تحریم مانع توسعه اقتصادی است
دیپلماسی اقتصادی به چه معنا است؟ چه ارتباطی میان رویکرد یک کشور در سیاست خارجی و داخلی با میزان موفقیت آن در حوزه دیپلماسی اقتصادی وجود دارد؟ آیا تجربه تعریف معاونت دیپلماسی اقتصادی در وزارت خارجه ایران با همه فراز و فرودهای آن، تجربه موفقی بوده است؟ عدم توفیق پیشبینی شده برای این معاونت تا چه اندازه ریشه در عدم هماهنگی میان نهادهای درگیر دارد؟ سیاست خارجی ایران تا چه اندازه تامینکننده...
پرسشهایی از این جنس را با محمدحسین عادلی سیاستمدار، اقتصاددان و دیپلمات ایرانی در میان گذاشتیم. عادلی در کارنامه کاری پربار خود به عنوان دیپلمات، سابقه حضور در سفارتخانههای ایران در ژاپن، کانادا و بریتانیا را داشته است. او که دانشآموخته کارشناسی ارشد اقتصاد بینالملل از دانشگاه تهران و دکتری مدیریت کسبوکار از دانشگاه وست کاست کالیفرنیا است در فاصله سالهای 1368 تا 1373 رییس کل بانک مرکزی ایران بوده و از سال 1392 تا 1396 نیز به عنوان دبیرکل مجمع کشورهای صادرکننده گاز فعالیت کرده است..
مشروح گفتوگوی روزنامه اعتماد (شماره 5212 مورخ 31اردیبهشت1401) را با عادلی، رییس اسبق بانک مرکزی در دیپلماسی اقتصادی و ارتباطی که میان رویکرد یک کشور در سیاست خارجی و داخلی با میزان موفقیت آن در حوزه دیپلماسی اقتصادی می باشد را در ادامه میخوانید.
شما نخستین فردی بودید که در دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی واژه دیپلماسی اقتصادی را در ادبیات دولت وارد کردید. در این دوره در وزارت خارجه معاونت اقتصادی به صورت مستقل ایجاد و دیپلماسی اقتصادی فعال شد. دو دهه پس از آن روزها ترکیب دیپلماسی اقتصادی بسیار شنیده میشود و مثلا وزیر خارجه دولت سیزدهم یکی از اولویتهای اصلی خود را فعالسازی این حوزه میداند. به صورت مختصر مفهوم دیپلماسی اقتصادی را برای مخاطبان توضیح میدهید؟
در طول 70 سال گذشته و خصوصا بعد از جنگ جهانی دوم، «دیپلماسی اقتصادی» به این معنا بوده که از اهرم دیپلماسی برای اقتصاد و از اهرم اقتصاد برای دیپلماسی استفاده شود. تاکنون سه شکل از دیپلماسی اقتصادی به صورت حرفهای توسط کشورها به کار رفته است. بیشترین آن توسط کشورهای در حال توسعه به کار رفته که از دیپلماسی و سیاست خارجی به عنوان اهرمی برای توسعه اقتصادی و تامین آرامش و امنیت مورد نیاز این توسعه استفاده کردند. کشورهایی چون آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم و پس از آن ها سایر کشورها چون مالزی، هند، کرهجنوبی و... از دیپلماسی اقتصادی به این منظور استفاده کردند. چین موفقترین این کشورها در دوره اخیر بوده که جهت سیاست خارجی خود را در راستای تامین منافع اقتصادی قرار داده چرا که اقتصاد و سیاست خارجی دو جز یک کل به نام قدرت ملی هستند. همه کشورها به منظور جهش و توسعه اقتصادی خود از دیپلماسی اقتصادی استفاده کردند. به طور خلاصه نخستین نوع استفاده از دیپلماسی اقتصادی این است که شما سیاست خارجی را به گونهای طراحی کنید که امنیت و آرامش لازم را برای پیشبرد اهداف و توسعه اقتصادی فراهم کند.
نوع دوم استفاده از دیپلماسی اقتصادی که توسط برخی کشورهای قدرتمند و در راس آن ها امریکا استفاده شد، بهرهبرداری از قدرت اقتصادی برای پیشبرد اهداف سیاسی است. در چند دهه اخیر از اهرم قدرت اقتصادی به عنوان یک ابزار جنگی استفاده شده که تحریم یکی از اشکال آن است.
نوع سوم که در دنیا و به خصوص در سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان تجارت جهانی استفاده شده این است که کشورها در بده و بستان منافع اقتصادی با هم مذاکره میکنند. مثلا برای کاهش تعدادی از تعرفهها یا واگذاری بازار یک محصول که به نوعی بده و بستان اقتصادی است با هم مذاکره میکنند.
دیپلماسی اقتصادی زمانی قابل اجرا است که در یک کشور اعتقاد به دیپلماسی به معنی مذاکره، تعامل و بده و بستان برای از بین بردن تنشها و اختلافها وجود داشته باشد و همزمان توسعه اقتصادی یکی از اولویتهای دستور کار ملی آن کشور باشد.
عبارت دیپلماسی اقتصادی دو کلمه دیپلماسی و اقتصاد را کنار هم قرار میدهد و بر همین اساس رسیدن به مقصود مطلوب را وابسته به همکاری دیپلماتها با اقتصاددانها یا وزارت خارجه با سایر وزارتخانهها و نهادهای اقتصادی در نظام میکند. آیا چنین هماهنگی اساسا در ایران ممکن است و وجود دارد؟ در دولتهای گذشته همواره گلایههایی از سوی وزارت خارجه نسبت به برخی عدم هماهنگیها و همراهیها از سوی نهادهای متفاوت اقتصادی وارد بوده است. گره کار کجاست؟ آیا ایراد را باید در وزارت خارجه جست یا هماهنگیهایی که مسوولیت آنها با نهادهای بالادستیتر است؟
هماهنگی میان دیپلماسی و اقتصاد باید در دو سطح مورد توجه قرار بگیرد: سطح نخست، تبیین استراتژی و سیاستگذاریها را شامل میشود که این در سطح کارگزاران دستگاههای اقتصادی یا بخش اقتصادی وزارت خارجه نیست بلکه سطح آن بالاتر و شاید در شورای عالی امنیت ملی باشد که آنجا باید استراتژی کلان دیپلماسی و سیاست خارجی و اینکه در چه حدی و چگونه باید از آن برای توسعه و رشد اقتصادی استفاده کرد، تعیین شود. این سطح از هماهنگیها همواره با چالشهای بسیاری روبهرو بوده و هست که دلایل مختلفی دارد.
