سه‌شنبه 10 تیر 1404

روایت علی لاریجانی از ناگفته های جنگ 12 روزه

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
روایت علی لاریجانی از ناگفته های جنگ 12 روزه

مشاور رهبری انقلاب در گفت‌وگویی با اشاره به رخدادهای جنگ 12 روزه گفت: هدفشان این بود که سران کشور، سران قوا و افراد مؤثر دیگر را از بین ببرند، و سپس به سراغ رهبری بیایند و ساختار کشور را فروبپاشند. این طرح البته شکست خورد.

متن کامل این گفت‌وگو به شرح زیر است:

آقای دکتر، می‌خواهم سریع وارد بحث بشوم و با این سؤال آغاز کنم که: ما یک دوازده‌روزه‌ی پُر از حادثه را پشت سر گذاشتیم؛ از اظهارنظرهای متناقض گرفته تا تحلیل‌های متفاوت. بسیاری از مردم با پرسش‌های فراوان مواجه‌اند: واقعاً چه اتفاقی افتاد؟ هدف این جنگ چه بود؟ و مسیر این دوازده روز چگونه پیش رفت که اکنون به نقطه‌ی توقف جنگ ولو موقت رسیده‌ایم؟

نکته‌ی بسیار مهمی است. در این دوازده روز، آن‌قدر اتفاق افتاد که نمی‌توان با یک تحلیل سطحی به درک درستی از ماجرا رسید. باید از دل حوادث، فهمی عمیق‌تر پیدا کنیم. اگر بخواهیم حقیقت این جنگ را بفهمیم اینکه واقعاً چه هدفی پشت آن بوده، چه در سر داشته‌اند که چنین جنگی را بر ملت ایران تحمیل کردند و اینکه در این دوازده روز چه مسیری طی شد و اکنون کجا ایستاده‌ایم، شاید بهتر باشد به جای تحلیلی شخصی، سراغ روایت‌هایی برویم که از زبان خودِ عاملان جنگ بیان شده است.

خبر مرتبط علی لاریجانی و مخبر در مراسم تشییع سردار رشید + تصاویر

مراسم تشییع پیکرهای مطهر سپهبد شهید «غلامعلی رشید» و فرزند شهیدش حجت‌الاسلام «امین عباس رشید» امروز دوشنبه 9 تیر با حضور اقشار مختلف مردم در دزفول برگزار شد.

یعنی ببینیم آن‌ها که این جنگ را شروع کردند، خودشان چه گفته‌اند. از لابه‌لای حرف‌های خودشان، بهتر می‌شود فهمید چه گذشته است. به همین دلیل، من می‌خواهم یک روزشمار وقایع را برایتان نقل کنم و مستندم، گفته‌های طرف‌های مقابل باشد. در کنار آن، به برخی از اقداماتی که ما انجام دادیم هم اشاره خواهم کرد.

مثلاً: روز پنجشنبه، 22 خرداد، سفیر آمریکا در اسرائیل گفت: «بعید است اسرائیل بدون چراغ سبز واشنگتن به ایران حمله کند.» یعنی خودشان اعتراف کردند که این جنگ هماهنگ شده بود. آقای ترامپ گفت: «ما در حال مذاکره با ایران هستیم. اگرچه حمله‌ی اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران ممکن است اتفاق بیفتد، اما قریب‌الوقوع نیست.» اما چه شد؟ فقط چند ساعت بعد، حمله انجام شد. نتانیاهو در 26 خرداد یعنی چند روز پس از حمله اعلام کرد: «ما با آمریکا هماهنگ بودیم. این حمله با اطلاع کامل واشنگتن انجام شد.» یعنی آقای ترامپ، رئیس‌جمهور کشوری بزرگ، به افکار عمومی دنیا دروغ گفت. گفت قریب‌الوقوع نیست، اما خودش همه‌چیز را برنامه‌ریزی کرده بود.

خبر مرتبط واکنش معنادار لاریجانی به ادعای آمریکا مبنی بر حمله به تاسیسات فردو + فیلم

علی لاریجانی در واکنش به ادعای آمریکا مبنی بر حمله به تأسیسات فردو گفت: «بگذارید برای خودشان خوشحال باشند؛ بیشتر چیزی نمی‌گویم.»

روز جمعه صبح، جنگ آغاز می‌شود. یعنی 23 خرداد. بلافاصله آقای ترامپ مصاحبه می‌کند و می‌گوید: «به ایران 60 روز مهلت داده بودم؛ امروز روز شصت‌ویکم است. بنابراین، اسرائیل حق داشت حمله کند.» در آن لحظاتی که گمان می‌کردند کار تمام شده، سرداران مهم نظامی ما را هدف قرار دادند. هرکدام از این فرماندهان، صحنه‌گردان‌هایی تأثیرگذار بودند. تصورشان این بود که جایگزینی برای آن‌ها وجود ندارد. حتی برخی نقاط حساس کشور، از جمله چند رادار مهم، مورد هدف قرار گرفته بود. این حملات به‌گونه‌ای بود که آن‌ها تصور می‌کردند ساختار دفاعی کشور از هم پاشیده و ایران دیگر توان پاسخ‌گویی ندارد. حالا جالب است که آقای ترامپ می‌گوید: «ما با ایران در حال مذاکره بودیم و حالا دو کشور با هم وارد جنگ شده‌اند!» در حالی که پیش‌تر گفته بود «قریب‌الوقوع نیست» و به وزیر خارجه ما قرار ملاقات داده بود! جالب‌تر اینکه خودش برای شصت‌وسومین روز، یعنی سه روز پس از پایان آن مهلت فرضی، قرار دیدار گذاشته بود. پس تمام این ادعاها و جدول زمانی، دروغ و صحنه‌سازی بود؛ یک فریب بزرگ برای آماده‌سازی عملیات نظامی اسرائیل و آمریکا.

