سردار شادمانی: تخریبچیهای جنگ، آموزشدیده بودند / روایت فیلمها از روی مین رفتن رزمندگان برای باز کردن معبر دروغ است!
معاون هماهنگکننده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاءگفت: در روایت صحنههای دفاع مقدس به خصوص در فیلمها، اشکالاتی هست. مثلاً میگویند برای عبور از یک معبر، لازم بوده رزمندهای روی مین برود و مسیر را باز کند. مگر تخریبچیها آموزش ندیده بودند؟
فارس: دفاع مقدس از ماندگارترین حماسههای ملت دینمدار، فهیم، بصیر و انقلابی جمهوری اسلامی ایران و دارای پیامدها و دستاوردهای ارزشمند و عظیمی در حوزههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، امنیت و... است. به عبارتی دفاع مقدس، صحنه بروز افتخارات، عزت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقهای و بینالمللی است که جمهوری اسلامی ایران، همچون نگینی تابناک تا همیشه در تاریخ حماسه و ایثار و پایداری آزادگان جهان خواهد درخشید.
اما آنچه مهم است به تصویر کشیدن و روایت صحیح از حضور رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس است که به مناسبت هفته دفاع مقدس با سردار علی شادمانی، معاون هماهنگکننده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء در خبرگزاری فارس گفتوگو کردیم.
سینما میتواند با خلق آثار دفاع مقدسی روحیه انقلابی جوانان را تقویت کند
«هنر» یکی از ابزارهای مهم برای انتقال مفاهیم دفاع مقدس است. به نظر شما تا چه اندازه در بهرهگیری از این عنصر در انتقال پیام دفاع مقدس موفق بودهایم؟
در چهار دهه گذشته فیلمهای مختلفی با محوریت دفاع مقدس و آرمانهای انقلاب اسلامی در سینمای ایران ساخته شدهاند. فیلمهای ساخته شده هر کدام وقایع و ماجراهای متفاوتی را برای مخاطبان به تصویر کشیدهاند. با این حال در میان آنها کمتر آثاری را دیدهایم که به معرفی سبک زندگی و شخصیتهای اخلاقی فرماندهان جنگ و شهدا و به تصویر کشیدن رشادتهای آنها در دوران دفاع مقدس پرداخته باشند.
اینکه در فیلمها روی مین رفتن شهدا برای عبور رزمندگان به تصویر کشیده میشود، یک اشتباه است. در حالی که تخریبچیها آموزش دیده بودند و بسیاری از رزمندگان هم توسط تخریبچیها روش عبور از میدان مین را یاد گرفته بودند
رهبر انقلاب تأکید داشتند که «اگر دستاوردهای انقلاب را به تصویر نکشید دیگران وارونه به تصویر خواهند کشید. بنابراین اگر امروز فیلمی چون «عنکبوت مقدس» ساخته میشود، محصول کمکاری ماست. با این وجود سینما ابزاری مؤثر است که میتواند پلی برای ارتباط برقرار کردن نسل جوان با افکار و منش شهدای دفاع مقدس باشد و روحیات انقلابی را در آنها تقویت کند.
اما گاهی شاهد بیدقتی هایی در به تصویر کشیدن نوع شهادت حضور رزمندگان در جبههها می شویم، اینکه در فیلمها روی مین رفتن شهدا برای عبور رزمندگان به تصویر کشیده میشود، یک اشتباه است. در حالی که تخریبچیها آموزش دیده بودند و بسیاری از رزمندگان هم توسط تخریبچیها روش عبور از میدان مین را یاد گرفته بودند. شاید در جنگ رزمنده ای روی مین به شهادت میرسید، اما اینکه فرمانده بگوید برای عبور رزمندهای روی مین برود، یک خطای رسانهای و برداشت ناصحیح از هشت سال دفاع مقدس است که جا دارد برای بهبود آن مسؤولان و سینماگران تدابیری اتخاذ کنند.
