توصیه حاجغُلوم بعد از شهادت سردار!
خیلی از زندانیان با شنیدن خبر شهادت حاج قاسم متأثر شدند. مرد مسنی به نام حاج غلوم که به اتهام مواد مخدر و شرکت در جنگ تحمیلی زندانی شده بود به ما میگفت: «چرا شما این قدر ناراحتید؟...
گروه جهاد و مقاومت مشرق - کتاب «کلنا قاسم» که خاطرات زندانیان سیاسی بحرین از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی است را میرمحمدابراهیم یزدانی تحقیق و بازنویسی کرده و نعیم شرافت، ترجمه آن را برعهده داشته است. این کتاب را انتشارات راهیار منتشر کرده است.
یزدانی در مقدمه نسبتا طولانی کتاب، مینویسد:
*قصه کتاب زندانیان بحرین از کجا شروع شد؟
من پنجم مردادماه 1401 به دعوت یکی از مسئولان حسینیه هنر قم، با حسین آشنا شدم. فارسی را کمی سخت حرف میزد، ولی با همان فارسی دست و پا شکسته قصه شکل گرفتن متن عربی کتاب را برایم تشریح کرد و از عشق مردم بحرین به حاج قاسم سلیمانی گفت. حسین از زندانیان بحرینی است که پس از زندان و اتمام محکومیتاش به ایران تبعید شده است. او به دنبال راهی برای ارتباط با زندانیان در بند آل خلیفه است تا حس و حال آنها پس از این واقعه را ثبت و ضبط کند. او پس از شنیدن خبر شهادت حاج قاسم تصمیم میگیرد با تماسهای تلفنی که از زندان بحرین دارد، خاطرات زندانیان بحرینی را جمع آوری کنند. حسین در تشریح این که چگونه خاطرات را ثبت کرده است، میگوید: هر زندانی میتواند در طول روز یا هفته با توجه به جرمی که مرتکب شده و حکمی که دارد چند دقیقه با بیرون تماس بگیرد. اکثر این خاطرات در تماس دوستان زندانی سیاسی من در بحرین جمعآوری شده است. اما برای اینکه تلفنها توسط زندان شنود میشد. گفتگوها رمزی یا غیر مستقیم بود به همین دلیل برای ضبط برخی خاطرات بیش از پنج بار با یک زندانی تماس میگرفتم تا بتوانم خاطره او را ضبط کنیم.
حسین خاطرات را ضبط و تنظیم میکند. مجموعه خاطرات در سال 1400 به زبان عربی و به صورت محدود و فقط برای مخاطب عربی منتشر میشود. انتهای اولین جلسه گفتگوی ما قرار بر این شد که من قصههایی را که به فارسی ترجمه شده است بخوانم. شروع به خواندن کردم. نه یک بار بلکه چندین بار با لحظههای تلخ، اشکآلود و پر غم مردانی از جنس مقاومت در آن سوی مرزهای جغرافیایی و در زندانهای آل خلیفه چند هفتهای زندگی کردم.
مطالعه متن مرا متوجه این موضوع کرد که برای دقیقترشدن روایتها باید بیشتر با حسین صحبت کنم. از این رو چند جلسه با حسین گفتگو کردم و او فضای زندان شرایط بحرین و حس و حال آن روزها را دقیقاً برایم تشریح کرد. صحبتهای حسین در تشریح روند روایت کتاب و همچنین بخشهایی از مقدمه مرا یاری کرد.
این معرفیها را هم بخوانید؛
چند دقیقه با کتاب «روایت رستاخیز» / 156
سردار سلامی: نگران نباشید؛ ما میزنیم!
چند دقیقه با کتاب «دخترها باباییاند» / 153
نفربر داعشی از روی پیکر جواد رد شد؟!
چند دقیقه با کتاب «آرام بیسر» / 149
جای خالی عکس محسن حججی روی دیوار پادگان!
زندان در بحرین و در میان تلاطمهای انقلابی که از 13 مارس 2011 آغاز شده بود معنای وحشت خفقان و شکنجه پیدا کرده بود. حکومت برای اکثر انقلابیون حکمهای طولانی و محکومیتهای بالا صادر کرده بود و با ایجاد ترس میخواست صدای انقلاب به گوش کسی نرسد. اما این سوی خلیج فارس ایران آبستن حوادثی تلخ بود. در روزهای میانی دی ماه 1398 ایران حاج قاسم را از دست داد. هرکدام از ما در شرایط و وضعیت خاصی این خبر تلخ و ناگوار را شنیدیم؛ اما این قصه در بحرین کمی متفاوت بود. مردانی از جنس مقاومت در مبارزه با ظلم آل خلیفه در زندان و در شرایط سخت و زیر شکنجه این خبر را شنیدند.
وقتی فردی در بحرین دستگیر میشود ابتدا و قبل از صدور حکم به زندان «حوض الجاف» منتقل میشود و پس از صدور حکم به زندان مشهور بحرین به نام «جو» که اکثریت زندانیان سیاسی در آن قرار دارند منتقل میشود.
«جو» زندانی قدیمی با قدمت پنجاه شصت ساله است که در 20 الی 30 کیلومتری منطقه مسکونی نظامیان بحرین قرار دارد. این زندان در سال توسط آمریکاییها بازسازی شده و بندهای جدیدی به آن افزوده شده است. اکثریت زندانیان سیاسی انقلاب 2011 بحرین در بندهای جدید این زندان محبوس هستند. بندهای این زندان شامل 12 سلول است که دورتادور یک راهرو قرار گرفتهاند. سلولها هرکدام شش نفر ظرفیت دارند اما در هر کدام تقریباً 12 تا 20 نفر حبس میشوند. علاوه بر این تمام بخشهای زندان با دوربینهای نظارتی کاملا تحت کنترل است. زندانیان در «جو» بر اساس جرم دسترسیهای متفاوتی را برای ارتباط با بیرون دارند.