این‌که کسی بگوید «ما 60 روز به ایران مهلت داده‌ایم» اصلاً در نظام بین‌الملل معنا ندارد. مگر یک کشور می‌تواند برای مذاکره، مهلت تعیین کند؟ آن هم با چنین لحن تهدیدآمیزی؟ از طرف دیگر، در حالی که می‌گفتند 60 روز، خودشان شصت‌وسومین روز را برای مذاکره انتخاب کرده بودند. یعنی نه‌تنها دروغ گفته‌اند، بلکه فریب‌کاری آشکار کرده‌اند. در همان روز اول جنگ، اسرائیل سرداران ما را هدف قرار داد و برخی مناطق کشور را زد. فضای بسیار ملتهبی شکل گرفت. هم در داخل نگرانی بالا گرفت و هم در صحنه‌ی بین‌الملل موجی از شوک ایجاد شد. واشنگتن‌پست همان روز نوشت: «موساد برای برخی از عناصر ارشد نظام در ایران پیام‌های تهدیدآمیز فرستاده است.»

این موضوع خیلی بحث‌برانگیز شد؛ چون تازه رگه‌هایی از آن بیرون آمده بود. این‌که پیام‌های تهدیدآمیز و مستقیم به افراد فرستاده شده، نشان‌دهنده‌ی ابعاد گسترده‌ی جنگ روانی دشمن است.

بله، این هم بخشی از پروژه‌شان بود. سرداران سپاه و برخی مسئولان را تهدید کردند. تصورشان این بود که: 1. مردم خیلی زود از نظام جدا می‌شوند.2. برخی مسئولان هم با تهدید جدا خواهند شد. نمونه‌اش برای خودم پیش آمد؛ فردی آمد و گفت: «شما 12 ساعت وقت دارید که از تهران خارج شوید، وگرنه به سرنوشت دوستانتان، مثل آقایان باقری و رشید، دچار خواهید شد.» تماس تلفنی بود. من هم پاسخ درخور و قاطعی دادم که حال طرف جا بیاید! اما نکته مهم این است که این تهدید، یک پروژه‌ی سازمان‌یافته بود. روز جمعه گذشت و عملیات بیشتر جنبه‌ی سیاسی داشت.

اما روز شنبه، یعنی روز دوم جنگ، آقای نتانیاهو خطاب به ملت ایران سخنرانی کرد. تصورش این بود که با این حملات، توانسته جریانی در ایران راه بیندازد و با القای «به‌هم‌ریختگی» نظام، مردم را تحریک کند. گفت: «ما شر به پا کردیم؛ حالا نوبت شماست که صدایتان را به جهان برسانید!» همان روز، خبرگزاری رویترز گزارش داد: «هدف اسرائیل از این حمله، سرنگونی جمهوری اسلامی است.» این نکته را به خاطر بسپارید. اما در همان روز، ایران یک پاسخ جدی داد. یکی از کارهای مهمی که در این نقطه‌ی حساس صورت گرفت، اقدام سریع فرماندهی کل قوا بود. در فاصله‌ای کمتر از 24 ساعت، ایشان جایگزین فرماندهان شهید را منصوب کرد، با مردم صحبت کرد، فضا را تغییر داد، و با صدور دستورات مشخص، فرمان شلیک موشک‌ها صادر شد. تصور دشمن این بود که چون فرماندهان ارشد از دست رفته‌اند، ساختار فرماندهی فرو می‌پاشد و پاسخ مؤثری در کار نخواهد بود. اما به‌وضوح دیدیم که با تدبیر رهبر معظم انقلاب، نه‌تنها شلیک موشک‌ها انجام شد، بلکه بسیار گسترده و مؤثر هم بود. با این حال، باید واقع‌بین بود. در روز دوم جنگ، دست برتر نظامی با اسرائیل بود.

ایران غافلگیر شده بود و از لحاظ ابتکار عمل، عقب‌تر قرار داشت.

روز سوم، یعنی یکشنبه 25 خرداد، آقای نتانیاهو جمله‌ای را به‌کار برد که بسیار معنادار بود. گفت: «تغییر رژیم ایران قطعاً می‌تواند نتیجه‌ی عملیات نظامی باشد.» این‌که بعداً گفت هدف ما این نبود، بیشتر یک عقب‌نشینی تاکتیکی بود. با وجود پاسخ‌های موشکی ایران، هنوز در آن روز نسبت قدرت نظامی حدود 60 به 40 به نفع اسرائیل بود.

اما روز دوشنبه، 26 خرداد، یعنی روز چهارم جنگ، ورق شروع به برگشتن کرد. این روز را به خاطر بسپارید؛ روزی مهم و سرنوشت‌ساز. نوع شلیک‌های ایران تغییر کرد، و اثربخشی حملات بسیار بیشتر شد. در همان زمان، دشمنان ما تصور می‌کردند که می‌توانند تحول سیاسی مهمی در ایران رقم بزنند. در همین روز، گروه 7 تشکیل جلسه داد و در بیانیه‌ای نوشت: «اسرائیل حق دفاع از خود را دارد.» یعنی به‌جای آنکه علت جنگ و نقش آمریکا را زیر سؤال ببرند، به حمایت سیاسی از اسرائیل پرداختند.

