سرتیپ اصغر کورنگی؛ درگذشت مسیح قصر / رییس زندانی که دوست زندانیان بود!
رییس زندان قصر در سال های 1344 تا 1348 با زندانیان سیاسی شاخصی چون بازرگان و طالقانی چنان خوش رفتاری کرد که بعد از انقلاب سرنوشت متفاوتی داشت و معاون شهربانی کل کشور شد.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - اگر ندانید «رییس زندان قصر در رژیم گذشته» که بوده خبر درگذشت او این تصور و پرسش را ایجاد می کند که یا در خارج از کشور بوده واگر در ایران چگونه از اعدامهای شیخ صادق خلخالی در اوایل انقلاب جسته و لابد پس از سالها زندان و در کهولت و انزوا چشم از جهان بسته است. اما وقتی بدانیم نام او سرتیپ اصغر کورنگی بوده و دهه 40 رییس زندان قصر و سر وکار او به خاطر حسن رفتار با شاخص ترین زندانیان سیاسی و چهره هایی چون آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی نه تنها با دادگاه انقلاب نیفتاد که یک چند معاون شهربانی کل کشور پس از انقلاب و در دولت موقت هم شد موضوع جالب تر می شود.
اگر هم فیلم «سرخپوست» ساخته نیما جاوید با بازی متفاوت «نوید محمد زاده» را دیده باشید نقش «سرگرد نعمت جاهد» را به خاطر می آورید و همان گونه که پیش از این درباره فیلم نوشته بودم نمونه واقعی سرگرد جاهد، سرتیپ کورنگی بود که حالا باید از او با عنوان «مرحوم» یاد کنیم.
خود کارگردان و بازیگر هم در نشست فیلم به الگو برداری از شخصیت تیمسار کورنگی اشاره کردند و خوش بختانه خاطرات او به همت روزنامه نگار توانا - خانم مهسا جزینی- به صورت کتاب منتشر شده است با عنوان «مسیح در قصر».
اصغر کورنگی سال 1307 در اصفهان به دنیا آمد. دبستان و دبیرستان را در همان شهر درس خواند. قصد شرکت در کنکور پزشکی را داشت اما روزگار او را به دانشکده پلیس در تهران کشاند و بعد البته حقوق هم خواند و اگرچه قلبا دوست نداشت اما در شهربانی ماندگار می شود. خودش گفته بود بارها قصد کرد از شهربانی بیرون بیاید اما سرنوشت او انگار این بود که در شهربانی بماند. از آبادان تا گنبد کاووس، از اصفهان تا تهران و بعد هم بخشی از دوران خدمت را به عنوان رئیس زندان سپری کرد و سال1344 رئیس زندان قصر می شود.
مهمترین خاطرات سرتیپ کورنگی البته درباره دورانی است که رییس زندان قصربوده است. نوع مواجهه او با زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی وقت برای خواننده امروزی در نوع خود هم شگفت آوراست و هم جالب. خاصه روایت صمیمیت و دوستی او با زندانیان برجسته سیاسی. جدای آن خاطرات خود را با لحن خاصی روایت میکند: ساده و صادقانه و همین روایت صادقانه به دل خواننده می نشیند. اهمیت خاطرات کورنگی به این است که تصویری متفاوت تر از شهربانی آن دوران برای ما تصویر میکند. دانسته های ما از شهربانی و به ویژه زندان ها در ان دوران معمولا درباره عصر رضا شاه و البته از زبان زندانیان آن دوره در خاطرات شان است. شهربانی در خاطرات زندانیان سیاسی دوره محمد رضا شاه اما اصولا مفقود است چراکه بیشتر روایت ها درباره نوع مواجهه با ساواک است و از این نظر خاطرات او به غنای تاریخ نگاری زندان و شهربانی در دوره پهلوی دوم می افزاید، به ویژه که این بار نه از زبان یک زندانی بلکه از نگاه مخالف یعنی رئیس یک زندان بیان می شود. با این کتاب این گمانه هم قوت میگیرد که ساواک جهنمی و زندان اوین نه تنها حکومت شاه را محکم نکردند که رفتار آنان موجب سست شدن پایه های رژیم شد وگرنه اگر کار در دست امثال کورنگی باقی مانده بود و سر و کار زندانیان سیاسی با ساواک جهنمی نمیافتاد چه بسا امواج توفانی انقلاب رژیم پهلوی را درنمینوردید. کورنگی رییس زندان قصر بوداما شخصیت زندانیان برجسته ای چون طالقانی و بازرگان را درک می کرد و احترام آنان را همواره نگاه می داشت و همین پیشینه البته سبب شد بعد از انقلاب به سرنوشت بسیاری از هم قطاران خود دچار نشود در حالی که نه رییس زندان و نه زندانیان هرگز پیشبینی نمیکردند داستان به سرعت وارونه شود. با این حال او برخلاف بسیاری از افسران رده بالا که بازداشت، پاکسازی یا اخراج شدند به دعوت دولت موقت به همکاری با شهربانی ادامه داد و معاون اطلاعات شهربانی شد و البته در پی استعفای دولت موقت درخواست بازنشستگی کرد. کورنگی در خاطرات خود زندانیان برجسته سیاسی را که سال ها بعد به عنوان چهره های شاخص انقلاب مشهور شدند این گونه توصیف کرده است: «دکتر سامی جوان بود اما پختگی و متانت یک پیرمرد را داشت. مهندس بازرگان انسانی شریف، صدیق، نوعدوست و حقشناس بود. من فریفته رفتار