شنبه 3 آذر 1403

حاشیه‌نگاری تسنیم از سفر رئیسی به ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
حاشیه‌نگاری تسنیم از سفر رئیسی به ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا

موقع بدرقه، آقای رییسی از مهمان نوازی ونزویلایی‌ها تشکر کرد و از مادورو برای سفر به ایران دعوت کرد. مادورو هم گفت «به زودی در خانه خودم (ایران) خواهم بود» آقای رییسی هم گفت «به قول ما ایرانی ها قدمت روی چشم!».

- اخبار سیاسی -

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم؛ سفر رئیس جمهور به ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا با اتفاقات جالبی روبه‌رو شد که چند سکانس از آن را با هم می‌خوانیم.

حاشیه نگاری تسنیم از سفر رئیس جمهور به ونزوئلا؛ سردیس حاج قاسم در مقبره سیمون بولیوار سکانس پنجم؛ «مهمان‌نوازی به سبک ونزویلایی!»

آخرین برنامه آقای رئیسی در سفر به ونزوئلا، سخنرانی در اجتماع چند هزار نفری جوانان نخبه و دانشجوی ونزوئلایی بود. جوونا بسیار شاد و پرانرژی بودن. از چند ساعت قبل سالن پر شده‌بود و منتظر حضور مادورو و آقای رئیسی بودن. در ابتدای ورود به سالن قبل از خواندن سرود رسمی جمهوری اسلامی، رؤسا پشت میز روی سن قرار گرفته بودن و جوونای حاضر به احترامشون سرپا بودن و داشتن سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» رو می‌خوندن. با خودم گفتم فکر کن ما بخواهیم به زبان اسپانیایی یکی از سرودهای ملی اونا رو بخونیم خیلی کار سختیه!!

مادورو به آقای رئیسی تعارف کرد بشینه ولی آقای رئیسی به احترام جمع حاضر که ایستاده بودن ننشست و گفت بذار تموم بشه، بعدشم که سرود جمهوری اسلامی رو خواندن و سخنرانی ها شروع شد.

سخنرانی آقای رئیسی با استقبال زیاد جوونا مواجه شد و چندین بار ابراز احساسات کردن! مخصوصاً وقتی که از جایگزینی دلار با پول ملی کشورها گفت، سالن منفجر شد!

سکانس ششم؛ شروع از همین امروز!

آقای رئیسی در قرار پایانی، کتاب خاطرات «سلول 14» مقام معظم رهبری به زبان اسپانیایی رو به مادورو هدیه داد. مادورو کتاب رو گرفت و گفت ایشون مرد بزرگی هستن من همین امروز خواندن این کتاب رو شروع میکنم!

آخرش هم که موقع بدرقه، آقای رئیسی از مهمان نوازی ونزوئلایی‌ها تشکر کرد و از مادورو برای سفر به ایران دعوت کرد. مادورو هم گفت «به زودی در خانه خودم (ایران) خواهم بود» آقای رئیسی هم گفت «به قول ما ایرانی‌ها قدمت روی چشم!»

سکانس هفتم؛ دوقلوها!

بعد از ورود به ماناگوا، مستقیم رفتیم کاخ ریاست جمهوری نیکاراگوئه. تشریفات متفاوتی برای استقبال از رئیس‌جمهور ایران تدارک دیده بودن. استقبال در میدان آزادی شهر انجام شد. اینجا بیش از 60 درصد از جمعیت حدوداً هفت میلیون نفری زیر چهل سال سن دارند. شاید برای همینم بود که حدود چهارصد پانصد نفر از دخترو پسرهای جوون هم اومده بودن مراسم استقبال رسمی به‌عنوان نماد جوانی جمعیت. سرودهای ملی رو خواندن و بعدشم سخنرانی اورتگا. دو واحد (یک ترم تحصیلی!) تاریخ انقلاب نیکاراگوئه و مبارزه با امپریالیسم گفت! حسابی خسته شدیم اما ختم به خیر شد. بعد از ذکر خیر از امام خمینی، از انقلاب ما و انقلاب خودشون که تقریباً همزمان اتفاق افتاده بود به عنوان «انقلابهای دوقلو» یاد کرد و آخر صحبتهاش هم اسم حاج قاسم رو آورد و گفت به احترام ژنرال سلیمانی یک دقیقه سکوت می‌کنیم! خستگی‌مون در رفت، ولی این اولین باری بود که به جای تکبیر و صلوات به احترام کسی باید سکوت می‌کردم!

سکانس هشتم؛ این بار نماز مغرب و عشای رئیسی و هیئت همراه در کاخ ریاست جمهوری نیکاراگوئه!

بعداز پایان مراسم استقبال رسمی از آقای رئیسی در کاخ ریاست‌جمهوری در ماناگوا قرار بود مذاکرات مشترک شروع بشه اما از اونجایی که از اذان مغرب گذشته بود وقتی وارد کاخ شدند، آقای رئیسی از اورتگا و هیئت همراهش خواست تا چند دقیقه ای منتظر بمونن تا ایشون نماز بخونه بعد مذاکرات مشترک شروع شود و همینطوری هم شد. ایشون نمازش رو خوند و اورتگا و همسرش (معاونش) و وزرا هم یک ربع بیست دقیقه‌ای منتظر بودن تا جلسه شروع بشه! بعدشم که مذاکرات دو ساعتی طول کشید البته خصوصی و بدون حضور خبرنگاران و رسانه‌ها!

