در حوزه معماری از ایدهآلهای انقلاب عقبیم / برخی خود را شاقول ولایتفقیه میدانند
عزتالله ضرغامی در گفتوگویی از میراث فرهنگی، سینما، هنر و... میگوید.
فرهیختگان: کم نداریم از آن دست مدیرانی که از قرار گرفتن در معرض رسانه به شدت پرهیز میکنند؛ شاید استدلالشان این است که حضورشان در رسانه خطاهایشان را بزرگتر جلوه میدهد یا شاید هم شجاعت و توان این را ندارند که اگر ششدانگ حواسجمع حرفهایشان نبودند چطور پاسخگوی آتو گرفتنهای بعدی شبکههای اجتماعی باشند. اما انگار عزتالله ضرغامی هیچ واهمهای ندارد که خودش و عملکرد وزارت متبوعش را در معرض رسانه قرار دهد. او هشتم شهریورماه به روزنامه «فرهیختگان» آمد و ضمن بازدید از تحریریه ساعتی را هم به گفتوگو با ما نشست. ضرغامی یک سال است عهدهدار وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی شده و در این گفتوگو قرار نیست گزارش عملکرد یکساله او در این وزارتخانه را بخوانید. با این حال شما با خواندن این گفتوگو، متوجه نگاه و رویکرد واحد او در حوزه مدیریت فرهنگی میشوید. نگاهی که واقعیتهای موجود امروز جامعه ایران را فدای شعارزدگی نمیکند و با همین نگاه است که میگوید وضع ما در معماری بعد از انقلاب وضع قابل دفاعی نیست و معتقد است این نگاه آسیبشناسانه از موضع قدرت است، نه از موضع ضعف! یا وقتی نسبت به شکاف مدیران فرهنگی و اهالی هنر هشدار میدهد؛ میگوید شعار نمیدهم، چهرههای هنری فرصت جمهوری اسلامی هستند.
به «فرهیختگان» خوش آمدید، سوالاتی در حوزههای مختلف آماده شده تا در این گفتوگو به تفصیل به آنها پاسخ دهید. من روزنامه «فرهیختگان» را روزنامه موفقی میدانم و معتقدم دریچه جدیدی به حوزه رسانهای کشور درطول سالهای اخیر باز کرده است. ما رسانههای زیادی داشتیم که به دستگاه یا سازمانی متصل بودند و دستبهدست شدند، وقتی این اتفاق میافتد توقع این است که تحول جدی در آن رسانه ایجاد شود. من روزنامه «فرهیختگان» را از این جهت جدیترین مصداق میدانم که با تحول سازمانیای که انجام شد درواقع جلوتر از سازمان متحول شد. این کار ارزشمندی است و نشان میدهد یک مدیریت تخصصی، شجاعانه و رسانه فهم اینجا مستقر شده است. من کلا اهل تعارف نیستم. برخی آقایان که نزد علما میروند، برای انتقاد کوچکی که بخواهند انجام دهند ابتدا باید کلی تعریف و تمجید کنند بعد درنهایت یک نکته بگویند. در این مواقع هزار زمینهسازی باید انجام داد تا یک انتقاد کرد. درباره رسانه «فرهیختگان» اما و تحولی که در این روزنامه اتفاق افتاد و هزینه آن را هم میدهید، شاید تعداد پروندههای مفتوح یکی از شاخصهایی است که نشان میدهد یک روزنامه وظیفه خود را بهخوبی انجام میدهد. به همین دلیل تبریک عرض میکنم. رسانهای که شجاع نباشد رسانه نیست. رسانه پل میان مردم و حاکمیت است. اگر وظیفه خود را بهدرستی انجام دهد جامعه ارتقا پیدا میکند اما اگر مزدبگیر باشد و کارمندی عمل کند، انگار که نیست و تاثیری هم ندارد. هرچه هم هزینه و سرمایهگذاری شود وظیفه خود را انجام نمیدهد. درست است که روزنامهای متعلق به سازمانی است و وظیفهای در حوزه اطلاعرسانی دارد اما اگر وظیفه رسانهای خود را بهدرستی انجام ندهد و تنها گوشبهفرمان باشد رسانه تاثیرگذاری نیست. یکی از مشکلاتی که در کشور داریم این است که خیلی از NGOها حاکمیتی هستند، سازمانی شدهاند و ظاهرا سازمان غیررسمی و سمن است ولی وقتی دقیق نگاه میکنید تا انتها وابسته به جریانی در حاکمیت، دولت و اصحاب قدرت و ثروت هستند. درست مقابل آن مفهوم آتش به اختیار که رهبری بیان کردند که به نظرم روزنامه باید آتش به اختیار باشد اما خیلی از بهاصطلاح آتش به اختیارها، درواقع آتش به فرمان هستند. در ظاهر آتش به اختیار هستند ولی در باطن جایی به آنها فرمان میدهد. اینها باید مشخص شود. بهنظرم شما هم کار درستی انجام میدهید و هم نگاهتان تخصصی است، هم بهصورت پروندهای برخی موضوعات را جلو میبرید و هم اینکه در انجام کار خود شجاعت و صراحت دارید. البته میتوانید اشتباه هم داشته باشید که نباید باعث شود از مسیری که انتخاب کردهاید خارج شوید. من هم تبریک میگویم و هم امیدوارم در ماموریت حساسی که در این سالها داشتهاید، روزبهروز گامهای موثری بردارید.