در همان روز، مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه که روز نخست جنگ گفته بود «فرانسه آماده‌ی دفاع از اسرائیل است»، دوباره موضع گرفت. ترامپ هم گفت: «ایران این جنگ را نخواهد برد.» اما مهم‌تر از همه، اظهارنظر جدید نتانیاهو بود: گفت: «هدف قرار دادن رهبر ایران باعث تشدید تنش نمی‌شود، بلکه باعث پایان آن خواهد شد!»این یعنی ترور رهبر انقلاب، وارد دستور کار اسرائیل شده بود. در همان روز، حمله‌ای نیز علیه شورای عالی امنیت ملی در ایران صورت گرفت. هدفشان این بود که سران کشور، سران قوا و افراد مؤثر دیگر را از بین ببرند، و سپس به سراغ رهبری بیایند و ساختار کشور را فروبپاشند.

این طرح البته شکست خورد.

من می‌خواهم بگویم همه‌ی این اتفاقات از بمباران تا ترورها، از حملات سایبری تا عملیات روانی اگرچه با طراحی دقیق همراه بود، اما با عنایت الهی و حضور مردم خنثی شد. در همان روز، سه اتفاق کلیدی رخ داد که باید در ذهنمان بماند: 1. مردم وارد صحنه شدند. خودجوش، بدون فراخوان، در نقاط مختلف کشور حضور پیدا کردند. به‌جای آنکه تفرقه ایجاد شود، همدلی شکل گرفت. حتی اپوزیسیون خارج‌نشین، که در حالت عادی با جمهوری اسلامی مخالف‌اند، در این ماجرا گفتند: «اسرائیل به ایران حمله کرده، ما با ایران هستیم.» 2. رفتارهای مردم در شهرها چشم‌گیر بود. تاکسی‌ها پول نمی‌گرفتند، مردم به یکدیگر کمک می‌کردند، مساجد و نهادهای مردمی فعال شدند. فراتر از جناح‌بندی‌های سیاسی، یک حس مشترک، یک وجدان ملی و یک همبستگی عمیق زیر پوست شهرها شکل گرفت. 3. این انسجام ملی، ریشه در تمدن و هویت ایرانی داشت. نه از روی نفرت از دشمن، نه از روی یک هیجان زودگذر، بلکه از ژرفای ایران‌دوستی و ریشه‌های تمدنی مردم. چیزی که طراحان جنگ به آن فکر نکرده بودند.

ترامپ و اطرافیانش، ایران را با رژیم صهیونیستی اشتباه گرفته بودند. در بسیاری از کشورهای غربی، یهودیان خود را با ملیت کشورشان معرفی می‌کنند: یهودی روس، یهودی فرانسوی، یهودی هلندی... اما آنچه در ذهن‌شان مدینه‌ی فاضله بود، با واقعیت ایران هم‌خوانی نداشت. در ایران، مردم نه‌تنها نگریختند، بلکه در همان روزهای نخست، صف‌های بازگشت به کشور شکل گرفت. در تل‌آویو اما، عکس آن رخ داد. همین نشان داد که اسرائیل در شناخت ملت ایران، دچار خطای فاحش شده است. از طرفی، دشمن تصور کرده بود که با ایجاد رعب در میان فرماندهان نظامی و مسئولان، آن‌ها را منفعل خواهد کرد. اما همان‌طور که دیدیم، جایگزین‌ها به‌سرعت مستقر شدند، سلسله مراتب برقرار ماند، پاسخ‌ها شدیدتر شد و ابتکار عمل به‌تدریج به ایران برگشت.

روز سه‌شنبه، 27 خرداد، روز پنجم جنگ، صحنه داشت عوض می‌شد. پاسخ‌های نظامی ایران کارساز شده بود و برای اولین بار، نشانه‌هایی از نگرانی در جبهه غربی به چشم می‌خورد. آقای ترامپ در اجلاس گروه 7 شرکت کرده بود، اما آن‌جا را به‌طور ناگهانی ترک کرد و اعلام کرد:«تهران باید فوراً تخلیه شود!» در همان زمان، به وزیر دفاع آمریکا دستور داد وارد جنگ شود. خب، شما که از اول در جنگ بودید، چرا این‌طور اعلام می‌کنید؟ هدف از این اظهارات، ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و ایجاد هرج‌ومرج در شهرها و اقتصاد کشور بود. وزیر دفاع اسرائیل در همین روز دوباره موضوع ترور رهبری را مطرح کرد. صدراعظم آلمان هم گفت: «باید از نتانیاهو بابت حمله به ایران تشکر کنیم.» یعنی کار اسرائیل را تطهیر کرد، و آن را به نفع غرب دانست. اما مهم‌ترین حرف را ترامپ زد. او گفت: «ایران باید بدون قید و شرط تسلیم شود.» یعنی تا دیروز می‌گفتند باید از تهران فرار کنید، حالا حرف از تسلیم ایران می‌زدند. این‌ها نشان‌دهنده‌ی یک طراحی روانیِ همه‌جانبه است. دشمن می‌خواست فضای جنگ را با شوک، با تهدید، با واژه‌هایی مثل «تخلیه تهران»، «تسلیم فوری» و... مدیریت کند.

