داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار
یکی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران توانست با آتش توپخانه حملات سنگینی را بر پیکره دشمن بعثی وارد کند.
به گزارش خبرنگار حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، دوران هشت ساله دفاع مقدس و نبرد حق علیه باطل عرصهای است که اقشار مختلف مردم با حضور و با نمایش توانمندیهای خود در آن دشمن بعثی و اذنابش را محکوم به شکست کردند. اتحاد و همدلی نیروهای مسلح کشورمان در کنار پشتیبانی مردم باعث شد نه تنها حملات دشمنان دفع شود، بلکه همدلی و اتحاد مردم بیش از پیش افزایش پیدا کند. این اتحاد و همدلی به قدری مهم بود که در صورت عدم وجود این اتحاد شاید امروز وضعیت دیگری داشتیم.
پیروزی که با اتحاد نیروهای مسلح کشورمان از جمله ارتش، سپاه و نیروهای مردمی حاصل شد؛ اتحادی که پس از گذشت چندین سال هنوز هم پابرجاست و هر روز تقویت میشود.
این دوران دلاوران و قهرمانان بسیاری را به خود دیده است که نام بسیاری از آنها برای ما آشناست و برخی دیگر نیز گمنام و یا کمتر شناخته شده هستند. همین قهرمانان عملیاتهای مهمی را انجام دادند. امیر سرلشکر شهید یعقوب احمدبیگی یکی از همین فرماندهان شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران است که در ادامه با زندگی او آشنا میشویم.
*س_داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار_س*امیر سرلشکر شهید یعقوب احمدبیگی یکی از فرماندهان شهید نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که پنجم تیرماه سال 1329 در روستای قلعه جعفر بیگ از توابع شهرستان تویسرکان، در استان همدان در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. 6 سال بیشتر نداشت که به مدرسه رفت و پس از پایان دوران ابتدایی در زادگاهش، همراه با خانواده عازم تهران شد. یعقوب از همان کودکی در کنار تحصیل همزمان به کارهای موقت و پاره وقت اشتغال داشت.
او مولود یک خانواده متدین و مذهبی است، پس از پایان دوران دبیرستان میخواست تا وارد ارتش شود. اما پیش از ورود به ارتش با سفر به قم و دیدار با یکی از علمای بزرگ نظر ایشان را در باب بدون اشکال بودن این کار جلب کرد. پس از این بود که در آزمون ورودی دانشکده افسری ارتش شرکت کرد و با قبولی در این آزمون، وارد ارتش شد.
با ورود یعقوب به دانشکده افسری ارتش دوره جدیدی در زندگی او آغاز شد، چراکه با دارابودن دیدگاههای مذهبی و آشنایی با دوستان جدید که دنباله روی نهضت امام خمینی (ره) بودند به یک ارتشی مذهبی تبدیل شد. یعقوب با پایان تحصیلاتش در دانشکده افسری وارد خدمت رسمی خود در ارتش شد. اما در کنار خدمتش همواره پیگیر فعالیتهای مبارزاتی علیه رژیم ستمشاهی بود به نحوی که او به عنوان رابط مستقیم افسران انقلابی نیروهای زمینی و هوایی ارتش نیز فعالیت میکرد. البته در این حین نیز با دفتر امام خمینی (ره) در نجف نیز در ارتباط بود.
او در سال 1355 با همسرش ازدواج کرد، همسرش درباره اخلاق او میگوید که شهید احمدبیگی قبل ازدواج، همسرش را در جریان ایده و طرز تفکرش که همان اسلام فقاهتی بود، قرار داده و هدف نهایی اش را که مجاهدت با جان و مال در راه نهضت امام (ره) را برای او بیان کرده بود.
*س_پیروزی انقلاب اسلامی و حضور یعقوب بعنوان نماینده ارتش در بیت امام خمینی (ره)_س*هنگامی که مبارزات مردمی به رهبری امام خمینی (ره) به نتیجه رسید و انقلاب اسلامی ایران پیروز شد، او نیز در جهت حفظ ارتش که بدنه مذهبی داشت تلاشهای بسیاری انجام داد. یکی از افتخارات این شهید بزرگوار را باید حضور 8 ماهه وی در روزهای ابتدایی پیروزی انقلابی بعنوان نماینده ارتش در بیت امام خمینی (ره) دانست. پس از این دوران به دانشکده افسری ارتش بازگشت و در کنار اساتیدی همچون امیر شهید سرلشکر سید موسی نامجوی در تربیت افسران انقلابی و مسلمان نقش ایفا کرد. همین کار باعث شد تا او به همراه شهید نامجوی در پایه گذاری ارتش نوین ایران اسلامی نیز نقش موثری ایفا کند.
مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که برای حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل اعلام آمادگی کرد. اما شهید نامجوی فرمانده وقت دانشکده افسری امام علی (ع) ارتش معتقد بود که به حضور وی در این محل بیش از هر جای دیگری ضرورت دارد. او از آغاز دفاع مقدس تا هفتم مهرماه سال 1361 در دانشکده افسری مشغول به تحصیل بود. اما در این روز با شنیدن خبر سقوط هواپیمای حامل فرماندهان شهید نیروهای مسلح که در بین آنها فرماندهان ارتشی از جمله شهیدان نامجوی، فلاحی و شهید فکوری به شهادت رسیدند، حضورش در صحنه نبرد را ضروریتر میدید.
پس از انتقال به زابل در سال 1361، توانست موافقت مقامات ارشد را در رفتن به جبهه جلب کرده و در همان سال عازم جبهههای جنوب شود. پس از هفت ماه حضور شبانه روزی در جبهه در سال 1362 به زاهدان رفت و چندی بعد به ایرانشهر منتقل شد. سال 1364 از طرف ارتش عازم ماموریت خارج از کشور شد و در مهرماه سال 1364 پس از بازگشت از سفر به سومار رفت و با حضور در خط مقدم مسئولیت هدایت آتش توپخانه رزمندگان اسلام را برعهده گرفت.
سرانجام در روز سوم آبان در حالی که با تعدادی از همکاران در حال هدایت توپخانه خودی و مختل کردن تدارکات دشمن بود، انبار مهمات مورد اصابت توپخانه دشمن قرار گرفته و به همراه تعدادی از همرزمانش مورد اصابت ترکش گلولههای RPG قرار گرفت و به شهادت رسید.