زیر پوست یک فاجعه
نگاهی به وضعیت 5 استان مهاجرفرست یعنی خوزستان، سیستانوبلوچستان، یزد، کرمان و اصفهان هم گویای آن است که مهمترین چالش آنها آب و خشکسالی بوده و حالا با مهاجرت افراد زیادی از استانهای در معرض تنش به دامنههای شمالی البرز و افزایش جمعیت در نیمهشمالی، آینده خوبی برای مقصد مهاجران در انتظار نیست.
فاجعههای اقلیمی، بسیاری از اهالی خوزستان، سیستانوبلوچستان، یزد، کرمان و اصفهان را راهی استانهای شمالی، تهران و البرز کرده است؛ بر اساس بررسی جمعیتی استانهای واقع در یکسوم شمالی کشور که شرایط اقلیمی بهتری دارند، 52 درصد جمعیت (طبق سرشماری سال 95) در آذربایجانغربی و شرقی، اردبیل، البرز، تهران، خراسانرضوی و شمالی، زنجان، قزوین، گلستان، گیلان و مازندران (21 درصد مساحت کشور) زندگی میکنند؛ آماری که طی سالهای 85 تا 95 با شروع روند فزاینده مهاجرتها افزایش هم یافته است.
به گزارش همشهری، طبق سرشماری سال 85، 44 درصد جمعیت در یکسوم شمالی کشور و این استانهای خوش آبو هوا زندگی میکردند. نگاهی به وضعیت 5 استان مهاجرفرست یعنی خوزستان، سیستانوبلوچستان، یزد، کرمان و اصفهان هم گویای آن است که مهمترین چالش آنها آب و خشکسالی بوده و حالا با مهاجرت افراد زیادی از استانهای در معرض تنش به دامنههای شمالی البرز و افزایش جمعیت در نیمهشمالی، آینده خوبی برای مقصد مهاجران در انتظار نیست.
*س_زابلیها، اصفهانیها و..._س*مهاجرتهای اقلیمی از آن رو که اغلب زنجیروار اتفاق میافتند، جمعیت زیادی از استانهای مبدا را راهی مقصد میکنند. میل به همسایگی با افرادی از قوم خود هم موجب شکلگیری محله یا روستاهایی شده است که نام و یادگاری از دیار مادری را بر پیشانی دارند.
«سیستانی محله» گرگان و «کوهسنگی (زابلیها)» در رامیان، محله «آبادانیها» همدان، «یزدیها» و «اصفهانیها» کرج، «اصفهانیها» و «شیرازیها» ماسال و... مشتی نمونه خروار از شکلگیری کانونهای جمعیتی مهاجران در شهرهای مبدا هستند. برخی از این کانونهای جمعیتی عمرشان با عمر مهاجرت ساکنان گره خورده است و به طور مثال، «کوهسنگی» در شهرستان رامیان استان گلستان، روستایی با 50 سال قدمت محل سکونت بلوچهای مهاجر از سیستانوبلوچستان بوده و با مهاجرت بلوچها شکل گرفته است.
*س_تاثیر غیرمستقیم اقلیم_س*اقلیم حتی اگر به طور مستقیم عامل مهاجرت داخلی نباشد، به طور غیرمستقیم و به واسطه اشتغال، به آن دامن میزند. اطلاعات منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران هم نشان میدهد سال 98، خوزستان در رتبه دوم مهاجرفرستی نیروی کار بعد از تهران قرار داشته است.
رتبه دوم تا پنجم فهرست مهاجرفرستی در میان استانهای کشور به ترتیب به خوزستان با 16هزار نفر معادل 3/6 درصد از کل مهاجران در سن کار، کرمانشاه با 8/15 هزار نفر معادل 1/6 درصد، آذربایجان شرقی با 14هزار نفر معادل 3/5 درصد و مازندران با 12هزار نفر معادل 6/4 درصد از کل مهاجران در سن کار اختصاص یافته است.
*س_خوزستان و مهاجرفرستی_س*خوزستان نه فقط در سال 98 که در دهههای گذشته مهاجرفرستترین استان کشور شناخته شده و علاوه بر مهاجرفرستی، رده نخست آلودگی هوا، آمار آسم دو برابر کشور، رده دوم حاشیهنشینی با 850هزار حاشیهنشین، رده دوم بیکاری، رده سوم جمعیت زیر خطر فقر و رده نخست قطع برق با سالانه 700دقیقه در اهواز را دارد.