سطح دوم در سطح مدیران اجرایی است. من اوایل انقلاب در بخش اقتصادی وزارت خارجه، ساز و کاری را به نام «ستاد هماهنگی روابط اقتصادی خارجی» پیشنهاد کردم که به تایید میرحسین موسوی، وزیر خارجه وقت رسید و بعد هم در دولت تصویب شد. رییس این ستاد معاون وزارت خارجه و سایر اعضا مسوولان بینالمللی دستگاههای اقتصادی کشور بودند. هماهنگیهای مورد اشاره شما میان وزارت خارجه و دستگاههای اقتصادی علیالقاعده باید در چنین ستادی صورت بگیرد.
اما این هماهنگیها نیازمند این است که مسوول اقتصادی وزارت خارجه اطلاعات کافی از مشکلات، چالشها و وظایف دستگاههای اقتصادی داشته باشد و متقابلا تصور دستگاههای اجرایی این نباشد که دستگاههای اجرایی در انجام معاملات فعال ما یشاء بوده و نیازی به هماهنگی با دستگاه دیپلماسی را ندارند. تمام این جزییات به هماهنگی در سطوح بالاتر باز میگردد که اگر منسجمتر باشد، با مشکلات کمتری در سطوح اجرایی روبهرو خواهیم شد.
در برخی دورهها این چالشها کمتر و هماهنگیها بیشتر بوده و وزارت خارجه میتوانست بسیاری از نیازهای دستگاههای اقتصادی را برآورده کند. البته ما با یک چالش دائمی بین اینکه چگونه و تا چه حد سیاست خارجی را با اهداف اقتصادی هماهنگ کنیم، روبهرو هستیم.
معمولا در وزارت خارجه معاونهای اقتصادی از میان دیپلماتها انتخاب میشدند. فکر میکنید این یک اشتباه نیست؟ شاید چهرههای اقتصادی بیشتر و بهتر بتوانند به کاربردی شدن این جایگاه کمک کنند؟
فردی که میخواهد دیپلماسی اقتصادی را پیش ببرد ابتدا باید یک دیپلمات باشد چرا که دیپلماسی مهمترین ابزار و وسیله پیشبرد اهداف اقتصادی است.
سپس باید اطلاعات کافی از اهداف اقتصادی کشور و دستگاههای اقتصادی داشته باشد. در برخی دورهها، مسوول اقتصادی وزارت خارجه در بسیاری از شوراها و ستادهای اجرایی اقتصادی کشور حضور فعال داشت تا بتواند از نیازمندهای آن ها آگاه باشد و در کار دیپلماسی این مسائل را ملحوظ کند. درستتر این است که فرد مورد نظر هر دو این ویژگیها را داشته باشد.
موفقیت یک کشور در دیپلماسی اقتصادی تا چه اندازه وابسته به وضعیت سیاست خارجی آن است؟ در دولت جدید بسیار میشنویم که ما دیپلماسی اقتصادی را جدا از مساله احیای توافق هستهای و رفع تحریم پیگیری میکنیم و اتفاقا موفق هم بودهایم. تا چه اندازه این ادعا به واقعیت نزدیک است که همزمان با تنش در سیاست خارجی، دیپلماسی اقتصادی موفقی داریم؟
بر هیچ کس پوشیده نیست که توسعه و پیشرفت اقتصادی اساسا نیاز به آرامش و امنیت دارد. سرمایهگذار در هیچ کجای دنیا در یک شرایط پرتنش نمیتواند اهداف خود را پیش ببرد و این یک گزاره ادعایی نیست بلکه در همه جا تجربه شده است. اگر کشوری به دنبال پیشرفت اقتصادی باشد معمولا از یک ابزار بسیار قوی به عنوان سیاست خارجی تامینکننده امنیت و آرامش استفاده میکند. سیاست خارجی باید بتواند مانع از این شود که دیگران یک کشور را ممنوعه قلمداد کنند چرا که اگر یک کشور را ممنوعه بدانند یا اگر یک کشور به عنوان کشور پرریسک معرفی شود، سایرین با آن معامله نمیکنند. یا معامله با آن کشور پرهزینه میشود و دلالان و مافیاهای بینالمللی کارگزاران تجارت خارجی آن کشور میشوند و به این ترتیب کشور فقط هزینه میدهد بدون آن که توسعهای داشته باشد. در نتیجه سیاست خارجی از ارکان اصلی و اولیه تامین محیط مناسب برای رشد اقتصادی است و این مساله توسط کشورهای مختلف از چین تا مالزی، هند، کره جنوبی، تایلند و... تجربه شده است.
سیاست خارجی ایران را تامینکننده این امنیت و آرامش مورد اشاره میدانید؟
تاریخ تحولات انقلاب اسلامی به اینسو، تاریخ پرتلاطمی بوده است. ما 8 سال جنگ و پس از آن دوره انتظارات، آرامش، توسعه اقتصادی و بازسازی را داشتیم. پس از دوره بازسازی، یک دوره ارتباطهای خوب بینالمللی را داشتیم که در سایه آن شاهد رشد و بالندگی اقتصادی بودیم. پس از این دوره، شاهد دوره رابطه پرتنش با دنیا بودیم که در آن دوره تحریمهای خاص به شمول تحریمهای شورای امنیت بر ایران تحمیل شد. دوره اخیر هم که دوره جنگ اقتصادی است. در واقع دورانهای مختلف ما به دورانهای بسیار پرتنش ودورههای تنش کمتر و تعامل با کشورها تقسیم میشود.