اما در روز چهارشنبه، 28 خرداد، یعنی روز ششم جنگ، معادلات کاملاً تغییر کرد. آقای ترامپ دوباره تهدید کرد، گفت: «از محل استقرار رهبر ایران مطلع هستیم.» اما حالا دیگر لحن تهدیدها، رنگ و بوی بی‌تأثیری گرفته بود. نتانیاهو گفت: «این جنگ، نقطه‌ی عطفی در تاریخ خاورمیانه است. روند صلح ابراهیم تسریع خواهد شد.» بعد جمله‌ای به‌شدت سطحی گفت: «کوروش یهودیان را آزاد کرد، حالا دولت یهود ایران را آزاد می‌کند!» این سخنان واقعاً نشان‌دهنده‌ی ناآگاهی کامل از فرهنگ ایرانی و تاریخ ایران است. مردمی را که تمدنی هزاران ساله دارند، نمی‌توان با شعارهای کودکانه فریب داد. اما نقطه‌ی عطف، سخنرانی رهبر انقلاب در همین روز بود. ایشان با قاطعیت فرمودند: «ایران تسلیم نمی‌شود.» همان‌جا، بسیاری از تحلیل‌گران جهانی گفتند: این، پیام صریح ایران است؛ به دنیا، به دشمن، به مردم. حتی ترامپ هم بعداً گفت: «شاید لازم نباشد به ایران حمله کنیم، اگر فقط زنگ بزنند و بگویند تسلیم شده‌ایم، کافی است!» یعنی تمام این عملیات‌ها، تمام این تهدیدها، برای یک تماس تلفنی بوده که بگوییم: «ما تسلیمیم»!

اما اینجا نقشه‌ی دشمن شکست خورد. حملات موشکی ایران در روز ششم بسیار جدی‌تر شد. یکی از افسران ارتش اسرائیل در همین روز گفت:«وقتی صحنه‌ی شهرهای اسرائیل را می‌بینم، احساس می‌کنم در خان‌یونس یا بیت‌حانون هستیم. خیابان‌های تل‌آویو مثل میدان جنگ شده‌اند.» این جمله خودش گویای آن است که ورق چطور برگشت. تا این نقطه، اسرائیل تصور می‌کرد که دست بالا را دارد، اما از این روز به بعد، ایران ابتکار عمل را در میدان به‌دست گرفت. نتانیاهو همچنان شعار می‌داد، اما واقعیت میدان چیز دیگری بود.

روز پنج‌شنبه، 29 خرداد، روز هفتم جنگ، ترامپ گفت:«من هنوز تصمیم نگرفته‌ام که به ایران حمله کنم. فقط ما توانایی نابود کردن فُردو را داریم؛ اسرائیل نمی‌تواند.» اما همان‌طور که پیش می‌رویم، لحن تغییر می‌کند. حالا دیگر از «تسلیم فوری ایران» خبری نیست. بلکه ترامپ می‌گوید:«باید دید چه خواهد شد.» وزیر دفاع اسرائیل حرفی سنگین زد:«رهبر ایران نباید زنده بماند.» این نشان می‌دهد که آن‌ها چقدر مستأصل شده‌اند. فریادهای بلند و تهدیدهای بی‌پشتوانه، جای طرح‌های دقیق نظامی را گرفته بود. در همین روز، حادثه‌ی مهم دیگری رخ داد: ورود مراجع عظام تقلید به صحنه. همه‌ی مراجع اطلاعیه دادند؛ اطلاعیه‌هایی بسیار کوبنده. مخصوصاً حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی که در بیانیه‌ی خود صراحتاً هشدار داد:«اگر علیه رهبر ایران سخنی بگویید، بدانید وضعیت کل منطقه تغییر خواهد کرد.» این موضع‌گیری، بسیار تأثیرگذار بود. دشمن دریافت که دیگر فقط با یک کشور روبه‌رو نیست، بلکه با کلیت جریان اسلامی طرف شده است. این حضور، سیاسی نبود؛ فرهنگی و اعتقادی بود. همان روز، وضعیت نظامی ایران به نقطه‌ای رسید که اقتصاد و جامعه‌ی اسرائیل را فلج کرد. بدون حضور مستقیم آمریکا، اسرائیل تاب‌آوری ادامه‌ی جنگ را نداشت.

روز جمعه، 30 خرداد، روز هشتم جنگ، ضربات موشکی ایران به اوج رسید. نتانیاهو زیر فشار شدید داخلی و خارجی قرار گرفت. روزنامه‌های انگلیسی نوشتند: «اسرائیل تازه فهمیده فراتر از توان واقعی خود وارد جنگ شده است.» اسرائیل واقعاً توان جنگ با ایران را نداشت؛ بنابراین با تمام قوا تلاش کرد آمریکا را به میدان بکشاند. اما لحن نتانیاهو ناگهان عوض شد. گفت:«مسئله‌ی تغییر رژیم در ایران، مسئله‌ی من نیست؛ مسئله‌ی مردم ایران است!» دو روز پیش از آن گفته بود: «هدف ما از جنگ، سرنگونی جمهوری اسلامی است.» حتی برخی مشاوران سابق ترامپ مانند رفیق قدیمی‌اش در دوره‌ی اول ریاست جمهوری هشدار دادند:«در دام نتانیاهو گرفتار نشو. اسرائیل جنگ را آغاز کرد ولی نمی‌داند چطور آن را تمام کند.» شهردار حیفا هم گفت:«ایرانی‌ها توانایی برتری خود را ثابت کرده‌اند. شهر حیفا زیر حملات دقیق قرار گرفته، مکان‌های استراتژیک ما هدف قرار گرفتند. ما برنامه‌ی خروج از این بحران را نداریم.» حتی گفت:«باید وارد گفت‌وگو با ایران شویم.»