در نمایش دفاع مقدس به نسل جدید، به شهدا جفا شده است
برای نمایش درست از هشت سال دفاع مقدس و شهدا چه باید کرد؟
البته شاید این اشتباهات مفهومی در سینما و تلویزیون در کنار نقص پژوهش فیلمنامهنویسان، از کمکاری ما فرماندهان باشد. من در چند سخنرانی نقشهای مختلف در جبهه را تبیین کردهام که از جمله آنها میتوان به نقش غواصان، تیمهای تخریب، تیمهای اطلاعات عملیات، تیمهای آرپیجیزن که به شکارچیان تانکهای دشمن معروف بودند، اشاره کرد. واقعاً اگر حماسه قهرمانانه اینها، آنگاه که در تاریکی شب در مصاف با دشمن قرار میگرفتند به خوبی تبیین و بازگویی شود، می شود فهمید که در صحنه های نبرد برای دفاع از این کشور و اعتقادات و باورهای ارزشی این ملت چه فداکاریهایی شده و اگر این مجاهدتها در سایر عرصهها نیز خلق شود، قطعاً مشکلاتی را که امروز در مواردی شاهد آن هستیم وجود نداشت.
راننده ماشین آلات مهندسی زیر انبوهی از آتش دشمن بدون اینکه از مرگ وحشت داشته باشد، بی مهابا به فعالیت خود میپرداخت. باید آنجا خاکریز ایجاد میکرد و پشت سر هم رانندهها به شهادت میرسیدند
در تصویر واقعیتهای دفاع مقدس به نوعی به دلیل کمتوجهیها به نسل جوان جفا شده است. مثلاً ما در سازماندهی گردان غواص جوانانی در سنین 16 تا حداکثر 20 سال را سازماندهی می کردیم. شما فرض کنید فرزند شما 17 ساله است. او را به کنار اروند میبرند و به او میگویند: باید در این آب شنا کنی و آب تو را میبرد، ضمناً تجهیزات تو هم باید سالم بماند و در ثانی تو در مسیر هم مورد برخورد گلوله ها و خمپاره ها قرار میگیری. حالا اگر به ساحل برسی، باید در مقابل میدان مین، تیر و تانک دشمن هم بایستی!
اگر این فرزند شما باشد شما چه میکنید؟ این غواص نوجوان خم به ابرو نمی آورد و ترسیدن را آنچنان تحقیر و بی معنا می کرد تا در او تأثیری نگذارد و یا وقتی هنگام عملیات به سختترین مرحله عملیات میرسیدیم و مواضع را میگرفتیم، نیاز بود که آن مواضع را مستحکم کنیم. راننده ماشین آلات مهندسی زیر انبوهی از آتش دشمن بدون اینکه از مرگ وحشت داشته باشد، صرفاً برای اینکه پناهگاهی برای همرزمش درست کند، بی محابا به فعالیت خود میپرداخت. باید آنجا خاکریز ایجاد میکرد و پشت سر هم رانندهها به شهادت میرسیدند، اما هیچ ترسی وجود نداشت. جنس مردم ما این چنین است. جنس شجاعت ملت ایران به این صورت است که رهبر معظم میفرمایند: قاسم سلیمانی شجاع بود، چون ملت ایران شجاع است. بنابراین باید متوجه داشتههایمان باشیم و آنها را حفظ کنیم.
لزوم بیان شجاعتهای دفاع مقدس در فضای مجازی
شبکههای اجتماعی از زاویههای مختلف به دفاع مقدس میپردازند. شما این مورد را چگونه ارزیابی می کنید؟ یکی از آفت هایی که با آن مواجه هستیم، بحث شبکههای مجازی، دروغ ها و گمراه کردن نوجوانان ماست که به این سرمایهها ضربه میزند. وقتی رهبر انقلاب میفرمایند: دفاع مقدس گنجینه است، یعنی اینکه باید دستاوردهای انسانساز جنگ به درستی احصا و خصوصاً به نسل جوان آموزش داده شود. خلاصه کلام اینکه در طول هشت سال دفاع مقدس و در لحظه لحظههای آن مقاومت، ایثار و از خودگذشتگی موج میزد.
