دوشنبه 5 آذر 1403

تلخ‌ترین خاطره زندگی شهید همت چه بود؟

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
تلخ‌ترین خاطره زندگی شهید همت چه بود؟

تهران - ایرنا - شهید همت تلخ‌ترین دوران زندگی خود از خدمت سربازی‌اش چنین روایت می‌کند: ماه رمضان بود، به سربازان گفتم که به هنگام سحری می‌توانند به آشپزخانه بیایند، ولی فرمانده لشکر وقتی از موضوع روزه گرفتن سربازان مطلع شد، دستور داد همه به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند.

به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، 12 فروردین 1334 در شهرضای اصفهان در خانواده ای فقیر و متدین به دنیا آمد. حین تحصیل و برای کمک به پدر مشغول کار در بیرون منزل شد. پدرش از علاقه خود به محمد ابراهیم چنین می گوید: هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی‌گشتم، دیدن او تمامی خستگی ها و مرارت ها را از وجودم پاک می‌کرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.

با پشت سر گذاشتن دوران دبیرستان با نمره عالی، در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت و پس از آن روانه خدمت سربازی شد. مسئولیت آشپزخانه در لشکر توپخانه اصفهان با او بود.

خدمت تلخ سربازی 

محمدابراهیم تلخ ترین دوران زندگی خود را خدمت سربازی می داند: ماه مبارک رمضان فرا رسید، از طرف سربازان همفکر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می‌توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‌ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بی خبران فرمان می دهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینی مان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم.

اما محمد ابراهیم از همین فرصت سربازی بهره برد و از طریق آشنایی با برخی از هم خدمتتان انقلابی و روشنفکر خود به مطالعه کتاب های ممنوعه ضدشاه بپردازد. آشنایی با اندیشه های انقلابی این کتب، او را تبدیل به یک نیروی اپوزیسیون کرد.

فرصت خدمت سربازی مثل برق گذشت و ابراهیم بعد از رفتن به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در اثر ارتباط با برخی روحانیون با اندیشه امام خمینی (ره) آشنا شد و سعی کرد دانش آموزان خود را نیز در این اندیشه ها سهیم کند.

ساواک که نفوذ بسیاری در مدارس داشت به سرعت از این اقدام انقلابی باخبر و چندین بار به او اخطار داد. ابراهیم اما بی توجه به این تهدیدها کار خود را ادامه داد و از طریق رفت و آمد به قم و حشر و نشر با انقلابیون و دریافت نوارهای رهبر انقلاب؛ دانش آموزانش را علیه رژیم خودکامه شوراند.

در همین گیر و دار مطلع شد که ساواک قصد برخورد شدید با او را دارد برای همین با تغییر لباس و چهره شروع به سفر به شهرهای دیگر کرد تا از دستگیر شدن خود جلوگیری کند.

وقتی رابطین ساواک در شهرستان های خبر نطق های صریح و گیرای او در نقاط مختلف کشور را دادند ساواک شهر به شهر در پی او افتاد.

در اوضاع و احوال انقلابی سال های منتهی به انقلاب، ابراهیم برای ساماندهی تظاهرات علیه شاه به شهرضا برگشت. او در یکی از این تظاهرات نطقی را درباره مطالبه انقلابیون از شاه قرائت کرد که یکی از بندهای آن، انحلال ساواک بود.

همین باعث شد تا سرلشکر ناجی فرماندار نظامی وقت اصفهان حکم تیر او را گرفت و آن را به نیروهای تحت فرمان خود ابلاغ کرد. با سقوط پهلوی، در تاسیس کمیته انقلاب اسلامی شهررضا نقشی موثر داشت. مدتی پس از تشکیل سپاه، مسوول روابط عمومی آن شد.

همت در خرداد 1359 و در پی شورش های مسلحانه کردستان وارد این منطقه شد. موفقیت نظامی او در آرا آرام کردن این منطقه و شروع جنگ تحمیلی باعث شد محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران به او و حاج احمدمتوسلیان، ماموریت تشکیل تیپ محمدرسول الله را بدهد. فرماندهی بخشی از عملیات های فتح المبین و بیت المقدس، قابلیت او در جنگاوری را نشان داد.