روز شنبه، 31 خرداد، روز نهم جنگ، واسطه‌ها فعال شدند. اسرائیل گیر کرده بود. اول از همه، مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه که در ابتدای جنگ از اسرائیل دفاع کرده بود، حالا پیشنهاد مذاکره و صلح می‌داد. فرانسه، آلمان و بریتانیا گفتند: «باید یک بسته‌ی پیشنهادی کامل به ایران ارائه شود.» ترامپ هم گفت:«گزارش اطلاعاتی ما نشان می‌دهد ایران به دنبال جنگ نیست.» در همین روز، شبکه‌ی CBS آمریکا گزارش داد:«گفت‌وگوهای محرمانه‌ای میان اروپا و آمریکا در جریان است؛ درباره‌ی آینده‌ی جنگ و نقش ایران.» و بالاخره ترامپ رسماً گفت:«تا دو هفته دیگر صبر می‌کنم. شاید ایران خودش تصمیم بگیرد به نتیجه برسد؛ بعد از آن تصمیم می‌گیرم که حمله کنیم یا نه.» این یعنی همان فریب دوم؛ عقب‌نشینی تاکتیکی برای مهار فضای جنگ، بدون خروج واقعی از میدان. اما این عقب‌نشینی‌ها بیشتر به قصد نجات آبرو بود تا تغییر راهبرد. روزنامه‌ی گاردین در همان روز نوشت:«نظام ایران مستحکم‌تر از آن چیزی است که آمریکا و اسرائیل تصور می‌کردند.» در همین بازه، رسانه‌های آمریکایی از قول نظریه‌پردازان و کارشناسان نوشتند:«حرف ترامپ درباره‌ی تسلیم بی‌قید و شرط ایران خنده‌دار است. ما هستی یک ملت را تهدید کردیم، اما ایرانی‌ها تا آخرین نفس می‌ایستند.» یک نظریه‌پرداز برجسته آمریکایی گفت:«به راستی ایران در حال پیروزی است. شکست سختی به بازدارندگی اسرائیل وارد شد.»

روز یک‌شنبه، اول تیرماه، روز دهم جنگ، آمریکا حمله‌ای را کلید زد. ترامپ دستور حمله به فُردو و اصفهان را صادر کرد. وزیر دفاع آمریکا بلافاصله گفت: «تمام صنایع هسته‌ای ایران را نابود کردیم.» نتانیاهو هم گفت:«این نقطه‌ی عطفی در خاورمیانه است. ما به شکوه تازه‌ای در منطقه نزدیک شده‌ایم.» ترامپ جمله‌ی مهمی گفت:«من و رئیس‌جمهور آمریکا هر دو معتقدیم صلح باید از مسیر قدرت باشد!» و سپس ادامه داد:«مردم اسرائیل از ما تشکر می‌کنند. قلدر خاورمیانه باید به حمله‌اش پایان دهد!» یعنی حالا از موضع برتر خبری نبود. جملات تغییر کرده بود. حالا این ایران بود که باید «ول کند»، درحالی‌که تا دیروز می‌گفتند اسرائیل ول‌کن نیست! با همه‌ی تبلیغات، آنچه اسرائیل تصور می‌کرد، محقق نشد. تصورشان این بود که پس از حمله به فردو و نطنز، ایران دیگر توان دفاع نخواهد داشت. اما ایران ایستاد، با قدرت پاسخ داد و حملات موشکی ادامه یافت.

در واقع، آنچه آن‌ها می‌خواستند با شطرنج سیاسی به دست آورند، به شکست رسید. نقشه‌شان در هم شکست، و اکنون در تلاش‌اند این ماجرا را طوری پایان دهند که به‌ظاهر پیروز میدان باشند! آمریکا و اسرائیل وارد بازی شدند، اما حالا که اوضاع به ضررشان است، دنبال خروج آبرومندانه هستند. در همان روز، ترامپ گفت:«من به نتانیاهو هشدار دادم؛ فقط آغاز جنگ را بلدی، نه پایان آن را.» این جمله نشانه‌ی اختلاف در درون جبهه‌ی غربی بود. خود ترامپ اعتراف کرد که ورود نظامی به ایران، اشتباه بوده است. گفت:«باور این‌که با حملات نظامی بتوان کشوری 90 میلیونی با تمدنی هزارساله را به زانو درآورد، ساده‌لوحی است.» این حرف از زبان نخست‌وزیر سابق آمریکا بیان شد. و کم‌کم نگاه‌ها در غرب واقع‌بینانه‌تر شد.