ما در دوره تنش، توسعه اقتصادی نداریم بلکه تدارکات داریم. تامین معیشت مردم به معنی تدارکات دوره جنگ است. وقتی جنگ و تقابل داشته باشیم از توسعه اقتصادی خبری نخواهد بود بلکه در زمان آرامش، توسعه اقتصادی داریم و در زمان جنگ، اقتصاد تدارکاتی داریم
زمانی که ارقام رشد اقتصادی، تورم، تجارت خارجی و سرمایهگذاری در این دورهها را با هم مقایسه میکنیم، میبینیم که در دورههایی که دارای تنش کمتر و تعامل بیشتر در حوزه سیاست خارجی بودیم رشد اقتصادی ما بالنده و تورم رو به کاهش بوده و به زیر 20 یا 10 درصد هم رسیده است. همزمان در دورههای پرتنش در سیاست خارجی، شاهد افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی بودیم. ضریب همبستگی سیاست خارجی و رشد اقتصادی خصوصا برای کشوری مانند ایران مستقیم و بالا است؛ یعنی با برقراری مقداری آرامش میزان رشد اقتصادی ما افزایش قابل توجهی پیدا میکند. شاید به همین دلیل است که برخی میگویند زمانی که وضع محیط بینالمللی اندکی برای ایران آرام میشود، رقبای ایران از افزایش و جهش قدرت اقتصادی ما میترسند و لذا در حد توان خود از آرامش در سیاست خارجی ما جلوگیری میکنند.
طیفی هستند که اتفاقا این روزها صدای بلندی هم در سیاست خارجی ایران دارند و معتقد هستند که مساله ما تحریم نیست، مساله ما سیاست خارجی پرچالش نیست؛ بلکه اصلیترین مساله ما اشتباهات در سیاست داخلی است. افرادی هم بودند که میگفتند تحریم کاغذ پاره است. چه پاسخی به این ادعاها میدهید.
بحث درباره ارزیابی مدیریتهای اجرایی داخلی یک گزاره کلی است که به نوعی میتوان آن را در این چارچوب یک سفسطه کلی دانست. زیرا این که مدیریت در داخل کشور در چند دهه گذشته در برخی دورهها اشتباهات بیشتر و در دورههای دیگر اشتباهات کمتری داشته سخن درستی است. بالاخره مدیریت بهتر، نتیجه بهتری هم خواهد داشت اما تمام این مدیریتهای داخلی و کارهای اقتصادی سقفی دارد و از آن حد بالاتر به محیط بالاتر و بینالمللی برخورد میکند.
رشد اقتصادی در یک کشور زمانی صورت میگیرد که محیط مناسب بینالمللی داشته باشد. اگر محیط مناسب بینالمللی نداشته باشید، دچار مضایق بینالمللی یا درگیر جنگ چه سخت و نرم باشید، هرچه مدیریت داخلی خوبی هم داشته باشید، رشد اقتصادی نخواهید داشت. این دو با هم منافات دارند. ما در دوره تنش، توسعه اقتصادی نداریم بلکه تدارکات داریم. تامین معیشت مردم به معنی تدارکات دوره جنگ است. وقتی جنگ و تقابل داشته باشیم از توسعه اقتصادی خبری نخواهد بود بلکه در زمان آرامش، توسعه اقتصادی داریم و در زمان جنگ، اقتصاد تدارکاتی داریم. اگر آرامش داشته باشید هم توسعه اقتصادی و پیشرفت خواهید داشت و هم قدرت شما افزایش پیدا میکند. اگر آرامش محیط بینالمللی نداشته باشید مدیریت داخلی شما هم سقفی خواهد داشت، کما این که شما در دوره تنش حتی در صورت مدیریت بسیار خوب، باز هم تنها از عهده تامین معیشت برخواهید آمد اما رشد اقتصادی و سرمایهگذاری شما منفی است. باید بین اقتصاد توسعه و اقتصاد تدارکاتی تفاوت قایل بود.
بیشتر بخوانید:
آیا در چند دهه اخیر پس از انقلاب توسعه اقتصادی اولویت کشور بوده است؟ مثلا در دورههایی که به قول شما کم تنش به حساب میآمدند، آیا ما شاهد توسعه اقتصادی بودیم؟
به گمان من - این را نمیتوانم از قول استراتژیستهای اصلی کشور بگویم - در برنامههای توسعه صحبت از توسعه اقتصادی شده است اما آیا الزامات مربوط به توسعه اقتصادی همواره فراهم بوده یا نه؛ مساله دیگری است.
در برنامههای اول تا چهارم، برنامهنویسی برای توسعه اقتصادی صورت میگرفت و همه به پیشرفت اقتصادی کشور علاقهمند بودند اما تهیه الزامهای آن کم و بیش با چالشهایی روبهرو بوده و افتان و خیزان فراهم شده است.
چه الزاماتی؟
مهمترین آن برخورداری از محیط آرام بینالمللی است. اینکه ایران یک کشور عادی و نه ممنوعه تلقی شود که میتواند به طور عادی با کشورهای دیگر تجارت داشته باشد. در مواقعی که تنش ما در حوزه سیاست خارجی کمتر بوده تجارت خارجی و صادرات ما افزایش یافته و به هر حال این برای یک کشور قدرت به ارمغان آورده است. ما در یک دوره شاهد رشد پارس جنوبی و بهرهبرداری از عسلویه بودیم، در دورهای که میزان تولید فولاد ایران از 800 هزار تن به 8 میلیون تن رسید، دورهای که ما در تولید مواد پتروشیمی که قبلا سالی 750 میلیون دلار واردات داشتیم، به یکی از صادرکنندگان عمده تبدیل شدیم. امروز تقریبا نیمی از 50 میلیارد دلار صادرات کل کشور صادرات پتروشیمی است. این پتروشیمی از چه زمانی و چگونه به دست آمده است؟ آیا در زمان تنش بوده؟ خیر در دوره آرامش بوده است. تجربه ثابت کرده که توانمندی اقتصادی ما در دورههای پرتنش کاهش پیدا کرده و قدرت اقتصادی ما در دورههای آرامش پیدا کرد. با این واقعیت نمیتوان کلنجار رفت.
شما اشاره کردید که ما در حال حاضر در حال تجربه جنگ اقتصادی هستیم. در جریان هستید که مذاکرات برای احیای برجام از بیش از یک سال پیش آغاز شده است. ایران میگوید هنوز میزان ستاندهها مصداق «توافق خوب» نیست. با توجه به وضعیت اقتصادی کشور و سیر تحولات بینالمللی که هر روز یک اتفاق میتواند مذاکرات را تحتالشعاع قرار بدهد و آخرین نمونه هم اوکراین است. از نگاه شما مختصات توافق خوب برای ایران چیست؟
نکته نخست این است که وقتی میبینیم دشمنان قسم خورده و رقبای سرسخت ایران همه با توافق برای احیای برجام و این مذاکرات مخالف هستند، این مخالفتها باید معیاری برای ما باشد. دشمنان منطقهای و رقبای ما که برخی از آنها در منطقه هستند - حالا چه در شمال ایران قرار دارند یا در جنوب - همه در انتظار عدم توافق و شکست مذاکرات هستند.