رئیس مجمع نمایندگان خوزستان مهاجرفرستی این استان را نتیجه جریان تاریخی محرومیت میداند و میگوید: «خوزستان زمانی فرصت اشتغال و مهاجرپذیری داشت، اما جنگ و بعد هم نبود سازندگی و کملطفی مسئولان کار را به جایی رساند که دچار مهاجرفرستی و تبعات اجتماعی حاصل از آن شود.»
سیدکریم حسینی، مانند بسیاری از مردم و مسئولان معتقد است رسیدگی نکردن به این استان استراتژیک و مهم موجب بروز تنشهای آبی ناشی از انتقال آب کارون و مشکلات محیطزیستی شده که نتیجه آن خشکسالی و از دست رفتن فرصتهای متعدد شغلی در سرزمینی است که روزگاری جلگهای پهناور با 5 رود بزرگ بود.
او میافزاید: «کل دنیا با یک موج افزایش جمعیت مواجه شد و خوزستان هم از این قاعده مستثنا نیست. در حال حاضر خوزستان با بیش از 5 میلیون نفر جمعیت با مشکلات زیرساختی مواجه است؛ زیرساختهایی که برای جمعیت بسیار کمتر از این ایجاد شده و توسعه نیافته.» نکته دیگری که کریمی به آن اشاره میکند، شکل گرفتن دافعهای برای سرمایهگذاری در استان جنگزده خوزستان است؛ حالا هرچند این مشکل سالهاست حل شده، اما خروجی همه تنشهای خوزستان جمعیتی از بیکاران را روی دست این استان گذاشته.
این همه در حالی است که نه فرصتهای جدید شغلی در خوزستان ایجاد شده و نه فرصتهای شغلی موجود در اختیار افراد بومی قرار گرفته. در این شرایط خوزستان با وجود داشتن نفت، صنعت و کشاورزی با توسعه نامتوازن، یک استان بحرانزده است که آمار بیکاری آن برخلاف آمارهای رسمی به بیش از 25 درصد و در برخی شهرها بیش از 45 درصد هم میرسد.
*س_رودهایی که منشا زندگی بودند_س*خشکسالی آنقدر داغ بزرگی بر دل خوزستانیها گذاشته که ابتدا و انتهای مشکلاتشان با نام کارون گره خورده است. شهرهای جنوبی خوزستان در امتداد رودخانهها شکل گرفتهاند؛ رودخانههایی که با آورد آبی بالا به کشاورزی و دامداری اهالی رونق داده بودند به طوری که فرصتهای شغلی یکی بعد از دیگری مهاجرانی را به این دیار میکشاند. حالا از این شهرها و آبادانیشان یک حسرت به جا مانده؛ حسرتی که استاد دانشگاه شهید چمران اهواز هم به آن اشاره میکند.
علیحسین حسینزاده، که پیش از این معاون سیاسی استاندار خوزستان بود میگوید: «رودهای کارون، کرخه، مارون، دز و... منشا شکلگیری شهرهای خوزستان هستند، اما 40-30 سال است که لایروبی نشدهاند، فاضلاب مستقیم به آنها میریزد، در بستر آنها ساخت و ساز و آبشان هم به مناطق دور منتقل میشود و جالب اینکه همه این کارها را دولت میکند و هیچکس هم پیگیر ماجرا نیست.»
وی خشک شدن رودخانهها را یکی از عوامل محیطزیستی تاثیرگذار بر مهاجرت جمعیت خوزستان میداند و میافزاید: «گرما هم عامل مهمی است. شاید بگویید گرما یک مساله طبیعی است، اما همین مساله طبیعی در سالهای اخیر تبعاتی با خود به همراه دارد. هزینه انرژی و وسایل سرمایشی بالاست و بار اضافی روی دوش خانوار میگذارد. با این شرایط برای معلمی که میتواند در یک استان با آب و هوای مناسب و هزینههای پایینتر زندگی کند و همان حقوق معلمیاش را بگیرد زندگی در خوزستان به صرفهتر است یا در استانی دیگر؟ جواب مشخص است. هر کولر 30 میلیون تومان است، قیمت برق روی سبد هزینه خانوار میآید، یک معلم 5 میلیون تومان حقوق میگیرد، بهتر نیست به یک شهر خوش آب و هوا برود؟»
*س_همه عوامل مهاجرفرستی خوزستان_س*این استاد دانشگاه شهید چمران اهواز خوزستان را نحیف و رنجور میداند و ادامه میدهد: «در کشور همیشه میگویند خوزستان بالاترین اعتبار را دریافت میکند، حرف درستی است، اما بخش عمده این اعتبار به کارهایی اختصاص داده میشود که سودش برای کل کشور است. مثلا اعتباری برای پتروشیمی اختصاص مییابد، اما گردش مالی پتروشیمی در تهران است.