عملکرد دولت را در حوزه میراث فرهنگی طی سالهای اخیر چطور ارزیابی میکنید؟ در حوزه معماری بحثی را اخیرا مطرح کردم، انشاءالله پرچمی را که بلند کردیم زمین نمیگذاریم، وضع ما در معماری بعد از انقلاب قابلقبول و قابل دفاع نیست. این را هم من بیان نمیکنم، بلکه کارشناسان و شخصیتهای برجسته و صاحبنظر در کشور نهتنها در جلسات پشتصحنه، بلکه در جلسات رسمی بیان میکنند. برخی گمان میکنند برای اولینبار است که این مسائل مطرح میشود. زمانی که در دولت قبل عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم، درمجموع حدود سهجلسه مشخصا درباره وضعیت اسفبار معماری در کشور دستور جلسه داشتیم. شهردار و وزیر راه دعوت شدند و اطلاعاتی در آن جلسه مطرح شد که همه حاکی از این بود که خطای بزرگی در حوزه معماری کشور در حال وقوع است. تصمیماتی هم گرفته شد، سندی تهیه و قرار شد براساس این سند عمل شود. آن نکتهای که در این خصوص که بیان کردم شاید برخی را نسبت به موضوع حساس کرد. تصور میکنم ما در حوزهای بین جمهوری اسلامی و نظام قبلی بهنوعی قضاوت میکنیم. ابتدا شبکههای خارجی قدری خوشحال شدند، در این خصوص گزارش تهیه کردند که نباید خیلی خوشحال باشند، چون پهلوی آنقدر خیانت کرده و کارنامه سیاهی دارد که با این بحثها در حوزه کارشناسی تطهیر نمیشود. حوزههای دیگر بماند، خیانتی را که پهلوی فقط به حوزه هنر کرده است ببینید؛ به هنر نمایش که جدیترین و گستردهترین حوزه از جهت ارتباط با مردم است، دقت کنید. بهعنوان یک کارشناس سینما این را بیان میکنم، سینما قبل از انقلاب نابود شد، یعنی اگر امام در بدو ورود به کشور درباره سینما موضع نمیگرفتند و نمیفرمودند ما با سینما و تلویزیون مخالف نیستیم ولی با فساد و فحشا مخالف هستیم، که بهدنبال آن سیاستهای کشور سراغ دفاع از سینمای پاک و باهویت رفت، پرونده سینما در دوره رژیم قبلی کلا بسته شده بود. من ویدئوهایی در صفحات مجازی خودم از همان زمان دارم که همه دور هم جمع میشدند و از مرحوم فردین و دیگران حرف میزدند و میگفتند از سینما چیزی نمانده است. چیزی به نام فیلمفارسی آمد و حتی موج نو سینمایی که بعد از انقلاب ادامه یافت نتوانست در مقابله با آن موفق باشد. سینما در دوران رژیم پهلوی نابود شد. فعالیتهای زنان، ورزش و هرچه نام ببرید نابود شد. من الان نمیخواهم کارنامه افتخارآمیز جمهوری اسلامی را بیان کنم، فقط میخواهم درباره زنان صحبت کنم که بهانه میکنند حجاب اجازه نمیدهد زنها فعال شوند و نیمی از جامعه کنار گذاشته شده است، در این خصوص باید بگویم در حوزه نمایش، در همه زمینهها اعم از کارگردانی که قبل از انقلاب نداشتیم و الان قویترین کارگردانان ما در سطح جهانی کارگردانان خانم هستند و در نویسندگی، تالیف و حتی حوزه ورزش خانمها پیشرو هستند. با اینکه در ورزش محدودیتهایی بهخاطر حجاب داریم ولی مقاماتی که در رقابتهای جهانی و آسیایی کسب میکنیم، با زمان رژیم پهلوی قابلمقایسه نیست. رژیم پهلوی کارنامه سیاهی دارد. در حوزه مسائل مربوط به زندگی مردم از جاده، آب، برق، گاز، آموزش و بهداشت، انقلاب به دورترین نقاط این امکانات را منتقل کرد، نه اینکه مشکلی نداشته باشیم، هنوز هم مشکل در کشور وجود دارد اما قابلمقایسه با زمان رژیم پهلوی نیست، بنابراین تکلیف پهلوی در کل روشن است. اما درباره معماری به عزیزانی که علاقهمند به این حوزه هستند یکی، دو گزاره بیان میکنم. یک بار دیگر میتوانیم درباره این موضوع مشروحتر صحبت کنیم. وقتی درباره معماری حرف میزنیم معماری مشخصا به سلسلههای سیاسی برنمیگردد. معماری ادوار است و برخی سلسلهها هم نشانی دارند، یعنی پس از اسلام هم معماری دوران ساسانی را میبینید و تا مدتها در خیلی از آثار ما وجود دارد، اعلام میشود و مشخص است که این نوع معماری در چه مکانهایی وجود دارد، پس بحث مشخصا درباره سلسلههای سیاسی نیست، البته یک تقسیمبندی کلی وجود دارد که درباره معماری باستانی ماست، معماری قبل از اسلام و معماری اسلامی. پس از اسلام بهدلیل هویت جدیدی که آمد یک معماری معاصر هم آمد که عمده بحث آن مدرنیته بود و تداخلی که صورت گرفته است. اینها سه معماری شناختهشدهاند. تمام تلاشی که پهلوی اول داشت این بود که معماری دوران قاجار را نابود کند. سعی هم کرد اما نتوانست، یعنی این معماری بهحدی قوی بود که پهلوی نتوانست آن را نابود کند. در بسیاری از اماکن این معماری را شاهد هستیم. اوایل دوران پهلوی اول یعنی قبل از تاجگذاری پهلوی اول ساختمانهایی با معماریهای مشهور داشتیم که در دوران پهلوی با خاک یکسان شدند. میدان توپخانه (میدان امام خمینی) محل دو ساختمان بسیار مهم دوران قاجار بود که یکی ساختمان بلدیه ضلع شمال میدان امام خمینی (ره) است که الان ساختمان مخابرات است و یکی هم ساختمانی است که قبل از همین ساختمان بتونی مخابرات است که یک ساختمان با معماری خیلی خوب مربوط به دوران قاجار است که اوایل دوره پهلوی وجود داشت و تلگرافخانه بود، پهلوی اول در دهه 40 هر دو ساختمان را نابود کرد. الان سیاستهای جمهوری اسلامی، فعالان میراث فرهنگی، مردم و افکار عمومی طوری است که اگر یکجایی گوشهای از میراث فرهنگی بخواهد ساییده شود صدای همه درمیآید، آن زمان دو ساختمان بسیار مهم را با خاک یکسان کردند، خود پهلوی ابتدا یک ساختمان که بهعنوان اندرونی کاخ گلستان ساخته شده بود و معماری ارزشمندی داشت را با خاک