سکانس نهم؛ سرزمین انبه و سیگار برگ!

کوبا کشور متفاوت و جذابی بود. خیابونهاش نمایشگاه ماشینهای قدیمی و در و دیوار خیابانها نمایشگاه عکسهای چگوارا و فیدل کاسترو. کشوری در همسایگی ایالت فلوریدای آمریکا با 90 مایل دریایی فاصله اما انقلابی و بیزار از سلطه‌جویی آمریکا. گوانتانامو هم بخشی از خاک جزیره باکو هست که سالهاست در اشغال آمریکایی‌هاست. اقتصاد ضعیفی داره تقریبا چیزی به نام فروشگاه و خرید کالا توسط مردم وجود ندارد و همه چی رو کوپنی بین مردم توزیع میکنن. اما مردمانی بسیار محترم و با محبت.

رئیس جمهورشون در مذاکرات مشترک می‌گفت: «مطمئن هستم این سفر نقطه عطفی در روابط تاریخی دو کشور خواهد شد و از اینکه ایران یک بازیگر مهم در بازار کوبا شود استقبال می‌کنیم». رفتیم ضیافت. سنت‌شون اینه که بعد از ضیافت سیگار برگ تعارف میکنن.

سکانس دهم؛ انتقال فناوری به خاطر «برادری»!

آقای رئیسی و رئیس جمهور کوبا به اتفاق از مرکز مهندسی ژنتیک هاوانا بازدید کردن. در تولید واکسن انواع بیماریها در دنیا جزو کشورهای پیشرو هستن. در راه‌اندازی مرکز ژنتیک پاستور به ما کمک کرده بودن و تنها کشوری در دنیا هستن که وقتی کرونا اومد واکسن تولیدی خودشون بالاخص واکسن کودکان را با همه دانش و فناوری‌اش به پاستور منتقل کرده بودن (واکسن پاستو کوک).

میگفتن میدونستیم هیچ کشوری در دنیا به ما و شما واکسن نخواهد داد و فناوری این واکسن رو فقط به خاطر «برادری» به ایران منتقل کردیم. یک دوز واکسن برای خودمون تولید می‌کردیم یک دوز برای ایران! البته می‌گفت ما هم محصولات پاستور را برای مصرف خودمون و همینطور صادرات به سایر کشورهای آمریکای لاتین از شما می‌خریم.

آقای رئیسی هم تشکر کرد و گفت بله اینا به ما واکسن نمیدادن ولی خودمون ساختیم و صادرکننده واکسن کرونا شدیم. یک واکسن با کمک شما و پنج نوع واکسن دیگه که مستقلاً تولید کردیم. بعدشم دستور داد کارگروه مشترک «زیست فناوری» بین ایران و کوبا تشکیل بشه. آقای رئیسی گفت شما در بایو تکنولوژی خوب پیشرفت کردید ما هم در نانو تکنولوژی، با همکاری هم میتونیم سرعت پیشرفتمون رو زیاد کنیم.

سکانس پایانی؛ مبارزه همچنان باقی است!

بعداز پایان برنامه‌های استقبال رسمی در کاخ ریاست‌جمهوری هاوانا، همه هیئت رو فرستادن فرودگاه فقط خود رئیس جمهور با وزیر خارجه رفتن برای ملاقات با رائول کاسترو برادر فیدل که خودش هم از مبارزان قدیمی انقلاب کوبا با امپریالیسم و همرزم فیدل بوده و الان به نوعی رهبر معنوی کوبایی‌هاست و البته پروتکلهای سفت و سختی هم داره حتی سخت‌تر از رئیس جمهور کوبا! باهر مقام خارجی هم ملاقات نمیکنه!

استقبال گرمی از آقای رئیسی کرد و بهش گفت برنامه فشرده‌ای داشتی در این چند روز سفر به آمریکای لاتین و خسته شدی! آقای رئیسی گفت نه من خسته نیستم دشمن خسته است! اولش متوجه نشد ولی بعد که دوزاریش افتاد خندید! با اینکه 92 ساله‌اش هست اما پرانرژی و بانشاط بود کلی خاطره برای تعریف کردن داشت! گوشاش سنگین بود و سخت می‌شنید می‌گفت به خاطر صدای تیر و تفنگ دوران مبارزه است. از خودش تعریفی هم کرد و گفت نشونه‌گیریم در تیراندازی هم در دوره جوونی خوب بود هم الان! می‌گفت نشونه‌گیری فیدل هم در تیراندازی خوب بود.

آقای رئیسی بهش گفت خاطراتت رو بنویس بده فیلمش رو بسازن گفت باشه من می‌نویسم ولی فیلمش رو شما بسازید! دیگه توی ملاقات خصوصی حدوداً یک ساعته نمی‌دونم چی گذشت. آخرش هم پیرمرد با سختی پله‌ها رو تا پای ماشین اومد بدرقه.