ابراهیم همزمان با آغاز جنگ در جنوب لبنان روانه این منطقه شد. با شروع عملیات رمضان در شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 رسول اکرم (ص) را بر عهده گرفت و تا ارتقای این یگان به لشکر تا زمان شهادتش در این سمت باقی ماند.

جنگ در مجنون

همت در جزیره مجنون به شهادت رسید. این جزیره به این خاطر مجنون نامیده می شود که به گونه‌ای دیوانه‌وار حجم عظیمی از منابع نفتی را در یک منطقه محدود جغرافیایی جای داده‌است.

فرمانده سپاه سوم عراق درباره نبرد سربازان ایرانی و عراقی بر سر تصرف این جزیره می گوید: ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید کردیم که از جزایر مجنون جز تلی خاکستر چیز دیگری باقی نماند.

اما همت اهل عقب نشینی نبود. به روایت سعیدمهتدی از فرماندهان وقت سپاه و همرزم او، همت در جریان عملیات خیبر که در جزیره مجنون رخ داد به سربازان خود چنین گفت: باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید می شویم و یا جزیره مجنون را نگه می داریم. برادران رزمنده، بسیجیان با ایمان! درود به این چهره های غبار گرفته‌تان، درود به اراده و شرف شما دریادلان، جنگ سخت است، سختی دارد، شهادت دارد، زخمی شدن و قطعی دست و پا دارد، اسیر شدن دارد، مفقودالاثر شدن دارد، این‌ها را همه ما می‌دانیم. اما ای عزیزان؛ ما نباید گول ظاهر این چیز ها را بخوریم، نبایستی فراموش کنیم با چه هدفی توی این راه قدم گذاشه ایم. ما برای جهاد در راه خدا و اطاعت از اوامر امام مان به جبهه آمدیم. تا وقتی نیت‌مان خالص باشد، هر قدمی که در این راه برداریم، اجر این قدم در پیش خدا محفوظ می‌ماند. امام عزیزمان دستور داده اند جزایر را بایستی حفظ کنیم. ما دیگر چاره ای نداریم، مگر اینکه به یکی از این دو شق تن بدهیم؛ یا اینکه از خودمان ضعف نشان بدهیم، پرچم سفید ذلت و تسلیم به دست بگیریم و کاری کنیم که حرف امام‌مان بر زمین بماند، و یا اینکه تا آخرین نفس، مردانه بمانیم و بجنگیم و شهید بشویم و با عزت از این امتحان سخت بیرون بیاییم. حالا، بسیجی ها! شما به من بگویید، چه کنیم؟ تسلیم شویم یا تا آخرین نفس بجنگیم؟!"

رزمندگان ایرانی در جزیره مجنون

این در حالی بود که من خوب می‌دانستم عمده نیروهای رزمنده لشکر 27 در منطقه طلائیه به شدت با دشمن درگیر بودند و در آن موقعیت وخیم، حاجی بجز همان دوگردانی که چند روز قبل به جزیره جنوبی فرستاده بود، حتی یک نیروی قادر به رزم در اختیار نداشت.

در هنگامه ای که رزمنده های لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در بخش مرکزی جزیره جنوبی مجنون موضع گرفته بودند، دشمن با تمام توان توپخانه سنگین و کاتیوشا و خمپاره اش، این جزیره را یکپارچه و بی وقفه می‌کوبید. طبق برآوردی که رده های بالا انجام داده بودند، فقط ظرف سه شبانه روز، دشمن بیشتر از یک میلیون و سیصد و پنجاه هزار گلوله توپ و خمپاره و کاتیوشا روی سر نیرو های ایرانی ریخته بود.

روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون، حوالی بعد از ظهر بود که دیدم می‌گویند بی سیم تو را می‌خواهد. گوشی را که به دستم گرفتم، صدای حاج همت را شنیدم که گفت: «سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، از طرف این شاخ شکسته ها، دارند بچه های ما را اذیت می‌کنند. من به عقب می‌روم تا برای کمک به این بچه ها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو» همت از این سفر نظامی برنگشت. مهتدی هر چه گشت او را پیدا نکرد سرانجام از عباس کریمی قهرودی از فرماندهان سپاه شنید: همت و یک نفر دیگر، سوار بر موتور، سمت "پد" می‌رفتند که تانک بعثی آن ها را هدف تیر مستقیم قرار داد و شهید شدند. سر همت از بدنش جدا شد.

شهید همت در حال صحبت برای رزمندگان

هاشمی رفسنجانی و عملیات خیبر

اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت اتاق جنگ ایران درباره عملیات خیبر می گوید: ارتش این نوع عملیات (خیبر) را خیلی قبول نداشت. این نوع عملیات یک نوع عملیات چریکی و کلاسیک بود. ارتشی ها می گفتند اطراف آب که برویم، نمی شود تدارک کرد. اینجا من به نفع سپاه دخالت کردم و عملیات را تصویب کردم راه زمینی هم برایش در نظر گرفتیم. ما می بایست از طریق گوشه سه راه کوشک در جنوب جزیره یک راه از طریق پل سایه، از جنوب به جزیره داشته باشیم.»

هاشمی در جمع فرماندهان سپاه طرحش را برای پایان دادن به جنگ گفت: «گفتم اگر یک پیروزی مهم به دست بیاوریم، جنگ تمام می‌شود که همه شعار دادند. جنگ جنگ تا پیروزی، ولی بعضی ها می گفتند آقای هاشمی می گوید جنگ جنگ تا یک پیروزی! هاشمی فردای آن روز دوباره نظرش را گفت و اینکه یک عملیات سرنوشت ساز می تواند جنگ را تمام کند؛ عنوان ختم جنگ مقبول نیفتاد. معلوم می شود مسئله مهم برای بسیاری از رزمندگان ادامه جنگ است و همه چیز همین را نشان می دهد و شاید به همین جهت امام مواقق طرح ختم جنگ نیستند و اگر در قلبشان هم قبول داشته باشند، بر زبان نمی آورند.

رزمندگان ایرانی در عملیات خیبر

ارتش عراق حمله ای وسیع برای پس گرفتن جزایر را آغاز کرد. به رزمندگان خبر رسیده بود که امام گفته است جزیره مجنون را هر طور شده باید حفظ کنید. محسن رضایی فرمانده سپاه گفته بود گفته ایم افراد تا حد فرمانده لشکر باید بجنگند. حتی اگر سازمان رزم سپاه مختل شود.

هاشمی در خاطرات روز 16 اسفند 1362 خود نوشته است: آقایان محلاتی و روحانی آمدند. گفتند وزارت نفت گفته جزیره مجنون 7 میلیارد بشکه نفت ندارد و این آماری که دو سه روز پیش داده شده است درست نیست. دفاع ایران برای تسلط بر جزایر مجنون ادامه یافت و این جزیره حفظ شد.

هاشمی رفسنجانی می گوید: عملیات خیبر از نظر جامعه ما یک عملیات کاملا موفق تلقی شد. گرچه نتوانستیم از طریق طلائیه از پل عبور کنیم و جنوب جزیره را به جبهه خودمان وصل کنیم. این نقطه ضعف ما بود و تا آخر جنگ ما را رنج داد.

منابع: 

- نشریه یاد ماندگار شماره شش

- سخنرانی شهید همت قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی 17 بهمن 1361

- جعفر شیرعلی نیا. روایتی از زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی

- اسوه‌های حسنه

برچسب‌ها

تلخ‌ترین خاطره زندگی شهید همت چه بود؟ 2
تلخ‌ترین خاطره زندگی شهید همت چه بود؟ 3
تلخ‌ترین خاطره زندگی شهید همت چه بود؟ 4
تلخ‌ترین خاطره زندگی شهید همت چه بود؟ 5