یکسان کرد، با صدای بلند هم اعلام کرد و به جایش وزارت دارایی را ساخت. به این دلیل که پای اینها بهتدریج به اروپا باز شد، در انتهای دوره قاجار و خود پهلوی، چند شخصیت معماری خارجی را آوردند و 3-2 کار کردند که حالا موجود است. گدار فرانسوی را آوردند و چند کار منجمله معماری موزه ایران را انجام داد. طاق کسری را کار کردند که معماری خوبی است اما اینها تککارهایی بود که انجام شد. ساختمان شهربانی را ساختند یا آلمانیها در تهران چند ساختمان ساختند که نمود داشت. در دوره پهلوی دوم ضمن اینکه آن روند تخریب بهطور جدی ادامه یافت و برنامه این بود که هویت دینی معماری ما از بین برود، به اسم مدرنیته اتفاقاتی افتاد و چند بنای معروف در تهران و جاهای دیگر ساختند. موزه هنرهای معاصر افتتاح شد، چند معمار بزرگ که نوعا قابلاحترام هستند کارهایی انجام دادند و خواستند مدرنیته را با فرهنگ سنتی ما تلفیق کنند تا معماری جدیدی خلق کنند، با این حال در حد چند ساختمان باقی ماند اما فشار مدرنیته، آپارتمانسازی و مظاهر غربی بهشدت بهسمت تخریب اینها رفت. حرف ما مشخصا، بدون لکنت زبان و باصراحت این است که جمهوری اسلامی آمد، انقلاب شد. انقلاب بهمعنای زیرورو شدن همهچیز است. اما پایه معماری و فلسفه آن فلسفه هویتی است. انقلاب که آمد کلا یک هویت جدیدی در کشور آمد. این هویت در سبک زندگی مردم، ظاهر جوانان، ادبیات آنها و نحوه سلوک و سبک زندگی آنها وارد شد. زمانی که جوان بودیم و میخواستیم ازدواج کنیم، ابتدا که خواستگاری میرفتیم شلوار سربازی و یک پیراهن چهارخانه داشتم. هرچه برادر بزرگ من میگفت که کتوشلوار بپوش، ما قبول نمیکردیم و از این پوشش دوری میکردم. همهچیز عوض شد. سوال این است، هویت که عوض شد، آیا معماری ما نیز متناسب با این هویت عوض شده است؟ خیر. بنابراین ما معتقدیم نه در معماری شهری ما، نه در محوطههای ما و نه در نمای ابنیه تفاوتی حاصل نشد. در دهه اول انقلاب، جنگ بود و معذوریتهای خاص خود را داشت، دهه دوم دهه سازندگی بود و در کلانشهرها بهخصوص تهران متاسفانه ریلگذاریهای غلط شد و دهه 80 نیز ادامه یافت و درنتیجه امروز با یک معماری قابلانتقاد مواجه هستیم. رهبری هم در بیانیه گام دوم اشاره کردند که ما در این 40 سال این میزان کارهای خوب کردیم اما حالا باید آسیبشناسی کنیم. آسیبشناسی از موضع قدرت است، نه از موضع ضعف! ما حاکم هستیم و قدرت داریم و کارهای بزرگ میکنیم. اگر در جایی میبینیم که معماری ما ضعیف است با قدرت آسیبشناسی میکنیم، کاری به دشمن نداریم و انشاءالله سعی میکنیم ضعفها را اصلاح کنیم.
بحث مرمت مسجد امام اصفهان حواشی بسیاری بههمراه داشت که نهتنها نمیتوانیم در حوزه معماری تولیدی داشته باشیم، بلکه معماریهای موجود را نمیتوانیم حفظ کنیم و حتی در ترمیم هم دچار مشکل هستیم. نظر شما در این خصوص چیست؟ درباره گنبد مسجد امام هم که بیان کردید، متاسفانه از 12سال پیش که مرمت شروع شد اشکالاتی به وجود آمد. البته استادکار آنجا یک استادکار صاحبنام و موجه بود اما بهدلایلی وقتی بعد از 12سال این داربستها باز شد، احساس شد اشکالات کلی در این مرمت وجود داشته که الان روشن است و یک شورای علمی برای آن در معاونت میراثفرهنگی انتخاب شد که این مساله را پیگیری و اصلاح کنند. البته من از این مساله درس گرفتم. ابلاغ کردم که باید در مرمت اصول دیگری هم رعایت شود؛ چه در جزئیات و چه در نمای کلی که باید باهم جلو بروند. ابزار نوین به ما کمک میکند. مرمتکارهای ما جزء بهترین مرمتکارهای دنیا هستند، یعنی همین الان سفارشهای دیگر کشورها را داریم که با من صحبت کردهاند، مثل آذربایجان که وزیر این کشور بهطور جدی از من درخواست میکرد چند گروه مرمتکار با حقوق و مزایای خوب به این کشور بفرستیم تا ابنیه آنها را که با بخش زیادی از معماری ما همخوانی دارد، مرمت کنند. کشورهای همسایه همچون عراق هم این درخواستها را داشتهاند. بنیه معماری و مرمتکاری ما فوقالعاده قوی است و از این جهت غنی هستیم. انشاءالله باید بتوانیم با برنامهریزیهای جدیدتری که انجام میدهیم هم درصد خطاها را کم کنیم و هم اعتبارات خوبی فراهم کنیم. خیلی اماکن نیاز به مرمت دارند که بهخاطر اعتبارات محدود مرمتشان انجام نمیشود. این را هم بیان کنم که قبل از انقلاب، تختجمشید که ستون آن یکی از آثار ارزشمند تاریخی ماست، وقتی مشکل داشت و میخواستند آن را مرمت کنند، یک کفراژبندی میکردند و با سیمان ماله میکشیدند. من در صفحههای مجازی خود نشان دادم این ستون با سیمان صاف شده است اما الان رزین کیلویی 12میلیون تومان را برای این کار تهیه میکنیم. آنهایی که در خارج از کشور بحث میراث فرهنگی را طرح میکنند که همراه با یک نگاه غلط و تطهیر دیگران هم است، بدانند در همین موج مشکلات برای مرمت ماده گرانقیمت کیلویی 12میلیون تومان مصرف میشود، همانطور که در ویدئویی نشان دادم، با سرنگ میلیمتری این مواد را به لایههای مختلف سنگی ستونها تزریق میکنیم که دقیقا به همان شکل فریز شود و ستونها درست مانند شکل اولیهشان باقی بمانند. درحالیکه قبل از انقلاب همین ستونها را قالببندی و سیمانکشی کردند. اگر به جاده شیراز - کازرون بروید، آن چند تابلویی که مربوط به دوره ساسانی است، ازجمله تصویر والرین که حضرتآقا یکبار اشاره کردند، پادشاه رومی درمقابل پادشاه ایرانی به زانو افتاده و تقاضای بخشش میکند که این اقتدار