جواب دکتر شریعتی به روشنفکران طرفدار اسرائیل
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، داریوش آشوری از روشنفکران دهه 40 در مقالهای به دفاع از رژیم صهیونیستی پرداخت. زندهیاد دکتر شریعتی در مقالهای که در 20 تیر 1346 در مجله فردوسی منتشر شد به شدت از آشوری انتقاد کرد. در چند روز اخیر شاهد درگیری دوباره مجاهدین فلسطینی و نیروهای رژیم صهیونیستی بودیم که بار دیگر آتش التهاب و جنگ را در غزه و سرزمینهای اشغالی برافروخته. در این بین روشنفکران ایرانی یا موضغ سکوت و انفعال اتخاذ کردند یا با جانبداری از رژیم صهیونیستی مجاهدان حماس را به باد انتقاد میگیرند. به این مناسبت بد نیست که بار دیگر یادداشتی انتقادی علی شریعتی در دفاع از فلسطین را بخوانیم.
رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال میکند و از سراسر اروپا، سرمایهداران را به یک کشور فقیر عربی میکشد و مردم آن را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده میکند و دهقان مسلمان را در دهات خود محبوس میسازد و هرگاه یک کشور عربی، قصد نجات از یوغ استعمار غربی را دارد، با یک اشاره امپریالیسم بر آن میتازد، اسرای رسمی جنگ را وحشیانه شکنجه میکند، مردم را از خانههاشان بیرون میراند و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار میکند، فاشیست است، یا کشوری که گناه نابخشودنیاش در چشم شما!
این است که ملک فاروقها و گلوپ پاشاها و ملک فیصلها و ملک عبداللهها و ژنرال سوستل و آرگوها را رانده و آخرین پایگاههای امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع میکند و از نظر داخلی فقط به پُر چانگیهای مشکوک و آلوده روشنفکران فروخته شدهای امثال آیت احمد و عبدالمالک و داریوش آشوری که پُرند از آن «جوهر روشنفکری» که آنان را از توده عوام الناس جدا میکند مجال نمیدهد؟ زیرا ترحم بر یک روشنفکری که از همه لوازم روشنفکری فقط یک زبان نیمبند را بلغور میکند و طوطیوار کلمات رایجی را از قبیل آزادی و دموکراسی و انسانیت که به قول سارتر، خودشان در دهانشان گذاشتهاند در کشورهای استعمارزده واگو میکنند، خیانت به توده عوام الناس است که اصالت دارد و ما کردیم و دیدیم.
تجربه نیم قرن اخیر نشان داده است که اینان جاده کوبان و راه بلدان و کار چاق کُنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورود و نفوذ آن در داخل کشورها بودهاند. اینان فقط از این نظر فاشیستند که به روشنفکرانی که «از توده عوام الناس جدایند» اجازه بافندگیها و آدرسِ کوچه غلط دادنها و نهضتهای قلابی به راه انداختنهای همیشه را نمیدهند و همین بزرگترین فضیلت آنهاست و عامل موفقیت آنها.
چگونه میتوان به داریوش آشوری و امثال او که، به هر مصلحتی، یک عده تاجر و سیاست پیشه و ماجراجو و سرمایهدار آلمانی و ایتالیایی و فرانسوی و آمریکایی و شرقی را که از کشورهای مختلفند و با زبانها و روحیات و سطح درآمد و سنن و عادات گوناگون و برای انجام نقشه معین و روشنی به فلسطین آمدهاند و حداکثر 19 سال فقط سابقه تاریخی دارند، یک «ملت واحد چالاک دلیری که بهترین جنگها را میکند» معرفی مینماید، اجازه داد که در جنگ ملی علیه استعمار، همگام با اسرائیل به همه کشورهای مورد تجاوز وی بتازد و سمپاشی کند و همه روشنفکران ایرانی و همه رهبران ملل آزاد شده را دشنام دهد؟
آیا میشود وحدت ملی یک میلیون و نیم یهودی را که هر چند هزار نفرشان از کشوری در گوشهای از شرق و غرب عالم به فلسطین عرب آمدهاند، در نظرها مسلم شمرد و در طول 19 سال انجام شده و بدیهی، ولی وحدت اعراب را که زبان و مذهب و نژاد و سرزمین واحدی دارند و قرنهاست تشخص نژادی و مذهبی و جغرافیایی و زمانی و فرهنگی و تاریخی خود را با این روشنی حفظ کردهاند فقط به علت وجود خطهای مصلحتی فرضی که پس از جنگ جهانی میانشان به نام مرز کشیده شده است، غیر ممکن و اعتباری و نامعقول دانست؟! صهیونیسم، فاشیسم نیست؛ وحدت اعراب در برابر استعمار یک فکر فاشیستی است؟!
پایان پیام /