از سوی دیگر شاخصهای رفاهی از جمله مدرسه، حمل و نقل، راه و... در این استان در رتبههای پایین قرار دارد که همه این موارد میتواند در مهاجرفرستی نقش داشته باشد.» حسینزاده با بیان اینکه افراد متخصص و نخبه اولین گروه مهاجران هستند، اظهار میکند: «آنجایی که این مهاجران را میپذیرد، سود میبرد و آنجایی که افرادش را از دست میدهد خود به خود دچار زیان و ضرر میشوند. این مهمترین پیامد است، اما به جای پیامد باید به دنبال عوامل مهاجرت باشیم و برای ماندگاری جمعیت تلاش کنیم.»
*س_بار مهاجران روی دوش مقصد_س*مهاجرتهای داخلی گرچه تبعات کمتری از مهاجرتهای خارجی دارند، اما در نهایت آسیبهای زیادی را به شهرهای مبدا میزنند؛ از نگاه کارشناسان استانهای درگیر خشکسالی، اولین گروه مهاجران قشر فرهیخته و تحصیلکرده یا سرمایهدار هستند که مهاجرتشان مبدا را از سرمایههای اجتماعی خالی میکند و جمعیت را رو به سالمندی میبرد. اما این، همه روی مهاجرتهای اقلیمی نیست. شهرهایی خوش آب و هوا و سرسبزی که معمولا به عنوان مقصد مهاجران اقلیمی شناخته میشوند از دید دیگری به آسیبهای مهاجرت نگاه میکنند؛ زیستبومی که با افزایش جمعیت در معرض تهدید قرار میگیرد.
این را عضو هیأت علمی پژوهشکده گیلانشناسی میگوید و توضیح میدهد که از نیمه اول دهه 80 مهاجرت به گیلان به چند دلیل شکل گرفت؛ مهاجرت در نتیجه تغییرات آب و هوایی و ریزگرد و خشکسالی از استانهای مرکزی و جنوبی به استانهای شمالی، نرخ پایینتر زمین نسبت به استانهای همسایه مثل مازندران، کاهش ارزش پول ملی و تمایل مردم برای حفظ پول و سرمایه با خرید ارز و طلا و دلار یا زمین و همچنین سهلگیری دستگاههای منابع طبیعی و جهاد کشاورزی نسبت به غیربومیها.
رضا علیزاده، با بیان اینکه بسیاری از مهاجران گیلان زمینهای یک بخش را به صورت فامیلی خریداری کردهاند میگوید: «غیربومیها نسبت به بومیها راحتتر میتوانند زمینها را تغییر کاربری دهند و خانهسازی کنند. آماری وجود دارد که 25-20 درصد زمینهای کشاورزی کاهش یافته و این، نتیجه همین مهاجرتهاست که به تغییر کاربری زمینهای کشاورزی منجر شده.»
این استاد دانشگاه و پژوهشگر از بررسی 40 روستا میگوید که در نتیجه آن مشخص شد مثلا جمعیت روستا طبق سرشماری سال 95، 200 نفر بوده است در حالی که حدود 500-400 نفر ساکن روستا هستند و این آمار اضافه مربوط به افرادی است که گیلان را به عنوان خانه دوم و سکونت موقت برگزیدهاند.
علیزاده میافزاید: «آمار افرادی که سکونت موقت دارند در مبدا یعنی تهران، اصفهان، مرکزی یا شهرهای جنوبی محاسبه میشود، اما در واقع محل زندگیشان اینجاست و از امکانات، زیرساختها و فضای شهری و روستایی گیلان استفاده میکنند در حالی که امکانات و اعتبار استان بر مبنای جمعیت ذکر شده سرشماری است.»
عضو هیأت علمی پژوهشکده گیلانشناسی به پژوهشی دیگر اشاره میکند و توضیح میدهد: «شنبه تا چهارشنبه مصرف برق بالاست، زیرا ادارهها باز هستند، اما جالب اینکه 2 سال است مصرف برق روزهای تعطیل و عادی برابر شده و این دقیقا مربوط به ساکنان موقت است که بدون پرداخت عوارض یا مالیات یا بدون اینکه در بودجه گیلان محاسبه شوند، از امکانات استان استفاده میکنند.»
*س_تکرار سرنوشت، این بار در شمال_س*عضو هیأت علمی پژوهشکده گیلانشناسی با تاکید بر اینکه مهاجرت در همه دنیا عادی است، اما قوانینی دارد، ادامه میدهد: «مهاجرتهای بیرویه ابعاد دیگری هم دارد. در گیلان اغلب افراد بازنشسته ساکن میشوند و همین روی نسبت جمعیتی استان تاثیر گذاشته و گیلان حالا سالمندترین استان کشور است. آگهیهای زمین و خانه را ببینید، روی آنها تبلیغ واحد یا محلههایی است که گیلانی در آن ساکن نیست و این توهینآمیز است.