ایران را نشان میدهد. در این چند کتیبه یک کتیبه کاملا سیاه است یعنی باید دقت زیادی داشته باشید که نقوش برجسته را ببینید. تابلوی بعدی اینطور نیست. علت این است که آنجا رودخانهای بوده و آب رد میشده اما پیش از انقلاب آن رودخانه را درست هدایت نکردند، بنابراین آب پشت این صخره آمده و این کتیبه را نابود کرده است. جمهوری اسلامی این را تشخیص داد، هزینه کرد، پروژه تعریف کرد و مسیر رودخانه را عوض کرد تا آب هدایت شده و این کتیبه مرمت شود. الان کتیبه کنار آن بسیار تمیز و عالی است. این دو کتیبه کنارهم به درستی نشان میدهد کار جمهوری اسلامی و کار قبل از جمهوری اسلامی چه تفاوتهایی دارند. من تقاضا میکنم گزارش میدانی تهیه کنید، این دو کتیبه را کنار هم نشان دهید و با کارشناسان صحبت کنید. تکلیف ما با گذشتگان و حکومت طواغیت مشخص است اما در دوره جمهوری اسلامی معماری با هویت مبتنیبر اعتقادهای دینی و انقلابی به نسبت آنچه الان هستیم، فاصله دارد و باید بتوانیم این فاصله را پر کنیم.
انتقاداتی متوجه میراثفرهنگی است، مثلا شهرداری تهران نشست خبریاش را در عمارت مسعودیه برگزار کرد که وضعیت بهشدت بدی هم داشت. سوال همه خبرنگاران این بود که آیا این عمارت که لوکیشن بسیاری از فیلمها بوده نگهداریاش اولویت نداشته و میراثفرهنگی که متولی نگهداری آن است چرا به این مکان تاریخی رسیدگی نمیکند؟ این رابطه چگونه است؟ آیا این اماکن صرفا یک منبعدرآمدی برای سازمان هستند؟ اماکن تاریخی اجمالا منبع درآمدی برای دولت نیستند، یعنی به نسبت هزینههای نگهداری زیادی که دارند، چه فنی و تجهیزاتی و چه پرسنلی که باید آنجا را اداره کنند، بهمراتب خیلی بیشتر از قیمت بلیتهای ارزانی که جهت بازدید از این اماکن خریداری میشوند، سرمایهگذاری میشود. ما 35هزار اثر ثبتی داریم که ثبتملی شدهاند و نسبت به همه اینها مسئولیت داریم. من یکبار بحث اعتبار مرمتی را توضیح دادم. وقتی این اعتبارات را نسبت به این آثار تقسیم میکنید به هرکدام از این ابنیه ثبت ملی روزی 300 تومان میرسد. البته سال گذشته اینطور بود، حالا اعتبارات عمرانی را زیاد کردهایم و بیش از دوبرابر شده است. یعنی به نسبت میانگین افزایش 35درصدی بودجه عمرانی دولت، ما توانستیم 77 درصد بودجه را افزایش دهیم که بخش عمده آن مربوط به مرمت است. بنیه محدودی برای کار مرمت داریم. در این زمینه 100 پایگاه مهم هستند که یک اعتبار ویژهتری دارند، اعتبار و توجه و پرسنل بیشتر برای این اماکن است که آنها را خوب نگهداری و بهروز کرده و مردم هم استفاده کنند تا در آنها برنامههای جمعی هم داشته باشیم. کاخ گلستان و جاهای دیگر همینطور است، خوب نگهداری میشوند. وضعیت این عمارت اصلا موردتایید ما نیست. من عمارت مسعودیه را دیدم و خیلی هم دوست داشتم همانجا این مشکل را حل کنم. اختلاف جدی درباره پیمانکار وجود دارد. او براساس قراردادی ماموریتی گرفته و بعدا دعوا و اختلاف شده است که البته این اتفاقات در دوره مدیریت قبلی بود. این اختلافات به دستگاه قضایی کشیده شده و همینطور مانده است و در سیکل دستگاه قضایی میچرخد. بنابراین آنجا نمیتوانستم سریعا مساله را حل کنم و تصمیم بگیریم چون پروژه بزرگی است. کاری که کردم این است که بخشی را در وزارتخانه سامان دادم و این بهخاطر تجربهای بود که داشتم. ابتدا برای دوستان ما عجیب بود اما بعد دیدند این کار لازم است. گفتم کمیتهای درست کنید که مختص پروژههای ویژه باشد؛ ویژه یعنی آنهایی که اختلافی است و کارهایشان مانده است، از بخش حقوقی تا معاون میراث، معاون اداری و مالی، همه را در این کمیته گرد هم آوردم و خواهش کردم این پروژههای بزرگ را که دعوایی هستند، کدخدامنشی حل و تمام کنند. چند مورد از این پروژهها داریم. به سمت سمنان که میروید در سرخه مجتمع گردشگری بزرگی راهاندازی شده اما بودجهای نبوده و کار را همانجا نگه داشتهاند و حالا در دعواهای سیاسی افتاده است. در سفر رئیسجمهور که به آنجا رفتیم سیاسیون آنجا میگفتند این مشکل برای آقای روحانی است و سرخه ولایت آقای روحانی است. پروژه بزرگی اینجا انجام دادند و در انجام آن ماندند. من این پروژه را کامل بررسی کردم، هرچه بوده است بالاخره باید با پیمانکار تسویه شود. چه بخواهیم به بخش خصوصی بدهیم و چه خود ما کاربری این مکان را داشتیم باید تصمیم بگیریم. در وزارتخانه چند پروژه اینچنینی داریم که ازجمله آنها عمارت مسعودیه است. امیدوارم در آینده نزدیک این مساله حل شود. آنجا مرمت شروع شده بود و ادامه آن باید انجام شود. معماری این مکان تلفیقی بین معماری سنتی و معماری غربی است که در زمان ناصرالدین شاه و فرزند او بود. در غرب هم میدانستند که معماری ما یک معماری پاک و با عفاف بود، یعنی معماری ایرانباستان را هم که نگاه میکنید تمام سنگنوشتهها و کتیبهها را که میبینید، عفاف و حجاب بهصورت مطلق در تمام این آثار باستانی ما وجود دارد. پس از اسلام هم همینطور است تا نوبت به پهلوی میرسد، در این حوزه جای پاهایی که برای ناپاک کردن آن گذاشتند، نمایان است. همین که نگاه میکنید سردر آن نقوش برجستهای وجود دارد که با الهام از معماریهای غربی، فرشتههای عریان و لخت است. این سبک معماری نشان میدهد یک معماری خاصی را میخواستند پیاده کنند. انشاءالله در آینده نزدیک مسائل این پروژه را حل میکنیم و مرمت عمارت مسعودیه و چند بنای اختلافی دیگر را آغاز میکنیم.