نکته دوم این است که هرچه مذاکرات احیای برجام طولانیتر میشود تحولات مختلف که در سطح بینالمللی اتفاق میافتد، این توافق را برای دو طرف - هم برای ما و هم برای طرف مقابل - هزینهزاتر میکند. چه کاری است که اگر به دنبال توافق هستیم، کاری بکنیم که هزینه آن برای ما یا هزینه برای طرف مقابل افزایش پیدا بکند؟ ایران باید تا جایی که میتواند از طولانیتر شدن روند مذاکرات خودداری کند.
اما مختصات توافق خوب؟ توافق خوب یک بحث مطلق نیست بلکه به زمان و شرایط بستگی دارد. توافق زمانی صورت میگیرد که دو طرف از آن راضی باشند. یکی از خصوصیات توافق خوب این است که اوضاع مملکت را به سمت بهبودی میبرد. حصول توافق، آثار اقتصادی و غیراقتصادی مثبت مستقیم و غیرمستقیم فراوانی خواهد داشت که در راس آن ها این است که تصویر ایران در کل دنیا عوض خواهد شد. این که با تغییر تصویر، ایران را از به اصطلاح کشور غیرعادی به یک کشور عادی تلقی کنند، برای ما منافع زیادی دارد. بسیاری از کشورها به این دلیل که ما یک کشور ممنوعه هستیم از ارتباط با ما واهمه دارند و عادیسازی ارتباط آن ها با ما به افزایش قدرت ما منتهی خواهد شد. در سایه توافق، بنگاههای اقتصادی ما اعم از دولتی، غیردولتی و خصولتی جهش پیدا کرده و ما از وضعیت فعلی تغییر جهت خواهیم داد. من نمیگویم که این مذاکرات کل کشور را گل و بلبل میکند اما آثار غیرمستقیمی که بر انتظارهای دنیا از ما و انتظارهای ما از دنیا میگذارد، بسیار مثبت است و چشمانداز دیگری را پیش روی ما قرار خواهد داد. به این میگویند توافق خوب؛ توافقی که چشمانداز ایران در سایه آن تغییر کند.
یکی از نکات خوب این مذاکرات این است که اگر توافقی صورت بگیرد هم به علت یکدست بودن دولت و هم به دلیل پشتیبانی از توافق توسط کسانی که در دولت نیستند، از راس نظام تا بقیه یک اجماع برای این کار وجود داشته است. الان بهترین موقع برای احیای برجام است.
ما از جزییات مذاکرات خبر نداریم و مذاکرهکنندگان خبر دارند. یکی از نکات خوب این مذاکرات این است که اگر توافقی صورت بگیرد هم به علت یکدست بودن دولت و هم به دلیل پشتیبانی از توافق توسط کسانی که در دولت نیستند، از راس نظام تا بقیه یک اجماع برای این کار وجود داشته است. الان بهترین موقع برای احیای برجام است. در طول این مدت، دولت جدید مذاکرات را به گونهای پیش برده که مشخص است مذاکرهکنندگان جدید با واقعیات آشنا و توجیه شدهاند.
ما در حال حاضر مذاکرات احیای برجام را پیگیری میکنیم که یکی از دستاوردهای آن طبیعتا باید رفع تحریمها باشد. آیا احیای برجام میتواند به عادیسازی رابطه اقتصادی، تجاری، مالی و بانکی ما با جهان منتهی شود؟ ما یک بار مذاکرات هستهای را به سرانجام رساندیم و به تعهدات خود پایبند بودیم اما به سد دونالد ترامپ و خروج امریکا از برجام برخورد کردیم. امروز بسیاری بیم تکرار آن سناریو را دارند و میگویند این مذاکرات حتی در صورت احیای برجام هم به عادیسازی کامل رابطه ما با جهان منتهی نخواهد شد.
بحث عادیسازی رابطه اقتصادی با خروج دونالد ترامپ از برجام و ترس از تکرار این سناریو متفاوت است. عادیسازی رابطه در دو سطح قابل بررسی است. نخست در سطح کشورهایی که ما را تحریم کردهاند مانند امریکا و چند کشور دیگر و سطح دیگر کشورهایی که ما را تحریم نکردند. رابطه کشورهایی که ایران را تحریم نکردند به تدریج و با گذشت زمان قابل عادیسازی است.
در حال حاضر هیچ کدام از کشورهای همسایه ما رابطه عادی با ایران ندارند. چرا؟ به این دلیل که از تحریمها میترسند اما با حصول توافق و رفع تحریم، این کشورها میتوانند در مسیر عادیسازی رابطه با ما قرار بگیرند. عادیسازی رابطه اقتصادی با کشورهایی که ایران را تحریم کردهاند زمانبر است به این دلیل که استانداردهای دیگری هم درباره روابط مالی و بانکی مانند استانداردهای بینالمللی «افایتیاف» وجود دارد که باید رعایت شود. تا زمانی که استانداردهای دو طرف با هم منطبق شود، عادیسازی رابطه اقتصادی زمانبر خواهد بود. پس از این انطباق ما در ابتدای مسیر عادیسازی رابطه اقتصادی و... قرار میگیریم و نه انتهای آن. اینکه جهتگیری ما عادیسازی رابطه اقتصادی و... باشد خوب است و اینکه ما از جهتگیری که ایران در سایه آن در تحریم بیشتر فرو برود فاصله گرفته و در ابتدای جاده عادیسازی روابط اقتصادی قرار بگیریم، بهتر است.
