شنبه 5 آبان 1403

سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند

جماران نوشت: سعید اوحدی در برنامه حضور گفت: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند. اما وقتی که آرمان و هدف شما مشخص شد، مطمئن باشید که یک انسجامی به وجود می‌آید و یک قدرتی به شما می‌دهد که شما می‌توانید به آرمان‌های خود برسید.

سعید اوحدی در برنامه حضور بیان داشت: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند. اما وقتی که آرمان و هدف شما مشخص شد، مطمئن باشید که یک انسجامی به وجود می‌آید و یک قدرتی به شما می‌دهد که شما می‌توانید به آرمان‌های خود برسید. الان نزدیک انتخابات است؛ بالاخره ممکن است یک نگاه باشد و بگوید که مثلاً ما باید خالص‌سازی بکنیم و یک نگاه هم آن نگاهی است که همیشه مقام معظم رهبری تأکید کردند که سلایق مختلف باید باشند. ایشان همیشه بر حضور حداکثری مردم تأکید کردند.

پایگاه خبری جماران: برنامه «حضور» در ایام سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی میزبان «سعید اوحدی» از آزادگان دوران دفاع مقدس بود. وی یکی از اسرایی است که بیشترین دوران اسارت را داشته و هشت سال در زندان‌های مختلف عراق بوده و در دوران اسارت نیز با سید آزادگان مرحوم ابوترابی رحمه‌الله علیه رابطه بسیار نزدیکی داشته است. اوحدی از چهره‌های فعال انقلاب اسلامی در پیش از پیروزی انقلاب بوده و بعد از انقلاب نیز در مسئولیت‌های مختلفی از جمله معاون رئیس‌جمهور و مشاور معاون اول رئیس‌جمهور نقش‌آفرینی کرده است.

وی با حضور در حسینیه جماران و در گفتگو با «محمدحسین رنجبران» از خاطرات دوران 8 ساله اسارت و فرهنگ ایستادگی و مقاومت که امام (ره) به فرزندانش آموخت سخن گفت.

اسیر 16 ساله‌ای که در آرزوی دیدار امام به شهادت رسید

سعید اوحدی معاون سابق رئیس جمهور بااشاره به خاطراتی از دوران اسارت و عشق و ارادت اسرا به امام خمینی (ره) اظهار داشت: «مهدی حاج کرمی» جوان 16 ساله‌ای بود که در عملیات والفجر مقدماتی اسیر شد و پایش تیر خورده بود. وقتی اسیر شد او را آوردند و انداختند [داخل بند]. ما را که به اردوگاه موصل منتقل کردند، مهدی را به آسایشگاه 5 موصل آوردند. من مترجم صلیب سرخ جهانی بودم و به این ترتیب در فرآیند درمانی مهدی حاج کرمی بودم.

وی افزود: سه هفته اول نمایندگان صلیب سرخ جهانی به اردوگاه نیامدند. هفته بعد که به اردوگاه آمدند پای مهدی عفونت کرده بود و عفونت به خون مهدی زده بود و مهدی شنوایی‌اش را از دست داده بود و نمی‌توانست بشنود. نماینده صلیب سرخ جهانی گفتند که باید مهدی را منتقل کنیم به اتاقی که اسمش بیمارستان بود. در آن اردوگاه که دو هزار نفر جمعیت عزیزان آزاده و اسراء در آنجا بودند، اسم یک اتاقی را گذاشته بودند بیمارستان و دو یا سه تخت گذاشته بودند و یک بهیار آنجا بود که افرادی که شرایط سخت داشتند را به آنجا می‌بردند.

اوحدی گفت: نمایندگان صلیب سرخ جهانی گفتند که باید مهدی را به آنجا منتقل کنیم چون شرایط سختی داشت. چون مهدی شنوایی‌اش را از دست داده بود، تنها فردی که در آن زمان که قلم و کاغذ ممنوع بود، قلم و کاغذ داشت، فقط مهدی بود؛ چون مهدی صددرصد شنوایی‌اش را از دست داده بود و برایش می‌نوشتند. ماه بعد نمایندگان صلیب سرخ جهانی آمدند و به من گفتند که برویم در آن فضایی که اسمش درمانگاه بود، مهدی را ببینیم. خب من هم چون که مترجم بودم همراه آنها رفتم که مهدی را ببینیم.

