمی ایفا کند و در نظمبخشی به وضعیت جدید، موثر باشد با توجه به اهمیت یافتن مناطق در نظام بینالملل، کشورها نیز باید علاوه بر مناسبات دوجانبه با دیگر کشورها، گسترش روابط با مناطق را هم به منظور تحقق منافع ملی در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دهند. جمهوری اسلامی ایران هم میتواند در قالب دیپلماسی آسیایی از ظرفیتها و فرصتهای موجود در قاره آسیا برای پیشبرد منافع ملی خود بهره بگیرد. یکی از مناطقی که در قرن بیست و یکم از اهمیت ویژهای برخوردار است و به عنوان یکی از قطبهای قدرت اقتصادی آینده شناخته میشود منطقه جنوب شرقی آسیا است که متاسفانه جایگاه آن در به خوبی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبیین نشدهاست.
سازمند در این مقاله به چهار مبحث مهم پرداختهاست که عبارتند از: بررسی روابط اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران با کشورهای منطقه، تبیین ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی منطقه جنوب شرق آسیا برای جمهوری اسلامی ایران، موانع و چالشهای گسترش مناسبات تهران و کشورهای منطقه و در آخر بیان راهکارهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت برای گسترش مناسبات و تحقق اهداف.
توسعه اقتصادی در ایران؛ ظرفیتها و موانع
در مقاله «دولت توسعهگرا و چالشهای توسعه اقتصادی در ایران (1399-1357)» به قلم «سید محمد موسوی» دانشیار علوم سیاسی دانشگاه پیام نور میخوانیم: یافتههای این پژوهش نشان داد که در سطوح توسعهیافتگی در قالب دولتهای توسعهگرا جمهوری اسلامی ایران از نظر شاخصهای تعاملی چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بینالمللی ضعیف میباشد. در دولتهای مختلف در ایران شاخصهای تقابلی در هردو عرصه نقش عمدهای را در ممانعت از امر توسعه اقتصادی ایفا کردهاست. نتیجه آنکه دولت ایران در راستای توسعه بخشی، به دلایل ضعف ساختاری، معضلات امنیتی و عدم اولویت بخشی به توسعه اقتصادی نتوانسته نقش کاربردی در توسعه اقتصادی ایفا نماید.
«عاطفه داراب زاده» دانشآموخته دکتری جامعهشناسی سیاسی از دانشگاه تهران در مقاله خود با عنوان «اقتصاد سیاسی دولت غارتگر در ایران: ترسیم یک الگوی نظری» نوشتهاست: چرا کشور ایران با گذشت بیش از یک قرن تلاش برای تغییر، همچنان در معیارهای جهانی توسعهیافتگی جایگاه رضایتبخشی ندارد؟
این سوالی است که این پژوهش با استفاده از «مباحث اقتصاد سیاسی غارت» و ترسیم یک الگوی نظری نو، تلاش کرده به آن پاسخ دهد. بر این اساس اگرچه در پارادایم غالب علوم اجتماعی، نقطهی عزیمت اقتصاد سیاسی، تولید و خلق ثروت (ارزش اضافی) است؛ اقتصاد سیاسی غارت، فرایندهای سازمانیافته تصاحب و انهدام ارزش را بررسی میکند.
بر همین مبنا این پژوهش با اتخاذ رهیافت نهادگرایی تاریخی و درکی زمانمند از روند تحولات اجتماعی و سیاسی دولت در ایران پساانقلاب، در پی تبیین پیامدهای ناخواستهای است که نهاد دولت در ایران نیم قرن اخیر (در مواجه با امر توسعه) باعث شده است. پیامدهایی که در بارزترین شکل خود به صورت رشد اقتصادی منفی، کاهش حجم کلی ثروت ملی و گسترش فقر قابل مشاهده هستند.
با توجه به تحریمهای فزاینده اقتصادی بر ایران و با توجه به ماهیت دولت به مثابه یک «دولت رانتیر» و تک محصولی وابسته به عایدات حاصل از فروش نفت، «اقتصاد هنر» در حوزه صنایع خلاق میتواند نقش فعال و موثری در تقویت «اقتصاد مقاومتی» و خروج اقتصاد از «بیماری هلندی» آن منجر شود «نقش صنایع خلاق در تقویت و توسعه اقتصاد ایران: مدلسازی از نقش صنایع خلاق استرالیا درساختاربندی اقتصاد مقاومتی ایران» عنوان گزارشی به قلم «مه سیما سهرابی» دکترای علوم سیاسی دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، «سمیه خداخواه آذر» دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه تربیت مدرس، «سهیل گودرزی» دکترای روابط بین الملل، دانشگاه تربیت مدرس بود.