درباره احتمال تکرار سناریوی خروج امریکا از برجام، مقامهای کشور همواره گفتهاند که به امریکا نباید اعتماد کنیم و این توافق هم همان طور که مذاکرهکنندگان قبلی گفتند و مذاکرهکنندگان فعلی هم این را تکرار میکنند بر مبنای اعتماد میان دو طرف نیست اما به هر حال ما مسیر دیپلماسی را در پیش گرفتهایم. به نظر من، هزینهای که دونالد ترامپ با خروج از توافق به پای امریکا نوشت برای امریکا بسیار گزاف بود و کلا اروپا را از امریکا جدا کرده و موقعیت امریکا را چند پله پایینتر آورد. گمان نمیکنم که امریکا بخواهد با خروج از برجام این هزینه را مجددا پرداخت کند. اما حتی اگر این کار را هم بکند باید توجه داشت که تا زمان تکرار احتمالی این سناریو در نزدیکترین حالت ممکن، دو سال باقی مانده است و ما میتوانیم در این بازه زمانی دو ساله در جاده عادیسازی رابطه به جلو حرکت کنیم. به جای اینکه دو قدم پیش برویم 20 قدم جلوتر برویم و با بسیاری از کشورها ارتباط برقرار کنیم. البته ممکن است بسیاری به دلیل احتمال یا بیم موقت بودن این وضعیت برای عادیسازی کامل رابطه اقتصادی با ما پیشگام نشوند اما بسیاری هم جلو میآیند. ما یک تجربه داریم که به محض اجرایی شدن برجام در سال 2016، اقتصاد ایران رشد 12درصدی داشت و تورم به 9 درصد کاهش پیدا کرد. این ارقام واقعی است. پس توافق بر اقتصاد ما اثر مثبت گذاشت و به همین دلیل در صورت حصول توافق، حداقل همسایهها ارتباط تجاری، اقتصادی و مالی - بانکی راحتتری با ما خواهند داشت. برخی بانکهای کوچک در اروپا و آسیا هم با ما کار خواهند کرد. منافع توافق آنقدر زیاد و ضرری که امریکا از خروج دوباره از برجام متحمل خواهد شد، آنقدر هست که به نفع ما است که ما وارد مسیر احیای برجام شویم.
ما میخواهیم درصورت رفع تحریم در ابتدای این مسیر عادیسازی رابطه اقتصادی با جهان قرار بگیریم اما به نظر میرسد که در داخل ایران هم شاهد برخی مقاومتها از سوی برخی برای سدسازی در مسیر این عادیسازی قرار داریم. مسالهای مانند عدم تصویب استانداردهای افایتیاف یکی از همین سدسازیها است. چرا در داخل هم علاقهای به خودتحریمی وجود دارد؟
داستانی را تعریف کنم؛ به خاطر دارم در سالهایی که در بخش اقتصادی وزارت خارجه بودم به ما اطلاع دادند کامیونهایی که از ایران و از طریق جاده ترانزیت اروپا به سمت آلمان میروند با مانع روبرو شده و جریمه میشوند. تنش زیادی میان کامیوندارهای ما و دارندگان کالاهای صادراتی و اتحادیه اروپا به وجود آمده بود. زمانی که برای حل موضوع اقدام کردیم، متوجه شدیم طرف مقابل میگوید کامیونهای ایرانی برای استفاده از این مسیر در اروپا باید دارای استاندارد یورو 2 باشند. زمانی که این مساله را مطرح کردیم برخی ادعا کردند که اروپاییها عمدا این بهانه را آوردهاند و به دنبال این هستند که مثلا تکنولوژی و لاستیکهای خود را به کامیوندارهای ایرانی بفروشند یا... در نهایت عقل حاکم و گفته شد که اگر ما از این استانداردها استفاده کنیم به نفع ما خواهد بود و میتوانیم از این جاده عبور کنیم. در ایران هم وضع به همین منوال است و به عنوان نمونه برخی داروهای خارجی برای آن که در داخل ایران مورد استفاده قرار بگیرند باید برخی استانداردها را داشته باشند.
استفاده از مسیر بانکی و مالی بینالمللی نیازمند رعایت برخی استانداردها است و من نمیدانم چرا این موضوع سیاسی شده است. البته میتوانم حدس بزنم که چون این مساله در دوره دولتی بود که گروهی در داخل مخالف آن دولت بودند، سیاسی شد اما به نظر من الان دیگر بهانهای برای سیاسی بودن این موضوع وجود ندارد و ما اگر میخواهیم از این جاده مالی بینالمللی استفاده کنیم باید استاندارد آن را رعایت کنیم.
نکته جالب این است که ما در حال حاضر بسیاری از استانداردهای مدنظر افایتیاف را اعمال میکنیم، بانک مرکزی و سایر بانکهای ما اکثریت قریب به اتفاق محدودیتهای این نهاد را اعمال میکنند اما در مقابل اعمال این استانداردها هیچ امتیازی از طرف مقابل دریافت نکردهایم. سیاسی کردن این پرونده به نفع ایران نیست و نهایتا هم مثل خیلی استانداردهای دیگر زمانی که مطرح میشود برخی در برابر اجرای آن مقاومت میکنند اما بعدها متوجه میشوندکه این مقاومت هم بیدلیل بوده است.
زمانی که در بانک مرکزی بودم سوییفت راهاندازی شده بود و ما میخواستیم عضو سوییفت بشویم اما برخی مقاومت میکردند که این سوییفت اطلاعات ما را در اختیار خواهد گرفت. اکنون میبینیم سوییفت از چنان اهمیتی برخوردار است که به عنوان ابزار تحریم مورد استفاده قرار میگیرد.
در حال حاضر از بیش از 200 کشور در سطح بینالمللی اکثریت قریب به اتفاق، استانداردهای «افایتیاف» را رعایت کرده و چند کشور معدود باقی ماندهاند. رعایت این استانداردها یک ظرفیت و فرصت است و نه یک تهدید. امیدوار هستم با رفع جناح بندیهای سیاسی در این دولت - یکی از مزایای این دولت همین است که مسائل حرفهای سیاسی نشوند - این مساله هم حل شود.