نگاه از بالا به پایین مهاجران نسبت به بومیها و روستاییان به دلیل قدرت خرید بیشتر هم در درازمدت تبعات زیادی بر جای میگذارد. این روزها بسیاری از محلههایی که با حضور مهاجران شکل گرفته ادعاهایی برای داشتن نماینده در شورای شهر هم دارند و میتوان در آیندهای نه چندان دور شاهد غالب شدن جمعیت مهاجر نسبت به بومیان بود.»
ابعاد زیستمحیطی مهاجرت هم از نگاه علیزاده قابلتامل است. او تصریح میکند: «شهرهای شمالی با وجود همه داشتههای طبیعی ظرف محدودی برای پذیرش جمعیت دارند. اصفهان از ابتدا کویر و بیابان نبود یا شهرهای جنوبی با ریزگرد مواجه نبودند و انفجار جمعیت در شهرهای شمالی میتواند تکه سبز شمال را هم به سرنوشت شهرهای جنوبی دچار کند. در دوسهسال اخیر ریزگرد در گیلان ایجاد و روزهای آلوده زیاد شده و بافت جنگلی هم در حال از بین رفتن است و با این شرایط از گیلان هم چیزی نمیماند.»
*س_مهاجرت بدون برنامهریزی_س*زنگ هشدار آسیب مهاجرت در حالی به صدا درآمده که برخی استانها سالهاست با مشکلات این چنینی روبهرو هستند؛ گلستان یکی از استانهای مهاجرپذیری است که بیش از همه جمعیتی از سیستانوبلوچستان را در دل خود جای داده؛ جمعیتی که نه تنها محله، روستا و منطقهای به نام خود دارند، بلکه در گروههای شبکههای اجتماعی با نامهایی، چون «سیستانیهای گلستان» شناخته میشوند. معاون سیاسی، اجتماعی و امنیتی استاندار گلستان هرچند معتقد است همه شهروندان حق دارند در هرجایی که میخواهند زندگی کنند، اما تاکید میکند مهاجرت بدون برنامهریزی در مبدا و مقصد شرایط را سخت کرده است.
احسان مکتبی از تدوین نشدن قانونی برای مهاجرت گلایه دارد و به همشهری میگوید: «بزرگترین آسیب مهاجرت این است که جمعیت استان مقصد، بیشتر میشود و امکان برنامهریزی سریع هم برای آن وجود ندارد و در نتیجه توازن مقصد بر هم میخورد.»
او با بیان اینکه عموما مهاجرتها نتیجه کاستیها در مبدا است، میافزاید: «این کاستیها با جابهجایی جمعیتی به مقصد هم منتقل میشوند. انسانها در نبود کار به عنوان مهمترین نتیجه خشکسالی، مهاجرت میکنند و به خیل بیکاران استان مقصد میافزایند. عموما این گروه سرمایهدار هم نیستند و در نتیجه فقر و عقبماندگی از امکانات، چون پیوست اجباری مهاجرت منتقل خواهد شد.»
به گفته مکتبی، اما این مهاجرت را نمیتوان به گردن اقلیم و آب و هوا انداخت، مگر ژاپن یا کرهجنوبی اقلیم خوبی دارند؟ مشکل اصلی اینجاست که برنامهریزی دقیقی برای حل بحرانها وجود ندارد و مشکلات دومینو وار در مناطق مختلف کشور پخش میشوند.
معاون سیاسی، اجتماعی و امنیتی استاندار گلستان با بیان اینکه برنامهریزی توسعه مبتنی بر عدالت میتواند عقبماندگیها را کنار بزند، تصریح میکند: «در سطح کلان آماری دقیق و حسابشده از مهاجرتها در دست نیست، ولی در نقاطی مثل گلستان، مازندران و گیلان تغییر بافت جمعیت در یک دهه گذشته و افزایش آسیبهای اجتماعی بهخوبی گویای تبعات مهاجرپذیری این استانهاست.»
او با اشاره به بحران آب در فلات ایران و خشکسالیهای پیدرپی تاکید میکند که دیگر وقت زندگی علمی رسیده است تا جلوی تبعات بیشتر خشکسالی گرفته شود؛ این در حالی است که به نظر میرسد اشتباه عامدانه و منافع زودگذر در مدیریت آب دست به دست هم داده که در آینده تبعات زیادی به دنبال خواهد داشت.