سوال بعد درباره ساختمانهای ناایمن و مشخصا بازار تهران است. خیلی از حجرهدارها و مغازهدارها شهرداری و میراث فرهنگی را در عدمایمنسازی آنجا دخیل میدانستند. هم قلب اقتصادی کشور است و هم جمعیت زیادی آنجا رفتوآمد دارند اما هر سال بهکرات در آنجا شاهد خرابی و آتشسوزی هستیم. چه برنامهای برای این معضل دارید؟ این سوال ناظر به یکی از مهمترین موارد نظام مسائل ماست که همان اوایل کار احصا کردیم. آثار تاریخی مسائل خاص خود را دارند که ازجمله این مسائل مربوط به ایمنی آنهاست. من چند سال قبل یک متن اینستاگرامی نوشتم که مربوط به فرزند یکی از اقلیتهای ماست که رفتند در زایندهرود عکس بگیرند، به همین منظور عقبعقب رفته بود و از آن بالا به پایین پرت شد. اسم این یادداشت من جاناتان است. جاناتان پسر آن عزیزی بود که از آن بالا به پایین افتاد و فوت کرد. من در مراسم ختم ایشان شرکت کردم. روزهای آخر مسئولیت من در صداوسیما بود و چون مراسم نزدیک خانه ما بود و دیدم سیاهی زدهاند به خانه ایشان رفتم. هموطنهای عزیز کلیمیمان بودند. وقتی از همسر جوان ایشان پرسیدم چطور شد؟ ایشان گفت همسر من روی سیوسهپل عقبعقب رفت که از ما عکس بگیرد اما چون آنجا حفاظی نداشت از آنجا به پایین پرت شد و از دنیا رفت. ما او را کشتیم. همان زمان با صراحت گفتم. در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردم که این حداقلهای ایمنی باید رعایت شوند، چرا این اتفاق نمیافتد؟ یکسال طول کشید تا بررسی کردند و گفتند نمیشود. من اما این مساله را رها نکردم و دوباره در شورای عالی انقلاب فرهنگی آن را مطرح کردم و نتیجه این حفاظی شد که الان در آنجا زدهاند. من نسبت به این مسائل و جان آدمها حساس هستم. به همین دلیل در تبریز که بزرگترین پروژهای است که دستور ایمنسازی آن را دادیم، با وجود اینکه بازار فوقالعاده تبریز ثبت جهانی است، بزرگترین بازار سرپوشیده و پیوسته دنیاست، ایمنسازی انجام شد. آنجا اجازه لولهکشی گاز را نمیدهند، مردم در آنجا در زمستان یخ میکنند. داخل بازار 6-5 درجه از بیرون آن سردتر است. گفتند اجازه لولهکشی گاز را نمیدهیم به این دلیل که اگر آتشسوزی شود کل بازار و این اثر از بین میرود. من در اینباره تحقیق کردم و با کارشناسان صحبت کردم، یک جلسه در بازار گذاشتیم و همه صنوف آمدند و آنجا تصمیم گرفتیم و مساله تمام شد، گفتم حتما لولهکشی گاز انجام میشود. دلیلش این است که تکنولوژی امروز به ما کمک کرده و حسگرهایی در این لولهکشی استفاده میشود که به محض اینکه یک واحد در بازار دچار آتشسوزی شود آن حسگرها فورا گاز را درکل بازار قطع میکنند. تکنولوژی در اینجا به ما کمک کرد. من در همان جلسه این مساله را تبیین کردم و فعالان و رسانههای ما نیز قانع شدند. البته همانجا هم گفتم که باید سرمایهگذاری بیشتری شود و بازاریها هم کمک کنند و ایستگاههای اطفای حریق را در بازار تعبیه کنند. این کاری بود که سالها روی زمین مانده بود اما درنهایت تصمیم گرفتیم و عمل کردیم. آقای رئیسجمهور و امامجمعه تبریز هم از من تشکر کردند. درباره بازار تهران نیز همان زمان دستور دادم که مطالعاتش انجام شود. ایمنی و پایداری باید براساس اصول مرمت ما باشد. برخی دوستان تصور میکنند اگر بخواهیم آنجا را ایمن کنند یعنی باید بکنند، نابود کنند و تیرآهن کار بگذارند. این مشکل را در بازاری در مشهد داشتیم که ویدئوهایش را در صفحه مجازی خود گذاشتم. بازاریها به صراحت میگویند ما نمیتوانیم پول بگذاریم و مرمت کنیم، ما اینجا را تخریب میکنیم و تیرآهن میاندازیم. اینطور نمیشود. باید با کمک هم و با اعتباراتی که بازاریها کمک میکنند چون محیط تاریخی آنها را حفظ میکنیم، بازار را ایمن کنیم. در جاهایی هم چارهای نیست. برای فعالان میراث فرهنگی میگویم، همکاران ما در چنین مکانهایی، کوچکترین اتفاقی که میافتد حق دارند آن را رسانهای کرده و به من گله کنند.