در این مقاله میخوانیم: در عصر ارتباطات و پیشرفتهای تکنولوژیک و ظهور شبکههای اجتماعی متنوع و «رمز ارزها» به عنوان واحد پولی جدید، «صنایع خلاق» با واحدهای پولی متنوع خصوصا متکی بر توکنهای غیرمثلی (NFT) به عنوان حوزههای جدید و موثر در «رشد اقتصاد داخلی و جذب سرمایه گذاری خارجی» مورد توجه جدی دولتها و قطبهای اقتصادی مطرح دنیا قرار گرفتهاند. با شیوع پاندمی کرونا و پررنگ شدن فضای مجازی به مثابه «زیستبوم دیجیتال»، «اقتصاد هنر و فرهنگ» و محصولات وابسته به آن به عنوان سویه جدید «مدلهای توسعه اقتصادی» به شکل جدیتری در معرض توجه قرار گرفتهاند.
از این رو با توجه به تحریمهای فزاینده اقتصادی بر ایران و با توجه به ماهیت دولت به مثابه یک «دولت رانتیر» و تک محصولی وابسته به عایدات حاصل از فروش نفت، «اقتصاد هنر» در حوزه صنایع خلاق میتواند نقش فعال و موثری در تقویت «اقتصاد مقاومتی» و خروج اقتصاد از «بیماری هلندی» آن منجر شود.
این پژوهش در نظر دارد با تمرکز بر نقش «صنایع خلاق در توسعه اقتصادی» با تمرکز بر دادههای آماری استرالیا در این حوزه، به ترسیم و ارائه مدلی تحلیلی در راستای تقویت زیرساختارهای اقتصاد مقاومتی و فعالسازی حوزه های مغفول در این بخش بپردازد. تمرکز اصلی به «چگونگی تاثیرگذاری صنایع خلاق بر رشد و توسعه اقتصاد داخلی و جذب سرمایه گذاری خارجی» اختصاص داده شدهاست.
«مهدی لکزی» دکترای علوم سیاسی و پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه نیز در مقاله خود تحت عنوان «سواحل مکران، تولیدکننده قدرت بر بستر توسعه درونی» نوشتهاست: منطقه ی مکران از میناب تا گواتر بیش از 777 کیلومترمربع است. این منطقه به لحاظ ظرفیتهای اقتصادی دارای سه سطح ملی، منطقهای و بینالمللی است. 620 کیلومتر مرز آبی سواحل مکران و تسلط این منطقه بر یکی از مهمترین و استراتژیکترین راههای آبی جهان از یکسو به عنوان یک مسیر ترانزیتی و اقتصادی برای کشورهای چین، هند، افغانستان و منطقه آسیای مرکزی، دارای ظرفیتهای فراوان در زمینه صنایع شیلاتی، گردشگری و دریایی است و از سوی دیگر به لحاظ جغرافیایی دارای یک موقعیت ژئوپولیتیک مهم است که موجب مزیتهای داخلی، منطقهای و بینالمللی برای ایران میتواند باشد.
از نگاه نگارنده با این حال طی دهههای اخیر به دلیل تمرکز بیشتر بر بنادر و سواحل خلیج فارس از این قابلیتها استفاده نشدهاست. سواحل مکران که جنوبیترین حاشیه این منطقه به شمار میرود، این امکان را دارد که با بهرهگیری از پتانسیل دریای عمان، موقعیت ژئوپلیتیکی و زیستبوم ویژه و دستنخورده منطقه، موتور محرکه توسعه سرمایهگذاری در نیمه شرقی و جنوب شرقی کشور شود. شهرستانهای چابهار و کنارک در استان سیستان و بلوچستان جزء منطقه مکران محسوب میشوند که این منطقه به عنوان محور ترانزیتی طرح توسعه جنوب شرق مطرح است.
پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه تاکید میکند: این منطقه در طول سدههای اخیر از توسعه هماهنگ با کشور مغفول ماندهاست و برخی از نگرشها و کنشهای بینالمللی و ملی، واکنشهای انزواگرایانهای را همراه داشته و سبب عدم تحقق ظرفیتهای این پهنه شده است. با توجه به وجود پتانسیل و ظرفیتهای ویژه توسعه سواحل مکران مساله اصلی این یادداشت عدم توسعهیافتگی و معضل اقتصادی و معیشتی مردم منطقه این سواحل بوده است.