وی ادامه داد: نماینده صلیب سرخ جهانی مهدی را معاینه کرد. خب تب بسیار بالا داشت و شنوایی را کاملاً از دست داده. گفتند به مهدی بگو ما باید او را منتقل کنیم به بیمارستان نظامی موصل و او را باید عمل کنیم. من هم قلم و کاغذ را برداشتم و نوشتم که مهدی جان نمایندگان صلیب سرخ جهانی گفتند که باید تو را منتقل کنیم به موصل برای عمل جراحی. مهدی که میتوانست که حرف میزد، به من گفت که مشکلی ندارم من را ببرند، من آمادگی دارم هرجا که میخواهند ببرند.

معاون سابق رئیس جمهور بیان داشت: من برای پزشک صلیب سرخ جهانی ترجمه کردم و ایشان گفتند که یک شرط دارد؛ مهدی باید همین الان یک رضایتنامه بنویسد و بدهد. شما برای او ترجمه کن و بگذار رضایتنامه را بنویسد. من باز برای مهدی نوشتم که مهدی جان اینها این گونه می‌گویند. مهدی گفت هر شرطی که دارند اگر می‌خواهی کاغذ سفید بده که من امضا کنم و هر چه میخواهی خودت بنویس. من ترجمه کردم برای نماینده صلیب سرخ جهانی. گفتند نه به مهدی دقیق بگو که این عمل، عمل سختی است و عفونت وارد خون مهدی شده است و علتی که شنوایی‌اش را از دست داده، همین عفونت است. اگر در موصل او را جراحی کنند ممکن است مجبور شوند عضو دیگری از او را هم قطع بکنند؛ مهدی باید رضایتنامه بنویسد که با رضایت کامل این عمل جراحی انجام شود.

دست و پایم را قطع کنند اما چشم‌هایم را از من نگیرند

وی افزود: من برای مهدی نوشتم که مهدی جان میگویند باید رضایت بدهی که ممکن است عضوی از بدن تو قطع شود. مهدی یک نگاه به کاغذی که من نوشته بودم کرد و با اشکی که در چشمانش جمع شده بود، گفت که به این افراد بگو من رضایت میدهم؛ می‌خواهند دست مرا قطع کنند بگذار قطع کنند. دوتا پاهایم را میخواهند قطع کنند؟ خب قطع کنند ولی چشمهایم را از من نگیرند. من عین همین جملات را برای صلیب سرخ جهانی ترجمه کردم و عرض کردم که مهدی اینگونه میگوید که من رضایت میدهم ولی برای چشمهایم رضایت نمیدهم و با رشادت مهدی میگفت من آمادهام دو دستم را قطع بکنند ولی اسم از چشمهایش که میآورد، قطرات اشک در چشمان مهدی دیده میشد.

اوحدی گفت: نماینده صلیب سرخ جهانی خیلی کنجکاو شد و به من گفتند که سوال کن چرا چشمهایش نه؟ من نوشتم مهدی جان چرا چشمهایت را میگویی؟ مهدی دیگر اشکش را نتوانست نگه دارد و گفت من وقتی جبهه آمدم خیلی دوست داشتم به جماران بروم و امام را ببینم و میخواهم اگر آزاد شدم، بروم و با چشمهای خودم امام را ببینم. من هم برای نماینده صلیب سرخ جهانی ترجمه کردم. به همین مکان مقدس عرض میکنم این نوجوان رزمنده 16 ساله چنان اثری روی نمایندگان صلیب جهانی و پزشک آنها گذاشته بود که در مقابل عظمت یک نوجوان رزمنده ما کاملاً نشان دادند که تسلیم هستند.