روز دوشنبه، دوم تیر، روز یازدهم جنگ، ترامپ باز هم گفت:«اگر حکومت ایران نتواند عظمت خود را حفظ کند، باید تغییر کند.» ولی هم‌زمان پیام‌هایی به تهران فرستاده می‌شد. پیام‌هایی پر از التماس و نگرانی. نه از موضع قدرت، بلکه برای حفظ آبرو. آمریکایی‌ها از کشورهای مختلف واسطه فرستادند تا به ایران بگویند:«لطفاً سنگین نزنید. آبروی ما در خطر است.» این همان کسی بود که گفته بود:«ایران باید بی‌قید و شرط تسلیم شود.» حالا می‌گفت:«مراقب باشید، مبادا آبروی‌مان برود!» ایران اما پاسخ محکم داد. و یکی از نقاط کلیدی این ماجرا، حمله به پایگاه‌های آمریکایی با 14 موشک سنگین بود. هرکدام از این موشک‌ها 400 کیلوگرم سوخت داشتند. پدافند آمریکایی 8 موشک را زد، ولی 6 تای دیگر به هدف خورد. ترامپ ترجیح داد بگوید هیچ‌چیز نشده! چون نمی‌خواست فضا برایش خراب شود. در همان روز، خاخام اعظم اسرائیل در جمع یهودیان آمریکا گفت:«اوضاع خراب است. ما نیمه‌شب‌ها به پناهگاه می‌رویم. از ترس موشک‌های ایران نمی‌خوابیم.» او گفت:«بیش از 100 کشته داشتیم؛ برخی منابع می‌گویند 250 نفر. همه وحشت‌زده‌اند.» فارن پالیسی هم نوشت:«ورود بدون دقت آمریکا به این جنگ، به شکست راهبردی منجر شد.» و حالا حتی رسانه‌های غربی می‌پرسیدند:«شما که گفتید ایران را زدیم، چرا وضعیت این‌قدر آشفته است؟» واقعیت این است که اسرائیل خواست با چند حمله کار ایران را تمام کند، اما حالا خودشان درگیر باتلاقی شدند که راه خروج ندارند.

در همان بازه، حرف‌هایی که اسرائیل در ابتدا گفته بود، به تدریج رنگ می‌باخت. ترامپ می‌گفت:«ایران باید التماس کند، باید زانو بزند!» اما حالا خودش به واسطه‌ها می‌گفت:«بروید و از ایران بخواهید که به فکر پایان جنگ باشد.» شیخ الازهر، احمد الطیب، موضعی صریح گرفت و گفت:«سکوت در برابر تجاوز اسرائیل به ایران، به معنای مشارکت در جنایت است. اگر کشورهای عربی واکنشی نشان ندهند، در خون شریک‌اند.» یعنی نه فقط در میان ملت‌ها، بلکه در سطح نخبگان و علمای جهان اسلام، فضا به‌کلی تغییر کرده بود. همبستگی منطقه‌ای بی‌سابقه‌ای به سود ایران شکل گرفت. در همین حال، نظرسنجی‌ای در آمریکا انجام شد که نتیجه‌اش بسیار معنادار بود:85 درصد مردم آمریکا گفتند:«ما با ایران نباید وارد جنگ می‌شدیم.» خبرنگار از یکی از مقامات آمریکایی می‌پرسد:«اگر مردم این‌قدر مخالف جنگ‌اند، شما چرا درگیر شدید؟» پاسخ می‌دهد:«ما با ایران سر فناوری هسته‌ای درگیر شدیم، نه مردم!» جواب، مضحک بود. انگار فرق میان مردم و فناوری هسته‌ای را نمی‌دانستند!

واقعیت این است که آن‌ها روی تئوری‌ای به نام «صلح از طریق قدرت» سرمایه‌گذاری کرده بودند. نتانیاهو و ترامپ هر دو این تئوری را تبلیغ می‌کردند: می‌خواستند با تهدید، صلح بیاورند؛ با قدرت، تمکین ایجاد کنند. اما این همان تئوری خطرناکی بود که در قرن بیستم به جنگ‌های جهانی منتهی شد. ناپلئون می‌گفت:«من کشورها را فتح می‌کنم، بعد در میان‌شان صلح ایجاد می‌کنم!» اما میلیون‌ها نفر در جنگ‌های جهانی کشته شدند، تا جهان بفهمد صلحِ مبتنی بر زور، دوام ندارد. پس از آن بود که سازمان ملل تشکیل شد. اصل بر احترام به دولت‌ها و عدم مداخله در امور کشورها گذاشته شد. اما حالا، رئیس‌جمهور آمریکا با افتخار می‌گوید:«اگر ایران در 60 روز تن ندهد، می‌زنیمش!» و شورای امنیت، هیچ واکنشی ندارد! این‌که رئیس‌جمهور یک کشور بیاید بگوید «60 روز وقت می‌دهم، اگر گوش نکنند، می‌زنم»، یعنی برگشته‌ایم به قبل از تشکیل سازمان ملل، به دوران جنگ‌های ناپلئونی، به منطق زور. اینجا باید به یک نکته‌ی فلسفی اشاره کنم: یکی از فیلسوفان آلمانی معاصر (نامش در متن اصلی آمده بود)، نظریه‌ای دارد درباره‌ی مدرنیته. می‌گوید:«جریان فردگرایی افراطی، به سقوط آدمی منجر می‌شود. نتیجه‌ی نهایی مدرنیته‌ی آمریکایی یا مارکسیسم، نوعی بی‌خانمانی انسان است. یعنی انسان نه امنیت دارد، نه آینده.» در رفتار ترامپ، همین نگاه دیده می‌شود؛ قدرت‌محور، فاقد اخلاق، فاقد احترام به انسان.