یکی از استدلالهایی که این روزها میشنویم این است که غرب همواره سیاست اعطای تنفس موقت به ایران را دنبال کرده و هر از چندگاهی این تنفس اقتصادی را با برخی گشایشها به ایران میدهد اما مانع از رشد اقتصادی ایران میشود. در همین فضای ذهنی طیفی در داخل هستند که در تیتر روزنامههای خود هم این استدلال را مطرح میکنند که ایران در حال حاضر در همین وضعیت تحریمی در حال فروش نفت به چین است و جهان هم به این حضور ایران در بازار انرژی نیاز دارد. در چنین شرایطی چه نیازی داریم که تن به توافق شاید موقت بدهیم؟ همه ما میدانیم که تمام مراودههای اقتصادی ایران چه با چین و چه سایرین مورد رصد کامل ایالت متحده قرار دارد پس به نظر میرسد که این مراودهها با چین هم در حال حاضر با چراغ سبز امریکا با هر انگیزهای صورت میگیرد. آیا این رابطه اقتصادی در شرایط تحریم با برخی کشورها رابطه عادی است؟ و هزینه آن بیشتر از قرار گرفتن در آن مسیر عادیسازی رابطه با جهان و نه صرفا چند کشور محدود نیست؟
این که غربیها به دنبال اعطای فرصت تنفسی موقت به ایران هستند، کلی گویی است. نه فقط غرب، آیا سایر رقبا و همسایگان ما همه خواهان عزت و قدرت ایران هستند؟ مثلا همین کشورهایی که در شمال و جنوب یا شرق و غرب ایران قرار گرفتهاند آیا همه خواهان رشد اقتصادی ایران هستند؟ خیر. هیچ کشوری دلسوز ایران نیست جز ایرانیها. ما باید در جاده عادیسازی رابطه قرار گرفته و این موقعیت را حفظ کنیم. دوباره در مسیر تنش قرار گرفتن به معنی غیبت دیپلماسی است. ما باید از سیاست خارجی برخوردار شویم که وقتی وارد جاده عادیسازی رابطه با هر کشوری شدیم، بتوانیم این وضعیت آرامش را حفظ کنیم. ما باید بین توسعه و قدرتمند شدن اقتصادی و تدارکات اقتصادی تفاوت قائل شویم. در شرایط فعلی که جنگ اقتصادی است توسعه اقتصادی نداریم بلکه تامین معیشت مردم، تدارک اقتصادی است. در حال حاضر فروش نفت به یک کشور واحد برای آن است که مثلا بتوانیم گندم مورد نیاز را تهیه کنیم و مایحتاج اولیه را تامین کنیم. این کار تدارکات اقتصادی است و در چنین شرایطی رشد و توسعه اقتصادی صورت نمیگیرد. در حال حاضر برخی از شرکتهای ما کلی آدم استخدام کردهاند برای آن که بتوانند تحریمها را دور بزنند و تجارت خارجی در برخی موارد با 50 درصد هزینه بیشتر صورت میگیرد. آیا این مطلوب ایران است؟ اصلا به فرض این که ما بدون چراغ سبز امریکا با قدرت منحصر به فرد خود این نفت را به چین - بهرغم تحریم - میفروشیم، آیا این انحصار کمال مطلوب ما است؟ این که نفت را بفروشیم و پول آن در یک حساب بلوکه شده و ما از آن حساب اندک اندک پول دریافت کنیم و هزینههای اضافی هم برای نقل و انتقال پول خودمان پرداخت کنیم؟ این وضع که مطلوب نیست. این برای این است که ما در اقتصاد شرایط جنگی مقاومت کنیم و بالاخره نباید از نفس بیفتیم. این قبیل کارها خوب و لازم و شجاعانه است اما آیا میخواهیم این مسیر همیشگی باشد؟ این وضعیت قطعا پایدار نیست. این مقاومت برای آن است که به نقطه صلح برسیم. ما که جنگ نمیکنیم تا جنگ همیشه ادامه پیدا کند. جنگ میکنیم برای آنکه به صلح برسیم و باید روزی به این نقطه برسیم. اکنون روزی است که بسیاری انتظار رسیدن به صلح را دارند.
اقتصاد و سیاست خارجی دو جز یک کل به نام قدرت ملی هستند. همه کشورها به منظور جهش و توسعه اقتصادی خود از دیپلماسی اقتصادی استفاده کردند. به طور خلاصه نخستین نوع استفاده از دیپلماسی اقتصادی این است که شما سیاست خارجی را به گونهای طراحی کنید که امنیت و آرامش لازم را برای پیشبرد اهداف و توسعه اقتصادی فراهم کند.
برای خروج از فضای جنگ که در این چند دهه چه با حمله نظامی عراق به نیابت از قدرتهای بزرگ با ایران و چه جنگ اقتصادی این چند سال اخیر، نباید با ایالات متحده وارد مذاکره شویم یا یکی از نخستین گامهایی که برای رسیدن به ثبات باید برداشته شود مدیریت رابطه با امریکا به منظور کاهش تنش نیست؟
اتفاقا بیشترین ارتباطی که ایران در چند دهه اخیر داشته ارتباط با امریکا بوده است. ایران و امریکا دائما در کنش و واکنش در چند سال اخیر بودند. یا زد و خورد داشتیم یا همکاری. آیا میتوان کتمان کرد که ایران و امریکا درباره آزادسازی افغانستان همکاری کردند؟ دولتی که در این کشور در زمان سقوط طالبان تشکیل شد نتیجه همکاری ایران و امریکا بود و چقدر آن همکاری به نفع یک دولت ائتلافی در افغانستان تمام شد. مگر همکاری ایران و امریکا در عراق نبود که شیعه را در عراق به عنوان یکی از اکثریتهای مظلوم تحت ظلم حاکم کرد؟ کجا در عراق به شیعیان نخستوزیری میدادند؟ کجا به کردها که مظلوم واقع شده بودند ریاستجمهوری میدادند؟ این تحولات در عراق نتیجه همکاری ایران و امریکا بود. ایران در آن مقطع متوجه شد که نتیجه همکاری ایران و امریکا قدرت گرفتن شیعیان در عراق و تنشزدایی میان تهران و بغداد است. به نظر من مساله یمن و کمک به مردم یمن هم میتواند با تکرار الگوی همکاری ایران و امریکا در افغانستان یا عراق حل شود و شاید آن همکاری ما و غربیها در راس آنها امریکا بتواند پرونده یمن را به صلح پایدار برساند.
