داستان اعدام آن 11 نفر؛ از رییس مجلس تا دو رییس ساواک و شهردار تهران -1
21 و 22 فروردین سالروز محاکمه و اعدام 11 تن از مقامات ارشد رژیم پهلوی در سال 58 است. در بخش اول به عبدالله ریاضی پرداخته ایم که در مجلس همان نقش هویدا در دولت را ایفا میکرد: اجرای اوامر همایونی... او 14 سال رییس مجلس شورای ملی بود مثل هویدا که 13 سال نخست وزیر و 4 روز پس از او تیرباران شد. خلخالی در دادگاه یک دستی زد و بعد نوشت که در فرودگاه لندن او را دیده بود... همچنین به دو رییس...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - هر چند هر سال و در 18 فروردین اعدام امیر عباس هویدا نخست وزیر ایران در عصر پهلوی و واجد طولانیترین دوران صدرات پس از مشروطه (1343 تا 1356) و با حکم شیخ صادق خلخالی در سال 1358 یادآوری میشود و این بحث در میگیرد که قبل از اجرای حکم در سحرگاه روز بعد چه کسی او را به ضرب گلوله از پا درآورد، اما چهار روز پس از آن و در 22 فروردین 1358 آن 11 مقام ارشد رژیم پهلوی که تیرباران شدند نیز از جنبه های دیگر کم از هویدا نداشتند. در این گفتار یا گفتارها میخواهم در چهل و یکمین سالروز اعدام 11 مقام ارشد رژیم پهلوی و درست 2 ماه پس از سقوط سلطنت در ایران شامل رییس مجلس شورای ملی، وزیران امور خارجه و کشاورزی، دو رییس ساواک، رییس سازمان تربیت بدنی، شهردار تهران، رییس دادگاه فداییان اسلام و افسران حزب توده، فرمانده گارد جاویدان و دو سناتور به نکات متفاوتی درباره این 11 مقام سابق اشاره کنم و احتمال دارد چنانچه داستان برخی به درازا کشد از یک جستار فراتر رود.
درباره هویدا طبعا مهم ترین وجه این بود که از سال 43 تا 56 رژیم شاه با سه چهره - خود شاه، فرح و هویدا - شناخته می شد و از این حیث عالی ترین مقام حکومت شاه بود که پس از انقلاب، محاکمه می شد. هر چند که خود شاه و در آبان 57 او را به زندان انداخته بود و شگفتا که قاعدتا باید برای محاکمه در همان رژیم دستکم آماده می شد اما در طول سه ماه هیچ دفاعی آماده نکرده بود. جدای جایگاه نخست وزیری و بعد وزارت دربار و بازداشت در رژیم گذشته نکته مهم درباره اعدام هویدا این بود که با توجه به تلاشهای مهندس بازرگان و بنیصدر (نخست وزیر دولت موقت و عضو ارشد شورای انقلاب) و اطلاعاتی که داشت حدس زده نمیشد به سرعت اعدام شود. از جنبههای دیگر به جز بحث بهاییت نکته نامکشوفی برای مردم نمانده نبود که در دادگاه فاش شود اما آن 11 نفر داستان های جالبی دارند که به برخی از آنها اشاره خواهم کرد. 1. مهم ترین چهره در میان 11 مقام سابق اعدام شده در 22 فروردین 1358 دکتر عبدالله ریاضی است که در فاصله سال های 1342 و 1357 و قریب 14 سال رییس مجلس شورای ملی بود. (چهار دوره پیاپی). ریاضی همان نقشی را در مجلس ایفا میکرد که هویدا در دولت. هر دو گوش به فرمان شاه. با این تفاوت که ریاضی چهرهای با اعتبار دانشگاهی بود و با سابقه استادی و ریاست دانشکده فنی دانشگاه تهران. برای توضیح ورود او به سطح اول حکومت این اشاره لازم است: دوران سلطنت محمد رضا شاه را می توان به 3 دوره تقسیم کرد: اول از 20 تا 32 که او شاهی دموکرات یا کم اقتدار بود و واقعا بر پایه مدل مشروطه سلطنت میکرد. احزاب رقابت میکردند و انتخابات مجلس البته با آفت تقلب برگزار میشد ولی دولتها بر پایه انتخابات مجلس و نه اراده شخص شاه تشکیل میشدند.