روز دوشنبه، دوم تیرماه، روز یازدهم جنگ، آمریکا دچار دستپاچگی شد. وزیر دفاع آلمان گفت:«حمله‌ی آمریکا به ایران، تهدیدی جدی برای امنیت بین‌الملل است.» درست همان زمانی که ترامپ دنبال حفظ آبرو بود، هم‌زمان جمله‌ای عجیب گفت:«اگر حکومت ایران نتواند عظمت ایران را حفظ کند، باید تغییر کند.» جمله‌ای توهین‌آمیز و بی‌پایه. دلیلش را هم نمی‌دانست. به‌همین خاطر، کاخ سفید سریع ماله کشید و گفت:«مقصود رئیس‌جمهور این نبوده...» اما حقیقت این بود که آمریکا در حال عقب‌نشینی بود. واسطه‌ها یکی‌یکی راهی تهران شدند. و مهم‌تر از همه، پیام‌هایی که از طریق این واسطه‌ها به ایران می‌رسید، فقط یک مضمون داشت:«خواهش می‌کنیم کاری نکنید که ترامپ تحقیر شود!» یعنی آن‌همه رجز و تهدید، حالا خلاصه شده بود در «حفظ آبرو»! ایران اما محکم ایستاد و پاسخ داد. در همان ایام، خبر قطعی رسید که ایران 14 موشک دیگر شلیک کرده که هرکدام حدود 400 کیلوگرم سوخت داشته‌اند. و بسیاری از آن‌ها به اهداف خورده بود. اما آمریکایی‌ها گفتند:«چیزی نشده!» چرا؟ چون نمی‌خواستند اعتراف کنند که باز هم خورده‌اند.

همین روز، خاخام ارشد اسرائیل، اسحاق، در جمع یهودیان آمریکا گفت:«اوضاع بسیار بحرانی است. شب‌ها تا 4 صبح باید در پناهگاه‌ها بمانیم. حملات ایران شدید است. تا الآن صدها نفر کشته شده‌اند. همه در ترس و وحشت‌اند.» در همان زمان، مجله‌ی فارن‌پالیسی نوشت:«ورود عجولانه و بی‌برنامه‌ی آمریکا به این جنگ، به یک شکست راهبردی برای واشنگتن تبدیل شد.» حتی درون آمریکا هم، صداهایی بلند شد که می‌گفتند:«اگر ما ادعا کردیم همه‌چیز را زده‌ایم، چرا هنوز این‌همه حمله از ایران می‌آید؟» همه فهمیده بودند که واقعیت با تبلیغات فاصله‌ی زیادی دارد. در این روزها، رسانه‌های غربی به‌تدریج شروع کردند درباره‌ی ناکارآمدی سیستم پدافندی اسرائیل صحبت کردن. اینکه عملکرد آیرون‌دوم کاهش یافته و اگر جنگ ادامه پیدا کند، آن‌ها دیگر امکان دفاع نخواهند داشت. استیون بنن، مشاور سابق ترامپ، گفت:«آتش‌بس برای نجات اسرائیل بود، نه ایران. اسرائیل وارد جنگی شد که فراتر از توانش بود. دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود.» این اعتراف، نه از زبان ایران، بلکه از زبان نزدیک‌ترین افراد به ترامپ شنیده می‌شد.

همان روز، شبکه‌ی 12 اسرائیل گزارش داد:«نزدیکان نتانیاهو در حال بررسی امکان برگزاری انتخابات زودهنگام هستند، شاید بتوانند با پایان دادن به جنگ با ایران و غزه، اوضاع را کنترل کنند.» نتانیاهو به‌خوبی فهمیده بود که بیش از حد جلو رفته و حالا باید راهی برای عقب‌نشینی بیابد. ترامپ در یکی از جلسات با دبیرکل ناتو گفت:«اسرائیل ضربه‌ی سختی خورده. موشک‌های بالستیک ایران، ساختمان‌های زیادی را نابود کردند. واقعاً خوب کار کردند.» و بعد جمله‌ی معروف را گفت:«من و بنیامین نتانیاهو با هم، از جهنم گذشتیم.» یعنی همان‌جایی که رهبر انقلاب در نخستین پیامشان فرموده بودند:«این‌ها پشیمان و بیچاره خواهند شد.» دقیقاً همان شد. ترامپ ادامه داد:«ما در نبرد با دشمنی قدرتمند، ماهر و قدیمی، جهنم را پشت سر گذاشتیم. آمریکا کسی بود که اسرائیل را از دست ایران نجات داد.» اما حتی رسانه‌های آمریکایی این حرف را باور نکردند. دیوید، از تحلیل‌گران ارشد رسانه‌های آمریکا نوشت:«شکست اسرائیل در برابر ایران نشان داد که دیگر نمی‌تواند نظم منطقه را دیکته کند.» او افزود:«نقشه‌ی تجزیه‌ی ایران که اسرائیل در سر داشت، به خاک نشست. این کشورها سال‌هاست می‌گویند ایران بزرگ است، پس باید تجزیه شود. اما حالا فهمیده‌اند که ایران تجزیه‌شدنی نیست. دیوید در ادامه تحلیلش می‌نویسد:«اسرائیل گمان می‌کرد با کمک آمریکا می‌تواند ایران را به زانو درآورد. اما فقط 12 روز طول کشید تا بفهمد که این خیال، به یک شکست راهبردی منتهی شد.» در یکی از جلسات اخیر، ترامپ کنار دبیرکل ناتو نشسته بود و با لحنی کم‌سابقه گفت:«موشک‌های ایران خیلی از ساختمان‌های اسرائیل را نابود کردند. ما نمی‌دانستیم که این‌چنین قدرتمندند.» و بعد، از نتانیاهو گلایه کرد که چرا گفته بود با چند روز جنگ می‌توان ایران را از پا انداخت. حتی با کنایه گفت: «برای اینکه ایران را زمین بزنید، باید کودتا کنید!» حرفی بسیار کودکانه و ناشیانه که حتی با چهره‌اش همخوانی نداشت!