اهمیت نقش رسانهها و فعالان میراث فرهنگی را در این حوزه چطور میبینید؟ من صریحا به همکاران رسانهای و فعالان میراث فرهنگی میگویم شما شاقول ما هستید. یعنی اگر اینها نباشند هر روز یک اتفاقی در کشور میافتد. من یک پرانتز سیاسی باز کنم که در مملکت ما در بحثهای سیاسی و اجتماعی برخی از آقایان خیال میکنند در کشور شاقول یا مترومعیار هستند، یعنی فکر میکنند حزباللهی بودن و ارزشی بودن، حتی درباره رهبری صحبت کردن همانطور باید باشد که این آقایان مجوز میدهند. به من اشکال میگیرند چرا در فلانجا درباره رهبری اینطور صحبت کردید. گفتم رهبری یک جلالی دارد و یک جمالی! شما همه جلال رهبری را تبلیغ میکنید که برخی هم درست نیست اما جمال رهبری را یا سوادش را ندارید، یا تجربه شخصی ندارید، یا شجاعت ندارید یا اصلا نمیخواهید تبلیغ کنید. برخی کلا اهل جمال نیستند، اهل زیبایی نیستند. با این مفهوم قهر هستند. اهل جمال و شادی نیستند. شما اهلش نیستید ولی مردم شادی و جمال میخواهند، مردم زیباییها را میخواهند و اتفاقا اندرونی و سبک زندگی رهبری را میخواهند که پر از جمال است. من اینکار را میکنم و هزینه اش را هم میپردازم. برخی شاقول ولایتفقیه شدهاند، شاقول ارزشی بودن شدهاند، من در مهندسی معتقدم شاقول مهم است، تراز مهم است و یکمقدار اگر خشت اول کج باشد تا ثریا دیوار کج میرود، هر چقدر دقت در جزئیات در حوزه پزشکی درست است، در کار نانو درست است، در امور فنی و مهندسی درست است، من معتقدم در بحثهای اجتماعی هم اینچنین است. این مقدار وارد حریم شخصی مردم نباید شد. قدری باید خوشبین بود، بساط خوشبینی جمع شده و ازمیان رفته است. به خاطر خطرات و تهدیداتی که داشتیم نگاه امنیتی ما غلبه کرده. این درست است. کاملا به این موضوع توجه دارم اما به تدریج این نگاه امنیتی تبدیل به یک سبکی از زندگی شد، تبدیل به قوانین نانوشته اجتماعی شد، هر کار میخواهید انجام دهید فرض بر این است که یک مشکل امنیتی دارد و برای حل آن چه باید کرد؟ مشخص است این چنین کار جلو نمیرود. من معتقد به اهمیت شاقول در امور خاصی که بیان کردم هستم. در مسائل اجتماعی و رفتاری ما اصولی داریم، با اصول کسی مخالف نیستیم. باز نگویند ضرغامی معتقد است همه چیز را بههم بزنیم و هر کسی هر کاری خواست بکند. ما اصول را قبول داریم و این مفروض است. ما در کبرا مشکل نداریم بلکه در صغرا مشکل داریم. یعنی با کبراخانم هیچکسی گیر ندارد و دعواهای ما روی صغراخانم است چون صغراخانم جزئیات است و هر کسی در اینجا شاقول و کارشناس میشود، نباید حتما به آن تنداد. من معتقدم در این حوزه اگر فعالان حوزه میراث فرهنگی شاقول کار هستند که من هم این را قبول دارم، یکجایی به مانعی برخورد میکنند و آنجا دور زده میشود تا مانع حل شود اما وقتی دور زده شد دوباره باید به تراز شاقول خود برگردد. رسانهها نقش مهمی دارند. یعنی من از رسانهای همچون شما توقع دارم بچههای کارشناس را جمع کنید و در بازار بروید. شاقولهای میراث فرهنگی را جمع کنید و به کارشناسان ما کمک کنید. روشهایی که ما داریم مورد بحث قرار گیرد. این دستمسائل با کمک رسانه حل میشود. همه این مشکلات کمک رسانه را میخواهد تا به یک جمعبندی برسیم و آن کاری که میخواهیم انجام دهیم محکمتر و سریعتر انجام شود.