کافی است که اشاره کنیم که حتی حزب توده برای اولین و آخرین بار در دولت (قوام) سه کرسی وزارت گرفت. البته اگر اقدام شاه برای تغییر قانون اساسی را در این دوره در نظر نگیریم می توان او را در این 12 سال شاه مشروطه دانست. در همین دوره است که رجلی در اندازه و آوازه دکتر محمد مصدق، مجال نخست وزیری پیدا می کند. دوره دوم 32 تا 42 و پس از کودتاست. هر چند شاه دیکتاتور شده بود اما رجال استخواندار به تمامی حذف نشده بودند و از جمله می توان به روی کار آمدن علی امینی در اوایل دهه 40 و اصلاحات او اشاره کرد. دوره سوم از 42 تا 57 است که رجال قدیمی را کنار گذاشت و آدمی مثل هویدا نخست وزیر شد و جای مصدق و امینی نشست و یک دانشگاهی بیگانه با سیاست رییس مجلس شد. همین که هر دو (هویدا و ریاضی) مدام تمدید میشدند نشان میداد فضای سیاسی باز نبوده و میدان را به دیگران نمیدادند. درباره دکتر ریاضی دو نکته جالب وجود دارد: اول این که دانشجویان را از فعالیت سیاسی برحذر می داشت و مدام در نکوهش سیاست سخن میگفت ولی در دهه 40 از او خواستند نقش ایفا کند و مدل هویدا در دولت را در مجلس اجرا میکرد.
او حتی در چینش نمایندگان نقش نداشت اما آنان هر بار او را به ریاست مجلس انتخاب می کردند. چون همان دربار که آنان را به مجلس فرستاده بود از نمایندگان خود میخواست بازهم ریاضی را به ریاست مجلس انتخاب کنند. وقتی در دادگاه گفته شد آیا شما واقعا نماینده مردم و منتخب نمایندگان مردم بودید، پاسخ داد: از پشت پرده انتخاب خودشان خبر ندارم. اما نمایندگان آزادانه مرا به ریاست مجلس شورای ملی انتخاب میکردند. موضوع جالب دیگر این که در اوج انقلاب، ریاست مجلس را به دکتر جواد سعید سپرد وخود برای درمان روانه انگلستان شد. اما چون پیشاپیش مالی یا مال چندانی به خارج نفرستاده یا بسیار ممسک بود و با مجلس حساب و کتاب داشت به قصد دریافت حقوق و مزایا و پاداش باقی مانده به ایران بازگشت و گرفتار شد. کی؟ در اوج انقلاب که سیاسیون به پاریس می رفتند تا با امام دیدار کنند. صادق خلخالی در خاطرات خود نوشته به قصد دیدار امام خمینی در نوفل لوشاتو روانه پاریس بوده و چون در لندن توقف داشتند، در فرودگاه «هیترو» ناگهان عبدالله ریاضی را میبیند.
رییس پیشین مجلس در راه بازگشت به ایران بود. خلخالی او را می شناخته ولی ریاضی طبعا نمیشناخته است.
خلخالی به پاریس میرود و ریاضی به تهران بازمیگردد و تنها چند ماه بعد در دادگاه با هم روبه رو می شوند و وقتی خلخالی سر به سر او می گذارد که اسنادی که در چمدان در فرودگاه لندن حمل کردید درباره چه بود، دست پاچه میشود و میگوید: شما از کی مرا تحت نظر داشتید و قسم و آیه که آن چمدان، حاوی وسایل شخصی او بوده است! آدمی با این درجه از هوش سیاسی و البته در بالاترین سطح دانش ریاضی چندان که نام خانوادگی اش هم ریاضی بود از حاکم شرع برگ میخورد.
همان خلخالی که محمد قائد روزنامهنگار ایرانی در آثار خود چهره فردی کاملا عامی را از او تصویر میکند و این اشارات البته هیچ یک به منزله آن نیست که بگوییم آدمی در آن سن و سال و بی آن که دستی به خونی آلوده باشد سزاوار اعدام بوده است اما جای این اشاره هست که اینها تصور میکردند بله قربانگویی کافی است. تا هویدا اعدام نشده بود ریاضی چندان نگران نبود. چون میدانست کارهای نبوده و امید داشت نخست وزیر دولت موقت که مانند او در زمره اولین گروه محصلان اعزامی به اروپا و بعد استاد و سپس رییس دانشکده فنی بوده به دادش برسد اما بعد از اعدام هویدا نگران شد.
با این حال امید داشت سن بالا و چهره دانشگاهی و این که اتهامات سنگین مستقیما متوجه او نبود موجب نجات از مرگ شود. این اتفاق اما نیفتاد و سرنوشت نخستوزیر گوش به فرمان شاه برای رییس مجلس او هم تکرار شد. در نگاه خلخالی، هویدا یا ریاضی در واقع به جای شخص شاه محاکمه میشدند. عبدالله ریاضی اعدام شد اما این پرسش باقی ماند چگونه کسی با بالاترین مدارج دانشگاهی و سابقه 14 سال ریاست مجلس شورای ملی، شعلههای انقلاب را نمیدید و به دنبال حقوق و مزایای خود به ایران بازگشت؟ 2و 3. دو تن دیگر از این 11 نفر رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا ساواک بودند. سازمان جهنمی که قرار بود حافظ رژیم باشد و برای ترساندن مردم به شایعات امنیتی هم دامن می زدند و در واقع ماشین تولید نفرت شده بودند. از شگفتی های تاریخ این که هر چهار رییس ساواک کشته شدند.