بگذارید این گونه بپرسم که دفاع مقدس چه درسی برای نسل جدید دارد؟
یکی از آفت هایی که با آن مواجه هستیم بحث شبکههای مجازی، دروغ ها و گمراه کردن نوجوانان ما است که به این سرمایهها ضربه میزند
صحنه های هشت سال دفاع مقدس میدان نمایش ایثار و نوعدوستی بود. در عملیات کربلای 4 یکی از رزمندهها وقتی برادرش به شهادت رسید، جنازه برادرش را برنگرداند و گفت: هر وقت بقیه جنازه شهدا برگشت داده شدند، برادر من را هم با آن ها بیاورید. اینکه شهید باکری این اتفاق برایش افتاده، این هم یک نمونه معروف است.
برادری که همچنان مفقودالاثر است
یک مقدار فضای گفتوگو را به خانواده شما برگردانیم. برادر کوچک شما مفقودالاثر است. بعد از گذشت این همه سال، به دنبال خبری از او نبودید؟ در یکی از روزهای آغازین جنگ وقتی برای دیدن پدر و مادرم به همدان رفتم، آخرین فرزند خانواده که حتی به 16 سالگی نرسیده بود، اعلام کرد چون سپاه با اعزام به جبهه من مخالفت کرده است، من برای اعزام او به سربازی اقدام کردم و چند روز بعد به خدمت اعزام شد. بالاخره بعد از اعزام به آموزش، محل خدمت او در لشکر 58 ذوالفقار که در غرب کشور بود، تعیین و او مشغول خدمت شد. پس از چند روز که به خدمت مشغول بود به سرپل ذهاب آمد و به من گفت: به لشکر 58 خوزستان رفتم تا در عملیات شرکت کنم، اما من و 2 نفر از دوستانم را که تازه آموزش را گذرانده و به لشکر مراجعه کردیم به خوزستان نبردند. برادرم از من خواست به فرمانده لشکر نامه بنویسم و از او بخواهم تا این سه نفر را نیز به خوزستان اعزام کنند.
از طریق این نامه متوجه شدیم که برادرم به دلیل جراحت ناشی از ترکش بدون اینکه عمل جراحی روی او انجام بگیرد، در غربت اسارت به شهادت رسیده است
از آنجایی که فرمانده لشکر را نمی شناختم، نامهای به سرهنگ علیاری فرمانده قرارگاه غرب ارتش نوشتم و به همین خاطر با اعزام برادرم و دوستانش به خوزستان موافقت شد. آنها در منطقه جفیر در مرحله اول عملیات بیتالمقدس شرکت کردند، اما پس از محاصره گروهانی که آنها در آن خدمت میکردند، ضمن اینکه هر سه نفر آنها زخمی شدند، به اسارت دشمن درآمدند. نزدیک 2 سال از این حاثه گذشت و خانواده هم هیچ اطلاعی از سرنوشت برادرم نداشتند تا اینکه از طرف صلیب سرخ جهانی نامه دوست برادرم به نام شفقیزاده را که خود نیز به اسارت در آمده بود، دریافت کردیم و از طریق این نامه متوجه شدیم که برادرم به دلیل جراحت ناشی از ترکش بدون اینکه عمل جراحی روی او انجام بگیرد، در غربت اسارت به شهادت رسیده است.
از آنجایی که برادرم جلیل فرزند آخر خانواده بود، پدر و خصوصاً مادرم بیاندازه نگران بودند، زیرا هیچ خبری از او در 2 سال در اختیار نبود و پس از آنکه پدر و مادر راضی به دریافت جسد فرزند خود شدند، تقدیر الهی اینگونه رقم خورد که همچنان منتظر بمانند تا پایان عمر آنان نیز فرا رسد و به روح فرزند شهید خود بپیوندند. مانند پدران و مادرانی که داغ دیدن فرزند مفقودالاثر خود را سالها تحمل کردند و همچنان صبوری پیش گرفتند، پدر و مادرم نیز الحمدلله از خود صبوری و شکیبایی نشان دادند.
دعوا برای حضور در تپه مجاهد با وجود چاشنی خمپاره!