وی اظهار داشت: مهدی رضایتنامه را امضا کرد؛ روز بعد مهدی را به بیمارستان نظامی موصل بردند و فکر میکنم بعد از یک هفته مهدی را آوردند. او را عمل کرده بودند و به چشم‌هایش هم دست نزده بودند و چشمهایش سالم بود. مهدی را آوردند و در درمانگاه گذاشتند. فکر می‌کنم دو تا سه روز مهدی در درمانگاه بود که یک روز صبح قبل از اینکه آمار بگیرند و ما بیرون برویم، دیدیم سربازان عراقی بدو بدو آمدند و رفتند در درمانگاه را باز کردند و پیکر مهدی را روی پتو گذاشته بودند و بیرون آوردند. اسراء هم فقط از پشت میلگردهایی که جوش داده بودند، مهدی را با اشکهایشان بدرقه کردند. مهدی شهید شده بود. مهدی را بردند و در بیمارستان موصل دفن کردند و بعد از 19 سال یعنی چند سال بعد از آزادی اسراء، پیکر مهدی حاج کرمی را آوردند و در خمینی شهر دفن کردند.

با خبر رحلت حضرت امام، انگار اردوگاه یخ زد

این آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به نحوه با خبر شدن از رحلت حضرت امام (ره) در دوران اسارت بیان داشت: ما در اردوگاه تکریت عراق بودیم که خبر رحلت حضرت امام (ره) را شنیدیم. خبر کسالت حضرت امام و بیمارستان بودن ایشان را روزنامه‌های عراقی می‌نوشتند. ولی یک روز صبح بود که از بلندگوهای اردوگاه قرآن تلاوت میشد. برعکس روزهای قبل که سعی میکردند آهنگهای قبل از انقلاب بگذارند. آن روز یک مقدار با تأخیر درب آسایشگاه را باز کردند. نشان می‌داد که عراقی‌ها دچار عدم انسجام هستند که چه کار کنند و اگر اسرا خبر رحلت حضرت امام را بشنوند در اردوگاه چه اتفاقی میخواهد بیفتد؟

وی افزود: بالاخره درب آسایشگاه را باز کردند و آمار می‌گرفتند که ما متوجه شدیم امام رحلت کردند. قبل از آن چند شبی هم بچه‌ها برای سلامتی حضرت امام (ره) دعای توسل می‌خواندند. آن روزی که خبر رحلت امام (ره) را به عنوان یک واقعیت متوجه شدیم، انگار که اردوگاه یخ زده بود، انگار همه با هم قهر بودیم. کسی با کسی صحبت نمی‌کرد. هر کسی در گوشه‌ایی از حیاط یا آسایشگاه نشسته بود. یک سری از بچه‌ها روی سرشان پتو انداخته بودند و صدای هق هقشان به گوش می‌رسید. اصلاً تصور آن سنگین بود که مگر می‌شود ما زنده باشیم؟ بالاخره بچه‌های رزمنده، امام فرموده بودند که اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم. اسم امام روحیه مقاومت بچه‌ها را تقویت می‌کرد. حالا مثلاً مگر می‌شود دنیایی باشد و امام نباشد و ما زنده باشیم؟

وقتی صحبت‌های مرحوم ابوترابی به اسرا روحیه دوباره داد

اوحدی گفت: حاج آقا ابوترابی هم با ما در این اردوگاه بود. حاج آقا هم قدم می‌زدند ولی در خودشان بودند. من به سراغ حاج آقا رفتم ولی نگران بودم که بروم به سمت حاج آقا یا نه و ایشان چه برخوردی با من می‌کنند؟ رفتم خدمت حاج آقا. شاید سه چهار ساعت از آن خبر گذشته بود ولی همه ما در شوک بودیم. من رفتم عرض کردم حاج آقا شرایط بچهها اصلاً شرایط خوبی نیست، یک حرفی بزنید، صحبتی بکنید. حاج آقا در فکر بودند و سعی میکردند که خودشان را حفظ کنند که بچهها خیلی متوجه این به هم ریختگی حاج آقا نشوند چون بالاخره حاج آقا در نجف خدمت حضرت امام (ره) بودند و اصلاً عشق امام در وجود حاج آقا بود و وابستگی خاصی به حضرت امام داشتند.