امریکا سیاستی برای همکاری از این جنس با ایران دارد؟
بحث این نیست که امریکا به خاطر ایران آن توافقها را کرد. ما اینکه ایران در چند سال اخیر توانسته قدرت منطقهای بازدارندهای ایجاد کند را تحسین میکنیم. این وضعیت نتیجه مقاومتهایی است که رهبری انجام دادند و بسیار کارساز بوده است. این همکاریها به نفع هر دو کشور بوده است. همکاری با امریکا در افغانستان و عراق در گذشته و در یمن در صورت تحقق در آینده قطعا به نفع قدرت منطقهای ایران بوده و خواهد بود. اتفاقا قدرت منطقهای ایران ایجاب میکند که چنین همکاریهایی صورت بگیرد و البته شما هیچگاه نباید به طرف مقابل اعم از امریکا یا هر کشور دیگری اعتماد کنید بلکه ما باید منافع خود را در نظر بگیریم. شاید آغاز این روند هم، موفقیت در احیای برجام باشد. فکر میکنید که جهان به این مذاکرات از چه منظری نگاه میکند و آن را چگونه مذاکراتی میبیند؟ مذاکرات میان ایران و روسیه یا ایران و چین یا ایران و تروییکای اروپایی؟ خیر. ایران و امریکا. این آغاز یک راه است و همان طور که قبلا رهبری گفتند اگر این راه موفق باشد، ممکن است ادامه پیدا کند و اگر موفق نباشد هم ادامه پیدا نمیکند. حتی در جنگ سخت هم گاهی اوقات تمهیداتی انجام میدهید تا تدارکاتی برسد و نفسی تازه کنید و قدرت خود را احیا کنید.
سیاست ما در بیش از چهار دهه گذشته از انقلاب تا چه حد توانسته به ایران نقش جدی در سیاست جهانی سایر کشورها ببخشد؟ یکی از انتقادهایی که افکار عمومی به دولتهای مختلف وارد میدانند تبدیل شدن ایران به وجهالمصالحه از سوی برخی کشورها است. به عنوان نمونه ما شاهد همراهی برخی کشورهای به اصطلاح دوست ایران در بحث تحریمها بودیم. به نظر میرسد که ایران تلاش میکند روابط دوجانبه با برخی کشورها را توسعه بدهد در حالی که در سیاست جهانی این کشورها بعضا شاهد قربانی شدن منافع ایران بودیم.
درک تفاوت میان روبط دوجانبه و سیاست جهانی کشورها برای معقول شدن انتظارهای دو کشور و مشخص شدن محدوده روابط دو جانبه ضروری است. رابطه دو جانبه یک حد و سقف دارد و از این سقف فراتر نمیرود مگر آنکه این رابطه دو جانبه با سیاست جهانی آن کشور تطبیق داشته باشد و در صورت عدم تطبیق، آن کشور منافع خود را حفظ میکند. مثلا فرض کنید ما با روسیه یا چین یا برخی کشورهای اروپایی یا همسایگان رابطه دو جانبه داریم و در این رابطه بده و بستان امتیاز جاری است و کار هم جلو میرود. اما تا حدی جلو میرود که با سیاستهای جهانی هر کدام از این کشورها تعارضی نداشته باشد. اگر سیاست جهانی یک کشور با تعمیق رابطه دوجانبه مغایر باشد مسلما به نفع آن کشور است که این کار را نکند. روسیه و چین در چارچوب سیاست جهانی خود به ایران رای منفی دادند. در این زمینه مثالهای اقتصادی هم داریم. از قول رییس بانک مرکزی وقت شنیدهایم که زمانی که امریکا ما را تحریم کرد رییس کل بانک مرکزی به روسیه رفت و علاقهمند بود یا انتظار داشت که بانک مرکزی روسیه از این تحریم امریکا در کار با ایران تبعیت نکند اما روسها گفتند که ببخشید ما به دلیل ارتباط مالی - بانکی بینالمللی نمیتوانیم تحریم ایران را رعایت نکنیم. در تاریخ روابط دو جانبه با چین هم این قبیل مثالها وجود دارد. ما زمانی با چینیها در حوزههای متفاوت روابط بسیار عمیق، سطح بالا و استراتژیک داشتیم؛ معاملات استراتژیک به یکباره قطع شد و بعدها متوجه شدیم که چینیها در حال مذاکره با سازمان تجارت جهانی بودند و به رای مثبت امریکا نیاز داشتند. روابط دو جانبه تا جایی میتواند پیش برود که با سیاست جهانی کشورها همسو باشد.
سیاست جهانی مهم است و ایران هم سیاست جهانی خود را دارد و ما برای آنکه بتوانیم این سیاست جهانی را با خود همراه کنیم باید به بازیگر منطقهای - جهانی تبدیل شویم. این بازیگری بر دو نوع است: 1- سخت، 2- نرم در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تمدنی. اتفاقا هر دو بازدارندگی دارند. یکی از نکات جالب ایران این است که میتواند قدرت اقتصادی پیدا کند و بازیگر اقتصادی شود و همزمان قدرت فرهنگی و تمدنی هم داشته و این توانایی را دارد که از گفتوگو به توفیقهایی دست پیدا کند که از غیر گفتوگو ممکن نیست.
یکی از ایرادهای وارد بر ایران در حوزه تجارت خارجی عدم قاعدهمند و چارچوبدار کردن این تجارتها است که باعث میشود صادرات ما مورد تبعیض قرار میگیرد. در دوره آقای خاتمی مذاکرات جامع اقتصادی با اتحادیه اروپا آغاز شد که چند دستورکار برای آن تعریف شده بود. در آن زمان ما شاهد برگزاری هشت دوره مذاکرات موسوم به «موافقتنامه تجارت و همکاری» TCA بین ایران و اروپا با هدایت معاونت اقتصادی وزارت امور خارجه برای اولین بار بودیم. دستاورد این مذاکرات چه بود و چرا این دستاوردها به برداشت محصول منتهی نشد؟
شاید مذاکرات TCA که من مسوولیت انجام آن را برعهده داشتم، تنها مذاکرات بسیار مهم دیپلماسی اقتصادی کشور در چند دهه اخیر بوده باشد. مذاکرات جامعی بود که وزارت امور خارجه و دستگاههای اقتصادی آن را با یک گروه حدود 40 نفره از دستگاههای اجرای کشور با اتحادیه اروپا آغاز کردند و در سایه این مذاکرات که چند سال طول کشید به دستاوردهای بسیار خوبی رسیدیم. در نتیجه این مذاکرات رعایت استانداردهای متفاوت را جا انداختیم. از برخی اقلام صادراتی ما ایرادهایی گرفته میشد که رفع شد و از تبعیض بر صادرات ما کاسته شد. در حاشیه این مذاکرات ایران یک موافقتنامه برای گاز تدوین کرد و مسوول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا با سفر به ایران در دیدار با مهندس زنگنه توافقنامهای را برای ایجاد مرکز تحقیقات صادرات گاز ایران به اروپا امضا کرد.