اول تیمور بختیار و در عراق با تصور این که در تدارک برانداختن شاه است. دومی حسن پاکروان که در جمع این 11 نفر است. سومی نعمت الله نصیری که قردای پیروزی انقلاب اسلامی در همان گروه اول ژنرال ها همراه خسروداد و ناجی و رحیمی اعدام شد و و چهارمی ناصر مقدم. باورکردنی نیست. دو نفر از 11 نفری که صبح 22 فروردین اعدام شدند رییس ساواک بودند. سه رییس ساواک در دو ماه. نصیری مانند هویدا در رژیم قبل به زندان افتاده و قرار بود کاسه کوزه ها را سر او و هویدا بشکنند و نمی توانست بگریزد. درباره سپهبد مقدم گفته می شود که حتی احتمال بازداشت خود را نمی داده چه رسد به حکم اعدام و گویا آماده همکاری با دولت موقت بوده و منتظر حکم مهندس بازرگان!
نخست وزیر دولت موقت خواسته بود که با او مثل نصیری رفتار نکنند زیرا در ماه های آخر با انقلابیون تماس داشته و برای جلوگیری از خونریزی می کوشیده است. با این حال برای خلخالی، رییس ساواک، رییس ساواک بود و نصیری و پاکروان و مقدم تفاوتی نداشتند. یک بار دیگر این جمله را مرور کنیم: سازمان اطلاعات و امنیت کشور با سرواژه «ساواک» در سال 1335 تشکیل شد و تا 1357 که در دولت بختیار منحل شد نبض سیاست و قدرت را در دست داشت و در این 22 سال چهار رییس به خود دید اما هیچ یک از این 4 نفر به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. تیمور بختیار در 25 مرداد 1349 در دیاله عراق به قتل رسید. نصیری در 26 بهمن 1357 تیرباران شد و پاکروان و مقدم هم 22 فروردین 1358. بسیاری بر این باورند هر که غیر خلخالی نصیری را محاکمه می کرد نیز جز حکم اعدام برای ارتشبد نصیری صادر نمی کرد مگر آن که حکم اعدام نداشته باشیم. درباره پاکروان و مقدم خصوصا این دومی اما با این قاطعیت نمی توان نظر داد. مفهوم اعدام دو رییس ساواک در یک روز و دو ماه پس از یک رییس ساواک دیگر را هنگامی می توانید دریابید که این کلمه در حکومت گذشته به گوش شما خورده باشد. هرگز از یاد نمی برم آن روز سرد زمستانی را که اتومبیل ولووی سورمه ای رنگ وارد حیاط مدرسه مفید شد و سه مرد با کت و شلوارهای سورمه ای و درست مانند نقش هایی که عنایت بخشی در فیلم های بعد از انقلاب بازی می کرد در مدرسه چرخی زدند و سکوتی بسیار سنگین حاکم شد و معلم ها آرام زمزمه می کردند ساواک و برای اولین بار این کلمه را شنیدم و بی آن که بدانم آن را معادل ترس یافتم. وقتی مأمورانی دون پایه و تنها با نام آن می توانستند تا آن حد بترسانند می توان تصور کرد رییس ساواک چه ترساننده بوده است. با این همه قضاوت ها درباره سپهبد ناصر مقدم مانند نصیری و تیمور بختیار نبود. وقتی دادستان اتهامات سرلشگر پاکروان رییس پیشین سازمان امنیت را خواند او گوش می داد: دستور بازداشت و تبعید امام خمینی، مداخله در حوادث 15 خرداد و ادعای دریافت پول از خارج از کشور تا رسید به این که به اتهام «مفسد فی الارض» تقاضای اعدام دارد. در اینجا پاکروان پرسید: فساد در زمین یعنی چه؟
رییس دادگاه پاسخ داد: نمی دانی یعنی چه؟ یعنی سلب امنیت و آسایش و آزادی مردم. یعنی خفقانی که ایجاد کردید. یعنی 15 هزار کشته در 15 خرداد و پاکروان گفت: رقم 15 هزار درست نیست. تیمسار غرق تعجب از دو عبارت «مفسد فی الارض» و «15 هزار کشته» بود که دادگاه وارد شور شد.
لینک کوتاه: asriran.com/0031zy