و سجایای اخلاقی دکتر یدالله سحابی شدم و ایشان را حقا در ردیف اولیاءالله میدانم. آیتالله منتظری مردی بود بسیار سلیمالنفس، متدین اصولی، خوشقلب و با صفا و با صداقت یک روستایی. آقای ناطق نوری هم آرام و متین بود و به مردم توجه داشت. آقای هاشمی رفسنجانی شیخی جوان و لاغراندام ولی بسیار متین و باوقار بود و اغلب او را مشغول مطالعه می دیدم و خیلی برایم جالب بود که مجلات انگلیسی مطالعه میکرد...» تا سالها سرتیپ کورنگی اهل گفت و گو نبود تا این که تارنمای تاریخ ایرانی در آبان 1391 سراغ او رفت تا خاطرات خود را بگوید و بعدتر با تفصیل و ترتیب و به کوشش مهسا جزینی در قالب کتاب «مسیح در قصر» - نشر روزنه - منتشر شد. برای این که بدانیم سرتیپ کورنگی که بود و چه کرد کافی است بدانیم در آن 4 سال که او رییس زندان قصر بود (1344 تا 1348) حتی یک نفر از زندانیان تبعید یا گرفتار تنبیهات انضباطی نشد. جز او البته سرگرد تیموری، معاون زندان قصر هم در این ارتباط نقش داشت. این خاطره هم جالب است: «آقای طالقانی سه ماه قبل از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد و از طریق فرزندشان پیام داد که به منزل شان بروم. اغلب شبها میرفتیم منزل ایشان. افراد زیادی از مذهبیها و اعضای نهضت آزادی هم میآمدند. بحثها درباره تظاهرات و پیامدهای این حوادث داغ بود. یک شب خبر آوردند که مردم در خیابان فروردین به منزل یک سرهنگ ارتش که گویا در ساواک خدمت میکرده حمله کرده، سرهنگ را کشته و خانه او را غارت کردهاند. منزل این سرهنگ در یکی از خیابانهای روبهروی دانشگاه تهران بود. مرحوم طالقانی به شدت ناراحت شد. چند بار گفت لا اله الا الله و حالت خاصی به ایشان دست داد. به قدری منقلب شده بود که همه متأثر شدند. به پسرشان گفت برو پاریس را بگیر، من با آقا صحبت کنم و بعد از چند دقیقه به اتاق دیگری رفت که تلفن آنجا بود. چند دقیقه طول کشید. مرحوم طالقانی برافروخته برگشت و گفت من با آقا صحبت کردم که عفو عمومی اعلام کنید چون کار رژیم تمام است و اکنون بهترین موقع است اما آقا گفت حالا زود است. آقای طالقانی گفت من به آقا گفتم مردم یکدیگر را میخورند اما آقا گفت حالا زود است. مرحوم طالقانی انسان حساسی بود. اغلب دیدگان ایشان از شنیدن حوادث ناگوار پر از اشک میشد. وقتی از یک مأمور رفتار نامناسبی میدید او را نصیحت میکرد.» مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت چنان به کورنگی اعتماد و اعتقاد داشت که تصمیم میگیرد او رییس شهربانی کل کشور شود تا نشان دهد انقلاب تا چه حد مردمی بوده که رییس زندان قصر را رییس شهربانی میکند و چون امام مانند آنان او را نمیشناخت زمینه یک ملاقات را فراهم میکند. آیتالله منتظری هم تأیید میکند و آیتالله طالقانی ضمن تأیید حسن رفتار او و تشبیه به علی بن یقطان رییس زندان دوران هارون الرشید، شهرداری تهران را برای او مناسبتر می داند. خود تیمسار کورنگی اما سرهنگ مجللی را پیشنهاد می کند و شهرداری تهران هم منتفی و کورنگی معاون شهربانی می شود. از اتفاقات جالب زندگی پس از انقلاب او این بود که در مراسم معارفه اولین رییس شهربانی بعد از انقلاب، دکتر ابراهیم یزدی معاون نخستوزیر در امور انقلاب شرکت و نطق میکند و به تندی به شهربانی رژیم پهلوی میتازد و غیر مستقیم میخواسته بگوید سرهنگ مجللی را از بین سرهنگهای شهربانی به دشواری انتخاب کردهاند و مواردی دیگر از این دست و این که او مثل خیلیهای دیگر نیست. نطق او که تمام میشود اما تیمسار کورنگی پشت تریبون قرار میگیرد و میگوید: آقای دکتر! اگر مهندس بازرگان اینجا بود به شما پاسخ میداد ولی من اکنون پاسخ میدهم. شما ایران نبودید و تازه بازگشتهاید و تصور شما از کلیت شهربانی درست نیست و با ساواک اشتباه گرفتهاید و تازه همه ساواک هم مثل شکنجهگران نبودند. دکتر یزدی شگفتزده میشود و می پرسد: سمت شما چه بود؟ پاسخ میدهد من رییس زندان قصر بودم و اکنون معاون شهربانی هستم با حکم مستقیم آقای مهندس بازرگان نخستوزیر.
در روزگار کرونا مجال برگزاری آیین یادبود فراهم نیست و آنچه عجالتا اعلام شده دفتر یادبودی است در مرکز دایرهالمعارف اسلامی. ربط قضیه چیست؟ این است که محمد کاظم موسوی بجنوردی رییس مرکز دایرهالمعارف اسلامی هم زندانی رژیم پهلوی بوده و اندک زمانی پس از استقرار در این مؤسسه تیمسار کورنگی را به همکاری دعوت کرد تا زندانبان و زندانی دیروز با هم کار فرهنگی کنند.
بیشتر بخوانید: «سرخپوست»؛ مسیح در قصر یا روی تپههای جلجتا؟ لینک کوتاه: asriran.com/003HmR