سراسر حضور هشت ساله شما در دفاع مقدس گنجینهای از خطرات است. خاطرهای از رشادت رزمندگان برایمان تعریف میکنید؟ این روزها مسأله ایثار و مقاومت را به عنوان یک الگو می شناسیم، این موارد به وفور در تاریخ دفاع مقدس رخ داده است. در قراویز واقع در سر پل ذهاب تعدادی پایگاه عملیاتی برای مقابله با پیشروی دشمن حین عملیاتهای احتمالی خودمان در آینده وجود داشت. اولاً به دلیل حساسیت و اهمیتی که این پایگاه داشت و در ثانی به دلیل اشراف کامل دشمن در ارتفاعات بازیدراز و قراویز، این پایگاهها دائماً زیر آتش دشمن بودند. به گونهای که هرگونه رفت و آمد در روشنایی روز به این پایگاه ها کاملاً غیر ممکن و در تاریکی شبها نیز به سختی انجام می گرفت.
هشت نفر از نیروها زخمی، سه نفر شهید و بقیه یا با موج گرفتگی مواجه شدیم و یا پردههای گوشمان پاره و خونریزی کرده بود. جالب اینکه برای حضور افراد در پایگاه تپه مجاهد رقابت عجیبی وجود داشت
یک روز که برای بازسازی سنگرهای تخریب شده فعالیت مختصری را انجام دادیم، دشمن دیوانهوار این پایگاه را که به دلیل مقاومت و مجاهدت نیروها لقب تپه مجاهد را به خود اختصاص داده بود، زیر آتش خمپاره و توپخانه قرار داد و در پی این اقدام دشمن پایگاه که کاملاً تخریب شد به ناچار من و همرزمانم پایگاه را ترک و در زیر پلهای جاده مستقر شدیم. اما دشمن همچنان تا غروب این منطقه محدود عملیاتی را زیر آتش خود قرار داده بود. غروب که امکان تعویض نیرو میسر شد، هشت نفر از نیروها زخمی، سه نفر شهید و بقیه یا با موج گرفتگی مواجه شدیم و یا پردههای گوشمان پاره و خونریزی کرده بود. جالب اینکه برای حضور افراد در پایگاه تپه مجاهد رقابت عجیبی وجود داشت.
این خاطره را به این خاطر تعریف کردم تا کسانی که توفیق حضور در جبهه را نداشتند، مخصوصاً نسل جوان بدانند که نسل اول و دوم انقلاب در دهه 60 برای دفاع از وجب به وجب خاک این کشور چه فداکاریهایی کردند و 100 برابر دشواریهایی که در پایگاه تپه مجاهد رزمندگان همدانی متحمل شدند، در سایر جبههها خصوصاً فتح خرمشهر، والفجر 8 و کربلای 5 و... فرزندان شجاع این مردم متحمل شدند. در عملیات کربلای 5، هزاران گلوله خمپاره شلیک میشد و رزمندهها هم در آن شرایط میجنگیدند. این الگویی برای خدمتگزاری است که باید به این شکل برای کشور خدمت کرد، یعنی حتی در بدترین شرایط هم نباید از حق این ملت کوتاه آمد.
برکاتی که با وحدت ارتش و سپاه در جنگ شکل گرفت
به گزارش فارس، سردار علی شادمانی در سال 1358 در نخستین روزهای درگیری ضدانقلاب در کردستان به مدت 6 ماه در منطقه شمال غرب حضور داشت و پس از آن تا آخر جنگ با مسؤولیت فرماندهی لشکر در جنگ شرکت داشته است. در سال 1360 فرمانده جبهه سرپلذهاب بود و در عملیات مطلعالفجر، و در سال های 1362 و 1363 نیز فرمانده لشکر حضرت حجت (عج) در عملیات تحریرالقدس والفجر 5، و سپس به مدت 2سال فرماندار و فرمانده جبهه اورامانات و در نهایت در سال های 1365، 1366 و 1367 به عنوان فرمانده لشکر انصارالحسین (ع) در عملیاتهای کربلای 4،5،8،10 و بیتالمقدس 2، نصر 4، نصر 8 و والفجر 10 و مرصاد حضور داشته است.
او بعد از دوران جنگ فرمانده عملیات نیروی زمینی سپاه، فرمانده لشکر حمزه سیدالشهدا (ع)، فرمانده لشکر 4 بعثت کرمانشاه، قرارگاه نجف و معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح را بر عهده داشته است. سردار علی شادمانی هم اینک معاون هماهنگکننده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء است.