وی ادامه داد: شما در قدم زدن حاج آقا مصیبت و عزا را میدیدید. حاج آقا با صدای گرفته و در حالیکه به بنده نگاه هم نمیکردند و سرشان پایین بود به بنده فرمودند که آقاجون بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام یک عدهایی رفتند خدمت امیرالمومنین و به حضرت امیر عرض کردند که حال اصحاب خوب نیست و شما هم که محاسنتان در فراغ وجود نازنین پیامبر اسلام سفید شده، حداقل این محاسن را خضاب بگیرید. این در نهجالبلاغه هم آمده که امیرالمومنین میفرمایند «انَ الخِضابَ زینَه». خضاب برای مرد زینت است و «نَحنُ قَوم فِی مُصِیبَه» ما در غیاب و رحلت پیامبر اسلام قوم مصیبتزدهایی هستیم.

اوحدی گفت: حاج آقا به بنده فرمودند آقاجون ما در فراق امام مصیبت‌زده هستیم. بگذارید بچه‌ها در حال خودشان باشند. این بهترین حال است برای بچه‌ها؛ بگذارید در حال و هوای امامشان باشند. هر کس در حال خودش باشد. یادم می‌آید آن روز که به آسایشگاه برگشتیم و آمار گرفتند و داخل رفتیم، حاج آقا ابوترابی مطلب بسیار زیبایی نوشتند که خیلی به بچه‌ها تسکین و آرامش داد. نوشتند که عظمت این نظام به برکت خون شهدا است و ریشه‌های انقلاب در واقع با خون پاکترین و مقدسترین و عزیزترین فرزندان انقلاب از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب آبیاری شده است. این مطلب حاج آقا خیلی به بچهها آرامش داد. مطلب دوم ایشان زمانی بود که مقام معظم رهبری به عنوان رهبر توسط مجلس خبرگان انتخاب شدند. آنجا هم حاج آقا ابوترابی مطلب زیبایی نوشتند که این عبد صالح خداوند که این سکان را در دست گرفتند و این کشتی انقلاب با قدرت اما با آرامش همچنان مسیر خود را ادامه میدهد. به هرحال خیلی سخت بود.

آزادگان با اشک و سینه‌خیز به زیارت ضریح حضرت امام (ره) رفتند

معاون سابق رئیس جمهور بیان داشت: وقتی اسرا وارد خاک کشور شدند، داغ فراق وجود نازنین امام دلها را آتیش می‌زد. در اتوبوس که نشستیم یک ظرافتی را هم به کار برده بودند که فیلم لحظات آخر عمر امام را گذاشته بودند؛ ما آن را ندیده بودیم. داغ دوباره برای بچه‌ها زنده شد. از یک طرف جرأت نمی‌کردیم فیلم لحظه‌های آخر عمر امام را ببینیم و از طرف دیگر دوست داشتیم چهره امام را در لحظات آخر ببینیم. در اتوبوس بچه‌ها باز اشک و گریه بود. بعد از قرنطینه، اولین جایی که ما را بردند، مرقد امام بود. احساسمان این بود که واقعاً به دیدار امام می‌رویم. احساس غریبی داشتیم. بچه‌ها لحظه‌ایی که از در اول ورودی حرم می‌خواستند وارد بشوند، قابل کنترل نبودند و تا ضریح حضرت امام (ره) با اشک و سینه‌خیز رفتند. خیلی سخت بود.

امام با دلشان با مردم صحبت می‌کردند

رئیس سابق سازمان حج و زیارت بااشاره به دلیل دلدادگی مردم به امام خمینی (ره) و پیوند عمیق بین امام و مردم بیان کرد: »»» گزارش تصویری - گفت و گو با سعید اوحدی در برنامه حضور

رنجبران: و بعد از آزادی به جماران آمدید و آن صحنه غیرقابل کنترل بود.

اوحدی: نه فقط آمدن به جماران بلکه اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1803028

سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 2
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 3
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 4
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 5
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 6
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 7
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 8
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه‌ها و همه دیدگاه‌ها حضور داشتند / هنرمندان و نخبگان سرمایه‌های تمدنی این نظام هستند 9