با توجه به بیش از سه دهه سابقه فعالیت در سطح کلان مدیریت فرهنگی سوال بعدی ما درخصوص یکی از مهمترین مسائل امروز فرهنگ است. این روزها شاهد عمیقترین شکاف بین مدیران فرهنگی و اهالی هنر هستیم. در چنین فضایی میبینیم که برخلاف برخی از مدیران فرهنگی، شما از نشستن در کنار اهالی هنر پرهیز ندارید و به بهانههای مختلف دیدارهایی هم با آنها داشتید. حتی ویدئویی کوتاه ازحضور شما در پشتصحنه کنسرت «سیصد» و گپوگفت با هنرمندان این کنسرت منتشر شده بود که برخی به حجاب خانم بازیگر تاجیکستانی درمقابل شما خرده گرفته بودند. با اینحال به نظر میرسد که در تعامل و مراوده با اهالی هنر قائل به یک نگاه واقعی هستید و قطعا اصول و چهارچوبهایی را برای مدیریت فرهنگی در نظر دارید. سوال من مشخصا درمورد شیوه مدیریتی است که هم قائل به یکسری رویکردهای فرهنگی است و هم اینکه بتواند این اصول را در ارتباط با اهالی هنر یا به تعبیری سلبریتیها حفظ کند. چگونه جمع این دو ممکن میشود؟ اول اینکه پوشش خانم تاجیکستانی خیلی خوب بود و در ادامه بحث باید بگویم، به نظر من، ما اینجا هیچ کنتراستی نداریم، همه این موضوعات طبیعی است و اگر اختلافی ایجاد میشود کاملا مجازی است. اولا سلبریتی حتما چیز خوبی است، اصلا در هر حوزهای حضور چهره لازم است و چهرهها مقوم فرهنگها هستند. این موضوع در رسانه لازم است که شما بروید و چهرهای را رسانهای کنید تا حرف بزند و روی مردم تاثیر بگذارد. اصل موضوع چهره ایراد ندارد. در بین ورزشکاران، روحانیون، رزمندگان هم چهره وجود دارد. حاجقاسم بالاترین چهره مردمی است. پس نفس چهره بهخصوص در فضای هنری نهتنها اشکالی ندارد بلکه اصلا حکمرانان باید چهره خلق کنند برای اینکه بتوانند اهدافشان را جلو ببرند. منظورم اهداف مثبت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است. من خودم از زمانی که در سال 74 معاون سینمایی شدم ارتباطم را با هنرمندان دوستانه کردم و اولین سالی که جشنواره فجر را برگزار کردم، از مسئولان دولتی فقط آقای خاتمی و وزیر و معاون سینمایی میآمدند. در آن روزها خیلی از هنرمندان حتی برای گرفتن جایزه نمیآمدند. اولین کاری که من کردم این بود که دوستی عمیقی با هنرمندان برقرار کردم و گفتم جوایز را خودتان به یکدیگر بدهید. یعنی این احترام را به آنها گذاشتیم. مرحوم آقای عزتاللهانتظامی، مرحوم آقای داودرشیدی آمدند بالا و جوایز را دادند. اتفاقات جالبی افتاد و این افراد باور نمیکردند که میتوانند جایزه بدهند. معتقدم در فضای هنر باید مثل رهبر عمل کرد، رهبر هم ارتباط خیلی صمیمی با هنرمندان دارند. در اصطلاح روشنفکری بخواهم بگویم با یکدیگر پالوده میخورند. من اولین کاری که کردم هنرمندان را بردم سفر؛ از خانم معتمدآریا بگیرید تا بقیه، رفتیم سوسنگرد. به مترو تهران هم که رفتیم از مرحومکیارستمی تا آقای کیمیایی درکنار ما حضور داشتند. هنرمندان با ما همراه هستند و میخواهند برای کشورشان کاری انجام دهند. بنابراین ضروری است که رابطه دوستانه و صمیمانهتر باشد. این را هم بگویم که تعداد کسانی که حواشی ایجاد میکنند بسیار کم است. اگر اسامی تمام کسانی که در سینما و هنر حاشیه درست میکنند را بنویسید چند نفر میشوند؟ به 20 نفر هم نمیرسند. اشکال ما این است که طوری رفتار میکنیم و طوری حرف میزنیم که انگار این 20 نفر نماینده کل جامعه هنرمندان ما هستند، اما اصلا اینطوری نیست.
پس میتوان گفت که شما قائل به مدیریت فضای فرهنگی به کمک خود اهالی فرهنگ یا به تعبیری چهرههای مشهور هستید. با اینحال ما این روزها شاهد شیوههایی کهنه از برخورد با اهالی فرهنگ و هنر هستیم؛ همچون توقیف یک اثر یا ممنوعالفعالیت کردن یک هنرمند که در فضای فرهنگی و رسانهای امروز دیگر کارکرد خودش را ازدست داده است. نظر شما درمورد جنس برخوردها با چهرهای هنری و فرهنگی چیست؟ من معتقد هستم دوران خلعلباس کردن روحانیت گذشته است. چندوقت پیش که یک روحانی مشهور خلعلباس شد، گفتم این روحانی یک میلیون فالوور داشت و به محض اعلامکردن خلعلباس شدنش تعداد فالوورهایش به دو میلیون رسید. یک زمانی خلعلباس اثرگذار بود. اما الان ما هر حرفی میزنیم موضع میگیرند. من میگویم دیگر دوره امربهمعروف و نهیازمنکر در وزارتخانهها گذشته است. عدهای میگویند ما میخواهیم تذکر بدهیم اما اصلا اینطور نیست. من بهعنوان وزیر به تعدادی حکم دادم اما مثلا میگویم امربهمعروف مثلا قرار است چه کاری انجام دهد که حکم بدهم؟ شما بسیج دارید، روابطعمومی دارید، گزینش دارید، ما کلی نهاد داریم که همین کار را انجام میدهند و حالا یک تابلویی بزنیم که این بخش میخواهد برود و تذکر بدهد. اصلا تذکر دادن به این شکل نیست که اینها میگویند. مشکل این است که ما میخواهیم شکلی کار کنیم که نهتنها اثر ندارد بلکه آثار منفی زیادی هم ایجاد میکند. باز هم تاکید میکنم که چهرهها فرصت جمهوریاسلامی هستند. شعار نمیدهم، هنرمندان سرمایه کشور هستند. مثل منوچهر اسماعیلی در دنیا پیدا نمیشود. در ایران هم که دوبلورهای بزرگی داریم منوچهر اسماعیلی در نقطه اوج است و بقیه با فاصله از او هستند. من یک روز با همه دوبلورها جلسه داشتم که الان 8 یا 9 نفر آنها فوت کردهاند. باهم بحث کردیم و گفتوگو کردیم و انتقادهایی داشتند و میگفتند آقای ضرغامی، ما داریم فیلم آمریکایی را دوبله میکنیم و متنمان این است که بازیگر آمریکایی میگوید: «زنم را طلاق دادم» به او میگویند چرا طلاق دادی و پاسخ میدهد: «طلاق دادم اما میتوانم رجوع کنم و مسالهای وجود ندارد.» (با خنده) مرحوماسماعیلی در همان جلسه به همین موضوع انتقاد کرد و گفت این فیلم آمریکایی است، اینکه میگوید رجوع میکنم اصطلاح ما مسلمانهاست، چرا باید به ما متنهای اینجوری بدهید؟ من هم خندیدم و گفتم راست میگویید. البته در همان زمان مرحوم خانم فهیمه راستکار حرف خوبی زد و گفت: «ما در بعضی مواقع خودمان هم ابتکار به خرج میدهیم، برای مثال در یک فیلم خارجی دیالوگی از شعر سعدی گذاشتیم و خیلی هم خوب شد.» در همان جلسه به آقای اسماعیلی گفتم شما درست میگویید، خانم راستکار هم درست میگوید؛ یعنی همین دو سلبریتی وقتی میآیند دو نگاه متفاوت از هم دارند و این وظیفه مدیران است که وقتی حرف کارشناسان را میشنوند جمعبندی درستی انجام دهند. اما اگر شما موضع گرفتید و کلا آنها را طرد کردید در مرحله بعد همه آنها جلوی شما موضع میگیرند. ما استاد این موضوع هستیم. انگار بعضیها در مدیریت فرهنگی استعداد خیلیخوبی در این زمینه دارند که اگر با یک یا دو نفر مشکل دارند چنان آن را تکثیر میکنند و جامعهای را علیه خودش متحد میکند که عمرا کسی بتواند کاری بکند.