پس از مدتی اروپاییها دیدند ایران در مذاکرات به دنبال امتیازهای اقتصادی بسیاری است پس اروپاییها درخواست کردند که مذاکرات در بخشهای سیاسی، فرهنگی و بینالمللی هم باشد. به موازارت مذاکرات در بخش اقتصادی یکی از سفرای ایران مسوول پیشبرد مذاکرات سیاسی شد که اتفاقا بعدها در مذاکرات هستهای هم از این فرد استفاده شد. مذاکرات جامع و جالبی میان ایران و اتحادیه اروپا آغاز شد اما متاسفانه به مسائل هستهای و اواخر دوره آقای خاتمی برخورد کرد که مذاکرات هستهای به بن بست خورد و مذاکرات ما با اروپا هم معلق شد. عملا با ورود ما به دوره جدید پس از دوره خاتمی و دوره تحریمها و سایر تحولات آن مذاکرات هم از بین رفت. آن مذاکرات نمونه کامل دیپلماسی اقتصادی فعال و موفقی بود که نقش اقتصادی ایران را در محیط بینالمللی ارتقا میبخشید.
بنابراین میتوان گفت که اتحادیه اروپا توسعه رابطه اقتصادی با ایران را مشروط به پذیرش شروط سیاسی این اتحادیه از سوی ایران کرد؟
در آن زمان ایران گرفتن امتیازات اقتصادی زیادی را در دستور کار گذاشته بود. اروپاییها علاقهمند شدند که ما درباره حقوق بشر با آنها گفتوگو کنیم. ایران نیز با داشتن مبانی ارزشی، تمدنی و اسلامی غنی ابایی از ورود به گفتوگو نداشت و از آن استقبال کرد. در آن گفتوگوها هم کم نمیآوردیم و ایران هم انتقادهای بحق و منطقی از اروپا در حقوق بشر و... داشت. اروپا هم که کارنامه خوبی در حقوق بشر ندارد.
یکی از تبعات تحریم و بالا و پایین شدن نتیجه مذاکرات هستهای ایران عدم استقبال کشورها و کمپانیها و شرکتهای خصوصی از سرمایهگذاری در ایران و کار با ما است. بالا بودن ریسک ایران یکی از شاخصهایی است که مانند چراغ قرمز همه را از ورود به بازار ایران میترساند. در دوره شما ما شاهد مذاکرات فشرده با سازمان همکاری و توسعه اقتصادی و کمیتههای اعتباری و بیمهای آن برای ارتقای درجه اعتباری و کاهش ریسک کشور بودیم که در نتیجه آن ریسک ایران در دو سال متوالی از 6 به 5 و سپس از 5 به 4 کاهش یافت. کاهش این درجه چه معنایی برای وضعیت تجارت خارجی کشور دارد و چه مسائل سیاسی و اقتصادی یا موارد دیگری باعث میشود که درجه ریسک یک کشور افزایش پیدا کند؟ امروز در صورت احیای برجام چگونه میتوانیم درجه این ریسک را کم کنیم؟
اشاره شما به آن تاریخ برای من بسیار خوشایند است و خوشحال بودم که ایران توانست در کنار مذاکرات جامع با اروپا، در جریان مذاکراتی فشرده درجه ریسک را هم کاهش بدهد. با محاسباتی که آن زمان شد سالانه چیزی حدود 550 میلیون دلار هزینه مبادلههای تجاری ما کاهش پیدا کرد که الان اگر چنین اتفاقی رخ بدهد شاید برای هر یک درجه چند میلیارد دلار باشد. الان ریسک ایران آزاد است و هیچ کشوری آمادگی این را ندارد که به ایران درجهای از ریسک بدهد. اگر مذاکرات با موفقیت به پایان برسد ایران در ابتدای مسیر عادیسازی رابطه اقتصادی قرار میگیرد و شرایط ایران به گونهای خواهد شد که درجه ریسک ما مورد ارزیابی قرار بگیرد. حتی جالب است بدانید که همین چندی پیش که بحث به نتیجه رسیدن مذاکرات در همین دولت مطرح بود در اخبار دیدیم که برخی از موسسات اعتبارسنجی بینالمللی در حال آماده شدن برای ارزیابی ریسک ایران هستند.
زمانی که این توافق صورت بگیرد بسیاری از کشورها و بنگاههای اقتصادی درصدد بررسی ریسک ایران برخواهند آمد تا ببینند که ریسک ایران چقدر است و آیا برای سرمایهگذاری در ایران اقدام کنند یا خیر؟ لذا اگر توافق صورت بگیرد درجه ریسک ایران تعیین میشود و حتی اگر در این مقطع درجه ریسک ما 6 هم اعلام بشود به نفع ما است و میتوانیم آن را پله پله کاهش بدهیم.
البته باید توجه داشته باشید که ابتدا ریسک سیاسی یک کشور را بررسی میکنند و تا زمانی که ریسک سیاسی یک کشور بالا باشد ریسک سایر حوزهها مورد بررسی قرار نمیگیرد. وقتی که ریسک سیاسی کاهش پیدا میکند به بررسی مدیریت اقتصادی، اجتماعی و غیره میپردازند. در حال حاضر نخستین پارامتر ما ریسک بالای سیاسی است و پس از آن به پارامترهای اقتصادی میرسیم. اگر ایران به سمت عادیسازی رابطه اقتصادی در سطح بینالمللی حرکت کند، میتواند آرام آرام در منطقه و در سطح بینالمللی نقش بازی کند. ایران ظرفیتهای بازیگری اقتصادی بسیاری دارد. مثلا صادرات گاز میتواند اهرمی برای سیاست خارجی ایران ایجاد کند و نقش قابل توجهی به ایران بدهد. ما الان از این نقش بینالمللی محروم هستیم و مهمترین دلیل آن جدای از مسائل داخلی، تحریم و تنش در سیاست خارجی است. اساسا مذاکراتی که ما با اتحادیه اروپا انجام دادیم برای این بود که بتوانیم نقش ایران را در سطح بینالمللی افزایش بدهیم و کاهش ریسک منجر به این میشود که سرمایهگذاری در بخشهای مختلف کشور از جمله نفت و گاز افزایش پیدا کند. برخورداری از نقش بینالمللی در دنیا نوعی قدرت است که هم بازدارنده و هم پیش برنده است.