یوسف حداد، تحلیل‌گر اسرائیلی، گفت:«ما نتوانستیم ایران را بشکنیم. نتیجه‌ی این عملیات، بازنگری کامل در نظریه خاورمیانه اسرائیلی خواهد بود. دیگر ما دیده نمی‌شویم.» و بعد گفت:«جهان عرب از موفقیت ایران، احساس پیروزی می‌کند.» در همان روزها، شیخ الازهر، امام جماعت مسجدالحرام، مراجع تقلید، متفکران اسلامی، نخبگان سیاسی و رسانه‌های مستقل از سرتاسر منطقه، یکی پس از دیگری در حمایت از ایران موضع گرفتند. حتی برخی خبرنگاران رسانه‌های ضدایرانی نیز اذعان کردند که افکار عمومی در منطقه، دیگر جور دیگری به ایران نگاه می‌کند. طرح «صلح ابراهیم» اسرائیل، به‌کلی معکوس شد.

بله، این جنگ برای ایران خسارت‌های سنگینی هم داشت.18 سردار بزرگ ما شهید شدند. با فریب و نامردی آمریکا و اقدامات وحشیانه رژیم صهیونیستی. اما همان‌طور که امام خمینی درباره‌ی شهادت استاد مطهری فرمودند:«این خون‌هاست که مسیر را روشن می‌کند.» شلیک موشک‌ها متوقف نشد؛ قوی‌تر هم شد. افراد جدیدی به‌سرعت جای سرداران شهید را گرفتند؛ افرادی که با تجربه‌ی جهاد و میدان، محکم ایستادند.

از سوی دیگر، چهره‌های زیادی در این جنگ کاملاً رفوزه شدند. از جمله نتانیاهو، ترامپ و برخی رهبران غربی. اما کسی که در این میان رسوا شد، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بود. با رفتارهایی که عملاً رژیم «عدم اشاعه» را بی‌اعتبار کرد. محمد البرادعی، مدیرکل پیشین آژانس، در واکنش گفت:«تجاوز به ایران خلاف منشور سازمان ملل است. ما در بازرسی‌ها، هیچ نشانه‌ای از انحراف نظامی در برنامه هسته‌ای ایران نیافتیم.» حالا سؤال این است: اگر ایران هیچ انحرافی نداشته، چرا این جنگ به راه افتاد؟ پاسخ روشن است: هسته‌ای فقط بهانه بود. هدف، ایران بود.

در پایان، این نکات را هم باید گفت: ایران باید در روابط با سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای اروپایی بازنگری کند. آن‌ها در تمام این مدت، یا سکوت کردند یا پشت آمریکا ایستادند. با این‌ها دیگر نمی‌توان به روال سابق ادامه داد. در مقابل، کشورهای اسلامی و برخی ملت‌های منطقه، با وجود اختلافات، پشت ایران ایستادند. باید این روابط تقویت شود و به یک نظام همکاری منطقه‌ای پایدار منجر گردد. باید از همه‌ی قشرها قدردانی کرد: مراجع تقلید، نخبگان، دانشگاهیان، هنرمندان، ورزشکاران، بسیجی‌ها، دولت‌مردان، و مخصوصاً مردم عزیز ایران که با هوشمندی، آرامش، و حضور به‌موقع، معادله را عوض کردند.

و بالاتر از همه، نقش بی‌بدیل رهبری انقلاب است. در لحظاتی که روحیه‌ها شکسته بود، فرماندهان شهید شده بودند، ساختار هدف قرار گرفته بود و دشمن تا لب مرز آمده بود، رهبر معظم انقلاب با آرامش، با طمأنینه، با تدبیر، صحنه را مدیریت کردند. فرمان دادند، سخن گفتند، و در همان روزی که نتانیاهو تهدید کرده بود، با یک جمله او را به دیوار کوبیدند و ورق را برگرداندند. باید قدر این رهبری را دانست. تضعیف رهبری، دقیقاً همان چیزی است که دشمن می‌خواهد. و اگر کسی از روی اختلاف نظر بخواهد صدای نظام را در این لحظات حساس تضعیف کند، یقیناً در مسیر دشمن حرکت کرده است.

این جنگ، آزمونی تاریخی بود. و ملت ایران، از آن سرفراز بیرون آمد. خدایا، این پیروزی را از ما بپذیر؛ و خون شهیدان‌مان را چراغ راه آینده‌ی این ملت قرار بده.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.

روایت علی لاریجانی از ناگفته های جنگ 12 روزه 2
روایت علی لاریجانی از ناگفته های جنگ 12 روزه 3