جایی دیدم که حین سخنرانی با ارجاع به آثار مشهور سینمای جهان مثل تایتانیک تحلیلهای متفاوتی ارائه دادید. به نظر میرسد که با یک نگاه کارکردی به آثار سینمایی توجه دارید. اگر بخواهیم یکی از آثار مهم سینمای جهان که برایتان جذاب بوده است را برای مخاطبان روزنامه معرفی کنید، چه فیلمی است؟ در روزهای اخیر با همکارانم در تلویزیون و آقای برمهانی صحبت کردم، یکی از فیلمهای خیلی خوب و جذابی که آنها هم ندیده بودن و از آن اطلاعی نداشتند، فیلم «تاراس بولبا» بود. اینکه کسی این فیلم را دیده باشد مشخصهای برای من است که سینمای هالیوود را میشناسد یا خیر. قهرمان فیلم «تاراس بولبا» یول براینر است. «تاراس بولبا» یکی از فیلمهای تاریخی و بسیار قوی سینما است. دو نسخه از این فیلم وجود دارد که یکی از آن را روسها ساختند و سیاهوسفید و قدیمی است. این فیلم به سال 1962 بازمیگردد و قدیمی است، اما عظمت و جذابیتش را دارد. سکانس کالسکهسواری آن ماندگار است. من این فیلم را به آقای داوود میرباقری هم گفته بودم و ایشان هم ندیده بودند. من در پاسخ به کسانی که میخواهند بگویند ما گردشگری بلد هستیم، میگویم اگر بلدید راجعبه کمپر، سافاری، آفرود و کروز چه نظری دارید؟ اگر دیدیم این چهارتا را بلد است و برای هرکدام میتواند یک پاراگراف خوب توضیح دهد آنوقت معلوم است که چیزی بلد است. در سینما هم خیلیها در یک فیلم خاص متخصص هستند اما در موضوعات دیگر چیزی نمیدانند. فیلم «تاراس بولبا» جنگی است و یکی از سکانسهای آن در فضای باز و بدون جلوههای ویژه فیلمبرداری میشود و یکی از ماندگارترین سکانسهای محتوایی، موسیقی است که نمونهاش در هیچ فیلمی نیست. اولین فیلم «تاراس بولبا» روسی و سیاهوسفید بود. «تایتانیک» هم نسخه اولش سیاهوسفید و بسیار قشنگ بود و به همین دلیل خیلیها معتقد بودند «تایتانیک» اصلی مورد استقبال قرار نمیگیرد که البته به خاطر درامی که داشت از آن استقبال شد. با این حال آقای جیمز کامرون چون یک فیلمساز فنی است، آنقدر در «تایتانیک» اصلی کار فنی کرد که جذابیتش فوقالعاده شد. میدانید که تا 12 سال بعد از تولید این فیلم استراحت کرد و بعد «آواتار» را ساخت، یعنی با شرکتهای ژاپنی وارد مذاکره شد، به دلیل اینکه فیلم سهبعدی بود. اگر سینما سینمای خوبی باشد و فیلم هم باکیفیت باشد، سهبعدی خیلی میچسبد. من این را در ژاپن دیدم. پیشنهاد من این است که شما چون صفحه سینما دارید راجع به «تاراس بولبا» که یک رمان معروفی هم است و راجعبه سکانسهای ماندگارش بنویسید، من حتما میخوانم، حاشیه هم ندارد. من این فیلمها را در آرشیو شخصیای که دارم نگهداری میکنم.
خاطرم است که در دوره ریاست شما در صداوسیما فیلم تایتانیک را هم پخش کردید؟ بله ما این فیلم را در تلویزیون پخش کردیم. روتوسکپی معجزه دوران ما بود. هر فیلمی را که قابل پخش نبود ما با روتوسکپی قابل پخش میکردیم. «کینگکونگ» هم همینطور بود و میگفتند آن را هم نمیتوانید پخش کنید. اما ما همه را نشان دادیم.
از فیلمهای جدید چه میبینید؟ فیلمهای جدید هم میبینم.
کمی هم راجع به کتابتان توضیح دهید. من کتابی ننوشتهام.
کتاب «یک عکس، یک حرف» برای شما نیست؟ ببینید کتاب «یک عکس، یک حرف» اثر خوبی بود و مبنا این بود که انجام شود، اما خوب انجام نشد. متنهای من چون متن هایی است که باید خیلی روی آن کار شود، برای خیلیها رفرنس شد و خودم هم از کاری که آماده شد راضی نبودم. از نظر من کار موفقی نبود اما بعدا یک نسخه دیگر بدون عکس با 15 نوع فهرست موضوعی را در قالب 100 جلد چاپ کردم و دست دوستانم است. متن و فهرست موضوعی کتابم بسیار غنی است. من هر موضوعی که در کتاب گذاشتم برای آن بسیار مطالعه کردم و با صاحبنظران مختلف صحبت کردم و بعد نوشتم.