حسین که 6 ماه در این زندان محبوس بوده است میگوید: در زندان جو برخی از سلولها، تلویزیون دارند و برخی دیگر ندارند. سلولهایی هم که دسترسی به تلویزیون دارند فقط برخی شبکههای خاص را میتوانند ببینند و عملاً اطلاعرسانی به آنها توسط زندان کنترل و مدیریت میشود. گاهی اوقات هم تصاویر شبکههای تلویزیون قدیمی است و اخبار تاریخ گذشته را برای زندانیان پخش میکنند. همچنین اخبار دروغین مثل کشتهشدن سید حسن نصرالله و... نیز گاهی توسط آنها منتشر میشود زندانیان سلولهای مختلف هیچ راه ارتباطی با همدیگر ندارند و تنها در زمان هواخوری که آن هم برای برخی زندانیها مجاز است یا وقت غذا خوردن یا دستشویی با هم ارتباط میگیرند و اخبار را به سلولهای دیگر که تلویزیون ندارند منتقل میکنند.
مجموعه شرایط خاص زندان و دسترسیهای متفاوت آنها در دریافت اخبار باعث شده تا هنگامی که خاطرات را میخوانیم زندانیان در زمانهای مختلف و از راههای مختلف خبر شهادت حاج قاسم را بفهمند. این تفاوت به گونهای است که حتی برخی زندانیان تا چند روز پس از شهادت شهید سلیمانی تصور میکردند این خبر شایعهای از سوی آل خلیفه است تا روحیه نیروهای مقاومت را تضعیف کند.
روایت حال و هوای این افراد هنگام شنیدن این خبر بخشی از محبوبیت حاج قاسم سلیمانی در میان مردم منطقه و کشورهای دیگر را نشان میدهد. این روایتها از زبان زندانیانی است که هم اکنون نیز در زندانهای بحرین به جرم اقدام علیه حکومت آل خلیفه و همکاری با محور مقاومت محبوس هستند؛ لذا جهت حفظ جان راویان و جلوگیری از آسیبهای احتمالی، اسامی آنها در روایتها نیامده است.
علاوه بر این اگر به اسمی اشاره شده، اسامی مستعار افراد است؛ همچنین همان طور که گفته شد شرایط ویژه زندانها در بحرین و عدم ارتباط سلولها با یکدیگر، سبب شده تا برخی خاطرهها در تاریخ با شیوه اطلاع از خبر شهادت، دارای تناقضاتی با یکدیگر باشند. تلاش شد تا در متن فارسی با تطبیق این موارد متن اصلاح و روان شود تا مخاطب دچار سردرگمی نشود.
متنهای فارسی پیش رو ترجمه متن عربی خاطرات است. البته در برخی موارد برای گویاتر شدن خاطرات، تغییرات ادبی و ویرایشی در متون ایجاد شده است؛ اما تلاش شده تا ساختار کلی و اصلی روایت با حفظ شود و کمترین دخل و تصرفی در متن اصلی ایجاد گردد. تعداد متنهای عربی که به دست بنده رسید، حدود 52 خاطره بود. پس از بررسی برخی خاطرات که ایراد محتوایی داشتند یا تکراری بودند در تدوین نسخه فارسی حذف شدند و نهایتاً 40 روایت از این تعداد برای ارائه به مخاطبان آماده شد.
متن عربی خاطرات بدون دخل و تصرف بعد از هر خاطره آمده است و میتواند برای مخاطبان بینالمللی و به ویژه عرب زبان مفید و جذاب باشد.
آنچه در ادامه میخوانید، نمونهای از این خاطرات است؛
*هزاران سلیمانی هست
در حال خوردن صبحانه بودیم که خبر به ما رسید. هیچ کدام باور نکردیم و گفتیم: «این شایعه است.» اوضاع هم تقریباً طبیعی بود. به برادرانی که همراهم بودند گفتم حتی اگر خبر صحت داشته باشد، حاج قاسم چهل سال است که آرزوی شهادت دارد و اکنون به آرزویش رسیده است.»
ساعت هفت صبح برای هواخوری به محوطه زندان رفتیم. ما نمیدانستیم دقیقاً چه اتفاقی در حال وقوع است. به برادرزادهام زنگ زدم و گفتم توییتر را باز کند و ببیند خبری درباره حاج قاسم و دوستانش هست. گفت: «عکسی از یک دست و انگشتر است!»
بعد از تماسهای متعدد و تأیید خبر، سکوت و آرامش بر زندان حاکم شد. چهرهها غمگین و رنگ پریده شدند. همه میگفتند: «این آغاز پایان آمریکا در منطقه است.» همگی احساس میکردیم که مالک اشتر شهید و همه خودشان را برای جنگ آماده میکردند. دیدن رهبر که برای حاج قاسم نماز میخواند ما را دلگرم و امیدوار میکرد که جمهوری اسلامی میتواند انتقام خون حاج قاسم را بگیرد.
خیلی از زندانیان با شنیدن خبر شهادت حاج قاسم متأثر شدند. مرد مسنی به نام حاج غلوم که به اتهام مواد مخدر و شرکت در جنگ تحمیلی زندانی شده بود به ما میگفت: «چرا شما این قدر ناراحتید؟ ما این را به فال نیک میگیریم فکر نکنید که پس از کشته شدن سردار سلیمانی همه چیز تمام شده. هزاران سلیمانی هنوز هست.» بعد از خبر شهادت حاج قاسم رابطه افراد با محور مقاومت بیشتر تقویت شد.